مدیتیشن۱۰۵
درود عزیزان. کرایون هستم.
کمی نزدیکتر بیایید.
این مدیتیشن خاص، اولین مدیتیشن این
ماه است و الگوی کاری که میخواهیم انجام دهیم، پیشاپیش تعیین شده است. کسانی
هستند که این را قبلاً ندیدهاند یا نمیدانند که چرا این تجربه یا این قسمت خاص
با بیشتر آنها متفاوت خواهد بود. به شما میگویم. ابزار جدیدی هست، ابزاری که
برخی، حتی افرادی در حوزۀ متافیزیک، آن را رد میکنند و آن ابزار، این توانایی است
که انسان چیزی را لمس کند که پیش از این لمسکردنی نبود. و آن انرژی روح شماست [که
لمسکردنی نبود]. مدتها به شما گفتهاند و آموختهاند که آگاهی شما هنوز آنقدر
زیاد نیست که کاری را انجام دهید که امروز میخواهیم انجام دهیم.
به شما گفتهاند روح به آن سوی پرده
تعلق دارد و به شما گفتهاند روح همان چیزی است که بعد از مرگ به آن میپیوندید؛
در حالی که واقعیت این است که روح شما همیشه با شما بوده است. روح شما بخشی از
شماست؛ ولی لمسکردن آن، بخشیازآنبودن یا شاید دانستن اینکه چه چیزی در درون آن
است، البته اگر بخواهید اینگونه بگویید، چیزی نیست که در دسترس بوده باشد و اینک
در دسترس است.
شاید بپرسید: «چرا [در دسترس] است
کرایون؟»
علتش این است که این تغییر اجازهاش
را میدهد. روحهای کهنِ بسیار زیادی، نوری را که در این سیاره هست، جذب میکنند.
آیا میتوانم این را دوباره بگویم، ای روح کهن؟ اگر دارید این را تماشا میکنید و
اولین بار است و حتی دومین بار هم نیست، اتفاقی نیست که اینجایید. اگر به این
چیزها علاقهمندید، اگر به تواناییهای خود علاقهمندید، به توانایی خود در تغییر
این سیاره با انرژیهایی مرتبط با اینکه چگونه میاندیشید و چه کاری انجام میدهید،
اگر به توانایی خود در تغییردادنِ زندگیتان علاقهمندید، درست آمدهاید.
دوباره [میگویم که] این چیزی است که
[انسانهای] پیش از شما نداشتندش، حتی خود شما در زندگیهای گذشتهتان نداشتیدش.
علتش این است که [نوعی] بیداری
در جریان است و آن بیداری یکراست بهدرون شما میرود، بهدرون شما. آن بیداری شما
را، هر چه که هستید، بهتر میکند و اجازه میدهد که این اتفاقها رخ دهند. و اتفاقهایی
که رخ میدهند، تعالی آگاهیاند، تعالی هشیاریاند، تعالی تواناییهایی هستند که
با آن، چنین کارهای رمزگونهای انجام میدهیم، کارهای رمزگونهای که اینک میخواهیم
انجام دهیم. آن کارها چه ممکن است باشند؟ خواهید دید.
ما نیاز داریم که شما بمانید عزیزان.
آیا این را میشنوید؟
نمیدانم واقعاً چرا این برنامه را
تماشا میکنید. شما میدانید؟
به این علت است که کنجکاوید یا شاید
کاری هست که باید انجام شود یا شاید باید در این همزمانی بشنوید که چه اتفاقی
قرار است رخ دهد.
میخواهیم بهسوی دیگر آن پل برویم،
به جایی که همیشه به آن میرویم. این پل میان خود خطی و خود چندبعدی شماست، میان «آنچه
دربارۀ خود میدانید یا آنچه دربارۀ شما به شما گفتهاند» و «آنچه دارد میآید»
که همان بخشِ روحی شماست که واقعاً چیزی دربارهاش نمیدانید، که واقعاً از آن
آگاه نیستید؛ زیرا آن بخشی چندبعدی است و شما بسیار خطی هستید، همیشه [خطی] بودهاید؛
پس عبور از این پل استعاره است؛ حتی میتوانید آن را بهانهای بنامید که به شما
اجازه میدهد به مکانی بسیار مقدس بروید. آن بهانه است، استعاره است، چیزی
است که بیگمان حالا دیگر آنجاست، پلی است که پیش از این هرگز آنجا نبود. این پل
به شما اجازه میدهد که با گذر از آن بهدرون خود بزرگترتان بروید.
