مدیتیشن۱۰۸

 2022.11.23

درود عزیزان. کرایون هستم.

کمی نزدیک‌تر بیایید.

همۀ چیزهایی که هم‌اینک برای شما بیان شد، به من کمک می‌کند تا شما را دربارۀ آنچه در ادامه می‌آید، کمی گرم کنم. این دربارۀ تغییر الگو و انرژی‌هایی است که انتظار دارید یا فکر می‌کنید که به شما کمک کند. و برخی از شما که هنوز در وضعیت خطی هستید، حتی این را درک هم نمی‌کنید که برخی از چیزهایی که به شما آموخته‌اند، شاید واقعاً همچون مانعی بر سر راهتان قرار بگیرند. به شما چیزهایی آموخته‌اند دربارۀ این که چه چیزی ممکن است کمکتان کند. شاید برخی از آن چیزها برای این انرژی‌های جدید، برای تغییری که در این سیاره است، واقعاً نادرست باشند.

حلقۀ دوازدهِ امشب، شبیه دیگر حلقۀ دوازده‌ها خواهد بود. این آخرین هفتۀ این ماه است که این را به‌صورت پخش زنده اجرا می‌کنیم. و در این آموزش خاص دوباره به آن مکان می‌رویم، به مکانی در آن سوی پل که در آنجا با شفادهندگانی که در آنجا گرد هم می‌آیند، کاری انجام می‌دهیم.

اما پیش از آن، بیایید دربارۀ تغییری در ادراک و الگو صحبت کنیم، تغییر از آنچه بوده به آنچه هست. [بیایید دربارۀ] تاثیر چیزی بر شما [صحبت کنیم] که من آن را عادت می‌نامم.

آن چه چیزی است که به شما گفته‌اند می‌تواند اوضاع را در این سیاره تغییر دهد؟ حال دوباره به وضعیتی می‌رسیم که عده‌ای گرد هم آمده‌اند و کارهایی انجام می‌دهند. این وضعیت خاص را در آموزش هفته‌های اول پیش آوردیم و حالا متفاوت است. این‌ها [که گرد هم آمده‌اند] نه توده‌ای از مردم، بلکه عده‌ای اندک‌اند.

و به شما این‌گونه آموخته‌اند که عده‌ای اندک گرد هم می‌آیید و دربارۀ‌ مشکلات جهان یا مشکلات پیرامون خود یا حتی مشکلات یکدیگر صحبت می‌کنید و شاید بعدش دست به دعا برمی‌دارید یا چیزهای خوبی برای آن‌ها تصور می‌کنید؛ ولی آنچه واقعاً اتفاق می‌افتد، گفت‌وگویی است دربارۀ اینکه دربارۀ چه چیزی نگران باید بود. و می‌دانید که درست می‌گویم. شما گرد هم می‌آیید و دربارۀ نگرانی‌ها و موضوعات جاری گفت‌وگو می‌کنید، دربارۀ نگرانی‌های روز گفت‌وگو می‌کنید، دربارۀ این گفت‌وگو می‌کنید که دربارۀ چه چیزی باید نگران باشید و بعدش برای آن چه باید کنید.

عزیزان، این کارِ بسیار اندکی را به انجام می‌رساند؛ زیرا دربارۀ جزئیات آن نکتۀ منفی گفت‌وگو می‌کنید و از آن خمیری می‌سازید که بتوانید بعداً به بیرون بفرستید و سعی کنید که دگرگونش کنید. این آن انرژی جدید نیست. این همان انرژی قدیمی است.

همکارم می‌گوید: «کرایون این کار را نکن. نامه‌های بسیاری دریافت خواهم کرد؛ چون خیلی‌ها هستند که برداشت اشتباهی از این خواهند داشت»؛ پس بیایید درستش کنیم. الگوی جدید این‌گونه می‌گوید: «لازم نیست مشکلی را که هست، با جزئیات بررسی کنید تا [آنگاه بتوانید] با تغییردادنِ چهارچوبش، آن را به اقدامی مشفقانه بدل کنید.»

