دریافت‌های یک استاد


کرایون سپتامبر 2003

 

در 8 سپتامبر 2003، در اقیانوس آرام، بر روی یک کشتی، کرایون پیامی در مورد دریافت‌هایی که یک استاد عصر نوین دارد، ارائه داد.

 

یک استاد عصر نوین در مورد این موضوعات چه دریافت و ادراکی دارد؟ کرایون چندین مورد را برشمرده که تعدادی از آن‌ها در این پیام هستند و تعدادی در پیام بعدی؛ این یک پیام دو قسمتی است.

 

در جاهایی از این پیام، عبارت «از چشمان صعود کرده» یا مشابه آن نوشته شده. منظور همان است، یعنی از طریق چشم‌های کسی که صعود کرده (یا به اشراق رسیده، یا خودآگاه شده، یا )؛ یعنی وقتی آن کسی که صعود کرده این موارد را می‌بیند، چگونه متفاوت از دیگران می‌بیند.

 

در ابتدای پیام از استاد ماکوآ (Makua) نام برده شده. او کسی بود که روز قبلش گروه لی کارول و حضار را به یک تور در هاوایی برده بود.

 

کرایون در این پیام 7 مورد را از دیدگاه یک استاد جدید گفته. از ابتدای پیام تا ابتدای شماره 2 به صورت خلاصه شده ترجمه شده است. از ابتدای مورد شماره 2 تا پایان پیام، کامل ترجمه شده است.

 

 

 

سلام عزیزانم، کرایون هستم از خدمات مغناطیسی...

 

روز قبل از این چنل، استاد ماکوآ، آن اهل پلی نزی، اهل هاوایی، شما را به گردش برد. وقتی او قدم بر هاوایی گذاشت هاوایی آن قسمت از قله کوه لموریا است که هرگز زیر آب نرفت- او از شما ‌خواست که زمان لموریا را به یاد بیاورید؛ اینکه شما هم شجره معنوی او هستید.

ما قبلاً در مورد شبکه مغناطیسی گفتیم، و گفتیم که کار تنظیم آن انجام شده است. شبکه بعدی، شبکه کریستالین (بلوری) که نام دیگرش شبکه نور است و در حال تنظیم شدن است. و بعد شبکه آگاهی انسانی که با آن دو در تعامل است.

 

قبلاً در مورد انرژی اژدها (نه آن اژدهای افسانه‌ای، بلکه جادوی خلقت) و طبقه خاص نیز گفتیم. و گفتیم که آن شبکه کریستالین را ساختند.

 

حالا (در آن زمان) انرژی اژدها بیدار شده و سازندگان آن شروع کرده‌اند که آن را با کمک انسان بازتنظیم کنند. یعنی شما در حال بازنویسی اطلاعاتی هستید گه در آن ساختار کریستالی این سیاره ذخیره شده است.

 

اگر شبکه کریستالی تنظیم شود، درواقع به معنای این است که تاریخ بشر بر روی زمین تغییر می‌کند! البته نه اینکه خود اتفاقی که افتاده تغییر می‌کند، بلکه نگاه و نظر انسان‌ها به آن اتفاق تغییر می‌کند و آن را متفاوت می‌بینند. شما دیگر به آن اتفاقات تاریخی، آن واکنش قبلی را نشان نمی‌دهید.

 

شما در حال بازنویسی کردن آنچه در زمین اتفاق افتاده هستید. این یک زمین جدید است، در یک انرژی جدید.

 

شما در حال بازنویسی کردن تاریخ این شبکه زنده‌ای هستید که آگاهی انسانی گفته می‌شود؛ که درواقع زندگی گذشته شما است.

 

در مورد غار آفرینش. که جایی واقعی در درون زمین است و کاملاً محافظت شده و دست کسی به آن نمی‌رسد. که مملو از کریستال است. آن یک سیستم پیچیده از تمام آمدن‌ها و رفتن‌های این فرشتگانی است که انسان نامیده می‌شوند. که از تمام کهکشان‌ها به این یکی می‌آیند، به تنها سیاره (در زمان این پیام) دارای حق انتخاب آزاد. سیاره شما مرکز تصمیم‌گیری درباره بخش‌های مشخصی از این عالم هستی است. دنیای شما به‌تمامی برای همین است.

 

خاصیت کریستال این است که فرکانس را ذخیره می‌کند و فرکانس‌ها یک زبان هستند. اگر فرکانس‌ها به نحو مناسبی چیده شوند، زبان روح هستی (Spirit) هستند، اعداد و چرخه‌ها. حتی شبکه کیهانی (cosmic lattice) کاملاً از فرکانس ساخته شده است.

 

(در اینجا کرایون مجددا درباره "کودکان نیلی (ایندیگو)" می‌گوید و اینکه تعداد خیلی خیلی کمی از آن‌ها بار اول است به زمین می‌آیند و اکثر آن‌ها قبلاً اینجا بوده‌اند.)

 

بین بایگانی آکاشیک و DNA شما یک رابطه بسیار مهم وجود دارد؛ یکی از آن‌ها ذخیره عمده همه‌چیز است، و آن یکی دیگر ذخیره فعلی این بخش فعال شما.

اکنون، کریستال‌های انرژی این غار در حال شارژ شدن با انرژی اژدها هستند. و این راز پشت بازنویسی آگاهی انسانی است. که هم‌اکنون بر این سیاره در حال تغییر کردن است.

