مدیتیشن۱۰۶

 2022.11.09

درود عزیزان. کرایون هستم.

کمی نزدیک‌تر بیایید.

شاید بپرسید: «نزدیک‌تر به چه؟»

این سوال پاسخ‌های بسیاری دارد. امشب، نزدیک‌ترشدن به این حقیقت: هر چیزی شدنی است.

عزیزان، این را قبلاً هم شنیده‌اید. هر چه به آفریدگار درون خود نزدیک‌تر شوید، شدنی‌های بیشتری آنجاست.

هفتۀ پیش به شما گفتیم که این چگونه پیش خواهد رفت، به شما گفتیم که چهار تمرین یا مدیتیشنِ حلقۀ دوازده یا هر چیز دیگری که می‌نامیدش، دربارۀ چه خواهد بود. به شما گفتیم که می‌خواهیم به مفهومی اصلی بازگردیم و شاید این را دو یا سه بار دیگر هم انجام داده باشیم؛ ولی همیشه کمی متفاوت است. کاری که می‌خواهیم در حلقۀ دوازدهِ این ماه انجام دهیم، بازدیدی است از فرض بنیادیِ شفای خام، شفا، شفای واقعی، شفایی که می‌ماند و ما آن را به چهار دسته تقسیم کرده‌ایم.

دستۀ پیش که هفتۀ گذشته انجامش دادیم، شفای جسمانی بود. این یکی شفای قلب خواهد بود. هم‌اینک که نشسته‌اید و این را تماشا می‌کنید و در این مشارکت می‌کنید، دربارۀ خودتان چه احساسی دارید، دربارۀ چیزهایی که در اطرافتان است، چه احساسی دارید؟ همیشه اوقاتی هست که چیزها را تفکیک می‌کنیم و آن‌ها را به قول شما در جعبه‌ها و دسته‌هایی قرار می‌دهیم که ممکن است بگویید: «خوب، این برای من صادق نیست» و امشب هم قرار است دوباره همین کار را بکنیم.

می‌خواهم همان چیزی را بگویم که هفتۀ پیش به شما گفتم. در دو هفتۀ آینده هم آن را خواهم گفت. اگر چیزی که امشب بررسی می‌کنیم و توجه‌مان را روی آن متمرکز می‌کنیم، برای شما صادق نیست، اگر آنجا نشسته‌اید و می‌گویید: «خوب، من این[1] را ندارم»، از شما می‌خواهم کاری بکنید و آن کار، اقدامی مشفقانه برای همۀ کسانی است که این را تماشا می‌کنند و قطعاً آن را دارند؛ به این ترتیب این کاری است که همۀ شما در آن مشارکت می‌کنید.

قبلاً هم به این پرداخته‌ایم. اقدام مشفقانه همان هنگامی است که چیزی می‌بینید و درک می‌کنید که به‌جای اینکه برای کسی متاسف شوید، می‌توانید کاری درخور اقدام انجام دهید؛ چراکه شما نورپیشه‌اید، چراکه آن انرژی و زیبایی را با خود در پیش رویتان دارید و می‌دانید چگونه از آن استفاده کنید و می‌توانید آن را بگردانید و روی آن تمرکز کنید، درست مانند لحظات معجزه[2] که از شما می‌خواهند تمرکز کنید و این کار را  با الگویی انجام دهید، الگویی برای تغییردادن چیزی که بر آن تمرکز می‌کنید. موضوع امشب دربارۀ همین است.

بینندگان برنامۀ امشب دو گروه‌‌اند: یک گروه کسانی هستند که کاری که امشب می‌کنیم، کاملاً و تماماً به آن‌ها مربوط می‌شود. گروه دیگر کسانی هستند که به آن‌ها مربوط نمی‌شود؛ ولی این را درک خواهند کرد که کاری که در این زمینه می‌کنند، به دیگران کمک می‌کند، به همان دیگرانی که این کار قطعاً به آن‌ها مربوط است. و حتی اگر هیچ یک از این چهار موضوعی که به آن می‌پردازیم، برای شما صادق نیست، حتی اگر به هیچ یک از آن‌ها نیازی ندارید، همۀ کسانی که در آن چهار دسته هستند، به شما نیاز دارند. نورپیشه‌هایی که در هر چهارچوب زمانی و به هر شکلی اینک این را تماشا می‌کنند، آنگاه که پای کمک به دیگران به میان می‌آید، بسیار مهم و تاثیرگذارند.

