مدیتیشن۱۲۴

 2023.03.22

درود عزیزان. کرایون هستم.

کمی نزدیک‌تر بیایید.

چند نفر از شما باور دارید که چنین قدرتی دارید، قدرت این را که شفایی را که می‌خواهید، بیابید، قدرت این را که بتوانید به شیوه‌هایی که درباره‌شان صحبت کرده‌ایم، به دیگران کمک کنید؟ مدیتیشن ارائه‌شده بسیار قدرتمند است و توصیف‌گر فرضی بنیادی است: شما بیش از آنید که گمان می‌کنید.

این حلقۀ دوازده است. اینجا جایی است که دوباره از آن پل خواهیم گذشت‌ و به ناحیه‌ای چندبعدی خواهیم رفت که آن را به‌عنوان انرژی روح شناسایی خواهیم کرد، همان طور که بارها این کار را کرده‌ایم. چند نفرتان واقعاً باور دارید که این شدنی است؟ همه‌اش در قلمرو همین فرض بنیادی قرار می‌گیرد که شما بیش از آنید که گمان می‌کنید، که می‌توانید کارهایی انجام دهید که فراتر از چیزی است که تابه‌حال به شما گفته‌اند و این [توانایی] همراه با شما می‌آید؛ حتی می‌توان گفت جزئی از قلمرو انسان‌بودن است و با آن می‌آید و همیشه این‌گونه بوده است؛ ولی اینک فقط کمی قدرتمندتر است، فقط کمی بزرگ‌تر است.

این چهارمین هفته از چهار هفت [این ماه] است و موضوع آن همان است که قبلاً گفته‌ایم و در چنل [امروز] هم به آن پرداختیم، به اینکه در این سیاره انرژی جدیدی هست به نام شما. و این مربوط به چیزی است که آن را «قدرت زندگی» نامیده‌ایم. خودِ زندگی شما و فقط حضور شما در این سیاره، انرژی این سیاره را به‌شدت افزایش داده است. فقط حضور شما در اینجا! نوری که همراه خود دارید، انرژی نوری که همراه خود دارید، در ترکیب با این، بسته‌ای را کامل می‌کند که شاید انتظار نداشته‌اید بتواند رخ دهد.

این مربوط به همین چند ماه پیش است که به شما گفتیم و این خبر را به شما دادیم که بخشی از این تغییر این است که سرانجام جفت‌کروموزوم بیست‌وچهارم خود را فعال کنید. شما 23 جفت‌کروموزوم ندارید. شما همیشه 24 جفت‌کروموزوم داشته‌اید. این [عدد] بر مبنای دوازده است؛ ولی شمارۀ 24، یعنی هر دو [کروموزوم] به‌عنوان یک جفت، چیزی نبوده که دانشمندان آن را دیده باشند. و به شما گفته‌ایم که این‌ها چندبعدی‌اند، همیشه آنجا بوده‌اند. بیولوژی شما جنبه‌های چندبعدی بسیار زیادی دارد. روزی آن را کشف خواهید کرد. در بیولوژی شما، در ساختار سلولی شما، حتی مغناطیس‌هایی هست تا چیزهایی را کنار هم یا جدا از هم نگه دارند. این را روزی کشف خواهید کرد.

پس می‌توان گفت بخش‌هایی هستند که نامرئی‌اند؛ فقط به این علت نامرئی‌اند که هنوز ابزارهایی برای دیدنشان ندارید؛ ولی آن‌ها آنجایند. عزیزان، این افزایش، این فعال‌سازی، چنین تفاوتی ایجاد کرده است. و این اطلاعات را هم به شما دادیم که همۀ شما از این انتخاب برخوردارید که آن را ببینید یا نبینید، که انجامش دهید یا ندهید، که فعالش کنید یا نکنید، که آن بذر را بکارید و اجازه دهید رشد کند یا این کار را نکنید. این انتخابِ آزاد است؛ ولی بیشترِ کسانی که این برنامۀ خاص را می‌بینند، که اینک به من گوش می‌دهند، این کار را کرده‌اند، تصمیم گرفته‌اند که آن بذر را بکارند، بذری را که سپس اجازه می‌دهد جفت‌کروموزوم بیست‌وچهارم رشد کند و خودش را با بقیۀ دی‌ان‌ای شما متحد کند و شروع به کار کند. و کارش افزایش دوباره است، افزایش دوبارۀ «نقش مُهرتان بر این سیاره»، نیروی زندگی‌تان، قدرت زندگی.[1]

حلقۀ دوازده امروز هم از نظر شکل صرفاً مانند دیگر برنامه‌هاست؛ ولی از بعضی نظرها کمی پیچیده‌تر است؛ پس بیایید اینک به آنجا برویم عزیزان تا این فرایند را آغاز کنیم. از شما می‌خواهم دستم را بگیرید. بیایید به آن سوی این پل برویم.

