مدیتیشن۹۲

 2022.07.27

درود عزیزان. کرایون هستم. کمی نزدیک‌تر بیایید.

به واقعیت آگاهی نزدیک شوید، همانی باشید که همه چیز است. سال‌های بسیار زیادی است که به شما گفته‌ایم در بدن شما «همۀ آنچه وجود دارد» خفته است؛ حتی به شما گفته‌ایم که شما به‌گونه‌ای کامل به دنیا می‌آیید و این لزوماً به این معنی نیست که بخش سه‌بِعدی سلولی شما کامل است. کمال بدن شما تصویری است که در آن زاده می‌شوید، آن تصویر، عشق آفریدگار است و آن کمال این است.

در [وجود] همۀ شما اطلاعات مقدسی هست و همیشه هم بوده است. ایده‌ای خطی وجود دارد که می‌گوید هر انسانی برای یادگیری، مسیری را دنبال می‌کند و آنچه را می‌خواهد یا آنچه را به او گفته‌اند، می‌آموزد، تا حدی که چیزی را بداند که قبلاً نمی‌دانسته. یادگیری این است و البته که راهش این است. کودکان می‌آموزند، آن‌ها ریاضی می‌آموزند، تاریخ می‌آموزند، واژه‌ها و زبان و نوشتن می‌آموزند و فارغ‌التحصیل می‌شوند. آن‌ها وارد این دنیا می‌شوند، در حالی که فارغ‌التحصیل شده‌اند.

حال این الگویی سه‌بُعدی است. اگر الگوی دیگری وجود داشته باشد، چه؟ اگر طوری به دنیا بیایید که همۀ این‌ها در جای مناسب خود وجود داشته باشند، چه؟ طوری که ریاضیات را بدانید، زبان خود را بلد باشید، بدانید چگونه بنویسید، بدانید چگونه افعال را صرف کنید، [کرایون می‌خندد] همه چیز را بدانید، همۀ تاریخِ هر چیز دیگری را بدانید، ایده‌های افلاطون را داشته باشید، ایده‌های موسیقی را داشته باشید. اگر همۀ این‌ها آنجا باشند، چه؟ ولی در گذر زمان و از کودکی تا بزرگ‌سالی آن‌ها را از قفسه‌‌ها بردارید، از قفسه‌هایی که پیشاپیش در آن بوده‌اند و آن‌ها را فعال کنید و سپس به کار بگیرید.

حالا این الگویی متفاوت است. این‌طور نیست؟ به این ترتیب با همه چیز متولد می‌شوید و به‌تدریج به انتخاب خود می‌آموزید که از آن استفاده کنید یا شاید هم بر اساس نیازتان یا شاید وقتی به شما یادآوری می‌کنند، از آن استفاده کنید. آن‌گاه این دیگر فرایند یادگیری نیست، فرایند هشیاری است.

و عزیزان، وقتی مفهوم این بذرها به میان می‌آید، این دقیقاً همان چیزی است که رخ داده است. شما بذرهای حقیقت را با خود دارید. شما بذرهای عشق، تعادل، خدا و شفقت را با خود دارید. شما حقیقتِ اصلیِ بنیادی را با خود دارید و آن حقیقت دربارۀ این است که شما کیستید، روح هستی کیست، آفریدگار کیست. و این نه دُکتُرین، نه ایده‌ای برخاسته از انسان‌ها و نه پیامبر، [بلکه] حقیقتِ اصلیِ مطلق است. شما حامل آنید، همۀ شما داریدش.

و می‌خواهم این را به‌عنوان نشانه و نه به‌عنوان مدرک و اثبات آن بگویم. این به‌عنوان اشاره‌ای است که آنچه می‌گویم، درست است و آن نکته این است: کسانی که این چیزها را در کرۀ زمین مطالعه می‌کنند، می‌گویند بر اساس آنچه می‌دانند، هشتاد درصد مردم این سیاره به زندگی پس از مرگ باور دارند.

نگفتم زندگیِ پیشین، نگفتم تناسخ. اینکه «وقتی اینجا را ترک می‌کنید، به پایان نرسیده‌اید»، ایده‌ای است درون‌خیز، دانشی است شهودی، نه خیالی واهی.

دربارۀ اکثریت انسان‌ها چطور؟ اکثریتی که باور دارد و درک می‌کند که خدایی هست. صحبت از این نیست که کدام یک از آن‌ها یا کدام دکترین یا کدام پیامبر، صحبت از این است که احساسی هست، دریافتی شهودی هست که می‌گوید آفریدگاری هست. و همۀ دکترین‌هایی که دور این ایده می‌چرخند، داستان دیگری است. من دارم از ایده‌ای اصلی صحبت می‌کنم.