 

حالا برویم سراغ موضوع این پیام. اینکه یک انسانی که انرژی صعود و آگاهی را دارد، یک سری موضوعات را چگونه می‌بیند. این استادی که در موردش صحبت می‌کنیم، آن اساتید قدیمی که شما در موردشان خوانده‌اید نیستند. بلکه این‌ها شما هستید، این وجودهای انسانی زمان شما که استادی را گرفته‌اند. آن‌هایی که سومین لایه DNA خودشان را فعال کرده‌اند، و درحالی‌که بر روی این سیاره می‌مانند، در حال یادگیری درباره صعود هستند.

 

پس بیایید این، بخش اول از یک پیام دو قسمتی باشد. در این پیام، 7 مورد را می‌گوییم.

 

1)خدا

یک استاد انسانی وقتی کلمه "خدا" را می‌شنود، چه فکری می‌کند؟

خدا محدود به سیستم ساخته شده ‌توسط انسان‌ها نیست. شما جوهره خدا را در مرکز تمام اتم‌های تک‌تک مولکول‌های هستی خواهید یافت. شما عشق خدا را در تک‌تک سلول‌های بیولوژیکی در بدن انسان خواهید یافت.

 

پس وقتی آن استاد درباره خدا فکر می‌کند، عاشق تمام بشریت است. خدا، تمام چیزی که هست، است.

انسان‌ها سعی کردند خدا را تعریف کرده و پرستش کنند. هر گروهی ادعا کرده آن تعریف اصلی را دارد و بقیه ندارند. بعضی حتی به نام خدا همدیگر را کشته‌اند.

آن استاد با لبخندی به پهنای صورتش می‌نشیند، و خدا را در همه‌چیز می‌بیند. خود همین فکر، آرامش ذهنی برای استاد می‌آورد.

 

آن استاد با آگاهی از این که خدا در انسان است، در لذت لبخند می‌زند. این معنای دیگری هم دارد؛ اینکه هیچ انسانی هرگز تنها نیست.

(تا این جای این چنل به‌صورت خلاصه‌شده، ترجمه شده بود. ادامه این پیام به‌صورت کامل ترجمه شده است.)

 

 

2)شرور و شیطان

وقتی شما کلمه شرور و شیطان را می‌گویید، آن استاد چه می‌بیند؟ آن استاد صعود کرده که می‌نشیند و به مفاهیم و کلمات، فکر و مدیتیشن و اندیشه می‌کند، چه فکری در مورد شرور و شیطان می‌کند؟ این را در جلسه قبلی گفتیم، اما دوباره می‌گوییم، چون باید این را دوباره و دوباره بشنوید.

 

انسان‌ها، به شما اين ايده آموزش داده شده كه آن وجودهایی كه در اطراف شما هستند می‌خواهند روح شما را بگيرند. اینکه آن‌ها آگاهی شما را می‌خواهند. شما با آموزش اين بزرگ ‌شده‌اید كه به شما گفته‌اند وجودهایی شيطانى و وجودهایی خدايى و الهى وجود دارند، و بسته به تصميم تو، اين طرف يا آن يكى برنده می‌شود! اينكه يا شياطين هستند يا فرشتگان؛ و شما آن وسط ایستاده‌اید و آن‌ها شما را می‌کِشند. به شما گفته شده كه هر دویِ آن‌ها قدرت دارند و شما نداريد؛ و بايد به يك طرف از آن‌ها بچسبيد و به مسيرى برويد. بعضى حتى اين را دوگانگى نامیده‌اند.

 

عزيزانم، اين، افسانه و تاريخ اساطير است. من حقيقت را به تو خواهم گفت. تاریک‌ترین چيزى كه بتوانيد تصور كنيد که هرگز در اين سياره اتفاق افتاده، يا در حال اتفاق افتادن است، يا بتواند اتفاق بیفتد، ‌توسط يك انسان "خلق مشترك" شده و تجلى و بروز يافته است. شرورترین شرارت‌ها، تاریک‌ترین تاریکی‌ها؛ تاریک‌تر از آن مكانِ تاريكِ ذهنِ انسان نيست. شيطان چيزى است كه توسط يك وجود انسانى خلق‌شده، نه توسط يك وجود ديگرى كه براى تسخير تو به زمين فرستاده شده است. انسان‌ها قدرتمند هستند. آن‌ها می‌توانند تاريكى و همچنين نور را بروز و تجلى دهند. اين، آنچه شما "جادوى سياه" می‌نامید را نيز توضيح می‌دهد. اين در درون وجودهاى انسانى است كه از قدرت‌های الوهيت خودشان براى خلق شرارت استفاده می‌کنند (يعنى هر چه كه انسان بخواهد جهان پاسخ می‌دهد). اين حق انتخاب آزادِ انسان است، و هميشه بوده است.

 

حالا، بگذاريد سمت ديگرش را نيز بگويم. آسمانى‌ترين و بهشتی‌ترین چيزى كه بتوانيد در اين سياره تصور كنيد، آن درخشان‌ترین نور، آن عظیم‌ترین عشق در تاريخ بشريت، در درون وجود انسانى قرار دارد. چيزى كه می‌خواهیم بگوييم اين است كه آن تاريكى و نور آن، فرشته گونی يا شيطانى، در درون ساختار قدرت و در دسترس تک‌تک انسان‌های اين سياره است. اين چيزى است كه ما درس می‌دهیم و از همان ابتدا گفته‌ایم؛ و آن استاد اين را می‌داند. آن استاد از ايستادن در درون ستاره پنج پرِ شیطانی‌ترین مراسم نيز ترسى ندارد، چون می‌داند كه آنجا چيزى بيشتر از وجود انسانى نيست؛ آنجا هيچ قدرت شيطانى وجود ندارد كه او را به سمتى بكِشَد و بِبَرَد. فقط سمت تاريك وجود انسانى است.

