کیهانشناسی جهان ها
اکتبر 2020
سلام عزیزانم، کرایون هستم از خدمات مغناطیسی...
من از امروز، از آنچه گفته شده و آنچه اتفاق افتاده آگاهم؛ از آنهایی
که اینجا بر روی صندلیها نشستهاند، و آنهایی که در آینده این را گوش میکنند،
آگاهم؛ چراکه همانطور که قبلاً گفتهام برای من یکی هستند. زمان چیزی که شما فکر میکنید نیست عزیزانم. زمان
برای شما خطی است ولی برای ما همهاش "همزمان" است. فرقی بین آن تویی که اکنون بر روی آن صندلی نشستهای و آن تویی
که هزار سال قبل در یک بدن دیگر بوده است، وجود ندارد. چراکه ما شما را بهعنوان "روح" میبینیم...
میخواهم داستانی بزرگ و مهم را به شما بگویم، داستانی بسیار بزرگ و
عظیم و کامل؛ اما هیچ دانشمندی با آن موافق نخواهد بود. اگر میخواهید درباره زمانهای
آغازین بدانید، امروز چیزی نصیب شما نخواهد شد. چون، میدانید، آغازی وجود ندارد.
و این چیزی است که انسان نمیتواند آن را درک کند. در آن خطی بودنِ شما، بیآغازی
و بیپایانی نمیتواند وجود داشته باشد. همهچیز برای شما یک رشته است. همهچیز برای
شما آغاز و پایانی دارد. مثلاً همین زندگی شما که آغاز و پایانی دارد. وقتی به
جهان فکر میکنید آن هم برای شما باید آغاز و پایانی داشته باشد.
اگر زمان را و آن فرابُعدیت چیزهایی که ما درباره آنها صحبت میکنیم
را درک میکردید، آنوقت میتوانستید فراتر از "چرخه" را درک کنید.
حالا اگر به شما بگویم که آن رشته و ردیف هیچ آغازی و پایانی ندارد
چه؟ … اگر چیزی همیشه وجود داشته باشد، چه؟
اگر بگویید که خدا آغازی داشته است، تمام علمای دینی شما سریع میگویند:
«نه، نه، خدا همیشه وجود داشته» و بعد شما میگویید که: «خوب، اگر خدا
همیشه بوده، آفریدههای او هم باید همیشه وجود داشته باشند». بعد مینشینید و
بسته به رویکرد خودتان درباره اینکه خدا چه چیزی را خلق کرده است بحث میکنید. (خنده
کرایون)
اگر آن آفرینندهای که هیچ آغازی نداشته و همیشه بوده، همیشه آفرینشی
داشته باشد چه؟ آیا این یعنی که این جهانها همیشه آنجا بودهاند؟ بله عزیزانم، "جهانهای چندگانه" (چندجهانی multiverse) وجود دارند، حتی امروز. اگر فکر میکنید که
جهان شما بیکرانه و بیاندازه است، این تفکر خود را چند برابر کنید. همیشه جهانهای
چندگانه وجود داشتهاند و یک سیستم آفرینش وجود دارد که بهطور مرتب یک جهان دیگری
را خلق میکند.
همیشه بوده، همیشه خواهد بود. البته در حوزه و محدوده آن، همیشه
آفرینشهایی وجود دارند، که یکی از آنها این جهان شماست، که از آن جهانهای
چندگانه دیگر که همیشه آنجا بودهاند، آفریده شده است. البته آنها هم، زمانِ
آفرینش و زمانِ پایان خودشان را دارند، از آنهایی که همیشه قبل از آنها وجود
داشتند.
چگونه جهانهای
چندگانه یک جهان جدید میآفرینند؟ این، فیزیکی است که
روزی شناخته میشود. البته همین حالا هم درباره احتمال وجود جهانهای چندگانه صحبت
میکنند؛ برآمده از چیزی که شما به آن مِهبانگ (بیگ بنگ) میگویید و البته آن
نبوده است، کاملاً یک چیز دیگری بوده است.
جهان شما نتیجه تصادم جهانهای دیگر است، البته چون به جای تصادم
کلمه بهتری نداریم، آنها با هم تصادم پیدا نمیکنند.
در فیزیک انواع زیادی از فیزیک وجود دارد. شاید شما فکر میکنید که
فیزیک، فیزیک است، اما در جهانهای دیگر و حتی در کهکشانهای دیگر در این جهان
شما، فیزیک کمی متفاوت است. چون آن به چیزی که آن را خلق کرده و ساخته است، پاسخ
میدهد.