آیا مسائل پیرامون شما را واقعاً کسی دوباره باید بیان کند؟

خواهید گفت: «خوب، این چگونه کار می‌کند؛ چون برخی نیازمند دعایند، برخی هم مشکلات زندگی و نیازهایشان را مطرح می‌کنند.»

حتی اگر آن، عرضه‌کردن باشد، آن‌ها [خود] می‌دانند که مشکل کجاست. لازم نیست که شما هم تکرارش کنید.

[مشکلات] هرگز در این برنامه بازگو نشده‌اند. آیا به این نکته توجه کرده بودید؟ در عوض این را می‌گوییم: «اینک به همۀ کسانی که به هر دلیلی نیازمند نور هستند، نور می‌دهیم، به همۀ کسانی که هم‌اینک در این سیاره نیازمند آن‌اند، آن‌ها خود می‌دانند که کیستند، به همۀ کسانی که هم‌اینک نیازمند شفایند، آن‌ها خود می‌دانند که کیستند، به همۀ وضعیت‌های بی‌رحمانه‌ای که در این سیاره هست، شما می‌دانید که آن‌ها کدام‌اند. ما شروع می‌کنیم به ارسال نور و عشق.»

بسیاری از شما هنوز به تماشای رسانه‌هایتان می‌نشینید، به تماشای خبرها می‌نشینید تا دریابید چه مشکلی هست، تا بتوانید به آن‌ها که نیازمندند، کمک کنید. آیا می‌دانستید که خودِ این تماشاکردن، ایجادکنندۀ چیزی است که به‌صورت ناخودآگاه به‌عنوان نمایشی پرسوزوگداز دریافت می‌شود؟ آن برنامه‌ها اغلب به همراه موسیقی پخش می‌شوند [کرایون می‌خندد] و برنامه‌ای می‌شود که در درون شما نوشته می‌شود. برخی از آن [خبرها] حتی درست هم نیستند. و برخی از شما هنوز آن را به‌عنوان نشانه‌ای در نظر می‌گیرید تا بگویید: «باید مطلع باشم تا بدانم برای چه چیزی دعا کنم.»

آیا می‌توانم سناریوی دیگری به شما ارائه کنم؟ این برنامه‌ای است که از شما می‌خواهیم آن را در خود بازنویسی کنید. و با آن دیگر لازم نیست به تماشای هیچ کانالی بنشینید. اگر بخواهید، می‌توانید مطلع شوید. این را قبلاً هم گفته‌ایم که می‌توانید مطلع شوید، [ولی] با خواندن یا دریافت آن‌ها به شیوه‌های دیگر، از کسانی به‌جز کانال‌های خبری. و حتی لازم نیست که بدانید مشخصاً چه مشکلی هست؛ زیرا به‌اندازۀ کافی قدرتمند هستید تا به جایی که نیاز است، نور بفرستید. همین و بس. همین و بس. لازم نیست دوباره با جزئیات بررسی‌اش کنید. واقعاً حتی لازم نیست جزئیات را بدانید. در سرتاسر این دنیا مردم دچار مشکل‌اند. برایشان نور بفرستید.

می‌خواهم همراه با شما از روی این پل بگذرم؛ زیرا در این حلقۀ دوازده که چهارمین و آخرین پخش زندۀ [این ماه‌] است، قرار است کاری انجام دهیم که لازم است بشنوید، کاری که واقعاً لازم است و شاید به آن حتی فکر هم نکرده باشید. آن [نوعی] تغییر الگو است. از شما می‌خواهم لحظه‌ای دیگر با من به آن سوی این پل بیایید.

