پیشمدیتیشن۷۰
2022.02.09
درود عزیزانم، کرایون
هستم از خدمات مغناطیسی.
در واقع به نظر میرسد که
کل برنامۀ این [ماه] چهارشنبههای شفابخش دربارۀ «کمک از آن سو» باشد. ممکن است
این یک مرور به
نظر برسد، اما اکثر مواقع شما نمیتوانید [چنین مروری را] بشنوید. در آنسوی دیگر پرده یک انرژی محافظ و مُشفِق وجود دارد و
آن چیزی نیست که به شما گفته شده است. وقتی به آنچه در مورد خدا به شما گفته شده
نگاهی بیندازید، [میبینید که بر طبق آن آموختهها]
خدا لزوماً قابل دسترسی نیست [و] خدا دربارۀ روحی بزرگ که شما داریدش و سرشار از سیستمهای کمککننده
است اطلاعاتی ارائه نمیدهد. دانشی
که در ادیان اصلی در مورد خدا به دست میآورید به شما دربارۀ همراهانی که هر یک از
شما دارید چیزی نمیگوید. همراهانی که بهراستی، آنجا هستند تا شما را تماشا کنند با دستی که
بارها به سوی شما دراز شده ]تا[ اگر بخواهید آن را بگیرید.
سوالات زیادی در اینباره
پرسیده شده که [وقتی] در «حلقۀ دوازده» هستید، حس میکنید و میدانید که در حال
شفایافتن هستید و با این حال وقتی همه چیز [در حلقۀ دوازده] تمام میشود، به
واقعیتی که در آن شفا نیافتهاید باز میگردید و یا در کشمکش و تقلای حفظ آن
اطلاعات، آن احساس، آن فرابعدیت و حلقۀ دوازده هستید. شما بسیار سریع به واقعیتی
باز میگردید [که] به اندازۀ کافی خوب نیست.
پاسخ این است عزیزانم،
شما نمیتوانید این را روشن و خاموش[1]
کنید. بخاطر تو یک شفای شگفتانگیزی انجام میشود، بخاطر تو. به عبارت دیگر
آن آنجاست و آماده است. ]پیامی[ روی
قفسه قرار دارد که روی آن نوشته شده است: «...[2]،
درمان شو!» و شما [آن شفای] درون پاکت را برمیدارید و در حالی که در حلقۀ دوازده هستید نگهش میدارید و [بعد] آن را
دوباره در پاکت، روی قفسه قرار میدهید و میروید. و چیزی که میخواهم به شما
بگویم این است که چیزهای بیشتری اینجا برای شما وجود دارد و بسیار فراتر از آن،
تواناییِ شما برای تصمیمگیری، درک و باور اینکه «وقتی حلقه دوازده را ترک میکنید،
همراهانتان با شما میمانند».
شاید برخی از شما گفتهاید:
«خب، من سعی میکنم این کار را انجام دهم.»
بسیاری به شما میگویند: «از تلاش کردن دست
بردار! و در عوض، روح هستی را صدا بزن و چیزهایی مانند این بگو: ’روح عزیز،
من با این موضوع مشکل دارم. لطفا اجازه بده همراهانم کنار من بمانند. علامتی نشانم
بده که اینجا هستند. بگذار بفهمم و احساس کنم که آنها همیشه با من هستند، بنابراین
وقتی به حلقۀ دوازده میروم متوجه میشوم که فرقی با زمانی که در خانهام قدم میزنم
ندارد. فرقی با زمانی که من خوابم، نمیکند. چرا که آنها همیشه اینجا [کنارم]
هستند.‘»
بسیاری هستند که حتی شک
دارند این واقعیت داشته باشد. به هر حال، به چند نفر از شما در مدارس روز یکشنبه[3]
یا هر مکان دیگری یا حتی در اتاقهای مراقبه آموزش داده شده که همیشه فرشتگان و
راهنمایان را همراه خود دارید؟ هنوز این ایدۀ سه بعدی وجود دارد که باید خودتان را
جمع و جور کنيد و کاری انجام دهید تا «آنچه را که لطف خدا در زندگی شماست» را به دست آورید.
میخواهم از شما بپرسم،
اگر پدر و مادری داشتهاید که شما را دوست داشتهاند، [پدر و مادری که] واقعاً عاشقتان
بودهاند، و شما میتوانستید عشق آنها را احساس کنید، اگر خوششانس بودید که چنین چیزی
داشتید، این را از شما میپرسم آیا مجبور بودید به خاطر [دریافت] عشق آنها به هر
دری بزنید؟ آیا برای جلب توجه آنها مجبور بودید از پلهها بالا بروید یا فعالیتهایی
یا هر چیز دیگری [مانند اینها] را انجام دهید؟ و پاسخ منفی است. تنها کاری که میکردید
این بود که حضور داشتید و میتوانستید عشق ]آنها[ را ببینید. امیدوارم شما هم چنین پدر و مادری داشتید. عزیزانم آنها [آن
همراهان] آنجا هستند، بسیاری از آنها.
چه تفاوتی میان عشق پدر و
مادر و فرزند و خداوند نسبت به شما وجود دارد؟ ]پاسخ[ این
است که: عشق خداوند به شما
صد، دویست، دهها هزار برابر است، اما همان عشق حقیقی است و به همان صورت است.