حلقۀ دوازده برای همین ایجاد شد. حلقۀ دوازده جایی نیست که همه بیایند و شفا بیابند. حلقۀ دوازده جایی است که به یکدیگر کمک می‌کنید. حلقۀ دوازده ایده‌ای چندبعدی است که فقط این نیست که از پلی بگذرید و خود از آن لذت ببرید، بلکه گرد هم می‌آیید، طوری که شاید برایتان جدید باشد. هرچند اینک در اتاقی نشسته‌اید که شاید تنهایید، شاید هم نه، شما با همۀ [بینندگان] هستید. و این ایده‌ای است که می‌خواهیم امشب دوباره عرضه کنیم.

این پل همچون همیشه پیش روی ما نمایان می‌شود. کسانی که در تجسم‌کردن پلی مانند این مشکل دارند، به پلی دیگر فکر کنند. شما همیشه از روی آن پل‌ها عبور می‌کنید. لازم نیست که پلی جادویی یا پلی رمزگونه باشد. هر پلی می‌تواند باشد؛ زیرا پل‌ها نماد یکسانی هستند و [با پل] از ناحیه‌ای به ناحیه‌ای دیگر می‌روید. و در این مورد از ناحیه‌ای که با آن بسیار آشنایید، به ناحیه‌ای می‌روید که حتی می‌توانید جادوی روح خود بنامیدش. آنجا ناحیه‌ای است که دربردارندۀ هر چیزی است که تابه‌حال می‌خواستید. طنز ماجرا این است که آن واقعاً خود شماست. ما آن را ورود به خود بزرگ‌ترتان می‌نامیم، جایی که در آن هر چیزی شدنی است.

آیا دوست دارید اینک با من از آن پل بگذرید؟ بیایید ببینیم به کجا می‌رود. دستم را بگیرید.

[شروع موسیقی]

با هم بر روی این پل گام برمی‌داریم و اینک تنها نیستید. مهم نیست چه زمانی است، مهم نیست چه کسی در چه زمانی این را تماشا می‌کند. این شامل همۀ کسانی است که این برنامه را در هر زمانی خواهند دید. همۀ آن‌ها در زمان حالِ خود این برنامه را تماشا می‌کنند. حتی کسانی که برای بار دوم یا سوم این را تماشا می‌کنند یا آن را به دوستانشان نشان می‌دهند، در زمان حالِ خود هستند. همۀ ما با همیم؛ زیرا باید با هم باشیم تا چیزی را که در ادامه می‌آید، به انجام برسانیم. از مِهی که در میانۀ این پل است، عبور می‌کنیم و مکانی آشکار می‌شود که می‌توانید بگویید آفتاب همیشه در آنجا می‌درخشد، هرچند برخی از شما می‌گویید: «خوب، در جایی که به آن می‌رویم، واقعاً نمی‌تواند آفتابی وجود داشته باشد.»

این زیباییِ چندبعدی آن است. مکانی که به آن می‌رویم، البته اگر بخواهید مکان بنامیدش، می‌تواند ساحلی باشد با موج‌های غلتان، می‌تواند چمنزار باشد، می‌تواند قلۀ کوهی داشته باشد، می‌تواند هر چیزی باشد که برایتان جلوه‌گر زیبایی شماست. این، جوهر آن کسی است که هستید.

در اینجا که هر چیزی شدنی است، این شمایید که این شگفتی را برای خود می‌آفرینید. و در این مکان شما در آرامشید. از شما می‌خواهم آرامشی را که در اینجاست، احساس کنید، آرامشی از سوی من، از سوی آنچه به شما می‌نمایانم که همان سرچشمۀ آفرینشگر است، از سوی دیگر کسانی که اینک با شما گام برمی‌دارند و شما را دوست دارند، از سوی خانواده‌ای که اینجاست.