… چیزی وجود دارد که
من آن را بهعنوان یک «یادآوری» (Memberings)
توصیف میکنم. آن یک یادآوری انرژیای است که در اطراف یک جهان وجود دارد و آن را
یک جهان میکند. اما اگر شما چند جهان را با هم داشته باشید، در جهانهای چندگانه،
مواقعی پیش میآید که بهطور اتفاقی آن یادآوریها همدیگر را لمس میکنند، و وقتی
این کار را میکنند، عزیزانم، جرقههایی زده میشود. دارم استعارهای حرف میزنم.
آن یادآوریها همدیگر را لمس کرده، و جهان شما آغاز شد. آنچه شما به آن "بیگ بنگ" میگویید حتی با عقل یک کودک هم جور
در نمیآید.
اگر آن کودک بپرسد که ما از کجا آمدهایم؟ و بعد شما توضیح دهید که
بله، در ابتدا هیچی نبود و بعد ناگهان همهچیز پدید آمد. خب، این همان بیگ بنگی
است که فیزیکدانهای امروزی شما توضیح میدهند. (خنده کرایون). روزی روزگاری هیچی
نبود و بعد ناگهان همهچیز بود. حتی یک بچه هم میپرسد که مگر همهچیز نباید از یک
چیزی بیاید؟ و اینجاست که آن فیزیکدان میگوید: برو پی کارت بچه!
میدانید، چیز دیگری اینجا هست. حتی آغاز جهان شما -اگر بخواهید آن
را آغاز بنامید- چیزی خاص داشت، یک آفرینش آگاهانه... عزیزانم اینگونه
نبود که ماده از هیچچیز خلق شده باشد، آن همیشه آنجا بوده؛ اما آماده ورود به این بعدیتی
بود که همانی است که شما امروز به عنوان جهان خودتان میشناسید. و بعد، آن آغاز
شد. آن گسترشی که سپس به آهستگی تبدیل به این کهکشانها شد، کهکشانها تبدیل به
چیز دیگری شدند، مادهای که بر آن تمرکز شده بود آرام و قرار گرفت، (و این پروسه) میلیاردها
سال طول کشید.
و در این میلیاردها سال، - قسمت مهمش اینجاست، همان فرآیندی که زندگی
را در سیاره شما آفرید، در سیارههای بسیاری نیز حیات آفرید. زندگی (حیات) به طور طبیعی از آن روندها و عناصری که شما از
آنها لذت میبرید، آفریده میشود، همان جدول تناوبی عناصر، بهعلاوه آنهایی که
شما هنوز کشف نکردهاید، که همهجا هستند. همان چیزی که آن را خلق کرد، که زندگی
بر زمین شماست، زندگی را همهجا خلق کرد. این عناصر همان هستند و این مشترک است. و
وقتی شما اینها را با همان اندازه خورشیدها، گرانش و تغییرات اتمسفری و آب در
کنار هم قرار میدهید، آنچه به دست میآورید زمینهای زیادی است.
چگونه ممکن است که شما به این همه ستاره نگاه کنید، و بعد فکر کنید
که تنها هستید، صرفاً چون کسی نیامده که سلام کند. … .
این که چرا آنها تاکنون به شما سلام نکردهاند، دلیلی دارد که به
شما میگویم، البته اگر نمیدانید. آنها آن بیرون هستند. همچنان که به آهستگی این
جهان خنک شد، و جای خودش را گرفت، اما همچنان به رشد خودش ادامه داد، کهکشانها به
همین شکلی که امروز شما آنها را میبینید فرم گرفتند، ستارهها به همین شکلی که
شما امروزه میبینید، و سیاراتِ اطراف ستارهها به همان شکلی که امروز هستند؛
هرچند شما آنها را نمیبینید، آنها آنجا هستند. و در این طرح، زندگی
آغاز شد.
وقتی زندگی در سیارات در کهکشان شما آغاز شد، زمین کجا بود؟ و جواب
این است که در نوزادی خود، که همان کارها را میکرد، چون تقریباً در همان سن است.
اما گاهی زندگی بقا پیدا نمیکند، خیلی ساده چون هنوز درست در نیامده است. شما پنج آغاز داشتید، عزیزانم. آغاز طبیعی زندگی در این سیاره، که خاتمه پیدا
کردند.
منظور من از زندگی، میکروبی است، گیاهی است، که آن جوهره هر نوع حیات
هستند. و نتوانست بماند، چون نتوانست چرخهای (سیکلی) که ضروری است را حفظ کند.