شاید بگویید: «خوب، وقتی از پل میگذریم،
واقعاً به کجا میرویم.»
و پاسخ این است: بهدرون، به مقدسترین
بخش خود.
از این پل میگذرید. مهی هست که این
سو را از آن مبهم میکند و به این مکان زیبا میرسید، مکانِ آرامش، آرامشی پاینده.
آن [مکان] شمایید، آن مکان روح شماست، جایی است که همیشه بوده است، همیشه خواهد
بود، خود شماست. نامش نام شما نیست، آن نامی که فکر میکنید، نیست؛ ولی بیایید به
آنجا برویم. بیایید ببینیم بعدش چه میشود. از شما میخواهم که هماینک دستم را
بگیرید و از این پل عبور کنید. بیایید برویم.
[شروع موسیقی]
اُه! برای برخی این تجربۀ زیبایی
خواهد بود؛ زیرا آنچه در ادامه رخ میدهد، واقعی است، تمرین نیست، وانمودکردن
نیست، احتمال نیست، حتی تصدیق هم نیست. واقعی است، اگر بخواهید که واقعی باشد.
همراه با من از میان این مه عبور
کنید. مه برطرف میشود و این چیزی نیست که ببینیدش. این را احساس میکنید.
آرامش جاودانه! هر چیزی که آزارتان
میدهد، اینک رفته است؛ زیرا در آن بخشِ بزرگتر خود هستید؛ حتی ممکن است بگویید
بر فراز ابرهایید. شما بر فراز هر چیزی هستید که شاید برایتان نگرانکننده یا حتی
ممکن است کمی آزاردهنده باشد؛ زیرا شما بر فراز همۀ آنهایید.
شما در این بخش زیبا از خودید، بخشی
که جاودانه است، همیشه بوده است، حتی پیش از آنکه به اینجا بیایید و وقتی اینجا را
ترک میکنید هم به همین سان خواهد بود. این خود شماست، این چیزی است که آفریدگار
به شما داده است، یعنی همان روحی که بخشی از سرچشمۀ آفرینشگر است. میتوان گفت که
روح بخشی از آفرینش خداست، به طرق بسیار مختلف بخشی از خود خداست. روح همان
خدای درون شماست که همیشه دربارهاش صحبت کردهایم. خیلیها دربارهاش صحبت
کردهاند.
و مانند آنچه در صد قسمت گذشته انجام
دادهایم، دوباره از آن عبور میکنید. از دری میگذرید که به سالن تئاتر کوچکی منتهی میشود،
به سالن تئاتر دایرهشکلی که نمیدانید در آن چه رخ خواهد داد؛ ولی همیشه از میان
جایگاه تماشاگران پایین میروید و مانند همیشه از [پلههای صحنه] به روی صحنه میروید.
و قرار است دوباره این کار را بکنید و قرار است روی آن صندلی بنشینید. روی آن صحنه
یک صندلی هست.
و جالبترین بخش این تجربۀ چندبعدی
این است که وقتی این کار را انجام میدهید، واقعاً تنها نیستید. توضیحدادنش برایم
دشوار است؛ ولی هماینک چند نفر این رو گوش میکنید؟ وقتی روی آن صندلی مینشینید،
همۀ شما بهصورت جداگانه روی آن صندلی هستید و با این حال وقتی روی آن صندلی مینشینید،
همۀ شما بهصورت دستهجمعی روی آن صندلی هستید. آیا این را میفهمید؟ اگر همۀ شما
دارید این تمرین را انجام میدهید و همۀ شما در روح خود هستید و همۀ شما روی آن
صندلی نشستهاید و در یگانگی خدا همۀ شما به هم متصلید، معنایش این است که روی
صندلیِ هر یک از شما، همۀ شما نشستهاید.
