مدیتیشن۱۰۳

2022.10.19

 درود عزیزان. کرایون هستم.

کمی نزدیک‌تر بیایید.

عزیزان، کسانی هستند که هم‌اینک این را تماشا می‌کنند و نام خود را در این فهرست قرار داده‌اند تا شما ببینید. آن‌ها هم‌اینک تماشا می‌کنند که ببینند آیا این فرقی کرده است یا اینکه شاید آن‌ها را دیده‌اید؛ ولی می‌خواهم به شما بگویم که به‌نوعی همۀ آن‌ها شناخته‌شده‌اند، درست همان طور که لحظاتی پیش به آن اشاره شد و صرفاً با همین کار که نام خود را در آن فهرست جای می‌دهید و می‌گویید این‌گونه است و آن‌گونه است یا اینکه می‌گویید دچار مشکلی هستم. برخی از شما این را گفته‌اید، گفته‌اید: «دچار مشکلی هستم.» این محفلی است برای همین کار. چهارشنبه‌های شفابخش خیابانی دوطرفه است و این‌گونه طراحی شده است و فقط برای کسانی نیست که دور هم جمع می‌شوند و برای افراد آن فهرست دعا می‌کنند. این دوطرفه است، برای دعاکنندگان است، برای دعاشوندگان است، شفایی است برای همه. و اینکه شفایی است برای همه، به این علت است که این کاری است که «عشق» می‌کند.

[گاهی] مردم گرد هم می‌آیند، شاید با هدف شفا یا برای مدیتیشن؛ ولی هم‌زمان خودشان هم همان چیزی را دریافت می‌کنند که برای [دیگران] دعا می‌کنند. این پیوند عشق است، همانندی آگاهی است، زیبایی و شادمانی حل‌شدن مشکلی است که برای آن دعا می‌کنید.

این را به شما می‌گویم، به کسانی که نامشان در آن فهرست است و اینک تماشا می‌کنند. برکت بر شما باد. می‌خواهم هم‌اینک با پوششی ضخیم از نیک‌خواهی و شادمانی و زیباییِ سرچشمۀ آفرینشگر، شما را بپوشانم تا بدانید که بی‌اندازه عزیزید، تا بدانید که می‌توانید از پسِ این چیزها برآیید و خیلی از اوقات شفایی که آرزو می‌کنید، درست همین دوروبَر است. این فقط دربارۀ بهترشدن نیست، عزیزان، دربارۀ استفاده از شهودتان است تا با آن گام بعدی خود را بیابید؛ ولی ما آنجاییم. روح هستی نام شما را می‌داند. و حالا کسانی که تصمیم گرفته‌اند به این فهرست نگاه کنند هم، چنین می‌کنند.

همچنان که این برنامه در آینده ادامه می‌یابد و خود را می‌پیراید و کمی تغییر می‌کند، هستۀ آن یکسان باقی می‌ماند. این مکانی است برای دل‌آسایی، این مکانی است امن.

این یکی از چیزهایی است که پرسیده‌اند و به همکارم گفتم هنوز به این نپرداز؛ ولی به هر حال او این کار را کرد. [کرایون می‌خندد] و آن این است که می‌گویند: «خوب، در این سیاره اتفاقات وحشتناکی رخ داده است و شما [با این برنامه] روی آنتن می‌آیید و حتی اشاره‌ای هم به آن‌ها نمی‌کنید.»

و من مدت‌ها پیش به همکارم گفتم: «کاری کن اینجا مکان امنی باشد. آن‌ها می‌توانند برای آن [اتفاق‌ها] به خبرها مراجعه کنند.»

او این را گفت. اینجا جایی نیست که برای بحث دربارۀ اتفاق‌های روز به آن بیایید. اینجا جایی است که برای شفایافتن به آن می‌آیید، شفایافتن از رویدادی که شاید در آن روز شاهد رخ‌دادنش بوده‌اید. اینجا جایی است که به‌طور کلی دربارۀ عشق و شفا صحبت می‌کنید و این چیزی است که این [برنامه] عرضه می‌کند؛ پس با خبرهای روز سروکاری ندارد، با عشقِ روز سروکار دارد. دلیلش این است. اینجا جایی است که شما را تشویق می‌کنیم به آن بیایید و فقط بنشینید و فقط گوش دهید. این چیزی بیش از برنامه یا به قول شما برنامۀ برخط است. این ارتباطی است با هزاران نفر دیگر مانند شما که با همان دلیلی آمده‌اند که شما آمده‌اید. همه هم‌زمان گوش نمی‌کنند. این مهم نیست؛ چون ارتباط، ارتباط است و بیرون از ابعاد سه‌گانۀ شما این بسیار منطقی است که این همه را شامل می‌شود، همه را.