 

چيز ديگرى كه آن استاد می‌داند: جريانِ در حال تغيير كردن است. این‌که بگوييم شما در حال حركت كردن به سمت نور هستيد، ديگر تکراری شده، نه؟ اما چه چيز ديگرى می‌توانیم بگوييم؟ اكنون ارتعاشى بالاتر وجود دارد؛ و وقتى شما رِزونانس فركانس بين خاك زمين و اوج لايهِ يونِسفِر را اندازه می‌گیرید (رزونانس شومان)، شما يك سنجش زمين شناسانه می‌گیرید كه در ده سال گذشته تقریباً دو برابر شده است. حالا چه برداشتى می‌کنید؟ اين زمين به‌طور فيزيكى در حال پاسخ دادن به يك نيروى نور است كه در درون آگاهی انسانىِ اين سياره ایجاد شده است. استاد اين را می‌داند، پس وقتى كلمه شرور و شيطان را می‌شنود می‌داند، كه آن چيزى است كه انسان خلق كرده است. استاد نمی‌ترسد، زيرا اين را نيز می‌داند كه بنابراين، انسان قادر است آنچه كه خلق كرده را مديريت كند و بر آن استادى دارد.

 

دوباره می‌گوییم كه نور فعال است و تاريكى منفعل. پس وقتى در اتاق تاريكى می‌ایستی و چراغ را روشن می‌کنی، این‌طور نيست كه تاريكى جاى ديگرى برود، بلكه، تبديل و تغيير می‌یابد، و اين اتفاقى است كه در اين سياره افتاده و می‌افتد. توازن بين نور و تاريكى يكى از سنجش‌های آگاهی انسانی است، نه آن‌چنان‌که شايد به شما گفته شده، نبرد نیروهای شياطین و فرشتگان با يكديگر. اين يعنى كه انسان، بر تمام شرارت و شیطانی قدرت دارد و همچنين بر الوهیت. اين يك پيام قدرت‌بخش است. پس تعجب نكن اگر با انتقاد مواجه شد!

 

 

3)مرگ

شماره سه عميق است و زياد بر آن تمركز نمی‌کنیم، چون قبلاً بارها گفته‌ایم. آن استاد از طريق چشمان صعود کرده، مرگ انسان را چگونه می‌بیند؟ ما در ماه قبل گفتيم كه استادی با آن لايه سوم، لايه صعود، در مورد مرگ چه می‌کند.

 

اى وجودهای انسانى عزيز، تمام شما طورى طراحی‌شده‌اید كه بر زمين صلح و آرامش داشته باشيد. تمام شما به نحوى طراحی‌شده‌اید كه جرقه عشق را در يكديگر پيدا كنيد. آیا می‌دانستید كه براى اينكه خلاف این کار عمل كنيد بايد تصميمی فعالانه بگيريد؟ مرگ در درون توازن يك سيستم عظيم، مناسب است؛ و نيازى هم نيست كه اين را به شما بگوييم. تمام مرگ‌ها مناسب و درست هستند، حتى آن نوع مرگ‌هايى كه شما فكر می‌کنید درست نيستند. بگذاريد دوباره آن تصوير بزرگ‌تر را به شما بدهم، چون آن استاد اين را دارد.

 

بين تمام شما، توافق‌های بسيار بسيار پیچیده‌ای وجود دارند كه پتانسیل‌های يك چرخه معنوى بر اين زمين، كه به آن زندگى انسان مي­گويند را، می‌دهد. آن، فرابُعدى است، و فراتر از هر آن چيزى می‌رود كه شما فكر می‌کردید در يك چرخه زندگى، مرگ، تولد دوباره، و دوباره زندگى، اتفاق می‌افتد. اين سيستم آنقدر ژرف و پيچيده است كه شما را مبهوت می‌کند. به چه دليل؟ چون آن شما را به‌عنوان يك گروه می‌بیند، و خطى هم نيست. زندگى شما خطى است؛ اما آن برنامه‌ریزی نه. آن، با زندگى و مرگ ديگران در اطراف شما، و در درون دینامیک‌های اراده آزاد، عمل می‌کند. آیا هرگز فكر کرده‌اید كه شايد چيزى به نام «قرارداد مقّدَر» كه فقط براى شما و مختص شما باشد، وجود نداشته باشد؟ اگر آن يك چند-قراردادى باشد چه؟ درواقع تو بايد بپرسى: من كيستم؟

 

تمام «تو» اينجا نيست. چگونه می‌تواند باشد اگر تو يك "خودبرتر" داشته باشى؟ آن خودبرتر كيست؟ آیا تو هستى يا نه؟ آیا آن «خود» است يا نه؟ اگر آن بخشى واقعى از تو باشد و اينجا هم نيست، پس تو كامل نيستى، هستى؟ آن، در سمت ديگر آن پرده است. آیا هرگز به اين فكر کرده‌ای؟ پس واقعاً تو تماماً اينجا نيستى. اين، راه براى درك اين را نيز می‌گشاید كه بدانى شايد تو يك گروه معنوى هستى (بيشتر از دو) كه شايد واقعاً در مکان‌های زيادى باشد.