اگر این قسمت دربارۀ شما صادق نیست،
آنجایید تا به دیگر کسانی کمک کنید که به آن نیاز دارند. و این را [که آیا برایتان
صادق است یا نه]، لحظاتی دیگر خواهید دانست. بنابراین شما شفادهنده میشوید؛ ولی
برای خیلی از شما که هماینک این را تماشا میکنید، این صادق خواهد بود.
این کار را با کمی تفاوت، قبلاً هم
انجام دادهایم؛ ولی صفی از گروهی از استادان بسیار خاص به این فضا میآیند،
استادانی که برخی از آنها قبلاً زندگی کردهاند و برخی نه. برخی از آنها قبلاً و
در مکانهای دیگری زندگی کردهاند. [دربارۀ آنها] به همین مقدار بسنده میکنیم.
آنها بهصف وارد میشوند و روی صندلیهای روبهروی شما، اطراف شما و پشت سر شما
مینشینند و سالن تئاتر را پر میکنند. به شما خواهم گفت که اینها کیستند؛ چون
قرار است هفتۀ بعد و هفتۀ بعد از آن و هفتۀ بعدتر از آن هم اینجا باشند. اینها
برترین استادان شفابخشی هستند که تابهحال در این گیتی وجود داشتهاند. شنیدید؟ و
آنها به خاطر شما اینجایند.
و اولین چیزی که خواهید گفت، این
است: «یک دقیقه صبر کن. من شایستۀ آن نیستم»؛ چون این کدهای نوشتهشده در شماست.
چرا، شما شایستۀ آنید. روح شما بهاندازۀ هر روح دیگری که در هر جای دیگری هست،
مهم است، بهاندازۀ هر روح دیگری که تابهحال در روی هر سیارهای در هر جایی زنده
بوده است. روح شما بخشی از روح آنهاست و روح آنها بخشی از شما. و عزیزان، ابزار
جدیدی که دارید، همان ابزاری که با آن میتوانید به این مکان قدم بگذارید و روح
خود را ملاقات کنید، در را برای اتفاقی میگشاید که قرار است در ادامه رخ دهد. این
زیباست، این شمایید، این شمایید که باور دارید که این واقعی است و درک میکنید که
هست. برای اتفاقهایی که روی این صندلی رخ داده است، گواههای بسیار زیادی هست؛ پس
با آنچه در ادامه میآید، چرا شما یکی از آنها نباشید.
این شفادهندگان مینشینند. آنها تکتک،
ولی با هم، همگی بهعنوان [صدایی] واحد نام شما را میگویند، نامی را که هماینک
در زمین دارید. اُه! این قدرتمند است. آنها نام شما را میدانند، نه نام روحیتان
را. نامی را که هماینک دارید، به زبان میآورند. و بازوانشان را به روی شما میگشایند.
و اتفاقی را که دارد رخ میدهد، کمکم احساس میکنید.
بگذارید به شما بگویم که این دربارۀ
چیست. این شفایی ناب است، شفای نابِ تمامعیاری برای بدن شما، برای سلولهای
شما، طوری که بیماریها میتوانند از شما بیرون کشیده شوند و به همان جایی
بروند که به آن تعلق دارند، به مکان تاریکی که تا پایان روزهای عمرتان در آنجا
بمانند و دیگر هرگز به سراغتان نیایند. انرژیای که در اینجا هست، این است، انرژیای
برای ناهنجاریها، برای بیماریها. و به چیزهای دیگر بعداً میپردازیم، به نگرانی
و ترس و دلواپسی. به اینها بعداً میپردازیم. این یکی برای بیولوژی است.
اینها چیزهایی است که با آن مشکل
دارید عزیزان. و اینجا روی این صندلی هستید. آیا درک میکنید که چرا اینک
اینجایید؟ اگر این برای شما صادق نیست، پس شما یکی از شفادهندگانید و به این دلیل
اینجایید. [اما] بقیۀ شما، گوش کنید: شما روی این صندلی نشستهاید تا بتوانید
بعداً مانند شفادهندگانی که در این سالن هستند، روی آن صندلی بنشینید و کسانی را
که نیاز دارند، شفا دهید، زیرا شما هم قدرتمندید.