چه حسی دارد که بخشی از چیزی باشید که قرار است به هر کس دیگری کمک کند؟ اُه عزیزان! این همان چیزی است که برای آن اینجاییم.

مدت‌ها پیش از این قسمت‌ها به همکارم گفتم چگونه این کار را انجام دهد، [از او] چه می‌خواهم و ساختار چهارشنبه‌های شفابخش چگونه باید باشد. و او هم دقیقاً همان کاری را انجام داد که به او گفته بودم. و برای درس‌های آینده هم همان چیزها را به او گفتم، برای درس‌هایی که دربارۀ حقیقت اصلی‌اند و به‌سوی شما می‌آیند؛ ولی همۀ این‌ها، همۀ کارهایی که می‌کنیم، به یک دلیل است. هستۀ آن عشق است؛ پس آنگاه درک خواهید کرد که آنچه اینجا هست، بیش از چیزی است که می‌دانید، بیش از چیزی است که حتی بتوانید تصور کنید. وقتی مانند این [برنامه]، آگاهی‌هایی با هدفی مشترک گرد هم می‌آیند تا به یکدیگر کمک کنند، اتفاق‌هایی رخ می‌دهند؛ پس برای آن عده از شما که اینک این را گوش می‌کنید و نامتان در آن فهرست است، اتفاقاتی رخ می‌دهد. به آن‌ها اجازه دهید و چشم‌به‌راهِ آنچه خواسته‌اید، بنشینید و خوبی و زیبایی همۀ آن را احساس کنید و حتی در ناراحتی و اندوه خود، لبخند بزنید.

این حلقۀ دوازده همانند حلقۀ دوازدهِ پیش در این ماه، دربارۀ تیمی است که ملاقاتش می‌کنید. و لحظاتی دیگر به آنجا خواهیم رفت. میان آنچه در ملاقات با این تیم برایتان توصیف کردم و تیمی که دارد این را تماشا می‌کند یا کسانی که بعداً این را تماشا می‌کنند، تفاوت چندانی وجود ندارد. این همان چیزی است که این [برنامه] برای آن طراحی شد. شما دارید به یکدیگر کمک می‌کنید، آن هم طوری که برخی از شما حتی از آن آگاه هم نیستید. هرچه بیشتر گوش کنید و به این انرژی گوش دهید و این را تمرین کنید، دیگران هم بیشتر آنجایند، همان کسانی که دوروبَرتان‌اند و از طریق اشتراک این [برنامه] با آن‌ها مرتبطید. کسانی که [فقط] اولین برنامۀ هر ماه را گوش می‌کنند، همان هزاران نفری که بدون پرداخت هیچ هزینه‌ای این را گوش می‌کنند، همۀ آن‌ها به شما متصل‌اند. این [برنامه] برای همین است، طوری که در پایانِ همۀ این‌ها می‌توانید به گذشته نگاه کنید و با خود بگویید: «زمانی بود که می‌توانستم با هزاران نفر از کشورهای مختلف این سیاره کار کنم، می‌توانستیم به هم کمک کنیم و همدیگر را دوست بداریم. نام آن‌ها را نمی‌دانم؛ ولی عشق آن‌ها را احساس می‌کنم.»

همراه با من از این پل عبور کنید. پلی که از شناخته‌شده‌ها به ناشناخته‌هایی می‌رود که هر بار به آن می‌رویم. این پلی است به روح شما، همان روح زیبایی که نه در مکانی دیگر، بلکه در درون شماست. اما این پل! این پل نشانگر استعاره‌ای است: دارید به ناشناخته‌ها می‌روید. دستم را بگیرید.

 

[شروع موسیقی]

هر چند بار که از روی این پل گذشته‌ایم، در هر بار این شمایید که به‌درون مقدس‌ترین چیزی که تابه‌حال تجربه کرده‌اید، وارد می‌شوید.

برخی می‌گویند: «خوب، این وقتی اتفاق می‌افتد که می‌میرم، همان وقتی که به آن سوی پرده می‌روم.»

عزیزان، شما هم‌اینک دارید به آنجا می‌روید. «آن سوی پرده» در درون شماست. آن، روح شماست. شما همیشه توانایی انجام‌دادن این کار را داشته‌اید. فرشتۀ درون شما یا به قول برخی خودِبرتر شما در درون شماست، در جای دیگری نیست. و این است جایی که در آن هستید، در خود بزرگ‌ترتان.

