چنل شفا- بخش چهارم
2020.06.28
درود بر شما عزیزان، من
کرایون هستم از خدمات مغناطیسی...
"چَنِل کردن" برای تک تک انسانهایی که این کار را انجام میدهند
بسیار متفاوت است و آنها که این کار را انجام میدهند به شما خواهند گفت کسانی
هستند که به حدی از بدن خود خارج خواهند شد که هیچ چیز را به خاطر نمی آورند.
برخی از آنها چشمان خود
را باز می کنند و در اتاق قدم می زنند و برخی دیگر مانند آنچه اکنون می بینید (لی
کارول) نشسته اند. همه اینها بستگی به شخص چنلکننده، آنچه او خواهد گفت و انجام
خواهد داد و آنچه او درونِ بدن خود اجازه می دهد، دارد.
سالها پیش، سی و یک سال
پیش، همکارِ من (لی کارول) در مکانی نشست که ما با هم قراری گذاشتیم. ترتیب این
بود، همکارِ من گفت که او میخواهد همه آنچه را که چنل شده است بشنود و من در آن
زمان به او گفتم:
«این
خوب است اما اگر تو بخواهی چنل را هر طور اتفاق میافتد گوش دهی و هوشیار باشی و
آن را به خاطر بسپاری، محدودیتی وجود دارد. تو در اینصورت، در حال استفاده از بخشی
از مغز خود خواهی بود که موجب میشود نتوانیم تو را به آن مکان خارج از بدن که دیگران
میروند ببریم و مجبور خواهی بود که در جای خود بنشینی!»
من حتی به او گفتم: «اگر
این کار را انجام دهی با مشکلات تعادل روبرو میشوی و در حالی که چنل میکنی نمیتوانی
سرِ پا بایستی!»
و او هرگز سرِ پا نمی ایستد یا اگر چنین کاری
کند در شرایط خاصی است یا شاید چیزی را بگیرد تا نیفتد!
من این موضوع را بخاطرِ
آنچه در زیر میآید به شما می گویم. در چنلی که اکنون میشنوید و برخی از شما
اکنون مشاهده میکنید، زیرا این یک ویدیو است، انرژی ایجاد
شدهای وجود دارد که مربوط به این سیاره نیست. و این یک انرژی است که برای
کسانی که آن را می خواهند، در دسترس است.
بعضی ها هستند که می توانند به این پیام گوش
دهند، چشمهایشان را بچرخانند، بخندند، یک نوشیدنی بخورند و بروند.
و کسانی هم هستند که به معنای واقعی کلمه جذبِ انرژیِ موجود در اینجا میشوند،
انرژیای که با الوهیت آنها صحبت میکند و آنها حتی قادر به صحبت کردن نیستند(از
شدت جذب این انرژی). این انتخاب آزاد است.
این انتخاب آزاد همچنین در آنچه من قصد دارم بعد به شما بگویم نقش اساسی
بازی میکند. بنابراین انسان باید انتخاب کند که هماهنگ
شود، و هنگامی که هماهنگ می شود باید با هر لایهای که میخواهد تنظیم شود. و ما
قبلاً در مورد این صحبت کردهایم.
درهنگام چنل کردن چند لایه پیام منتقل میشوند. یک لایه از نظر فکری
و عقلانی گوش میکند، چیزها را یادداشت میکند،
اطلاعات را جمع میکند. یک لایه
دیگر انرژی را میگیرد. لایه دیگر، پیامِ دیگر و
انرژی آنرا میگیرد.
لایه دیگری توسط انرژی، تغییر میکند. این همان چیزی است که (یک
فرآیند) چنل کردن ایجاد میکند.
همه چنل ها یکسان نیستند. هرچه یک انسان چنلِ بیشتری انجام داده باشد، خلوص آن بیشتر میشود. و این صرفاً به دلیل
تجربه حضور در آنجا و بارها و بارها رفتن به آنجا، دانستن اینکه چه چیزی را باید
مدام انتظار داشته باشد، اینکه چنل کننده بتواند بلافاصله در آن انرژی بلغزد و در
آن مکان خاص باشد.
«لی کارول! وقتی چنل
میکنی کجایی؟ !»