[شروع موسیقی]

هر هفته پلی هست که می‌گوییم نشان‌دهندۀ رفتن از شناخته‌شده‌ها به ناشناخته‌هاست و اینک روی آن پُلید و از میان مهی می‌گذرید که در میانۀ این پل است. از این مه می‌گذرید و می‌توان گفت در آن سوی این پُلید. تقریباً مثل گذشتن از آن پرده است، همان کاری که به شما گفته‌اند تا وقتی زنده‌اید، هرگز نمی‌توانید انجامش دهید. اُه! شما خیلی پیش‌رفته‌اید. شما خیلی پیش‌رفته‌اید. حالا دیگر برایتان خیلی آسان است که از بخش‌ها و قطعاتی از الوهیت خود بگذرید؛ حتی می‌توانید به‌درون روح خود پا بگذارید.

قبلاً هم به شما گفته‌ایم که بخشی از این، بخشی از روح و الوهیت شما با شما بازمی‌گردد. هر چه بیشتر این کار را بکنید، بخشی از آن با شما بازمی‌گردد و در مدتی که اینجا [در زمین] هستید، آن را به‌اشتراک می‌گذارید.

عزیزان، قرار است دوباره به آن ایستگاه قطار برویم. شاید برای آخرین بار در این ماه به آنجا می‌رویم و آن موتور بخار را می‌بینیم و یک واگن مسافر. می‌خواهیم کاری با آن انجام دهیم. می‌خواهیم چیزی در واگن مسافر جای دهیم و آن را روی ریل آیندۀ شما بفرستیم.

ایده[مان] این است که هر چیزی که در آن واگن و در قطار شما قرار دهیم، پس از آنکه قطارتان به سوی آینده‌تان برود و این ایستگاه را ترک کند، وقتی خودتان به آنجا[2] برسید، این آنجا خواهد بود، یعنی همان چیزی که در واگن قرار دادید [آنجا خواهد بود]. بنابراین از آن استفاده خواهید کرد و آن را لازم خواهید داشت و آن را خواهید خواست. فکر می‌کنید که آن چیست؟

این بار می‌خواهم به اتاق کوچکی ببرمتان. این اتاق اتاقی است با سکویی کوچک؛ ولی صندلی‌های بسیاری دارد، نه صدها صندلی، ولی زیادند. و وقتی به این اتاق وارد می‌شوید، متوجه می‌شوید که این اتاقی است برای آماده‌سازی واگن مسافر. می‌بینید که مسافرانی روی صندلی‌های این اتاق نشسته‌اند. این چیزی است که در این واگن می‌گذرد. هر چیزی که در ادامه رخ می‌دهد، استعاره است؛ ولی امیدوارم این را درک کنید و امیدوارم خیلی قدرتمندانه درکش کنید. دوست دارم این را تجسم کنید؛ چون در تجسم‌کردن قدرت هست. اگر سنجیده و بادقت گوش کنید، این استعاره به شما «تجربۀ آهان» خواهد داد.

روی صندلی‌ها ظاهراً انسان‌های دیگری نشسته‌اند. آن‌ها درست هم‌قدوقوارۀ شمایند و جنسیتشان با شما یکی است. اگر مَردید، همۀ آن‌ها مَردند. اگر زنید، همۀ آن‌ها زن‌اند. خواهید دید که چرا. و هم‌اینک که نگاهشان می‌کنید، حواسشان کاملاً به شماست، اصلاً با یکدیگر صحبت نمی‌کنند، یک‌راست شما را نگاه می‌کنند. و شما به این اتاق وارد می‌شوید. روی سکوی کوچکی می‌ایستید، شاید مثل جلسۀ شرکتی که در آن رئیس روی سکو می‌ایستد. و به محض اینکه آماده می‌شوید، هر یک از آن‌ها برمی‌خیزد، خودش را معرفی می‌کند و سوالی می‌پرسد.

و اولین نفرشان برمی‌خیزد و می‌گوید: «دوست دارم خودم را معرفی کنم. من کلیۀ شما هستم. بسیار باعث افتخار من است که کلیۀ شما هستم. به من بگویید که می‌خواهید چه کاری انجام دهم.»

اُه! سپس می‌نشیند. قبل از اینکه فرصتی داشته باشید، نفر بعد برمی‌خیزد: «من قلب شما هستم. بسیار باعث افتخار من است که قلب شما هستم. مشتاق شنیدن چیزی هستم که از من می‌خواهید انجامش دهم.»

