مدیتیشن۲۹

2021.04.07

درود عزیزانم. کرایون هستم.

کمی نزدیک‌تر بیایید.

شما قرار است این عبارت را بارها بشنوید. این عبارتی نیست که در این ۳۰ سال گذشته لزوماً از آن استفاده کرده باشم. این عبارت، جدید است چون این انرژی، جدید است؛ و یک انرژیِ دعوت‌کننده به اینکه آنچه واقعاً و حقیقتاً از آن ساخته شده‌اید را کشف کنید. و به منظور بیان این دعوت، از این استعاره استفاده می‌کنم که به آن سوی پرده نزدیک‌تر شوید.

بسیاری هستند که پرسیده‌اند: «خب کرایون تو واقعاً چه کسی هستی؟ آیا انسان هستی؟ آیا قبلاً انسان بوده‌ای؟ انرژی کرایون چیست؟» این یک کارِ فکریِ سخت است که شما عزیزان بخواهید بفهمید یا دریابید که «انرژی فرشته‌گون» چیست. به هرحال کرایون، این انرژیِ فرشته‌گون است، البته اگر صحیح باشد که از کلمه «چه کسی» استفاده کنید! این بعد سوم شماست که می‌خواهد همه چیز را به شکل سه بعدی شناسایی کند.

«خدا کیست؟» این سؤال شما را مجاب می‌کند که به صورت منطقی این را بگویید که: «خب، تو اگر برای این سؤال که «خدا چه کسی است» پاسخی داری قطعاً به این سؤال که چه کسی پهلوی خداست هم می‌توانی پاسخ بدهی!» این سؤال بسیار سه بعدی است عزیزانم! انرژی آن سوی پرده یک انرژی یگانه است. همگی ما که به شما پیام می‌دهیم، مخصوصاً کسانی از ما که هرگز در این سیاره انسان نبوده‌اند، همهٔ ما همین انرژی را برای شما به ارمغان می‌آوریم. این همان انرژی «سرچشمهٔ آفرینش» است.

البته اگر شما می‌خواهید این انرژی را فرشته‌ای بنامید، بنامید؛ زیرا برای برخی از شما تعریف واژهٔ «فرشته‌گون»، واژه‌ای سرشار از شفقت و عشق و ادراک است و این همان چیزی است که اکنون رو به روی شما نشسته است. من کرایون هستم ولی تنها یک موجود نیستم. من نمایانگر گروهِ کثیری هستم، نمایانگرِ انرژی آن سوی پرده که به تو نگاه می‌کند و نام تو را می‌داند. من نمایانگر هر شفایی هستم که روی این سیاره رخ داده است. من نماینده هر تجلی‌ای هستم که تا به حال بر روی این سیاره رخ داده است، زیرا وقتی این اتفاقات می‌افتد یک پیوستگی وجود دارد، تا به حال در مورد این کلمهٔ پیوستگی[1] چیزی شنیده بودید؟ پیوستگی، در هم آمیختگیِ آگاهی است و اگر بخواهید این را منطقی و با عقل خود درک کنید از فهم آن عاجز خواهید ماند.

«درهم آمیختن آگاهی» همان چیزی است که شما زمانی که عاشق می‌شوید آن را احساس می‌کنید. این بهترین مثالی است که من می‌توانم برای شما بزنم. آن‌هایی که عاشقِ هم شده‌اند می‌گویند که ما به هم وصل شده‌ایم! و چیزهایی که درباره هم به فکرشان خطور می‌کند همیشه درست است. یکی فکری در سرش دارد و دیگری نیز همان فکر به ذهنش خطور می‌کند.

ارتباطِ یک عشقِ شفقت‌آمیز. [مانندِ] مادری که به چشمان فرزندِ تازه متولد شده‌اش می‌نگرد. لحظه خوشامدگویی ورود به زمین؛ عشق و شفقتی غیر قابل توصیف! به طور ناگهانی «پیوستگی و ارتباطی» بین فرزند و مادر شکل می-گیرد.