در آمار اگر به بیش از پنجاه یا شصت درصد از چیزی برسید، محققان می‌گویند: «خوب، خوب، این درخور توجه است.» شما به هشتاد درصد رسیده‌اید و آن‌ها می‌گویند که این از در‌خور توجه هم بیشتر است. و این چیزی است که شما دارید؛ پس اگر استدلال من را دنبال کرده باشید، هم‌اینک دارم به شما می‌گویم که این ایده که شما بذرهای [دانشِ] شهودیِ حقیقتی بزرگ‌تر را دارید، آنجا [در وجود شما] است. شما آن را با خود حمل می‌کنید؛ حتی می‌توان گفت که این بدیهی است و همچنان که بزرگ می‌شوید، جست‌وجویش می‌کنید، می‌خواهید بیابیدش.

حتی برای کسانی که در فرهنگ‌های بسیار کوچک هستند هم این‌گونه است. برای همان کسانی که در جزایر کوچکی هستند که جمعیت اندکی دارند. اگر به آنجا بروید، درمی‌یابید که برای پرستش آفریدگاری که به‌نوعی می‌دانند وجود دارد، شیوه‌ای دارند.

بذرهایی که با خود دارید، برای این پیام و برای حلقۀ دوازدهِ امشب حیاتی است. هفتۀ گذشته کاری انجام دادیم که مهم است؛ حتی می‌توان آن را لحظه‌ای نامید که در آن لحظه همه چیز تغییر می‌کند و آن لحظه هنگامی بود که دربارۀ جفت‌کروموزوم بیست‌وچهارم صحبت کردیم.

به شما اطلاعاتی دادیم که تا پیش از این نداده بودیم؛ ولی این یکی، اطلاعاتی بود که از شما خواستیم روی آن نقشی ایفا کنید. گفتیم که ظاهراً شما ۲۳ جفت‌کروموزوم دارید و این [عدد] شهودی نیست و ۲۳ بر چهار بخش‌پذیر نیست؛ در حالی که هر چیز بیولوژیکی یا فیزیکیِ دیگری در این سیاره بر چهار بخش‌پذیر است و این طبیعی است. شما قطعاً ۲۴ جفت‌کروموزوم دارید. یکی از آن‌ها بذری است که چندبُعدی بوده است و اینک وقت آن است که آن را بیرون بیاورید و بکارید و آن را به حرکت درآورید.

این را هفتۀ گذشته به شما گفتیم. آن باید پیش از کار امشب انجام می‌شد. و در چنل [امروز] گفتیم که واقعاً چرا باید آگاه باشید که کار امشب، باید کار هفتۀ گذشته را دنبال کند تا معنی داشته باشد. و در تشبیهی آن را با کاشتن یا شاید القاکردنِ زبانی مقایسه کردیم که آن زبان را می‌آموزید تا شاید بتوانید کتابی را بخوانید؛ پس اول باید آن زبان را داشته باشید، سپس آن کتاب را. و اینک می‌خواهم آن کتاب را به شما بدهم.

[در این قیاس]، زبان همان کاشتن بذر چندبُعدیِ بیست‌وچهارم است، القای آن است، نشاندنِ آن است و این کاری است که هفتۀ گذشته انجام دادید.

از شما می‌خواهم یک بار دیگر، یک بار دیگر از این پل عبور کنید و دوباره آن راهنما را ملاقات کنید. با من بیایید. دستم را بگیرید. بیایید برویم.

 

[شروع موسیقی]

با عبور از این پل به جایی می‌رویم که ما آن را جوهری می‌نامیم که خانۀ شماست، آن روح شماست. روح شما همراه با شما وجود دارد، همراه با نام شما، هوش شما، شکوهمندیِ شما، عشق شما. روح شما به‌آسانی بدون بدن شما هم وجود دارد. چه وقتی که دارید به زمین می‌آیید، چه وقتی که دارید از زمین می‌روید، روح شما وجود دارد. پیش از آنکه به اینجا بیایید هم روح شما وجود داشت. روح شما به مغز شما اختصاص نیافته است و چندین دهه است که به شما گفته‌ایم که خودِ واقعی شما همانی است که خدایی است. و هم‌اینک به‌عنوان انسان این توانایی را دارید که به ‌آنجا بروید.