و او هنوز نمی داند، ما
او را به کناری میبریم، میتوان گفت در مکانی که او با دقت گوش میکند و با دقت
به خاطر میآورد، اما مدتها پیش فهمید که این او نیست که هنگام چنلینگ حرف میزند! او صدا، عقل، مغز، بدنِ خود، همه را
کاملاً را تحویل داد؛ زیرا به چنل اعتماد داشت و در تمام این دههها اشتباه نکرد،
زیرا من هرگز اطلاعاتِ غیر واقعی ندادم، من هرگز اطلاعاتی به جز اطلاعاتی که دوست داشتنی و
خیرخواهانه است
ارائه نکردم و نشان دادم که عشق به خالق، برایِ فردِ انسان، بسیار
خاص بوده است.
چنلهای وی از نظر شدت و
خلوص رشد کردند و او سیستمی را درمورد اینکه چه کاری انجام خواهد داد و به کجا
خواهد برد، توسعه داد و امروز اینجا، جایی است که نشسته است. او بیرون میرود و با
گروههای مردم صحبت میکند زیرا مردم را دوست دارد. او میخواهد مردم را چشم در چشم بیند و مردم در
جایگاه تماشاچیان با او باشند. این باعث خوشحالی او میشود که افراد را از نظر جسمی
لمس میکند و سایر مواردی که اخیراً رخ داده است و در مورد آنها صحبت نکرده است.
اگر در گذشته به لیستِ برنامهی او نگاه کرده باشید، این را تقریباً هر هفته
مشاهده میکنید. او چمدان خود را بسته، سوار هواپیما میشود، به ملاقات مردم میرود،
البته نه تعدادِ زیادی از مردم. گاهی اوقات یک گروه صد و پنجاه نفره و گاهاً سیصد
نفری است. اگر او گاهی به اروپا برود گروه هزار نفری، سپس به خانه میآید و اینکار
را دوباره و دوباره و دوباره و دوباره انجام می دهد. و او بخاطر دستورالعملهایی
که من میدهم به این کار ادامه نخواهد داد. او آن را اصلاح خواهد کرد.
«همکارِ
من! (خطاب به لی کارول) نگران نباش! زیرا من نمیخواهم به تو بگویم که مسافرت نرو!
زیرا میدانم که میخواهی آدمها را بغل کنی، و واکنشهای اطرافیان خود را ببینی و
با آنها باشی و آنها را احساس کنی. تو میخواهی انسانها را ببینی، می خواهی با انسانها باشی، من این را میفهمم.
اما چرا وقتی خیلی چیزی بیشتر برای "دادن" داری، مقدار کمی بدهی؟! چرا اینقدر کم؟»
در این سالهای گذشته
اتفاقاتی برای همکارِ من رخ داده است که وی در مورد آن صحبتی نکرده است. به دلایل
مختلف و شاید الان زمان آن باشد، مردم احساس کرده اند که چنل ها از
قدرت بیشتری برخوردار هستند.
بله! قدرتمندتر شدهاند
و دلیل آن، نوع پیامهایی نبود که او ارائه میداد عزیزانم... چون او چیزی متفاوت
از آنچه همیشه گفته بود نمی گفت؛ پس چه فرقی داشت؟ و من به شما میگویم که میدان
اطراف او هنگامی که چنل میکند به صورت پویا، فرابعدی و کوانتومی به طور تصاعدی افزایش
مییابد و مردم آن را احساس میکنند.
«چه
اتفاقی می افتد لی؟»
او هرگز به آن اشاره
نکرد، اینطور نیست؟! به نظر میرسد خودخواهانه باشد (بیان نکردن دلیل این اتفاق)،
اینطور نیست؟ بگذارید از همکارِ خود که در حال گوش دادن است بپرسم که چرا او در این
مورد صحبت نمیکند که من چند بار به او ندا دادم و گفتم تغییرات
در حال آمدن است، تغییرات در حال آمدن است.
تقریبا شش ماه پیش
همکارِ من در "پرو" بود. او با گروهی در آنجا بود و با یک
"شَمَن"
(پیشروی معنوی) با دودمانِ شَمَنی ملاقات کرد. این بدان معناست که یک
شَمَن فردی است که به عنوان یک شَمَن آموزش دیده است، و نسلی را که لازم داشته است
سالها طی کرده است تا در قبیله خود، یک شمن واقعی شناخته شود.
نام آن شمن، "نیکولاس
پوکار"
بود که به عنوان شخصی شناخته میشد که از قبیله خود خارج شده است و به کوهستان رفته
است؛ و سپس شروع به دادن اطلاعات کیهان شناسی و حقیقتِ (باستانی) قبیله اش به قبیله خود کرده است.