این پیوستگی همان جادویی است که وقتی از پل عبور می‌کنید اتفاق می‌افتد. کسانی هستند که می‌گویند: «خب من هنوز این جادو را احساس نکرده‌ام!»

این یک نمایش است، اینطور نیست؟ وقتی ما یک سوی پل هستیم و سپس از پل عبور کرده و وارد پرتال می‌شویم در حقیقت این لحظه یک لحظه سه بعدی است. لحظه سه بعدی یعنی عبور از نقطهٔ «الف» به سمت نقطهٔ «ب»؛ البته نه آن عبوری که شما انتظار دارید.

زمانی که شما وارد مه می‌شوید همه چیز تغییر می‌کند. البته این اولین باری است که من این را می‌گویم. چرا این کار را اکنون انجام ندهید؟ چرا قبل از اینکه این کار را بصورت سه بعدی انجام دهید، این کار را توی ذهنتان انجام ندهید؟ چرا به درون قلب خود نمی‌روید و بنشینید و با خود بگویید: «اکنون یک زمان و مکان ِجادویی برای من است و من شایستگی حضور در اینجا را دارم.» و واقعاً که تو سزاوار آن هستی.

لحظاتی پیش تعدادی «جملات تأییدی» به شما داده شد[2]. به راستی که آن‌ها درست بودند. [در واقع] «اجازه»ای بودند که شما آن را صادر کردید. اگر شما این جملات را بیان کرده باشید می‌دانید که ما قرار است از بیان آن‌ها به کجا برسیم.

این بر عهده خودتان است که آیا بخواهید خارج از چارچوبِ [ذهنیِ] خود فکر کنید یا نه؛ و سپس می‌توانید بر آن چیز خاصی که برای شفای آن به اینجا آمده‌اید متمرکز شوید؛ و به جای این سؤال که «اگر همه وجود من تغییر کند چه؟» به این فکر کنی که «اگر با آن سوی پرده پیوستگی و یکپارچگی پیدا کنم چه؟» و اگر تو چنین فکر کرده باشی نیازی نیست من به تو چیز بیشتری بگویم! چون تو خودت درک کرده‌ای که چهارشنبه‌های شفابخش به چه دلیل اینجاست!

«حلقه دوازده» همان زمانی است که شما ارتباط و پیوستگی با روح خود را گسترش می‌دهید. پلی که شما از آن عبور می‌کنید تبدیل به چیزی می‌شود که خودِ شما هستید.

«کرایون منظور تو از این حرف چیست؟ پل چگونه تبدیل به چیزی می‌شود که ما هستیم؟» اگر پلی وجود نداشت چه؟ اگر صبح از خواب بلند می‌شدید و می‌دیدید که هم در پرتال هستید و هم بر روی سیاره چه؟ اگر چنین چیزی را تجربه کنید بدین معنی است که شما با روح خود «بهم پیوستگی و ارتباط» دارید عزیزانم، و این همان هدفی است که ما به دنبال آن هستیم.

آن روزی که این برنامه‌ها دیگر مثل الان منتشر نشد، شما کماکان تجربه عبور از پل را خواهید داشت و این تجربه به سادگی می‌تواند هر زمانی رخ دهد، حتی در زمانِ خواب؛ زیرا این همان کسی است که شما هستید. این تجربه فراتر از تغییراتِ زندگی است، این به معنای زیر و رو شدن موجودیت و هستیِ شماست.

زمانی که شما متحول شده و ذهن خود را تغییر می‌دهید، پارادایمِ آن چیزی که اکنون آن هستید از بین می‌رود. شما احتمالاً شغل خود را تغییر خواهید داد به این دلیل که وقتی از چیزی در شغل خود راضی و خوشحال نیستید، ترجیح می‌دهید شغل خود را عوض کنید؛ یا آگاهی‌ای در شما ظهور خواهد کرد که می‌گوید: «من می‌خواهم به مردم بیشتری کمک کنم یا کاری در راستای آن انجام دهم.» متوجه می‌شوید که این چقدر عالیست! و این یعنی اینکه شما به لایهٔ دیگری از آگاهی رفته‌اید و واقعیت شما تغییر کرده و متفاوت [با قبل] شده است.