سیارات دیگر هم آن را داشتند و آن ماند (بقا پیدا کرد)، پس آنها خیلی زودتر از
شما شروع کردند؛ میلیونها سال قبل از اینکه زندگی، واقعاً در اینجا آغاز شود، در
جاهای دیگر حیات بوده است.
پیشرفت طبیعی زندگی، آنطور که شما میشناسید، در آن جاها اتفاق
افتاد. تا اینکه چیزی آماده این بود که همه آن را تغییر دهد. من در مورد دنیای شما
حرف نمیزنم، در مورد خیلی دنیاهای دیگر حرف میزنم. آنها داستان آفرینش خودشان
را داشتند، زمانی که انسانهایی که خیلی شبیه شما هستند آن "جرقه الهیت" را گرفتند که به روشهای مختلفی آمد.
گاهی آن مستقیم از آفریننده بود و گاهی از جاهای دیگر. اما باید یک «اولی» وجود
داشته باشد. بله، آنهایی که شما آنها را فرشتگان مینامید، یا به نظر فرشته میآیند،
با جرقه زندگی در آن جامعه که به آنها آن دانش را داد؛ همان چیزی که برای شما
اتفاق افتاد؛ از حیوان به شکوهمندی. آنها در تصویر خالق خلق شده بودند، درست
مانند شما. و تمدنهای آنها آغاز شد.
آن تمدنها، آزمایش (تست) آنها نبود، بلکه آزمایش انرژی نور
و تاریکی بود. و در طی زمانی طولانی، آنچنانکه شما زمان را اندازه میگیرید،
بعضی از آنها صعود کردند. آنها متوجه شدند که چیزهای فرابعدی چگونه هستند، آنها
تاریکی را درک کردند و خودشان را از آن بیرون کشیدند. هزاران سال طول کشید تا آنها
درک کردند که آگاهیشان تغییر کرده است. آگاهیای که در سیاره آنها آنقدر بالا
رفت که حتی میتوانستند صدها و صدها سال زندگی کنند؛ و فقط با آگاهی بتوانند فیزیک
سیاره خودشان را تغییر دهند. درست همینطور که شما میدانید اساتید شما در این
سیاره انجام دادند.
و وقتی زمانش رسید و آماده بودند، به اطراف نگاه کرده و دیدند "حالا زمان مناسبی است." و به یک خوشه ستارهای دور نگاه کردند، و خودشان را در بعضی از آن
سیارات گذاشتند تا به آنها هم همان نوع انتخاب را بدهند، تا شروع به ساختن یک
خانواده از اساتید و سیارههای صعود کرده کنند که ارتعاش این عالم هستی (جهان) را
در آینده تغییر دهد.
سرانجام، وقتی بهاندازه کافی از آنها صعود کردند، با حالت صعود
کردهِی فقط چندین سیاره (نه چندان زیاد)، خود این جهان ارتعاش متفاوتی خواهد
داشت. و وقتی آن جهان بخشی از آن جهانهای چندگانه دیگر جهانها شد، آنها یک جهان
دیگر خلق میکنند، و یک جهان دیگر، و یک جهان دیگر.
و کاتالیزور کامل بودن هم، -وقتی که زمان آن برسد- سطح ارتعاش خواهد
بود؛ هر قدر آن جهان نزدیکتر به آفریننده ارتعاش کرده و به حرکت درآید، همهچیز
به حرکت درمیآید. این که چقدر میتواند به ارتعاش آن استاد آفریننده نزدیک باشد.
و وقتی به آن نقطه رسید، تماسِ یادآوری اتفاق خواهد افتاد، و یک بیگ بنگ دیگر صورت
خواهد گرفت.
من همین حالا کیهانشناسی همهچیز را به شما گفتم. و این زیباست.
و آنی (سیارهای) که آن سیاره دیگر با او تماس گرفت، فرصت رفتن به
انتخابهای زندگی و انتخاب نور و تاریکی را دارد، و بعضی این کار را کردند و برخی
نه، ولی بهاندازه کافی این کار را کردند.
و وقتی زمان آن رسید، آنها به اطراف نگاه کرده و دیدند همهچیز خوب
است. و بعد آنها به یک خوشه ستارهای دیگر نگاه کردند، و بعد به یکی دیگر، و این
رشته، عزیزانم، برای میلیونها سال ادامه داشته است. دو، سه (میلیون سال) و زمین
در تمام این مدت کجا بوده است؟! هنوز تلاش میکرده که زندگی و حیات را شروع کند.