این همان ابزاری است که به شما گفته‌ایم. به شما گفته‌ایم که این بخشی است از مجموعه ابزارهای این انرژی جدید در این سیاره، در تغییری که دارید از سر می‌گذرانید. سپس گفتیم که این تغییر خاص بزرگ‌ترین تغییری است که شاهدش بوده‌اید، چه از نظر معنوی، چه از نظر هر ویژگی یا دسته‌بندی دیگری که بخواهید بگویید. حتی اگر معنوی نباشید، این [تغییری] تاریخی است. اینجا جایی است که انسان‌ها دارند تصمیم‌هایی می‌گیرند که هرگز نگرفته بودند و مانند این نبوده است. و کاشتن بذرهای جفت‌کروموزوم بیست‌وچهارم به انسان‌ها اجازه می‌دهد که به آن حقیقتِ اصلیِ شهودی نزدیک‌تر شوند، به حقیقتی که از سوی آن مادران ستاره‌ایِ اهداکنندۀ بذر آمده است. و هفتۀ گذشته این کار را انجام دادید.

[حال] از پل گذشته‌اید. از آن ورودی عبور می‌کنیم. خیلی‌ها آن را درگاه می‌نامند. و این شخص زیبا آنجاست. او را هر گونه که می‌خواهید ببینید، سه راهنما که در یک پیکرند، سه راهنما در یک پیکر که در همۀ زندگی‌هایتان آن‌ها را داشته‌اید. این مجموعه راهنماها بخشی از سیمای شما هستند، آن‌ها بخشی هستند از آنچه هستید. از آغاز هر سفری در هر سیاره‌ای، آن‌ها با شما بوده‌اند. آن‌ها یاریگرتان‌اند، آن‌ها فرشتۀ نگهبانتان‌اند، آن‌ها بخشی از خودِبرترتان‌اند. و آن‌ها با یک صدا صحبت می‌کنند و می‌گویند: «دوباره درود عزیزم. چه خوش است که می‌توانی این‌گونه ملاقاتمان کنی، آن هم در حالی که هنوز در این سیاره زنده‌ای. چه خوش است این.»

یک بار دیگر به قفسه‌ها نگاه می‌کنید و ده‌ها و ده‌ها ظرف می‌بینید. می‌بینید که باز هم مثل قبل هیچ برچسبی روی آن‌ها نیست و درمی‌یابید آنچه هفتۀ گذشته رخ داد، این بود که شهود شما باعث شد یکی از آن‌ها در قفسه بجنبد یا برایتان بدرخشد و دیدید که آن چیست؛ زیرا بذری که در آن ظرف بود، مهم‌ترین بذری بود که تابه‌حال داشته‌اید.

عزیزان، این استعاره‌ای است از بذرهایی که همیشه اینجا در روی زمین با خود داشته‌اید؛ ولی وقتی به روح خود سفر می‌کنید، می‌توانید آن‌ها را جداجدا ببینید، می‌توانید شرح آن‌ها را دریافت کنید؛ ولی آن‌ها واقعاً در آن سوی پل نیستند، واقعاً در آن سو نیستند، روحتان هم واقعاً در آن سوی پل نیست. این فقط استعاره‌ای است که از آن برای رفتن از مکانی به مکانی دیگر استفاده می‌کنیم.

شما همیشه این بذرها را داشته‌اید؛ ولی هم‌اینک مجموعه راهنماهایتان به شما نگاه می‌کند و شما هم نگاه می‌کنید، به او، به آن‌ها. و میان شما جشن عشقی برپاست. این‌ها همان‌هایی هستند که چنان دوستتان دارند که اگر به زمین بیایید و هرگز به آن‌ها سلام نکنید، همچنان در کنارتان می‌ایستند. اگر به دردسر می‌افتید و از نگرانی دستان خود را به هم می‌فشارید و در جایی دیگر به سراغ افرادی دیگر می‌روید و هرگز دست خود را به‌سوی آن‌ [راهنما‌ها] دراز نمی‌کنید، آن‌ها همچنان در کنارتان ایستاده‌اند. از سوی آن‌ها هیچ قضاوتی نیست؛ فقط عشق است، فقط عشق. و حال آن‌ها می‌گویند وقت آن است که ظرف بذر دیگری انتخاب کنید.