از شما می‌خواهم به اتاقی بروید که درباره‌اش بحث کرده‌ایم و ما آن را اتاق هیئت‌رئیسه نامیده‌ایم. جالب است. نیست؟ در حافظۀ شما، در فرهنگ شما، در جامعۀ شما، این چه معنایی دارد؟ این اتاقی است با یک میز، میزی که گاهی کشیده است و گاهی اوقات گرد.

یک بار دیگر از آن درگاه عبور کنید، از دری که نشان می‌دهد به انرژی دیگری وارد می‌شوید. و در این یکی قرار است دوباره آن تیم را ملاقات کنید. دفعۀ پیش و دفعۀ پیش از آن، وقتی که این ایده را معرفی کردیم، به شما گفتیم که این تیم کسانی نیستند که فکر می‌کنید؛ چون این تیم پیوسته تغییر می‌کند.

برخی از پیش با این مشکل دارند: «خوب، تو دو بار این کار را کرده‌ای و من این تیم را نمی‌شناسم.»

خوب، قرار نیست بشناسیدشان. این تیم بخشی از شماست، بخش‌هایی که چندبعدی‌اند و این بار هرگز ملاقاتشان نخواهید کرد. برخی از آن‌ها بخش‌هایی از زندگی‌های گذشته‌تان بوده‌اند، برخی از آن‌ها در گذشته، خانواده‌تان بوده‌اند، برخی از آن‌ها اینک خانواده‌تان‌اند، خانواده‌ای که حتی نمی‌شناسیدش. و آن‌ها می‌خواهند کاری بکنند.

از شما می‌خواهم که یک بار دیگر به این اتاق بیایید، به اتاقی بدون دیوار که تا بی‌نهایت ادامه دارد. اینجا مکانی غیرعادی است، البته اگر بخواهید این‌گونه بنامیدش. بیشتر شبیه مکان صندلی دگرگونی است که پیش از این با شما انجامش داده‌ایم. این یکی میز گردی دارد و مکانی است برای دوازده نفر. این لزوماً حلقۀ دوازده نیست. این را قبلاً گفته‌ایم. دوباره هم می‌گوییم. این اتفاقی است که هم‌اینک رخ می‌دهد و برای امروز چنین ساختاری یافته است. اگر مایلید، روی صندلی بنشینید، روی هر یک از آن‌ صندلی‌ها که می‌خواهید. همۀ آن‌ها یکسان‌اند. هیچ صندلی برتری وجود ندارد. هیچ صندلی چندبعدی‌ای وجود ندارد. فقط دوازده صندلی هست. روی یکی از آن‌ها بنشینید و ببینید بعدش چه می‌شود.

این تیم ظاهر می‌شود و آن‌ها در جای خود قرار می‌گیرند و به آن‌ها نگاه می‌کنید. و در این انرژیِ روح، عزیزان، شروع به گریستن می‌کنید؛ چون که آن‌ها را می‌شناسید. وقتی که در این مکان هستید، آن‌ها را می‌شناسید، نه وقتی که روی سیاره‌اید، نه وقتی که در خانه یا هر جای دیگری که این را گوش می‌کنید، روی صندلی خود نشسته‌اید. این شمایید با خودتان، شما با آن‌هایی که با شما بوده‌اند. این‌ها درست از آکاشتان می‌آیند. و این را با حلقۀ دوازده دیگری اشتباه نگیرید که در آن شما را به‌درون بایگانی آکاشیکتان بردیم. این کار را شاید سه بار به شیوه‌های مختلف انجام داده‌ایم، طوری که در آنجا نگاه می‌کنید و می‌بینید که چه کسی بوده‌اید و کجا بوده‌اید و شاید اینکه چه‌شکلی بوده‌اید و انرژی همۀ آن‌ها به‌سوی شما آمده است و به شما کمک کرده است. نه، این متفاوت است.

این‌ها کسانی هستند از گذشتۀ شما که در بسیاری از زندگی‌هایتان بسیار مهم بوده‌اند. آن‌ها یازده نفرند. یازده نشانۀ روشنایی است. و آن‌ها می‌خواهند شما را نورانی کنند و انتظارش برایتان دشوار است؛ زیرا آن‌ها را می‌شناسید، زیرا وقتی در روح خود هستید، آکاشتان زنده است، همه چیز را دربارۀ همه چیز می‌دانید.