آنجا جایی است که همکار من گروه را برای ملاقات با او برد و آنها تمام هفته با او
ملاقات کردند. ملاقاتِ عمیقی بود،
همکارِ من بارها و بارها اشکهایش جاری شد. پیام نیکولاس از مدتها قبل، پیامی
از نیاکانِ باستانی، همان پیام کرایون بود. آیا شما تعجب کردهاید که حقیقت این است که: "
حقیقت، حقیقت است"؟
همکارِ من در مراسمی
نشست که انتظار نداشت. او نمیدانست چه اتفاقی قرار است بیفتد.
این اولین کاری بود که
نیکولاس با آن گروه در مرکز تدریس خود انجام داد. از همکارِ من خواسته شد تا
روی صندلی بنشیند. چیزهایی به او داده شد تا بپوشد و سپس نیکولاس از سنِ او پرسید
: «چند سال داری؟» نیکولاس همچنین
از دیگران (درباره لیکارول) پرسیده بود: «این مرد چه مدت زمانی است که این
کارها را انجام میدهد؟ چه مدت است او یک
رهبر معنوی بوده است؟» این دو مورد به
نیکولاس اجازه داد تا به سراغِ کارِ بعدی برود. او "مراسمِ
پذیرشِ" کامل
همکارِ من را در یکی از سطوح کیهان شناسی Q'ero با کمک سه کاهِن (راهِب معنوی) انجام داد. تنها چیزی که
همکارِ من میدانست این بود که از او خواسته شده برگهای بانمک و بامزهای را بجود. این تمام چیزی است که او از آن مراسم
فهمیده است. (کرایون میخندد!) چون لی، تو لجبازی میکنی! او نمیدانست چه
اتفاقی میافتد، میدانستی؟!! و حتی با اینکه دیگران گفتند: «تو
می دانی که یک اتفاقی افتاد! یک خبری بود! تو باید درباره آن اطلاعات بیشتری کسب
کنی!»
(خطاب به لی کارول): «اما
تو آن ماجرا را منتشر نکردی، تو به کسی نگفتی چه اتفاقی افتاده است. این یک نقطه
عطف در زندگی
تو بود و تو آن را از دست دادی! (متوجه قداست و عظمت آن نشدی). کاری که نیکولاس
انجام داده این بود که تو را قادر میسازد نه تنها برای قبیلهاش بلکه برای کلِ
زمین، انرژی را افزایش دهی و به مرحله ی دیگری از تواناییهایت بروی. حالا من به تو میگویم چه خبر است. همکارِ
من، تو در حینِ شفایابی، یک نوع میدانِ
جدیدی در اطراف خود ایجاد کرده ای، درحالیکه شفا مییابی. آیا آن را شنیدی؟! تو،
همکارِ من، مجبور شدی لجبازی خود را شفا ببخشی! (کرایون می خندد!) و سپس توسط ویروس
(کرونا)، تحت فشار قرار گرفتی زیرا دیگر نمیتوانستی کسی را ببینی، اینطور نیست؟
تو نمیتوانستی به جایی بروی و مجبور بودی همانطور که خودت میگویی«مجبوری قوز کنی
و یاد بگیری این کار را جلوی دوربین تلویزیون انجام دهی!» و بنابراین اکنون تو نتیجه آن را میبینی؛
اما آیا واقعاً نتیجه آن را میبینی؟ زیرا هماکنون من به تو میگویم که از این به
بعد در این میدانِ قدرتمندتر شده چه کارهایی میتوانی انجام دهی و پیامهای
من و آنچه من قصد دارم به تو بگویم هر هفته فقط به گروه کوچکی از افراد نمیرسد،
بلکه هر هفته به تمامِ دنیا میرسد. این یک الگویِ جدید برای تو
است و تو در برابر آن مقاومت کردی و مقاومت کردی و در مقابل آن مقاومت کردی! آقای
کارول و اکنون این الگویِ جدید پیش روی توست زیرا من آن را به عموم مردم میدهم
(کرایون میخندد!) و خیلی دیر است که بخواهی آن را پس بگیری! از این پس، تو قرار
است که جلساتِ شفا ایجاد کنی. تو قرار نیست که یک شفادهنده شوی.»