چند نفر از شما به گذشتهٔ زندگی خود نگاه کرده و گفته‌اید: «نه! من دیگر آن شخص نیستم!» منظور من این نیست که به زمانی نگاه کنید که مدرسه می‌رفتید! من از زمانی صحبت می‌کنم که شما بالغ شده بودید، شاید ۱۰ سال پیش، و شاید هم حتی کمتر؛ و شما به گذشته نگاه می‌کنید و می‌گویید: «این من نیستم، من بسیار تغییر کرده‌ام، من اکنون متفاوت فکر می‌کنم و متفاوت رفتار می‌کنم، من بسیار متفاوت‌تر از [از قبل] شده‌ام.» برخی از شما آنچنان متفاوت شده‌اید که حتی نام خود را نیز تغییر داده‌اید! این در واقع تغییرِ ارتباط و پیوستگی شماست. شما اکنون در آن سوی پرده، در سطوح بالاتری، طنین و رزونانس خود را ایجاد می‌کنید؛ شما از پل گذر کرده‌اید.

بیایید این کار را انجام دهیم. ما این کار را دوباره در بعد سوم انجام خواهیم داد و با شما از میان پتانسیل‌ها عبور خواهیم کرد و پتانسیل‌ها را به شما نشان خواهیم داد. این دعوتی‌ست برای شما.

چرا قبل از عبور از مه این‌کار را انجام ندهیم؟ اگر این مه به سادگی فقط یک مرزبندی باشد تا شما بتوانید این را به صورت‌یه ماجراجویی سه بعدی تجربه کنید چه؟ اما در واقع، شما واقعاً از قبل در آن سوی مه هستید.

اگر تازه به ما ملحق شده‌اید این را برای شما توضیح می‌دهم: اینجا پلی هست بین آنچه شما می‌دانید و نمی‌دانید، و ما قرار است از آن عبور کنیم. وسط پل مه وجود دارد، مهی که نمی‌گذارد آنچه در آن‌سوی مه است را ببینید و این مه با هدفی ایجاد شده است. این مه برای این نیست که در شما هراس و تردیدی ایجاد کند یا شما را بیازماید، این مه برای این است که شما دریابید هر آنچه در آن سوی پل احساس یا تجربه می‌کنید، خبسیار متفاوت‌تر از این سوی پل است. حالا برای کسانی که می‌گویند: «من نمی‌توانم این‌ها را ببینم یا حس کنم!» می‌گویم که چه می‌شود اگر شما به آن نیاز نداشته باشید؟ چه می‌شود اگر به سادگی فقط بشینید و مراقبت و توجه شگفت‌انگیزی که سرچشمه آفرینش نسبت به شما دارد را احساس کنید؟ این همهٔ آن چیزی است که از شما درخواستش را داریم.

شما به مکانی می‌روید که شما را تغییر می‌دهد. با من اکنون بیا، وسط پل هستی، همان جا که مه هم هست.

بیایید با هم از پل عبور کنیم. شما وسط پل هستید، مه همین جاست؛ کسانی از شما که تصویرسازی می‌کنند یا می‌بینند یا احساس می‌کنند و می‌خواهند این کار را انجام دهند با من بیایند. بگذارید دستتان را بگیرم؛ و قبل از اینکه از مه رد شویم کاری را انجام خواهیم دادکه قبلاً هم انجام داده‌ایم: همهٔ کسانی که تماشا می‌کنید دست‌های هم را بگیرید، چرا همه با هم عبور نکنیم؟ اکنون تعداد شما بسیار زیاد است. شما امروز در مورد ارتباط و هماهنگی و انسجام روح درس جدیدی فرا می‌گیرید. بیایید برویم.