 

خودبرتر هر انسانی، درگير با خودبرترهای ديگر انسان‌ها است. پس فكر می‌کردی خلق مشترك چگونه كار می‌کند؟ می‌دانی، تو كه در خلأ، خلق مشترك نمی‌کنی! هر بار كه تو واقعيت خودت را تغيير داده و يك وضعيت و شرايط ايجاد و خلق می‌کنی، دارى با واقعيتِ يك نفرِ ديگر تداخل ايجاد می‌کنی. هر دفعه كه تو وضعيت خودت را تغيير می‌دهی، بر آن‌هایی كه در اطراف تو هستند تأثیر می‌گذاری. خوب، اگر فقط تعداد معدودی از افراد بودند که انرژى حول دیگران را فشار می‌دادند، اينكه ديگر اراده آزاد انسان نبود. (منظور این است که تمام انسان­ها قابلیت خلق مشترک دارند و انرژی‌ها را تکان می‌دهند. اینطور نیست که فقط تعدادی انسان قابلیتِ خلق مشترک داشته باشند و بقیه تابع انرژی آن‌ها باشند.) فراتر از آنچه تو آگاهی خودت می‌نامی اتفاقات زيادى در حال افتادن هستند، و مرگ -يا پتانسيل مرگ- يكى از آن‌ها است.

 

بدون توجه به اين كه چه كسى را در اين سياره از دست داده‌ای، چه حس كنى كه زيادى زود بوده (شايد يك تصادف) يا حس كنى كه مناسب بوده (از کهن‌سالی)؛ يك بخش از او (كه هنوز دركش نمی‌کنی) به تو انتقال‌یافته است. پس آنچه كه تو آن را يك روح تكى در نظر می‌گیری، در درون خانواده تو پخش شده است! شايد بپرسيد كه «چگونه چنين چيزى ممكن است؟ مگر روح انسان يك موجود (وجود) نيست؟» نه، نيست. اگر تو تکه‌ای از خدا هستى، پس رویکردهای خدا را دارى. شما با اين ايده كه خدا همه‌جا هست هيچ مشكلى نداريد، اما همين فكر كه شما هم همان هستيد را نمی‌پذیرید. شما فكر می‌کنید كه تو مفرد هستى و خدا عظيم؛ اما حقيقت چيست؟ شما رويكردهاى خدايى (الهى) داريد، و آن خداست.

 

پس نياكان شما همين حالا با شما هستند. آن‌ها در ميانِ بخش‌های فرابُعدىِ DNA شما موج می‌زنند -بعضى از آن لایه‌هایی كه بالاخره براى شما توضيح خواهيم داد. لایه‌هایی كه به شما نزدیک‌ترین و اخيرترين هستند. آن‌ها بخشى از شما هستند و تا زمان مرگتان با شما می‌مانند. آن‌ها می‌توانند با شما حرف بزنند و شما می‌توانید با آن‌ها حرف بزنيد، و آنچه شما به آن «صحبت با آن‌هایی كه در آن سمت پرده هستند» می‌گویید، این‌گونه عمل می‌کند. آن، يك تجربه مرموز و شبح گونه نیست -اينكه بروى در يك جلسه احضار روح با مادربزرگ درگذشته‌ات ارتباط بگيرى. بلکه آن، سفرى به درون ساختار سلولى خودت است! و تو براى انجام آن به يك فرد مديوم و متافیزیکی نيازى ندارى. تو می‌توانی آن را هر روزه و با لذت انجام بدهى؛ در حالى كه زندگى‌ات را می‌گذرانی (در همان روال معمول زندگی‌ات). وقتى تو درگذشتى، بخشى از تو با خانواده‌ات می‌ماند.

گوش كن: اين فراتر از چهارچوب ادراك زمانى شما است، خطى نيست. حتى اگر تو دوباره تجسم بيابى، بخش و قطعه‌ای از تو هست كه هنوز با يك شخص زنده بر اين سياره است. شايد تو با يك بروز و بيان جديدى متولد شوى و هنوز تكه و بخشى از تو با يك انسان ديگر باشد، تا وقتى او بميرد.

 

اين همچنین چيزى است كه سيستمِ "گروه‌های كارمايى" را می‌سازد. وقتى مامان و بابا می‌میرند چه حسى پيدا می‌کنی؟! آیا آن‌ها براى هميشه رفته‌اند؟ بگذاريد چيزى را به شما بگويم: مامان و بابا اينجا هستند. آن‌ها با تو خواهند بود تا وقتی‌که زمان رفتن تو برسد، و وقتى زمان تو سررسید، تو با فرزندانت خواهى بود تا وقتی‌که زمان مرگ آن‌ها نيز برسد، و آن‌ها نيز با فرزندان خودشان خواهند بود، تا وقتى زمان آن‌ها برسد. چه سيستمى! آن در  DNAشما نوشته شده است. شما اين را باور نداريد، درست است؟ زيادى پيچيده است، يا شايد هم زيادى بزرگ و عظيم؟ شايد هم زيادى شگفت‌انگیز!