بگذارید این لحظهای باشد که شفای
مطلق، شفای بیولوژیکی مطلق رخ میدهد، دردها، رنجها، نابهنجاریها، بیماریها و
چیزهایی که خیلی مناسب نیستند برچیده و حذف میشوند. میدانید که استادان گذشته،
در زمان خود این کار را برای دیگران انجام میدادند. و بعضی از آن استادان در جمع
این تماشاگراناند. آیا این را میدانستید؟ و حالا هم میتوانند آن کار را انجام
دهند. به همین دلیل است که آنها اینجایند. به همین دلیل است که شما اینجایید. و
کاری که این میکند، این است که شما را برای مدت بیشتری در این سیاره نگه دارد؛
زیرا به شما نیاز است. آیا این را درک میکنید؟
این برای شماست و فقط برای این نیست
که چون این را میخواهید، [پس] احساس بهتری داشته باشید یا زندگی طولانیتری داشته باشید، [بلکه]
برای این است که بتوانید نور خود را به دیگران نشان دهید، بتوانید دربارۀ این به
آنها بگویید.
«برایت چه اتفاقی افتاد؟ مگر به این
بیماری مبتلا نبودی؟»
و میتوانید بگویید: «چیزی یافتم که
باید دربارۀ آن بدانید. ما قدرتمندتر از چیزی هستیم که فکر میکنیم.» و میتوانید
این را آنجا به کار بگیرید.
این چیزی نیست که فقط به افراد انگشتشماری
تعلق داشته باشد. این به همه متعلق است، همین قسمت که دارید احساسش میکنید، در
حالی که روی این صندلی نشستهاید، در حالی که هماینک این اتفاقات رخ میدهند. به
همه متعلق است، نه فقط به کسانی که این برنامه را تماشا میکنند. متعلق به هر کسی
است که این را درک میکند، به هر کسی که میتواند این واقعیت توافقی را از سر
بیرون کند، واقعیت توافقیای که میگوید این چیزها ممکن نیستند [و] این آموزشی است
که در درون شما نشاندهاند. شما خود، بهتر میدانید. شما دارید دریافتش میکنید،
دارید دریافتش میکنید. این واقعی است. این چیزی است که برای هر یک از شما میخواهم.
برخی خواهند گفت: «و وقتی که این
تمام میشود، بعدش چه میشود؟ من این را دوست دارم. آیا میتوانم دوباره تماشایش
کنم؟»
بله، هر چند بار که بخواهید. و هر
چند بار که بخواهید، میتوانید اینجا بنشینید. و میتوانید احساس کنید که همۀ این
چیزهای نامناسب بدنتان را ترک میکنند. برای کسی که همچون شما حامل این همه نور
است، نامناسب است که ناچار باشد این چیزها را در بدنش داشته باشد.
از شما میخواهم که آن را احساس کنید
که دارد از شما دور میشود.
«بیماری عزیز، چیزهای نامناسبی که در
بدنم هستید، امروز آخرین روز شماست. شاید پیش از این بهنوعی به من خدمت کرده
باشید؛ ولی دیگر نه؛ چون این انرژی متفاوت است، من متفاوتم. وقتش شده که اینجا را
ترک کنید.»
و شفادهندگان حاضر در این سالن تئاتر
دارند کاری را انجام میدهند که به خاطرش آمدهاند. بازوانشان را گشودهاند. ادامه
میدهند. اُه! حالا دارند نام شما را بهآواز میخوانند. اُه، خدای من! آیا میتوانید
این را احساس کنید؟ اینجا را متفاوت با آنچه آمدید، ترک خواهید کرد؛ ولی این
مستلزم چیز دیگری است: تسلیم و پذیریش تماموکمال اینکه شما شایستۀ این هستید.
بمانید و شایستۀ این باشید. بمانید و
این را احساس کنید. بمانید و شفا یابید.
من کرایون هستم، عاشق همۀ شما،
همچنان که میمانید و میمانید و میمانید. این زیباست. وای!
نظرات
ارسال یک نظر