عبور از پل، استعاره از رفتن به مکانی بدونِ انتظار و بدونِ پیش فرض است. استعاره از رفتن به جایی که شما نگویید: «خب من به آنجا، به آن تئاتر دایره‌ای شکل همیشگی می‌روم و قرار است که در آنجا شفا پیدا کنم!» اما در عوض، شما به درون «پارادایم و الگوی جدید آگاهی» گام می‌گذارید، جایی که همه چیز متفاوت است، جایی که همه سلول‌های شما متفاوت است؛ و هنگامی‌که ما داریم با هم به درون آن تئاتر می‌رویم شما می‌توانید انتخاب کنید به سویِ آن درگاه و پرتال شناور باشید یا بر روی زمین گام بردارید.

ما همیشه به این تئاتر می‌رویم، این یک استعاره است عزیزانم، این درگاه هم استعاره است، این یک گشایش است، گشایشِ یک ورودی بین چیزی که «هم اکنون هست» و «چیزی که قرار باشد»؛ و شما وارد این دروازه و پرتال می‌شوید و تئاتر دایره‌ای شکل را می‌بینید و البته این انتظار هم می‌رود که تماشاچیان هم در آنجا باشند. به تعبیری دیگر شما قرار است بر روی جایگاه باشید، و تماشاچیان و شرکت‌کنندگان نیز در آنجا حضور داشته باشند. این یک استعاره است. همیشه به همین صورت است.

با من بیا، اگر دوست داری از میان این در با من عبور کن. از پله‌ها به سوی این استیجِ گُود، پایین برو و سپس از پله‌های استیج بالا بیا و روی آن صندلی بنشین.

ما همیشه به آنجا می‌رویم عزیزانم، قبلاً این را به شما گفته‌ایم که این صندلی خودش یک سمبل و نماد است و می‌تواند برای افراد بسیاری، معانی متفاوتی داشته باشد. اگر شما بایستید و قرار باشد [توسط تماشاچیان] مورد مطالعه و بررسی قرار بگیرید، این به این معناست که شما در حال قضاوت شدن هستید، این طور نیست؟! اگر بایستید و بخواهید مطلبی و یا هر چیزی ارائه دهید این طور انتظار می‌رود که شما قرار است کاری انجام دهید؛ اما وقتی می‌نشینید در وضعیتی راحت هستید.

شما در حالتِ نشسته با دوست خود صحبت می‌کنید! شما هیچ وقت لازم نمی‌بینید با دوست خود در خانه به مدت طولانی‌ایستاده و صحبت کنید، شما می‌نشینید؛ همانطور که قبلاً گفتیم حالت نشسته این اجازه را می‌دهد تا پاهای شما شسته شود. [کرایون می‌خندد] شستن پاها به هنگام‌ایستادن کار دشواری به نظر می‌رسد! این یک استعاره است. آرام باش. و بر روی صندلی بنشین.

تماشاچیان امشب از قبل آنجا هستند، اما امروز تماشاگران خاص و متفاوت هستند؛ این‌ها تماشاگرانی هستند که شما هرگز آن‌ها را ملاقات نکرده‌اید و ملاقات هم نخواهید کرد! این تماشاگران بیانگر تمام فرهنگ‌های این سیاره هستند؛ شما بعضی از این فرهنگ‌ها را می‌شناسید، زبانشان را شنیده‌اید، بعضی‌ها را نمی‌شناسید و برای شما غیر ممکن است که زبان آن‌ها را یاد بگیرید، اما در این فضای فرا بعدیِ اکتشافِ روح، شما قسمت‌های سطوح مختلف روح آن‌ها را ملاقات می‌کنید؛ در اینجا تفاوت زیادی بین زبان‌ها و حتی فرهنگ‌های شما وجود ندارد؛ به این دلیل که روح، روح است و تمامی روح‌ها با آن هسته و جوهرهٔ عشق و شفقتی که در مرکز آن‌ها وجود دارد یکی هستند، و در اینجا همه چیزهای زمینی رها شده‌اند.