 

حالا می‌خواهی با اين اطلاعات چه‌کار كنى؟ چيزى كه ما می‌خواهیم شما انجام دهيد اين است. چرا این‌ها را جذب نكرده و باور نكُنى؟ بيا فقط براى یک‌لحظه باور خودت درباره اين چيزهايى كه نمی‌بینی را تعليق كن، و اين چيزهايى كه ما در موردشان حرف می‌زنیم را فرابخوان و بپرس «آیا اينجا هستيد؟ چرا مرا لمس نمی‌کنید تا بتوانم بدانم اينجا هستيد؟» و بعد تماس والدين ازدست‌رفته يا شخصى كه از دست داده‌ای را حس كن، شايد آنى را كه فكر می‌کنی خيلى زود رفته و رفتن او مناسب نبوده. خوب، او اينجاست، و تمام اين، بخشى از يك سيستم در درونِ عشقِ خداست كه تو در ساختن آن كمك كردى؛ و آن استاد لبخند زده و آن را می‌بیند. آن استاد درك می‌کند كه مرگ يك تغيير انرژى است نه پايان چيزى.

 

4)دیگران

آن استاد ديگران را چگونه می‌بیند؟ تو ديگران را چگونه می‌بینی؟ دوگانگى باعث می‌شود تو آن‌ها را در جعبه‌ها و چهارچوب‌های زيادى طبقه‌بندی كنى: آن‌هایی كه به اشراق رسیده‌اند، آن‌هایی كه نرسیده‌اند، آن‌هایی كه از فرهنگ تو هستند، آن‌هایی كه نيستند، آن‌هایی كه به زبان تو صحبت می‌کنند، و آن‌هایی كه به زبان تو صحبت نمی‌کنند. جعبه‌هاى زيادى داريد كه «ديگران» را در آن‌ها بگذاريد، و انسان‌ها اين كار را می‌کنند.

 

در يك انرژى گذشته، اين يك سيستم حفاظتى بود و قابل‌درک. انسان‌ها بيشتر تمايل دارند با افرادى با ویژگی‌ها و تجربيات مشابه خودشان باشند، و دنبال همين بودند. يافتن افرادى كه به زبان تو حرف می‌زنند، يا از نژاد تو باشند، و اشتراكاتى با تو داشته باشند؛ و شما براى حفاظت از فرهنگ خودتان به جستجوى چنين افرادى هستيد. اين خيلى قبیله‌ای است، نيست؟ اما با اين روش فعلى كاركرد چيزها، ديگر نيازى به آن نيست.

 

به هر كسى در اين كشتى نگاه كن، به هر يك از آن‌ها (سه هزار نفر بر كشتى هستند)؛ و حالا يك چالش: از تو می‌خواهم به آن شخصى كه غيرممكن است هیچ‌وقت بتوانى با او ارتباط بگيرى نگاه كنی. به چهره او، به فرهنگ و نژادش، به چيزى كه او هست، و تو هستى، نگاه كن و من از تو می‌خواهم به او نگاه كنى و عاشق او باشى. آیا می‌توانی عقب بايستى و از آن جعبه قضاوتى كه شايد او را در آن می‌گذاری بيرون بيايى و به‌جایش فقط آن فرشته درون را ببينى؟ آیا می‌توانی يك برنامه تلويزيونى يا راديويى را ببينى و سخنان شخصى را بشنوى كه دكترينى متفاوت با مال تو را تبليغ می‌کند و با این‌حال عاشق او باشى؟ آیا واقعا می‌توانی عاشق شخصى باشى كه رويكرد سياسى متفاوتی با تو دارد؟ آیا می‌توانی آن الوهيت درون او را ببينى؟ آن استاد اين كار را می‌کند. مهم نيست چه كسى به آن استاد نزديك می‌شود، اولين چيزى كه آن استاد می‌بیند الوهيت و خدايى بودن درون است. براى استاد «ديگران» وجود ندارد، همه خانواده هستند.

 

 

 

 

 

5)سياست

اين يكى از مشکل‌ترین‌ها است: سياست! آن استاد "سياست" را چگونه می‌بیند؟ شايد بگوييد: «اوه، دوباره اين. كرايون می‌خواهد به ما بگويد به چه كسى رأی بدهيم. جالب نيست كه او می‌خواهد اين را به ما بگويد؟» نه، نيست. او فقط می‌خواهد حسابى شما را به فكر کردن درباره خودتان بیاندازد.

 

آن استاد درك می‌کند كه سياست راهى است كه با آن، سیستم‌های زمينى سعى در ايجاد تغيير، و گاهى نيز حكمرانى، دارند. انسان‌ها، اگر قرار بود به شما درباره اينكه به چه ارتباط و پيوستگى­ای نگاه كنيد توصيه بدهم، از شما می‌خواستم كه تماميت و يكپارچگى را دنبال كنيد. روزى خواهد رسيد كه تمام شما بتوانيد انرژى اين سیستم‌ها را بخوانيد. بعضى از شما قادر به ديدن آن رنگ‌ها خواهيد بود؛ اما تا آن موقع ببينيد كه كدامشان راستى و درستى و تماميت را دارند.

 

يك چشم‌انداز بزرگ‌تر: براى یک‌لحظه به فراتر از تمامِ آن برو؛ تمامِ آن. وانمود کن كه براى اولين بار است كه به این زمين رسیده‌ای و بدون تعصب و جهت‌گیری نگاه می‌کنی. اين چيزى است كه خواهى ديد:

سياره زمين، آینده خود را در يك نمايش، تغيير داده است؛ در نمایشی که در آن، فرشته‌ها می‌آیند و می‌روند و در چهره‌ها و نژادهای مختلفى نقش‌های متفاوتى بازى می‌کنند. در طى اين نمايش، آن فرشته‌هايى كه آن نقش‌ها را بازى می‌کنند، تصميم به تغيير دادن آینده گرفته‌اند، اينكه پايان آن نمايش را تغيير داده و بازنويسى كنند. براى انجام این کار بايد تغييراتى مهم و برجسته در درون تمام چيزهاى سياسى اين سياره صورت بگيرد. آن وضعیت‌هایی كه براى پايان زمين (آرماگدون-آخرالزمان) چيده شده بودند، بايد به‌سرعت از كار می‌افتادند. آنچه كه ايجادش هزاران سال طول كشید، بايد در يك دهه تغيير می‌کرد. این‌گونه شما در زمين تغييرات سياسى بزرگى خواهيد ديد، بعضى از آن‌ها غيرمنتظره هستند.