عزیزانم، من میخواهم این
شفا را مستقیما فراهم کنم، زیرا این امر آموزش زیادی را میطلبد. (اما لی آموزشی
ندیده است) و در عوض او (لیکارول) قرار است که انرژی
شفادهنده را ایجاد کند
به طوریکه یک انسان میتواند در آن انرژی بنشیند و خود را درمان کند یا اطلاعاتی در اختیار آنها قرار
دهد که در آن میتوانند نزدِ دیگران بروند و دیگران را بهگونه ای شفا دهند که تا
بهحال چنین قدرتمند شفا ندادهاند.
«تو (لی
کارول) هرگز فکر نمیکردی که این هدفِ تو خواهد بود، اینطور نیست؟ این چیزی است
که قرار است درون هستهی وجودِ تو و کاری که انجام میدهی رشد کند و با شنیدن
نام کرایون، آنها می خواهند به حلقه بیایند و من در عرض یک دقیقه به تو میگویم
که این چیست.»
تصور کنید که یک
میدان فرابعدی، یک حلقه
ایجاد شده است، جایی که افراد میتوانند در آن باشند و بهگونهای خاص در آن بنشینند
و در این حلقه، در این میدان، یک افزایش وجود دارد که به طور طبیعی در زندگی آنها اتفاق نمیافتد. «همکارِ من! این
افزایشی است که قبلاً در زندگی خود مشاهده کردهای، افزایشی
که در آن انسانهای مختلف با انتخابِ خود میتوانند بیولوژیِ خود را تغییر
دهند. شما آن را "شفا" مینامید.»
(خطاب
به لی) : «اینها دستورالعملهای تو است. اکنون این میدانی که رسانهای
در آن جلسات را برگزار میکنی (جلساتِ آنلاین اینترنتی) چه توانمندیهایی دارد. اما همچنین تو میدانی که
انرژیای که تو در زمان چنل کردن خلق میکنی, کوانتومی است. در حالت کوانتومی، هیچ
فاصلهای وجود ندارد. تو می توانی با شخصی که هزار مایل دورتر از او هستی کاملا خصوصی باشی
و او در مقابل تو باشد، دقیقاً روبروی تو، و "لی کارول" ! تو این را میدانی
و آن را دیدهای و هر بار که اینکار را انجام دادهایم، آن را احساس کردهای. چند
بار ما پا را فراتر گذاشتهایم و از تو خواستهایم که حتی در یک جلسه زنده مخاطبانی
را شامل آن انرژیای کنی که توانستند تغییر کنند و این تغییر را گزارش دادند. اوه! تو هنوز مثل همیشه من را چنل
خواهی کرد. و بله، آن چنلها هنوز هم علمی هستند. (کرایون می خندد!) اینها دستورالعملهای جدید توست، گوش
کن: من یک جلسه هفتگی میخواهم و تو مجبور نیستی هر هفته به جایی بروی. هر چند وقت
یکبار میتوانی یک هفته تعطیل کنی. هر هفته، من میخواهم تو یک
جلسه شفابخشی
برای این سیاره برگزار کنی ، مهم نیست که چه کسی شرکت کند، چهار نفر، چهارصد نفر،
مهم نیست. و من میخواهم تو فضایی ایجاد
کنی و ما در حال حاضر میخواهیم در مورد آن به تو بگوییم. هر هفته، یک
جلسه شفابخشی و درمانگری با دعوت از کسانی که میتوانند در آنجا حضور پیدا کنند برگزار میکنیم
و تو فرصتهای شفابخشی جدیدی را از سراسر کره زمین به آنها میدهی تا در مورد چیزهایی
گفتگو کنند که هرگز مکانی برای گفتن نداشتهاند. و سپس کاری را شروع میکنی که میخواهیم
آن را "حلقه دوازده" بنامیم. تو قرار است
همه ی کسانی که گوش میکنند را دعوت کنی تا یکی از 12 نفر باشند.»
حالا کسانی که خطی هستند
می گویند: «خوب، این منصفانه نیست، یعنی فقط دوازده نفر هستند که باید در این
حلقه قرار بگیرند.» آه! چقدر شما خطی
هستید
... اوه،
شما نمیفهمید! شما حتی شروع به درک آن نمیکنید. اینها افراد دیگری نیستند که
برای شفا پیدا کردن آنجا حضور پیدا کنند. عزیزانم، آنها استادان
هستند. شما قرار است با استادان بنشینید، زیرا کرایون
قصد دارد آنها را بیاورد. من قصد دارم آنها را بیاورم. در واقع آنها همیشه اینجا
بودهاند.