سپس می‌نشیند. بر روی هر یک از صندلی‌ها عضوی از بدنتان نشسته است. تک‌تکشان مشخص‌اند و با یکدیگر و برای شما کار می‌کنند، خودشان را معرفی می‌کنند و می‌گویند که خوش‌حال‌اند که بخشی از شما هستند و اینک به دستوراتتان گوش می‌کنند. برای همین است که آنجایید.

اتفاق بعدی این است که همۀ این اندام‌ها دسته‌جمعی آنجا خواهند بود، [از نوک پا] تا غدۀ صنوبری. [کرایون می‌خندد] و مهم نیست که هر اندام چقدر بزرگ یا کوچک می‌تواند باشد، همۀ آن‌ها برابرند، همۀ آن‌ها شبیه هم‌اند، همۀ آن‌ها صدای یکسانی برای شما دارند و همۀ آن‌ها در خدمتتان‌اند. [همان طور که] می‌بینید، اینجا اتاقِ آماده‌شدن است.

اتفاق بعدی این است که برایشان صحبت می‌کنید، برای هر یک جداگانه یا اگر بخواهید برای همۀ آن‌ها با هم، تا هر وقت که خودتان بخواهید. و وقتی [صحبتتان] به پایان برسد، آن‌ها برمی‌خیزند و برای سوارشدن به آن واگن قطار به‌صف می‌شوند. و قطار ایستگاه را ترک خواهد کرد و به آیندۀ شما خواهد رفت، در حالی که آکنده از دستورالعمل‌های شماست؛ پس بهتر است دستورالعمل‌هایتان دربارۀ طول عمر هم باشد؛ زیرا آن‌ها به آیندۀ شما خواهند رفت.

این قطار دور خواهد شد؛ ولی این بار دورشدنش را تماشا نخواهیم کرد. می‌دانید که دورشدنش چه‌شکلی است. بارها در این تمرین این کار را کرده‌اید. در عوض امروز همۀ این اندام‌های زیبای بدنتان که خود را به شما معرفی کرده‌اند، به شما از لذت باشمابودن می‌گویند و از شما می‌پرسند که چه می‌خواهید.

آن‌ها می‌نشینند و یادداشت برمی‌دارند و تا هر وقت که می‌خواهید، آنجا برای آن‌ها می‌ایستید. برای یکایک آن اندام‌ها، برای همۀ اندام‌هایی که آنجایند یا اندام‌هایی که می‌توانید به آن‌ها فکر کنید، دستورالعمل‌هایی برای آینده و برای امروز می‌دهید. آینده همین فردا هم هست، آن‌چنان دور نیست.

چیزی که [از آن‌ها] می‌خواهید، چیست؟ از شما می‌خواهم که آن را به هر شیوه‌ای که می‌خواهید، بیان کنید و تا هر وقت که می‌خواهید، در این دیدار با همۀ آن‌ها بمانید. و وقتی کارتان به پایان برسد، آن‌ها بر خواهند خاست و سوار قطار آیندۀ شما خواهند شد و قطار دور خواهد شد. و اگر بخواهید، به‌عنوان بخشی از تجسم‌کردنتان، می‌توانید آن را تماشا کنید؛ ولی اینک شما را در این اتاق تنها می‌گذاریم، در حالی که می‌مانید و دقیقاً به چیزی فکر می‌کنید که می‌خواهید بگویید.

ضمناً عزیزان، شما فکر می‌کنید که این مدیتیشن است، که این تجسم‌کردن است. به شما چیزی می‌گویم: آن‌ها همه اینجایند، همگی گوش می‌کنند. اینک در مکانی چندبعدی هستید که به‌عنوان بخشی از روح شماست و آن‌ها با شما هستند. این چیزی بیش از تجسم‌کردن است. ادامه دهید. به آن‌ها بگویید که چه می‌خواهید. این برای شماست.

من کرایون هستم، عاشق انسان‌ها. بمانید و برایشان صحبت کنید. بمانید.

و این‌چنین است.

 



[1] کرایون این جمله را طوری می‌گوید که به نظر می‌رسد این سه مورد، معادل هم هستند: نقش مُهر، نیروی زندگی، قدرت زندگی؛ یعنی شاید بتوان جملۀ فارسی را این‌گونه نوشت: کارش افزایش دوباره است، افزایش دوبارۀ «نقش مُهرتان بر این سیاره» یا همان نیروی زندگی شما یا همان قدرت زندگی.

[2] آیندۀ خود. مترجم.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

تعلیم دادن آکاش

مدیتیشن۱۲۱