 

چيزى را می‌گویم كه شايد با آن موافق نباشى يا درك نكنى، اما حقيقت است. آنچه در اين لحظه در خاورميانه اتفاق می‌افتد، كه انجام آن ‌توسط كشورى كه شما آمريكا می‌نامید تسهيل شده، چيزى است كه شما درخواست اتفاق افتادنش را كرديد تا مسيرى سريع به يك تغيير نهايى را مهيا و فراهم كند. چنين به نظر می‌رسد كه يک چوب بزرگ وارد سوپى كه به آن خاورميانه گفته می‌شود شده و در حال بهم زدن همه‌چیز است. چرا براى تغيير به چنين چيزى نياز است؟ زيرا آن راه‌های قديمى كه براى آرماگدون تنظیم‌شده بودند آنقدر قديمى هستند كه اگر اين اتفاق نمی‌افتاد، دهه‌ها و دهه‌ها بدون تغيير باقى می‌ماندند. آن موضوعِ مربوط به گرايش به درون‌گرایی كشورى (سیاست حمایت از صنایع و فراورده های داخلی،(protectionism) ) كه در بالا گفتيم را به ياد می‌آورید؟ اگر آن چوب بزرگ وارد آنجا نمی‌شد و همه‌چیز را به هم نمی‌زد، هرگز چيزى تغيير نمی‌کرد. پس همه شما اجازه آن چيزى را داديد كه همه‌چیز را تسهيل كند.

 

آن چوب كه براى بهم زدن بكار می‌رود، بدون ١١-٩ (رویداد 11 سپتامبر 2001) ممكن نبود. آن يك پیش‌نیاز اجازه دادن بود، يك تنظيم ديگر براى تغيير، يك نوع اجازه دادن ديگر كه توسط شما داده شد. تاریخدان‌ها به عقب نگاه خواهند كرد و خواهند گفت كه اين، زمان شروع تغيير بزرگ در قطبيت اين سياره بوده، سياسى و فرهنگى.

 

آن «چوب» همچنان آنجا خواهد چرخيد، حتى شايد از ديدگاه شما نامناسب و نادرست بهم بزند. آن، همچنان داخل كندوى زنبورآنقدر تكان می‌خورد كه زنبورها درك كنند كه داراى انتخاب هستند. آنچه بعدش اتفاق می‌افتد باعث پيشبرد تاريخ اين سياره خواهد شد، همچنان كه شبكه كريستالین بازنويسى می‌شود. آن، زنجيره نفرت كه نفرت بيشترى را می‌ساخت، می‌شکند. آن، يك تاريخ قديمى كه كهنه بوده و در روش‌های انتقام و جنگ خودش گرفتار شده بود را، متوقف می‌کند.

 

اين چيزى است كه آن استاد می‌بیند. او چشم‌اندازى فراتر از شما راجع به سياست دارد. حالا شما چيزى براى تفكر داريد. هر يك از شما بشردوست هستيد. هیچ‌کدام از شما جنگ نمی‌خواهید، هرگز. هر يك از شما انسان‌دوست و مملو از عشق روحِ هستى (Spirit) هستيد. شما می‌خواهید درمان و كمك كنيد. شما پیش‌قراولان افراد صلح‌طلبی هستيد كه تصميم خواهند گرفت كه كشورها را با هم جمع ‌کنند. ما به‌تازگی در مكانى در تل‌آویو (اسرائیل) ايستاديم و به ره‌جویان نور آنجا گفتيم كه آن معبد، بازسازى خواهد شد. معبدى است بدون ديوار؛ اما، براى بازسازى آن معبد، آن قديمى را بايد پاك و محو كرد، و پى و شالوده آن، با تمام كثيفى و زشتی‌اش را، آشکار كرد. اين چيزى است كه شما هم‌اکنون در اخبار خودتان می‌بینید. این‌ها كه گفتم در جهت تائيد هيچ دولت يا انتقاد از آن نيست. بلكه فقط بيان چيزى بسيار بزرگ‌تر است آغاز تغييری عمده.

 

شما نمی‌توانید آن قديمى را آمیخته با اين جديد داشته باشيد. آن خانه بايد کاملاً دوباره‌سازی شود. البته، اين يعنى دردسرهاى بيشترى در راه هستند، البته اگر بخواهيد این‌گونه نگاهش كنيد. پس، ره‌جویان نور، از چيزى كه ساخته‌اید نترسيد. ره‌جویان نور گوش كنيد: از عشق خدا نترسيد. بخواهيد كه در زمان مناسب باشيد همه شما. آن استاد اين كار را می‌کند. آن استاد ترسى ندارد، چرا كه اين تغيير را ارج می‌نهد. او، به آن‌هایی كه در قدرت هستند نيز روزانه نور می‌فرستد تا زمان اين تغيير کوتاه‌تر شود.