«خوب،
کرایون این منصفانه به نظر نمی رسد. منظورت این است که یازده به علاوه یک خواهد
بود. این دوازده نیست!»
می بینید؟ شما هنوز هم
بعد از این همه سال نمیفهمید! من قصد
دارم شما را دعوت کنم که به عنوان یکی از دوازده نفر بنشینید، زیرا شما باشکوه
هستید! این را میفهمید؟ دوازده استاد و شما یکی از آنها هستید و در این حلقه میخواهیم یک شعله در مرکز آن ایجاد کنیم و آن شعله با رنگ
بنفش شروع
می شود. ما میخواهیم یک میدان کوانتومی شفابخش ایجاد کنیم که با
همه چیز یکپارچه باشد و فرصتی برای انسان فراهم کند تا بنشیند و آن را احساس کند یا
آن را احساس نکند و متفاوت از جا برخیزد.
و این مربوط به شفایِ
خود به خودی نیست، بلکه در مورد دانش است، در مورد انرژی است، در مورد
درکِ اینکه شما چه کسی هستید؛ بنابراین می توانید روند شفا را شروع کنید. بله! برخی
شفا می یابند. برخی روند را آغاز کرده و آن را تقویت میکنند.
من این جلسات را به صورت
هفتگی می خواهم و می خواهم هر ماه برخی از آنها را رایگان انجام دهید تا این
برنامه فقط مختصِ کسانی که فراوانی و پول دارند نباشد؛ من میخواهم برخی از آنها
کاملاً رایگان باشند و این برنامه را بدلیلِ رایگان بودن،
کوتاهتر برگزار نکن، بلکه هر آنچه را که در جلساتِ غیر رایگان به افرادِ دارایِ
فراوانی میدهی باید به افراد حاضر در جلساتِ رایگان نیز بدهی. این زندگی توست. این همان
کاری است که تو قرار است انجام دهی.
بنابراین عزیزانم، آیا میخواهید
شرکت کنید؟ آیا دوست دارید آن را احساس کنید؟
این برای همه کسانی است که اکنون میخواهند چیزی را احساس کنند که شما همیشه
میدانستید که در آنجا وجود دارد.
«همکارِ
من! میخواهم همیشه با این جمله شروع کنی، یک عبارت - "عزیزانم,
نزدیکتر بیایید و و در حلقه دوازده به من
بپیوندید."
و از تو میخواهم که انرژیهای مختلف یا استادانی را بیاوری که میتوانند دایره را
با آن شعله در مرکز آن تقویت کنند و شعلهی "چرخ
آموزش لمورینها "را شبیه سازی کنند. و من از تو میخواهم که در آن
چنل با آنها (افراد شرکت کننده) وقت بگذرانی. هر یک از آنها در حلقه دوازدهی
مختص به خودش قرار دارد.» ("چرخ
آموزش لمورینها" یکی از چنلهای کرایون است که بزودی ترجمه خواهد
شد.)
شروع نمونهای از انرژی حلقهی 12
من می خواهم همه کسانی
که در حال گوش دادن هستند اگر تمایل دارند
روی صندلی بنشینند و لطفا چشمهای خود را ببندند. لطفاً با شخص دیگری نباشید.
لطفاً ذهن ِخود را ببندید. این انرژی قرار است که شدید باشد، شما
قرار است با آن تمرکز کرده و روی صندلی بنشینید.
شما در حال حاضر با افرادِ بسیارِ دیگری در "حلقه
دوازده" هستید. من در حال ایجاد یک میدانِ تقویت
شده و پیشرفته برای شما هستم، یک شبیه سازی از آنچه در آینده در حلقه ی 12 خواهیم
داشت.
برنامه و نقشه همیشه این
بود. همیشه نقشه و برنامه این بود که شما به مکانی بیایید که
نه فقط اطلاعات را ارائه میدهد بلکه انرژیای ایجاد میکند که میتوانید احساس کنید،
بنشینید و میتوانید درون آن انرژی تغییر کنید، زیرا اساتید در کنار شما هستند، من
یکی از آنها را میآورم.