یکی از آن‌ها، اولین باری است که اینجا بودید. کودکی بودید که پیش روی آن مادران ستاره‌ای نشستید و حقیقت اصلی را آموختید و [حالا] این کودک را می‌شناسید؛ چون این [کودک دقیقاً] همان شکلی است. انرژی یکی از یازده نفری که نشسته‌اند، یکی از بهترین دوستان شما در هزاران سال پیش است؛ ولی عشق، عشق است و تغییر نمی‌کند و از آن زمان [تا امروز] واقعاً او را به این شکل ندیده‌اید و می‌شناسیدش. نمی‌توانید باور کنید.

مادری هست، یکی از بهترین مادرهایی که تابه‌حال داشته‌اید، یکی از به‌یادماندنی‌ترین‌ها. به‌صورت شهودی دلتان برایش تنگ شده است. آکاشتان پر است از دلتنگی‌هایتان برای او و [حالا] او آنجاست. چیز چندانی نمی‌گوید. لازم نیست بگوید. در این سناریوی خاص هر یک از آن‌ها با شما صحبت می‌کنند. از خاطراتی می‌گویند که هر دو با هم داشته‌اید: «عزیزم، آن موقع را به یاد بیاور. این را به یاد بیاور. آن را به یاد بیاور.»

هدف از این حلقۀ دوازده چیست؟ این [حلقۀ دوازده] چرا امروز برای شما اینجاست؟ امروز برای شما چه کاری انجام می‌دهد؟ می‌خواهم به شما بگویم. وقتی اینجا را ترک می‌کنید، شاید آن‌ها را به یاد نیاورید، شاید به یاد نیاورید که چه‌شکلی بودند یا چه گفتند. این ویژگی این حلقۀ دوازده است. با این تجربه اتفاقاتی در درون شما دارد رخ می‌دهد، اتفاقاتی که سه‌بعدی نیستند؛ ولی به‌هرحال در برگشت از روی پل، آن‌ها را به خانه می‌برید. چه چیزی را به خانه می‌برید؟ خودارزشمندپنداری، اینکه واقعاً کیستید، چه کسی را ملاقات کردید، با چه کسانی بودید و آن‌ها دربارۀ شما چه گفتند و چقدر دلتنگتان‌اند و چقدر به شما تبریک می‌گویند. و هر قدر هم بخواهید بگویید: «خوب، آیا به زمین بازگشته‌اید؟ شما کیستید؟»، به شما نخواهند گفت. قرار نیست این را بدانید؛ ولی چیزی به شما می‌گویم: همۀ آن‌ها اینجایند. [کرایون می‌خندد] اینجا روی این سیاره‌اند، همان جایی که هم‌اینک در آن نشسته‌اید و [این برنامه را] تماشا می‌کنید. راه‌ورسمش درست همین است؛ ولی مهم نیست. چیزی که مهم است، این است که قرار است بمانید و به صحبت‌های آن‌ها گوش کنید که به شما دربارۀ این می‌گویند که چه آموخته‌اید، چه کسی بوده‌اید. دربارۀ برخی از باشکوه‌ترین تجربه‌هایتان در این سیاره می‌گویند.

این‌ها هستند که روی این صندلی‌ها نشسته‌اند، دوستانی برای زندگی، پدر و مادر، خانواده. یازده نفرند، مهم‌ترین یازده نفر در 26هزار سال از زندگی‌های گذشته‌ای که بسیاری از شما داشته‌اید. شما نورپیشه‌اید، شما روح کهنید. این است آن کسی که اینجاست و تماشا می‌کند. من این را می‌دانم. شما [هم] این را می‌دانید، وگرنه مشترک این [برنامه] نمی‌شدید. شما اینجایید تا آن‌ها را بشنوید، آن‌ها را تشخیص دهید، آن‌ها را بشناسید و از شادمانی این توانایی مدهوش شوید که می‌توانید دوباره به آن‌ها گوش کنید.

عزیزان، این است چیزی که در آن سوی پرده است. اشتباه نکنید. وقتی آخرین نفستان را می‌کشید، با آن‌ها خواهید بود، با همۀ آن‌ها و بسیاری چیزهای دیگر. آن‌ها هرگز نمی‌روند. آن‌ها هرگز نمی‌روند. بمانید و به کسانی گوش کنید که آن‌ها را دوست داشته‌اید و از دست داده‌اید. آن‌ها هم آنجا هستند. آن‌ها هم آنجا هستند. بمانید و درک کنید که چقدر ارزشمندید؛ به سبب اینکه در این سیاره بوده‌اید و نیز آنچه از سر گذرانده‌اید و شادمانی‌ها و چیزهایی که تجربه کرده‌اید.

و این‌چنین است.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

پیش‌مدیتیشن۱۲۴

پیش‌مدیتیشن۱۲۶