اما بذرهایی که اینک انتخاب خواهید کرد، در قفسه‌ای کاملاً متفاوت هستند و در مقابلتان قفسه‌ای ظاهر می‌شود که ظرف‌های اندکی در آن است؛ ولی احساس می‌کنید که همگی آن‌ها پرمحتوایند و به نظر می‌رسد که هر یک از آن‌ها از طلا ساخته شده‌اند. این ظرف‌ها متفاوت‌اند. راهنماها به شما نگاه می‌کنند و می‌گویند: «عزیزم، این‌ها بذرهایی هستند که هرگز حتی نمی‌توانستی آن‌ها را ببینی، تشخیص دهی، بکاری یا حتی به آن‌ها دسترسی داشته باشی، مگر با داشتن بذری که هفتۀ گذشته به آن دست یافتی. آن‌ها خود را آشکار می‌کنند؛ چون هفتۀ گذشته آن بذر بزرگ را فعال کردی، دانش خدا را، دانش حقیقت اصلی را، دانش نیاکان بذر خود را.»

و اینک اینجایید، ایستاده‌اید، نشسته‌اید، هر چه که هستید، حال در آستانۀ استفاده از اولین بذری هستید که بعد از آن است که جفت‌کروموزوم بیست‌وچهارم را کاشته‌اید، یعنی همان حقیقت اصلی را، همانی را که پنهان بوده است. و حالا اینجایید. آن [بذر] چه خواهد بود؟

به آن قفسه نگاه می‌کنید و می‌گویید که همۀ آن‌ها زیبایند و یکی از آن‌ها را انتخاب می‌کنید. می‌گویید که از کجا بدانم که انتخاب درستی بوده است. و راهنماهایتان می‌گویند که چون جفت‌کروموزوم بیست‌وچهارم را کاشته‌اید، از این به بعد هر انتخابی بکنید، درست خواهد بود، رازی در میان نخواهد بود.

آن را برمی‌دارید و نگاهش می‌کنید و ناگهان برچسب‌دار می‌شود. و آن برچسب این است:

·         توانایی دیدن، تشخیص‌دادن و درک‌کردنِ انتقال از قدیمی به جدید

·         توانایی زدودنِ آنچه [به شما] تعلق ندارد و رفتن به چیزی که کامل و ناب است و همیشه آن را داشته‌اید

·         توانایی چیره‌شدن بر دوگانگی، تعدیل‌کردنش نه، چیره‌شدن بر دوگانگی‌ای که همیشه شما را به دردسر انداخته است و فهمیدن و به‌وضوح‌دیدنِ نور به جای تاریکی

·         برخورداری از این توانایی که سردرگم نشوید [تا دیگر] از سردرگمی سر خود را نخارانید که چه باید بکنم، بلکه به‌جای آن با قاطعیت و دانش بگویید اینجا جایی است که به آن می‌روم.

هم‌اینک آن بذرها را بردارید و با خود ببرید، آن‌ها را محکم نگه دارید، آن‌ها را جزوی از وجود خود کنید و به درون بدنتان راه دهید و معنایش فقط این است که آن‌ها به جای اینکه در قفسه باشند، از این به بعد بخشی از شما خواهند بود. و حالا که جفت‌کروموزوم بیست‌وچهارم را دارید، می‌دانید که این یکی، یکی از ابزارهای جفت‌کروموزوم بیست‌وچهارم است که به شما این توانایی را می‌دهد که انرژی را از آن انسان قدیمی به این انسان جدید انتقال دهید و این خیلی چیزها را در بر می‌گیرد. برای شما چه دارد؟

رفتن از شیوه‌ای که بوده، به شیوه‌ای که می‌تواند باشد، انرژی دگرگون‌گری که به شخص شما تعلق دارد، به شما، به‌جای شما نام خود را بگذارید. این از آن شماست. این چیزی است که امروز برای شفادادن به آن نیاز دارید، برای شفادادنِ هر چیزی که در بدن شماست، برای شفادادنِ هر چیزی که در آگاهی شماست و آزارتان می‌دهد، همان چیزی که برخی می‌گویند در ذهن شماست، برای شفادادنِ هر یک از این دسته‌بندی‌ها و شاید حتی دسته‌بندی‌هایی در درون خودتان. از همان آغاز پاسخ همین بوده است: بذرهایی برای تبدیل انرژی قدیمی به جدید. اُه! این اکسیر خداست، این شکوهمندی استادی است و این از آنِ شماست.

درِ این ظرف را به‌آرامی باز کنید و آن بذرهای طلایی را در خاک حاصل‌خیز روحتان بنشانید. تا هر وقت که می‌خواهید، اینجا بمانید. از آوازخواندن با این راهنماها لذت ببرید، راهنماهایی که از آنِ شما هستند و این «تو»ی جدید را جشن گرفته‌اند. این حلقۀ دوازده است. تبریک می‌گویم که تا حدودی فهمیدید که کیستید.

بمانید.

و این‌چنین است.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

پیش‌مدیتیشن۱۲۴

پیش‌مدیتیشن۱۲۶