من یکی از اساتیدِ اصلی
را میآورم. ممکن است شما را متعجب کند که چه کسی می تواند باشد، ممکن است بگویید:
«خوب، این لزوماً همان چیزی نیست که فکر میکردم!» شما هنوز نمیدانید!
شعله ی بنفش
باید سرنخی به شما بدهد. من هماکنون، همانطور که در آنجا نشستهاید ، استاد "سنت
ژرمن" (عارف بزرگ قرن هفدهم میلادی) را وارد
میکنم. آیا شما آنجا نشسته اید؟ چشمانتان بسته است؟ احساسش میکنید؟ آیا هماکنون
افزایش انرژی را احساس میکنید؟
گاهی ممکن است این انرژی
برای شما غلیظ شود.گاهی ممکن است دچار لرز شوید.گاهی اوقات ممکن است متوجه شوید
که اطلاعاتی در مورد خودتان، سلامتیتان، هر چهار ویژگی
سلامتی در بدن را دریافت میکنید، زیرا شیمی شما در حضورِ کسانی که میتوانند شفا
دهند یا در گذشته شفا دادهاند شروع به واکنش نشان دادن میکند.
انرژی ای که با سطح سلولی شما صحبت میکند و سوالاتی را مطرح میکند : «آیا
نمیدانید که الهی هستید؟ آیا نمیدانید شما را اینجا (این زندگی) نیاوردهاند که
بیمار باشید؟ آیا نمیدانید که شما را اینجا نیاوردهاند که نگران باشید؟ آیا نمیدانید
این بخشی از تغییر و انتقال است و اکنون زمان آن است که از انرژی قدیم و منجلاب بیماری
و ناخوشی که در آن بودهاید برخیزید و بایستید و با جسمی سالم شروع کنید؟»
این شهود، دربارهی آنچه قرار است بعدها روی
دهد است. اینکه چگونه شفایی را که درخواست کرده اید را خلق کنید، و آن به شما داده
خواهد شد. انرژی ای که من هم اکنون خلق میکنم قدرتمند است، زیرا
همکارِ من در نسلهای قبل آن را آموزش دیده است (احتمالا منظور تناسخهای پیشین لیکارول و یا شفای دریافتی مراسم
نیکولاس) و در واقع او همان شَمَنی است که فکر میکنید هست. و این موضوع او را شایسته
انجام کاری که قرار است انجام دهد میکند؛ نه به عنوانِ یک
شفا دهنده، اما به عنوان کسی که اجازه ی شفا میدهد. این انرژی ای است که در آن مینشینید. عزیزانم،
این حلقهی 12 است. اوه بیشتر از این هست و ما میتوانیم بیشتر بیاوریم،
اما این نمونهای است از آنچه که میتواند اتفاق بیفتد؛ حتی کسانی که در حال حاضر
به صدای من گوش میدهند، در هر زمانی(غیر از پخش زنده) میتوانند این شفا را احساس
کنند و میتوانند بخشی از آن باشند. چیزهایِ بیشتر وجود دارد...
«اما
همکارمن! اکنون که من این را به صورت عمومی ارائه دادم، تو نمیتوانی خود را از
آن عقب بکشی!(کرایون میخندد!) و فقط اگر
میدانستی که چه تعداد از مردم میآیند، چه کسانی در آینده خواهند آمد، چه کسانی
به این شیوهی جدیدِ آموزش میآیند و اینجا را متفاوت ترک میکنند!»
اجازه دهید برایِ کسانی
که در این حلقه هستند اینچنین باشد. زمان برای برخاستن، ترک کردنِ حلقه و برگشتن
به مکانی است که قبلا بودید. زمان آن است که از این انرژی به آرامی بیرون بیایید و
شما آن را احساس میکنید. شما احساس میکنید که غلظت این انرژی شروع به کاهش میکند
و شما خواهید دانست که در این روز در یک مکانِ خاص نشسته اید. اکنون
به دلیل این انرژیِ شفا، همه چیز در زندگیِ شما با هم در هماهنگی عمل میکنند تا اینکار
را تکمیل کنید، همزمانیهایِ چگونگیِ این تغییرات در حالِ رخ دادن هستند حتی در
شغل شما...
شما میدانید که من از
چه صحبت میکنم. این آغاز یک برنامه جدید برای کرایون است...
هوم! آن را نگاه کن!
(کرایون میخندد!)
و اینچنین است...
نظرات
ارسال یک نظر