پنج بار...
این سیاره در طی یک زمان طولانی در حفظ جرقه حیات ناتوان
ماند. و بالاخره شما فتوسنتز خودتان را داشتید، و وقتی به آنجا رسیدید و آنچه که
شروعِ آنچه امروز میبینید است را شروع کردید، دیگر تمدنها آمده بودند و رفته
بودند و به حالت صعود رسیده بودند، و بعد بذر را در یک سیاره دیگر کاشته بودند، و
بعد بذر را در یک سیاره دیگر کاشته بودند، و شما بچههای تازه وارد محله بودید،
باور کنید. جدید، تازه. تازه. نه خیلی قدیمی، نه اصلا قدیمی...
بعد شما شروع به آغاز تمدنهای خودتان کردید، جنگهای خودتان، از آن
انرژیهای تاریک، همانطور که همه کردند. و وقتی شما در حال انجام این کار بودید،
چندین دوجین سیاره صعود کرده به شما نگاه میکردند!
آنها میدانستند شما چه کسانی هستید. آنها نگاه میکردند که چه
اتفاقی با حق انتخاب آزاد میافتد. آنها نمیتوانستند بیایند، نمیتوانستند
بروند، نمیتوانستند با شما ارتباط بگیرند. و هر تمدن دیگری که میخواست با شما
تماس بگیرد نیز، دور نگه داشته شد، و هنوز نگه داشته میشود. تا شما بتوانید با حق
انتخاب آزاد جلو بروید. اینکه صعود کنید یا نه؛ خودتان را نابود کنید یا نه. اراده
آزاد، چرا که با اراده آزاد است که تصمیمهای شما پاک و خالص هستند.
سؤالهایی پرسیده شدهاند: «کرایون عزیز، چرا خدا یکدفعه کلید را
نمیزند تا چراغ روشن شده و همه صعود کنند؟» و جواب این است که چون با حق انتخاب آزاد، شما فرصت این را دارید که آن را پاک و خالص
کنید، چون آگاهی شما است که در مورد آنچه که اینجا اتفاق میافتد تصمیم میگیرد.
همه آنها در حال نگاه کردن هستند. آخرینِ آنها، پلیادینیها
(پروینیها)، دوره خودشان را طی کردند و وقتی به نقطه خاصی رسیدند گفتند که الان
مناسب است و به اینجا آمدند.
ما امروز آن آمدن به اینجا را جشن میگیریم. … .
شما در این دوراهی، مسیر را عوض کردید، و چیزی را شروع کردید که همه
آنها، امیدش را داشتند. با حق انتخاب آزاد، در این لحظه. گلوله (برفی) در حال غلت
خوردن است و نمیتوان متوقفش کرد. شاید زمانی کند یا سریع شود، شاید زمانی آشفته
شود، اما متوقف نمیشود. آن، گلوله (برفی) لموریای نوین است، که در زمان
شما در تاریخ شما در حال غلت خوردن است و میگوید که این سیارهی خاص انجامش داده
و به آن مکان عجیب یادگیریِ این رفته که چه چیز دیگری وجود دارد. رفتن از یک بعدیت
تکرقمی به یک بعدیت دورقمی. … .
روح کهنی که اینجاست یا اینکه میشنود، اکنون یا در آینده، این
چیزهایی که همین حالا به تو گفتم حقیقت دارند. دانش شما هم که اکنون با دیده
ناباوری به اینها نگاه میکند روزی اینها را قبول خواهد کرد. و اگر قبول نکرد،
اگر کلهشق بود، مجبور به قبول خواهد شد؛ وقتی آنهایی که از ستارهها هستند در
اینجا به زمین نشستند و سلام کردند. و آنها این کار را خواهند کرد. چون این کاری
است که خانواده میکند. پلیادینها حالا از بذرهای ستارهای خودشان (شما) آگاهند.
چون زمانی میرسد که شما شروع به جمع شدن با همدیگر میکنید و تائید میکنید که
آنجا هستید.
دلیل اینکه چرا آنها تاکنون از شما دیدن نکردهاند چیست؟ چندین دلیل
وجود دارد. دلیل اول اینکه شما به آنها باور ندارید، هنوز آماده نیستید. دوم
اینکه شما هنوز در آن انرژی قدیمی هستید که شما را زیادی خطرناک میکند. میدانید
که اگر همین حالا وسیلهای از هر نوع و شکل و اندازهای، تصمیم به نشستن بر حیاط
کاخ سفید بگیرد، چه اتفاقی میافتد؟! خودتان میدانید چه اتفاقی خواهد افتاد!! شما
خطرناک هستید، هنوز آماده نیستید.