یک بار دیگر پلی را تصور کنید، پلی با هر اندازه و هر شکلی، پلی که می‌توانید با گذر از آن به‌درون چیزی بروید که همان جادوی شماست، خود بزرگ‌تر چندبعدی شماست. ما نه به جایی دیگر، بلکه به‌درون می‌رویم. اگر بخواهید می‌توانید بگویید که به‌درون شما می‌رویم، به‌درون انرژی روحی شما.

اگر بخواهید مکان بنامیدش، آن مکانی است که هیچ کس به شما نیاموخته بود که می‌توانید به آن بروید؛ ولی اینک می‌توانید. این خودش تغییر الگوست. برنامه‌ای که دارید تماشا می‌کنید، همه‌اش مربوط به همین تغییر است، مربوط به این باور است، مربوط به الگوی انجام کاری است که می‌توانید انجام دهید و هرگز به شما نگفته بودند که واقعاً می‌توانید انجامش دهید. و اینک اینجاست. این انرژی جدید اجازۀ آن را می‌دهد. من آن را آموزش می‌دهم؛ پس بیایید برویم. دستم را بگیرید. بیایید برویم.

 

[شروع موسیقی]

گذر از پل همچون همیشه که از میان مِهِ وسط پل به آن سوی پل می‌رویم، شما را به‌درون خودتان می‌برد، [شما را] به روحی می‌برد که فقط در آن سوی پرده نیست، بلکه هم در این سوی پرده است و هم در آن سوی پرده؛ زیرا بسیار بزرگ است. آیا می‌توانید این را درک کنید؟ این تغییرِ الگوست. آیا می‌توانید این را درک کنید که روح شما بزرگ‌تر از هر چیزی است که هر کسی به شما گفته است؟ واقعاً بزرگ‌تر است. روح انرژیِ چندبعدی است، هم‌زمان همه جا هست، درست مانند آفریدگار. دربارۀ خدا به شما چه گفته‌اند؟ هم‌زمان در همه جا هست. روح شما هم همین ویژگی را دارد؛ پس محدودش نکنید.

کجا می‌تواند برود؟ کجاست؟ چه می‌کند؟ وقتی می‌میرید، چه رخ می‌دهد؟

همۀ این‌ها، همۀ این‌گونه سوال‌های خطی مانند این است که خدا در جعبه‌ای است و باید به این‌سو و آن‌سو ببریدش. هیچ یک از این‌ها دربارۀ آفریدگار، دربارۀ عشقی چنان عظیم صادق نیست، هیچ یک از این‌ها. آنچه به شما آموخته‌اند، این است عزیزان. شاید آن را در کودکی و از کسانی آموخته‌اید که در آن زمان هیچ چیز بهتری نداشتند.

شما اینجا در این مکان هستید و قرار است از دری عبور کنید و یک بار دیگر در آن سالن تئاتر خواهید بود، سالن تئاتری که در سه هفتۀ گذشته از آن بازدید کرده‌اید. این هم‌زمان هم سالن تئاتر قدیمی و هم سالن تئاتر جدید است. به وضعیت چندبعدی خوش آمدید: سالن تئاتری که هرگز تغییر نمی‌کند و همیشه جدید است. هر بار که می‌آیید، تماشاگران متفاوتی هستند. هر بار که می‌آیید، به نظر می‌رسد بازسازی شده است. [کرایون می‌خندد] این مفهوم زیبایی است که هر چیزی می‌تواند به‌شکل بهتری تغییر یابد. هرچه بیشتر نگاهش کنید، آگاه‌ترید، نور بیشتری دریافت می‌کنید. آن خودش را به چیزی حتی زیباتر از آنچه بوده، نوسازی می‌کند.

آن سالن تئاتری دایره‌شکل است. باید از میان جایگاه تماشاگران بگذرید تا روی صحنه قرار بگیرید و این کار را می‌کنید. آن تک‌صندلی دوباره آنجاست و مشتاقانه روی آن می‌نشینید؛ زیرا می‌دانید که آن شفادهندگان برای چهارمین و آخرین بار از این مجموعه برنامۀ خاص، وارد خواهند شد. و آن‌ها وارد می‌شوند.