 

 

 

6)اطلاعات

شماره شش "اطلاعات" است. به نظر می‌رسد اطلاعات جديد بسيار زيادى وجود دارند. آن استاد اين حقيقت كه امروزه افراد بسيار زيادى شروع به آوردن فرايندها، اطلاعات، درمانگرى و چنل هاى جديد کرده‌اند را چگونه می‌بیند؟ از كجا می‌توان گفت كه این‌ها صحيح هستند يا نه؟ اگر از روى هوس باشند چه؟ بدتر اينكه اگر آن‌ها می‌خواهند از اين مد جديد پول در بياورند چه؟ اگر بعضى از آن‌ها کلاه‌برداری باشند چه؟ کلاً گیج‌کننده به نظر می‌رسد. آن استاد عقب می‌ایستد و چيزى را می‌داند. می‌دانید؟ آن استاد یک اصل را می‌داند: حقيقت بالاترين سطح خودش را می‌جوید.

 

اتفاق ديگرى نيز در اين سياره در حال افتادن است. يك انرژى خلق مشترك كه باعث افزايش آن اصل می‌شود، چيزهايى كه مناسب يا دقيق يا حقيقى نيستند از سوى اين انرژى نوين حمايت نمی‌شوند. درنهایت، آن‌ها همراه با ديگر زباله‌ها بر كف اتاق افتاده و جارو می‌شوند. حقيقت بالاترين سطحش را می‌جوید و اين دريافت و ادراك در حال شايع شدن است. ديگر صد سال طول نمی‌کشد كه يك سيستم غلط و نامناسب آشکار شود. آن چيزهاى فاقد تماميت و درستى نمی‌توانند در نورِ اين انرژى جديد بمانند.

 

نه‌فقط اين، بلكه آن استاد می‌داند كه بينش جديدى در حال داده شدن [به بشریت] است. حتى براى آن‌هایی كه خودشان را استاد نمی‌دانند. آن‌ها قادر به حس كردن اين خواهند بود كه آیا چيزى حقيقى است يا نه. از سیستم‌هايى كه شرايط آن‌ها پيوستن و بودن و انجام دادن است حذر كنيد. به‌جای آن، به دنبال ایده‌های جديدى باشيد كه يا سازماندهى ندارند يا خيلى كم دارند. این‌ها از اين انرژى جديد هستند، انرژی­ای كه رشد فردى را در درون يك بى‌سيستمى -كه بدون ديوار يا قواعد يا عضويتی که تمام ویژگی‌های يك سازمان را دارند- فراهم می‌کند.

 

گفته بوديم زمانى می‌رسد كه بزرگ‌ترین رهبران دينى اين سياره نمی‌توانند چيزى گفته و كار ديگرى كنند. حالا شما می‌توانید بعضى از اين را ببينيد، حتى بعضى از بزرگ‌ترین سازمان‌های معنوى اين سياره.

 

اين اطلاعات جديد نيز همین‌گونه خواهد بود، همچنان كه شما به آن اطلاعات نگاه می‌کنید، خودش را تغییر داده و اصلاح می‌کنند.

 

درك بعضى از اين اطلاعاتِ جديدِ و تازه سخت خواهد بود و براى درك آن بايد خودتان را با آن مطابقت دهيد؛ اما همچنان كه به مطالعه آن‌ها می‌پردازید، می‌توانید آن‌ها را جذب كنيد. شما به‌سرعت، چگونگى كاركردِ اين انرژى نوين را فرا خواهيد گرفت و اگر بخواهيد در آن استاد شويد، يك دوره و زمانِ انطباق خواهيد داشت. به دنبال کتاب‌ها و فيزيك جديد باشيد. تغيير ابعاد، همیشه شهودى و باطنى نخواهد ماند و شما سرانجام درك خواهيد كرد كه چگونه اتفاق می‌افتند. اين مطالعات، نتايجى فورى خواهند داشت.

 

 

7)   انسان

اين شماره ٧ است. البته خيلى بيشتر از اين هفت عدد هستند، اما فعلاً اين شماره آخر است. آن استاد درباره قدرتِ درونِ يك انسان چه فكرى می‌کند؟

 

بیایید قدرت (power) را تعريف كنيم. در اين زبان (انگليسى) قدرت به معناى زور و اجبار (force) نيست. قدرت در اين معناى ما، يعنى قدرت‌بخشی (enablement)؛ و قدرت‌بخشی يعنى توانايى فراتر رفتن از محدوديت سابق. اين قدرت يك انسان است، مخصوصا وقتى آن محدوديت ناشى از دريافت و برداشت انسان از اينكه چه چيزى واقعى است و چه چيزى نيست، باشد. پس يك انسان قدرتمند كسى است كه می‌تواند فراتر از واقعيت سابق خودش فكر كند و كارهايى كه قبلاً فكر می‌کرده غيرممكن هستند را انجام دهد.

 

بياييد درباره قدرت، يا توانايى انسان بگوييم. اکنون، آن استاد لبخندی بزرگ بر صورتش دارد. اكنون چيزى شكوهمندتر از آنچه که در درون توانايى بشر اتفاق می‌افتد وجود ندارد. آیا درك کرده‌اید که بخشى از آن ناراحتى كه بسيارى از شما حس می‌کنید صرفا اين حقيقت است كه در اين لحظه براى شما آینده‌ای وجود ندارد؟ انسان عزيز، وقتى تو به اين سياره آمدی، پیش‌بینی كاملا متفاوت بود، درست است؟ اما ببين كه چه اتفاقى افتاد. شما آن را تغيير داديد، و به‌صورت استعاره‌ای ریل‌های واقعيت در قطار انسانى را عوض كرديد. پس آن پیش‌بینی‌های قديمى اتفاق نيفتادند، و هنوز پیش‌بینی‌های جديد نیز وجود ندارند.