تو به آن‌ها نگاه می‌کنی و آن‌ها نیز به تو نگاه می‌کنند و در اینجا احساسات سرشاری در جریان است، در واقع تماشاچیان برای آنچه قرار است روی دهد بسیار هیجان زده‌اند و تو اکنون آن را احساس می‌کنی.

این یک دعوت است. از تو می‌خواهم که نه تنها با روح آن افراد ارتباط بگیری، بلکه با مردم آن کشورها و با این واقعیت که آن‌ها هم به مانند تو خانواده‌ای دارند ارتباط برقرار کنی. از تو می‌خواهم تا با آن‌ها پیوستگیِ دوطرفه‌ای برقرار کنی، یک ارتباطِ احساسی دو طرفه، تا شاید آن‌ها هم بتوانند شفا بیابند.

اکنون زمانهٔ بسیار سختی بر روی این سیاره است عزیزانم. هنوز هست! ترس و اضطراب زیادی وجود دارد.

سؤال می‌پرسم: آیا این را می‌دانستید که اگر دو گروه از مردم به همدیگر پیوسته و با هم هماهنگ باشند، این هماهنگی و بهم پیوستگی از ترسِ آن‌ها می‌کاهد؟ آیا می‌دانید دیگر چه اتفاقی می‌تواند رخ دهد؟ مقدار بسیار زیادی شفقت و عشق در هماهنگی و بهم پیوستگی روح وجود دارد که در هیچ چیز دیگری نیست؛ این انرژی‌ای است که این انسجام و بهم پیوستگی آن را برقرار می‌سازد؛ این انرژی از صمیمیت قلب برمیخیزد، از میان روح‌ها و از میان آگاهی عبور می‌کند. علمِ شما واقعی بودن آن را نشان می‌دهد.

از تو می‌خواهم که اینجا بنشینی و نه فقط با کسانی که عضو این برنامه هستند در هماهنگی و پیوستگی باشی، بلکه با کل این سیاره در این هماهنگی و بهم‌پیوستگی شرکت کنی، آیا این درخواست زیادی است؟! خب آن‌ها نیز به مانند شما روح دارند؛

نگران این نباشید که تعداد آن‌ها بسیار زیاد است! این نگرانی کاملاً بی‌مورد است! به آن‌ها به مانندِ یک گروهِ بهم پیوسته فکر کن! تو وارد گروه آن‌ها می‌شوی و آن‌ها به تو خوشامد می‌گویند، آن‌ها به تو می‌گویند: «تو نیز به اندازه ما مورد عشق هستی.» و سپس آن‌ها به تو یادآور می‌شوند که هر چقدر بتوانی این هماهنگی و بهم پیوستگی روحیِ فوق‌العاده منحصربه‌فرد را با آن سوی پرده و با انرژی روح خود داشته باشی، بهتر می‌توانی آن را بصورت یک تجربه سه بعدی در درون سلول‌های خود ببینی، و سپس آن شفایی که تو به دنبالش هستی فرا می‌رسد. [کرایون می‌خندد] آیا متوجه می‌شوی؟

تو در حال حاضر داری یک هماهنگی و بهم پیوستگی روحی را با هرکسی که در اطرأفت هست تمرین می‌کنی و این می‌تواند حتی تا آن سوی اقیانوس‌ها هم کشیده شود!

و تو در این لحظه درمی‌یابی که چقدر عزیز و مورد عشق هستی.

این مکان را با صلح و آرامش و آن شفایی که بخاطرش در اینجا بودی ترک کن.

و این‌چنین است.


[1] coherence

[2] در پیش مدیتیشن

 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

پیش‌مدیتیشن۱۲۴

پیش‌مدیتیشن۱۲۶