اگر در سه جلسۀ گذشته هم مانند این جلسه، شرکت کرده باشید، می‌دانید منتظر چه باید باشید: نوعی شفا، شفای واقعی، شفایی که شما را دعوت می‌کند که بازگردید و دوباره و دوباره دریافتش کنید؛ زیرا خودش را بر پایۀ خودش بنا می‌کند، آنچه اتفاق می‌افتد، شفایی است زنجیروار که شاید هرچه بیشتر تماشا کنید، هرچه بیشتر گوش کنید، هرچه بیشتر مشارکت کنید، بیشتر و بیشتر می‌شود. زیباییِ ابداعِ این مجموعه برنامه‌های خاص، این است که برای شما همیشه آنجاست تا دوباره گوش کنید، تا هر چند بار که می‌خواهید گوش کنید. به شیوۀ خود روی این پازل کار کنید. این را بدانید که وقتی چراغ‌ها در زندگی‌تان روشن می‌شوند، شاید بخواهید این را دوباره بشنوید؛ زیرا بار دوم قدرتمندتر خواهد بود. ممکن است بار سوم قدرتمندتر هم باشد. امشب آخرین قسمت [این موضوع] است. باز هم این را به شیوه‌های دیگری تکرار خواهیم کرد. همیشه این کار را می‌کنیم؛ ولی آن سرنخ را هم‌اینک به شما دادم.

چرا انسان‌ها به بهانۀ کمک به دیگران، گرد هم می‌آیند و آن را تبدیل به دیداری می‌کنند که در آن دربارۀ موضوعاتی نگران می‌شوند. مشکلات این دنیا را هرچه بیشتر آشکار می‌کنند، بیشتر به ناخودآگاهشان راه می‌یابد، خودشان بیشتر نگران می‌شوند، حتی پیش از آنکه برای افراد نگران دعا کنند. این همان الگویی است که قرار است امشب تغییر کند. همه‌اش دربارۀ نگرانی است.

چرا این موضوعی است که بخواهیم چهارشنبۀ شفابخشی با این ویژگی بسازیم؟ دلیلش این است: وقتی نگران می‌شوید، [در بدن خود] موادی شیمیایی آزاد می‌کنید. و آن مواد شیمیایی کمکتان می‌کند تا زودتر بمیرید. اینک حرف آخر را به شما گفتم. شاید به ظرافتی که همۀ شما می‌خواستید بشنوید، نبود. عزیزان، شما طول عمری دارید که اگر بخواهید، می‌تواند افزایش یابد. اگر بخواهید، افزایش می‌یابد. کنترل شیمی بدن شما در اختیار شماست و شیمی [بدنی] که پیوسته نگران است، عمر را کوتاه می‌کند. شیمی [بدنی] که پیوسته نگران است، عمر را کوتاه می‌کند.

شاید بگویید: «خوب، چگونه می‌توانم نگران نباشم؟»

درست قبل از اینکه از پل بگذرید، گام اول را گفتم: مراقب آنچه تماشا می‌کنید، باشید. مراقب باشید که رخدادهای این سیاره را به چه شیوه‌ای رصد می‌کنید. از آن نقشه‌ها دوری کنید، نقشه‌هایی که تقریباً به‌عنوان سرگرمی طراحی می‌کنند، سرگرمی با سرنوشت شوم. می‌دانید دربارۀ چه صحبت می‌کنم؟ اطلاعات را از منابعی دریافت کنید که به آن‌ها اعتماد دارید. اول آن‌ها را بخوانید. ویدئو‌ها را تماشا نکنید. اطلاعاتی را که همراه با موسیقی روایت می‌کنند، دنبال نکنید. آن اطلاعات را بخوانید. به این ترتیب دربارۀ آنچه در این سیاره رخ می‌دهد، بینش بهتری خواهید داشت. و وقتی این کار را می‌کنید، چیزی را که نگرانتان می‌کند، به‌صورت ناخودآگاهانه باور نکنید، بلکه وقتی آن را می‌خوانید، به این فکر کنید که با تغییردادن چهارچوبِ همۀ چیزی که دارید می‌شنوید یا شاید دارید می‌خوانید، آن را به اقدامی مشفقانه تبدیل کنید.