دری هست تا از آن عبور کنید. همیشه دری هست. و دوباره به سالن تئاتر خواهیم رفت. دوباره به آن سالن تئاتر بازمی‌گردیم. و وقتی به این سالن تئاتر می‌رسید، عزیزان، باز هم یک صندلی هست، درست مانند بیش از صد قسمت پیش که این برنامه‌ها را شروع کردیم. و حالا که از میان جایگاه تماشاگران رو به پایین رفته‌اید و با بالارفتن [از پله‌ها]، روی صحنۀ این سالن تئاتر دایره‌شکل هستید، از شما می‌خواهم که روی آن صندلی بنشینید. دوباره به آن سالن تئاتر دایره‌شکل بازگشته‌اید.

نمی‌دانید چه کسانی در جایگاه تماشاگران‌اند. آن‌ها هنوز وارد نشده‌اند. به نظر می‌رسد که تنهایید؛ ولی نیستید. آیا زیبایی این وضعیت چندبعدی را می‌بینید که در آن همۀ شما آنجایید و بااین‌حال یکی از شما آنجاست؟ راه‌ورسمش این است: هرگز تنها نیستید.

روی صندلی بنشینید. دوباره آن‌ها وارد می‌شوند، بزرگ‌ترین شفادهندگان زمین، از هر دوره‌ای، از هر مکانی، شفادهندگانی از همه نوع. و این مهم نیست. آن‌ها بسیارند، بسیار، بسیار. و آن فضا را پر می‌کنند، فضای روبه‌رویتان را، فضای اطرافتان را، فضای پشت سرتان را. و شما در کانون توجه هستید. آن‌ها برای شما اینجایند. و این مهم نیست که آیا آن‌ها زنده‌اند یا نه. این، جوهرِ روح آن‌هاست که روی این صندلی‌ها نشسته است. و وقتی که آن عشق به‌سویتان می‌آید، می‌توانید احساسش کنید.

و پیشاپیش به شما گفته‌ایم که این دربارۀ چیست. امشب به شفای قلب می‌پردازیم و این لایه‌های بسیار زیادی دارد. قلب به شیوه‌های بسیار زیادی واکنش نشان می‌دهد. قلب به اندوه واکنش نشان می‌دهد، به خیانت واکنش نشان می‌دهد، برای خیلی چیزها اندوهگین می‌شود. قلب از مشکلات دیگران می‌شکند، قلب از مرگ کسانی که دوستشان داشته‌اید، می‌شکند. وقتی به شما خیانت می‌کنند، قلبتان می‌شکند. به نظر می‌رسد که قلب بسیار شکننده است؛ ولی امشب، شب شفای آن است. چیزی را که تَرَکی در قلبتان نهاده است، هر چه که می‌خواهد باشد، شفا خواهیم داد و آن را با جادوی عشق پر خواهیم کرد. و این‌ها که روبه‌رویتان هستند، شفادهندگانی هستند که اینک بازوانشان را رو به شما می‌گشایند و آغاز می‌کنند و آغاز می‌کنند. همۀ آن‌ها [در این کار] نقش دارند. اگر می‌توانستید ببینیدشان، می‌دیدید که برخی از آن‌ها کودک‌اند، برخی از آن‌ها کسانی هستند که می‌شناسیدشان.

اگر این برای شما باشد، عجیب نخواهد بود؟ زیرا کسی را از دست داده‌اید و او آنجا در میان تماشاگران است و [دستانش را] به روی شما گشوده است و می‌گوید: «اشکالی ندارد. من هنوز اینجایم. به من اجازه بده آن تَرَک قلبت را شفا دهم.»

برای آن عده از شما که به شما خیانت کرده‌اند، اگر روح آن فرد خائن [آنجا باشد]، چه؟ هرچند که ممکن است او هنوز زنده باشد. این شدنی است؛ زیرا روح او حقیقت هر چیزی را می‌داند، زیرا روحش باشفقت است، بخش‌هایی از او در میان تماشاگران است، شما را لمس می‌کند و می‌گوید: «می‌خواهم آن تَرَک قلبت را شفا دهم.»