روزی خواهد آمد که یک آگاهی بالا درواقع انتظار آنها را داشته باشد.
و آغازش با این است که شما شروع به شنیدن مادران ستارهای خود خواهید کرد؛ شما
شروع به درک واقعیتی که حالا به شما گفتم خواهید کرد و به درک آن عشقی خواهید رسید
که در خلق آگاهیای که در تصویر آفریننده ساخته شده، وجود دارد.
هرچه در بالا است در پایین هم هست. شما در این لحظه آن پایین هستید.
و زمانی خواهد رسید که شما با آنچه که در بالا است آمیخته شوید، تا حدی که نتوانید
فرقی (میان بالا و پایین) قائل شوید. این قول و وعده از آن چیزی است که در حال
آمدن به این سیاره است؛ البته نه حالا، نه در صد سال آینده، اما در حال آمدن است.
اما تفاوت بین آنچه که امروز است و آنچه که صد سال آینده است حیرتآور
خواهد بود. و این مربوط به فناوری بالا نیست بلکه مربوط به آگاهی بالا است.
من در ۱۹۸۹ به اینجا آمدم. وقتی که مدار راس الاعتدالین در نوسان کامل خودش
بود، اینجا بودم. به خوبی میدانستم که در «میدان» پتانسیل این هست که شما خودتان
را مطابق آنچه در متون مقدس شما نوشته شده، مطابق آنچه که در پیشبینیهای قدیمی
گفته شده، نابود نکنید. و نابود هم نکردید. و این، عزیزانم، زیباست. و این،
عزیزانم، نشان میدهد که هنوز ذرهای شکوه آنجاست که شما آن را ندیدهاید. و برای
همین است که من اینجا هستم. … .
من عاشق انسان هستم و به همین دلایل (که در بالا اشاره شد)، عشق به
بشریت با مشاهده این کودک که در حال رشد کردن است چند برابر شده است. انسانی که
ناگهان آنچه که هست را درک میکند. و به خودآگاهی میرسد، و شروع به این سفر
اکتشاف میکند. کشفِ اینکه «من واقعاً کیستم؟ چگونه به اینجا آمدم؟ و در ادامه
واقعاً چیست؟» این، در حال آمدن است و هرچه بیشتر انتظارش را داشته باشید، سریعتر
میآید.
بر خواهم گشت. چیزهای بیشتری برای گفتن هستند. اما اکنون، برای این
سری جلساتِ این چند روزه، میگویم:
و اینچنین است...
چند پاراگراف از یکی از پیامهای سال 2015
اگر درست است که داستان آفرینش در این سیاره از یک سیاره صعود کرده
دیگر میآید؛ یعنی که آنها از همان ابتدا در اینجا بودند و هستند. گاهی آنها
خودشان را به شما نشان میدهند. حتی فرشته گون به نظر میرسند. آنها از مکانی
آمدهاند که همین چیزی که شما قرار است پشت سر بگذارید را پشت سر گذاشتهاند. آنها
صدها هزار سال تکامل داشتهاند؛ تا بهجایی رسیدهاند که بتوانند بذر را در سیاره
شما بکارند و واقعا بخشی از منبع آفرینش باشند.
بگذارید بپرسم که آیا متوجه این چیزی که گفتم میشوید؟ اگر شما خدا
را در درونتان دارید، و شروع به تکامل معنوی کنید، روزی میآید که شما با آن
آفریننده یکی و مخلوط میشوید. طراحی همین است. شما آن سرچشمه آفرینش میشوید، نه
انسان. هدف، رسیدن به یک سیاره صعود کرده است.
آنها بودند که بذر شما را کاشتند. این است داستان آفرینش شما. و آنها
از همان ابتدا اینجا بودهاند. و آنها آن "کپسولهای زمانی" را گذاشتند، برای چیزی بسیار خاص.
قبلا گفتیم که اکنون از قسمتهای مختلف این کهکشان اطلاعاتی برای شما
میآید. چون شما از آن آستانه 2012 گذشتید. حالا فقط سه سال از آن گذشته (این پیام
در 2015 بود)، درواقع دو سال. شما راه درازی پیش روی خود دارید، اما آغازش کردهاید.
این سیاره در حال حرکت کردن است، به سمت نور...
نظرات
ارسال یک نظر