شما برای نگران‌شدن نیست که اینجایید. نگران‌شدن هیچ کاری نمی‌کند. پاسخ، اقدام مشفقانه است. شفادهندگانی که در جایگاه تماشاگران‌اند، هم‌اینک با شما کار خواهند کرد تا نگرانی را از زندگی شما حذف کنند. نگران چه چیزی هستید؟ شاید نگران خبرهای این دنیایید، نگران دختران و پسرانتانید، نگران همسرتانید، نگران خودتانید، نگران چیزی هستید که آن بیرون است، نگران ویروسید، نگرانِ... . فهرستی از نگرانی‌ها هست و خیلی از اوقات می‌توانید آن فهرست را تهیه کنید و علامت بزنید. بس کنید! [کرایون می‌خندد] این شفادهندگان می‌خواهند آن [نگرانی‌ها] را به بیرون از شما بکشند، اگر به آن‌ها اجازه دهید.

ابزار مکش بزرگی را تصور کنید که همۀ نگرانی‌هایی را که ممکن است داشته باشید، بیرون می‌کشد و به این ترتیب چیزی که کار را با آن به پایان می‌برید، ذهنی است که نمی‌خواهد نگران باشد. آماده‌اید؟ بگذارید که چنین شود، هم‌اینک، هم‌اینک که آن‌ها یکی‌یکی یا شاید همه باهم نزد شما می‌آیند. آنجا می‌نشینید و این ابزار جدید به شما عرضه می‌شود، ابزاری که نیاز به نگرانی را به بیرون می‌مکد. و به‌تدریج زندگی‌ای خواهید داشت که در آن نگرانی، دیگر نقشی نخواهد داشت، دیگر مانند این نخواهد بود، دیگر مانند گذشته نخواهد بود، دیگر برایتان چیزی همیشگی نخواهد بود، دیگر نه در خوابتان خواهد بود و نه در بیداری‌تان. آن چیزی است که از شما دور خواهد شد؛ زیرا باید عمر طولانی‌تری داشته باشید. و اقدام مشفقانه‌ای که قادر به ارسالش خواهید بود، ناب خواهد بود، ناب، بدون آن تمایل پیشینتان به نگرانی‌. بگذارید این «خود جدیدتان» باشد.

«روح هستی عزیز، بگذار آن که هم‌اینک روی این صندلی است، از همۀ ویژگی‌های «فردی نگران» تهی شود. بگذار که این شوریده‌حال، سلحشور نور شود[1]. بگذار که این شفا ادامه یابد.»

بمانید. بمانید و بگذارید این خود شما باشد. فقط روی این صندلی بنشینید و اجازه دهید که آن‌ها آن چیزها را با نیروی مکش بیرون بکشند، چیزهایی را که نباید آنجا باشند. به همین دلیل است که اینجا و در فضایی چندبعدی هستید که اجازۀ این کار را می‌دهد.

بمانید. زیباست. زیباست.

و این‌چنین است.

 

 


[1] Let the worrier become the warrior of light واژه‌های worrier به معنی نگران و warrior به معنی جنگجو، تلفظی تقریباً یکسان دارند. استفاده از واژه‌های شوریده‌حال و سلحشور در ترجمۀ فارسیِ این دو واژه، تلاشی است تا این تشابه تا جایی که ممکن است، در زبان فارسی هم منعکس شود.

 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

پیش‌مدیتیشن۱۲۴

پیش‌مدیتیشن۱۲۶