ممکن است بگویید: «روح عزیز، دست مرا بگیر.» و ]با گفتن آن[ به روح اجازه میدهید که همۀ این کارها را انجام دهد، تا خدا
به طور استثنایی بخشی از زندگی شما باشد،
به جای آن چیزی که به شما آموزش داده شده است.
کسانی که در حفظ احساس ]ایجاد شده در[ حلقه دوازده مشکل دارند، به این دلیل است که ساختاری سهبعدی وجود دارد
که در آن چنین آموزش دیدهاید که: «شما باشکوه نیستید و هیچ فرشتهای همراهتان
نیست.» هستند عزیزانم! نه تنها ]در حلقۀ دوازده،[
آنها همیشه آنجا [کنارتان] هستند. حتی لازم نیست آنها را صدا
بزنید [و فرا بخوانیدشان].
من بحثی را برای شما مطرح میکنم که قبلاً بارها به شما
گفتهام. اکثر انسانها به این سیاره میآیند و تمام حمایتها و کمکهای فرشتگان
را که همیشه به آن نیاز خواهند داشت، به همراه دارند. همه آنجاست. وقتی آنها کوچک
هستند، وقتی انسانها نوزاد و کودک و نوپا هستند و در حال بزرگ شدناند، تا سن چهار و پنج سالگی، گاهی اوقات از این موضوع
بسیار آگاهاند. آنها دوستان صمیمی کوچکی دارند. حتی برایشان اسم میگذارند. برخی ]از همراهانشان[
آنها را از ترس از تاریکی یا هیولای درون کمد دور نگه میدارند. و اینها، همه
چیزهایی است که کودکان در مورد آنها میدانند. اما آنها واقعی هستند.
و سپس با بزرگتر شدن،
[آن فرشتگان] میروند. و گاهی اوقات به این دلیل است که والدین آن کودکان میگویند:
«خب عزیزم واقعاً اینطور نیست و تو میدانی که آنها واقعاً آنجا نیستند.» و
بنابراین کودکان آموزش داده میشوند. بعضی از بچهها بهتر میدانند و آن ]راز[ را نزد خودشان نگاه میدارند. آنها خواهند گفت: «باشه.
بسیار خوب!» اما وقتی والدین آنها حواسشان روی آنها متمرکز نیست، هنوز با آنها
[با آن فرشتگان] صحبت میکنند. [کرایون میخندد] اما به طور کلی، منظور من این است
که آنها با شما وارد میشوند. شما مجبور نیستید فرا بخوانیدشان.
بنابراین همین الان جایی
که نشستهاید و بعداً در حلقه دوازده، من شما را تشویق میکنم که به روش خودتان
ببینید که هم اکنون ]همراهانتان[ با
شما هستند. و چه کسی با شماست؟ آیا مهم است؟ آیا فرقی هم میکند؟ درک کنید که آنها
به عنوان کمککننده برای شما فرستاده
شدهاند. آنها فرابعدیاند، فرشتهگوناند. زیبا هستند. آنها شما را دوست دارند و
برای کمک آنجا هستند: کمک به درمان ترسها، نگرشها، تغییر شخصیت شما. و آنها برای ]خلق[
همزمانی شما آنجا هستند. و این بزرگترین چیزی است که میتوانم به شما بگویم که [آنها
آنجا هستند تا[ شما را از قدم گذاشتن در چالههای زندگی باز دارند، اما آنها همیشه آنجا بودهاند.
من دوست دارم این چنل را
بارها و بارها و بارها ارائه دهم، زیرا من میخواهم شما با زیبایی، درک و آرامشی که
همراهِ با این ]پیام] است احساس سرشار و
لبریز بودن کنید، که [بدانید] لازم نیست سخت تلاش کنید.
تنها کاری که باید انجام دهید این است که برنامۀ قدیمیای که میگوید «باید بسیار
تلاش کنید!» را رها کنید.
دوباره، برای برخی از شما
که در حلقۀ دوازده چیزی را احساس میکنید و ]هنگامی که[ از
آن خارج میشوید، سپس احساس دیگری دارید، این پیام برای شماست. و وقتی از حلقۀ
دوازده بلند شدید و شاید انرژی شفابخشی را احساس کردید، میخواهم همان جا بایستید
و بگویید: «سپاسگزارم روح ]عزیزم]؛ و از راهنمایانی که با من هستید
سپاسگزارم زیرا اکنون به شما نیاز دارم. با من بمانید. همراه من بیایید. با من
باشید.»
من از شما میخواهم که هر
روز آن را اعلام کنید. هر روز صبح که بلند میشوید به خودتان شاید بتوانید بگویید:
«از شما راهنمایان و فرشتگان سپاسگزارم که امروز با من هستید. به شفایی که میدانم
سزاوار آن هستم ادامه دهید.» شاید بگویید: «این ]شفایی است که[ برای من در صف [دریافت] است. شفایی که قرار است
آنجا باشد.»
و شروع به عادت کردن ]به حضور راهنمایان و
فرشتگان[ کنید عزیزانم. که اینجا بیشتر از آنچه فکر میکنید
وجود دارد. و این به دلیل عشقی است که روح هستی، به خصوص در حال حاضر در این دوران
سخت، به شما دارد.
آن را بخواهید، برای
شماست. آن را تمرین کنید و زندگی خود را تغییر دهید.
من کرایون هستم عاشق
بشریت.
نظرات
ارسال یک نظر