 

هيچ پيامبرى نيست كه اكنون برسد و به شما يك بيان قطعى و كامل درباره آنچه قرار است در يك هفته ديگر انجام شود، بدهد. دليلش چيست؟ چون هيچ ريلى جلوى آن قطار نيست. شما همچنان كه به جلو می‌روید در حال ايجاد انرژى سیاره‌ای جديدى هستيد، و هر روزه ریل‌گذاری می‌کنید.

 

ماه گذشته، در «صفحه رادار» بعضى از پيامبران جديد شما چيزى بود كه می‌توانست چالشى براى اين زمين باشد. چيزى در جريان بود كه می‌توانست بعضى از شما را به‌سرعت ببرد (بعضی از شما به‌سرعت بمیرید)، و آن به‌عنوان يك پتانسيل قوى ديده و گزارش شد. آیا واقعى بود؟ به‌اندازه هر چيز ديگرى. آیا آن يك پیش‌بینی بود؟ به‌اندازه هر چيز ديگرى كه امروز می‌تواند باشد، بله. پیش‌بینی امروزى مانند اين كشتى است، نه مثل يك قطار، اكنون ريلى وجود ندارد. اين كشتى می‌تواند هر جايى در اين اقيانوس برود، فورى! اگر از دماغه نگاه كنيد، شايد ببينيد كه چالشى در حال آمدن است؛ اما اگر كاپيتان مسير را عوض كند كل آن سناريو از بين می‌رود. وقتى او سُكان را حتى يك درجه می‌چرخاند، كُل آن پیش‌بینی رفته است. حتى قبل از اينكه بتواند آن پیش‌بینی را بنويسد آن از بين رفته است!

 

آنچه يك پتانسیل ناچيز بود، كاملا محو شده است. انسان‌های عزيز، دوست دارم اين اطلاعات را به شما بدهم كه كاپيتان كشتى بشرى شما، در تمام اوقات مسيرش را تغيير می‌دهد.

اين كاپيتان، "آگاهیِ جمعى "(collective consciousness) اين سياره است. امروزه اين اتفاق به‌طور دائم می‌افتد. اميدوارم اين اطلاعات، شما را به اين فكر بیاندازد كه از حالا چه چيز می‌توانید خلق كنيد. چقدر دوست داريد يك سياره آرام و صلح‌آمیز داشته باشيد؟ چقدر دوست داريد دوره عمر شما بيشتر شود، فقط با اين حقيقت كه حالا قدرتى جديد و باورنکردنی براى صحبت با سلول‌هایتان داريد؟ چقدر دوست داريد در هر سنى كه هستيد، سلامتى شگفت‌انگیزی داشته باشيد؟ تمام این‌ها شدنى هستند، و آن استاد اين را می‌داند.

 

و اينجاست كه چرا آن استاد همیشه در حال لبخند زدن است. اساتيد انسان‌هایی غمگين نيستند، چرا كه می‌بینند قدرتِ بشر، پتانسيلِ صلح بر زمين را دارد. می‌دانید، بشر از يك پيچ گذشته است، و قبلاً هم گفته‌ایم: کار حالا شروع شده است. خيلى چيزها در حال تغيير كردن هستند. قبل از اينكه نزديكان/بستگان را كنار بگذارى به‌دقت نگاه كن، چون شما تمايل خواهيد داشت بگوييد: «تغيير براى من در شُرُف انجام است، و براى آن‌ها نه. پس من خودم را از آن‌ها جدا می‌کنم». ما درباره محل كار و خانه حرف می‌زنیم. اكنون زمان آن است كه بگذاريم چيزهايى كه به سطح مي­آيند، بيايند؛ و چيزهايى كه سقوط می‌کنند سقوط كنند. پس به اين چيزها زمان بده. شايد اين، درخواستى از شما براى شكيبا بودن است، درست است؟ اما شما كه آن را زياد داريد؛ نداريد؟ (کرایون می­خندد!)

 

از طريق چشمانِ آن استادِ صعود كرده، تمام آن زندگی‌هایی كه او هميشه زندگى كرده اكنون زنده هستند. مجموع و برآیند تمام چيزى كه شما هستيد اكنون زنده است. وقتى آن مفهوم زمان گذشته را دور انداختيد، بايد اين حقيقت كه تمام آن بروزها و تجلی‌ها (زندگی‌های گذشته) كه شما هميشه بوديد، در اين لحظه با شما هستند را لمس کنید. پس، شما چه كسى هستيد؟ اين چيزى است كه شما هستيد تمام چيزى كه هميشه بوديد، حالا آن يك گروه است.

و این‌چنین است...انسان‌های عزيز، كه ما آمدن شما را می‌دانستیم. ما می‌دانستیم شما چه كسى بوديد. ما می‌دانیم چه كسى هستيد. تصادفى نيست كه شما خودتان را اينجا می‌بینید، در حال شنيدن اين كلمات یا خواندن اين صفحات. در گردهمایی بعدى ادامه اين پيام را خواهيم داد.

و این‌چنین است...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

پیش‌مدیتیشن۱۲۴

پیش‌مدیتیشن۱۲۶