لایه‌های بسیار زیادی هست. آیا شما هم دل‌شکسته‌اید؟ و اگر هیچ گونه دل‌شکستگی ندارید، همۀ شما که این را تجربه نکرده‌اید، توجه‌تان را به کسی معطوف کنید که روی آن صندلی نشسته است. بگذارید این خانواده قلبتان را شفا دهد. اُه! شاید بتوانید کمی از آوازی را که شاید می‌خوانند، بشنوید؛ زیرا آن‌ها می‌دانند که برایتان چه اتفاقی دارد رخ می‌دهد.

در میان تماشاگران نه‌فقط شفادهندگان، بلکه خانواده‌ای هم حضور دارد. در این کار خانواده‌ای هم دخیل است. آن خانواده‌ای است از همۀ کسانی که تصمیم گرفته‌اند امشب [این برنامه] را تماشا کنند، خواه این برنامه پخش زنده باشد، خواه به قول شما پخش مجدد. شاید هم تکرارِ پخش مجدد آن است که دارید می‌بینید. شاید این را دوباره و دوباره لازم دارید؛ زیرا دوست دارید به دیگران کمک کنید. و به همین دلیل است که برخی از شما این کار را انجام می‌دهید؛ زیرا آماده‌اید که دوباره از انرژی شفابخشتان بدهید، از شفقتتان بدهید، تا به کسانی که شاید روی آن صندلی نشسته‌اند کمک کنید، به کسانی که سخت به آن نیاز دارند.

شاید بگویید: «هیچ چیزی بدتر از جریحه‌دارشدن قلب نیست»؛ ولی لازم نیست که تجربه‌اش کنید.

عزیزان، اگر در قلبتان تَرَکی هست، از شما می‌خواهم احساس کنید که هم‌اینک با شادمانی و آرامش پر می‌شود، با شادمانی و آرامشِ همۀ کسانی که در توانایی انجام آن دخیل‌اند و یکی از آن‌ها شمایید. این هم‌بستگی است، این‌طور نیست؟ این را خواسته‌اید و حالا می‌آید. این مشارکت عشق است و این کاری است که شما در اینجا انجام می‌دهید و این همان کاری است که ما همراه با شما در اینجا انجام می‌دهیم.

عزیزان، اگر این این‌گونه نبود، به شما نمی‌گفتمش. شما می‌توانید هم‌اینک خود را تغییر دهید. و هرگاه که نیاز داشته باشید، می‌توانید به این مکان بیایید. حلقۀ دوازده برای همین است و لازم نیست که این برنامه را تماشا کنید. خودتان انجامش دهید. پیش از خوابیدن تصورش کنید.

و نکته‌ای که دربارۀ وضعیت چندبعدی هست، این است: حتی اگر در خانۀ خود تنهایید و این کار خاص را تجسم می‌کنید، همۀ کسانی که هم‌اینک به هر شکلی این را تماشا می‌کنند، باز می‌گردند و دوباره با شما خواهند بود؛ زیرا روح‌های همۀ انسان‌ها می‌دانند که چه دارید می‌کنید. این زیبایی سرچشمۀ آفرینشگر و عشقی است که به شما داریم.

بمانید و این را با [همۀ] یکپارچگی‌اش احساس کنید. بمانید، تا وقتی که بدانید چیزی برایتان رخ داده است: شفایی در حلقۀ دوازدهِ شفابخش. این نمایش را، این رویداد را، این قسمت را با همین هدف ساختم.

من کرایون هستم، عاشق انسان‌ها.

و این‌چنین است



[1] همان موضوعی که کرایون در ادامه مطرح می‌کند.

[2] لحظات معجزه قسمتی از برنامۀ چهارشنبه‌های شفابخش است که پیام‌ها یا درخواست‌هایی از مخاطبان برنامه را می‌خوانند.


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

پیش‌مدیتیشن۱۲۴

پیش‌مدیتیشن۱۲۶