مدیتیشن۱۰۰
2022.09.28
درود عزیزان. کرایون هستم.
کمی نزدیکتر بیایید.
دوست دارم بنشینید و هدف عشقورزیدنها
باشید. ما این [برنامه] را اینگونه طراحی کردیم عزیزان؛ ولی این بار در پایان این برنامه، این
توانایی را خواهید داشت که در قلب خود غوطهور شوید، جایی که در آن هیچ یک از
اتفاقهایی که در اطرافتان رخ میدهند، واقعاً اهمیت چندانی ندارند. و آنجا تنها
چیزی که میتوانید بگویید و در واقع همان چیزی است که دربارهاش فکر خواهید کرد، جشن
است.
در انرژی کنونی این سیاره که دربارهاش
صحبت کردهایم، اتفاقاتی دارد رخ میدهد و این اتفاقات، اتفاقاتی است که برای
فرهنگها رخ میدهد، برای این سیاره رخ میدهد، برای شیوههای کارکرد هر چیزی رخ
میدهد، برای الگوهایی رخ میدهد که پیش رویتاناند و این اتفاقات برای شما رخ میدهند.
هماینک بیداریهای بیشتری دارد اتفاق میافتد، بیشتر از همۀ بیداریهای دیگری که
تابهحال در این سیاره رخ داده است.
و من واژۀ بیداریها را
لزوماً برای معنویت استفاده نمیکنم. میگویم بیداری در شفقت، بیداری در شیوۀ
متفاوتی از نگاهکردن به دیگران، به مردم، به چیزها، به موقعیتها. و بارها و
بارها دربارۀ آن صحبت کردهایم؛ ولی نتایج یکساناند. میتوانید از برخی چیزها جدا
شوید، از برخی چیزهایی که نگرانتان میکنند و باعث ترستان میشوند و حتی سلامتیتان
را تغییر میدهند.
و این را بارها گفتهایم که این
تمرین و مدیتیشن خاص که حلقۀ دوازده نام دارد، همهاش دربارۀ همین است. شاید
بپرسید: «خوب، امشب چه کاری میخواهی بکنی که با دفعات قبل متفاوت باشد؟»
متفاوت خواهد بود. همکارم و همکارش
این قسمت را بهعنوان صدمین برنامه جشن گرفتهاند.
من [از آغاز] این را میدیدم. وقتی
به آنها گفتم که این کار را چگونه انجام دهند و آن را چگونه طراحی کنند و شامل چه
چیزهایی باید باشد، صد برنامه آسان بود و به آنها گفتم که برای بیش از اینها
آماده شوند، نه لزوماً برای این برنامهها، هرچند که این برنامهها هم خواهد بود؛
ولی گفتم برای چیزی بیش از آنچه انجام میدهند، آماده شوند. [گفتم آماده شوند] تا
ردای دیگری بر تن کنند، ردایی که قبلاً بر تن نکرده بودند، ردای آموزگاری در
کنار یکدیگر، طوری که شروع میکنند به نمایاندن چیزهایی که بهتفصیل به آنها
خواهم گفت. چرا؟ و چرا حالا؟ علتش انرژی جدیدی است که در این سیاره هست و این چیزی
است که من همچنان آن را میگویم، علتش پیشروی محوری زمین است، یعنی همان چیزی که
بومیها آن را دیدند و میدانستند، علتش اتفاقهایی است که دارند رخ میدهند و هیچ
کس انتظار رخدادنِ آنها را نداشت. همۀ این چیزها اینک اینجا هستند.
اما این رخداد، رخدادی نیکخواهانه
است، این رخداد، تغییر است. وقتی خبرها را نگاه میکنید و میبینید چه
اتفاقی رخ داده است، مهم نیست در این باره چه فکر میکنید. این راهاندازی دوباره
است، این تغییر است. این روش کارها را تغییر خواهد دادن عزیزان. این را در همۀ
سطوح خواهید دید و این بدون نیاز به وقوع فاجعهای در این سیاره، رخ خواهد داد،
بدون نیاز به فاجعهای که به شما گفتهاند ضروری است.
[حال] شما اینجایید و در سالی هستید
که همۀ این اتفاقها در حال وقوعاند و شما روحی کهنید، وگرنه تماشاگر این برنامه
نبودید. این برنامه مختص کسانی است که مشترک آناند. قرار نیست این برنامه بهصورت
رایگان برای کسانی منتشر شود که بهصورت اتفاقی تماشایش میکنند؛ پس دارم با روحهای
کهن صحبت میکنم، با کسانی که دلیلی دارد که میآیند و گوش میکنند.
بیایید با هم از آن پل عبور کنیم و
ببینیم آن چیست که امشب میخواهم نشانتان بدهم و به شما بدهم. دستم را بگیرید.
بیایید برویم.
[شروع موسیقی]
این را به اعضای جدید [این برنامه میگویم
که] پلی که از آن عبور میکنید، پلی استعاری است، پلی است میان شناختهشدهها و
ناشناختهها، پلی است میان خودی که میشناسیدش و خودی که نمیشناسیدش، همان خود
بزرگتری که مرتبط با بخش بسیار بزرگتری از شماست و آنجا احساسش میکنید، همان
خودِبرتر،
همان خود بزرگترتان، همان بخشِ روحیِ شما که بخشی از شماست، ولی لزوماً بخشی نیست
که بتوانید به آن دسترسی داشته باشید یا بدانید که چگونه به آن دسترسی داشته باشید
و اینک به شما نشان میدهم که چگونه.
با من بیایید. چندان سخت نیست. تنها
چیزی که میخواهد، «قصد» است. قصدی که عاشقانه ابراز شود، شما را به این
مکان آرام، به این مکان امن میآورد. خود بزرگتر شما مکانی امن است، همیشه بوده
است، همیشه خواهد بود، همان خودی که جاودان است، نه خودی که موقتاً در این سیاره
است، همان خودی که بخشی از آفرینش است، نه خودی که در این سیاره است و
دوباره فقط برای مدتی اینجاست. و با این کار اتفاقات بسیاری میتوانند رخ دهد و
قرار است که امشب رخ دهد، اتفاقی که شاید برخی از شما منتظرش بودهاید.
از شما میخواهم از این در عبور
کنید، از در یا اگر دوست دارید، از درگاهی که اغلب از آن عبور میکنیم. این
استعارهای است برای رفتن از مکانی به مکانی دیگر. به اتاقی وارد میشوید که آن را
نمیشناسید. این سالن تئاتر نیست و هیچ تکصندلیای هم وجود ندارد. امشب متفاوت
است. اینجا از میز و صندلیهای چندگانه هم خبری نیست. این متفاوت است. شاید شبیه
کاری باشد که یک یا حتی دو بار دیگر هم انجام دادهایم؛ ولی یکسان نخواهد بود. یک
صندلی هست و سه صندلی دیگر روبهروی آناند.
چه اتفاقی قرار است رخ دهد؟ با این
اعداد چه چیزی به شما گفتم؟ حالا برخی از شما میدانید. از شما میخواهم روی صندلی
بنشینید. واضح است که صندلی شما روبهروی آن سه صندلی است. این بار صندلیها نماد
هیچ چیزی نیستند. همۀ این صندلیها یکسان به نظر میرسند. آنها فقط جایی هستند
برای گفتوگو و آرمیدن و البته که همۀ این استعاره همین است. اگر از شما میخواستم
که بایستید و سه نفر دیگر نزد شما میآمدند، این میشد مراسم. این مراسم نیست. این
شمایید و سه نفر دیگر. آن سه نفر کیستند؟
اگر سعی کنم به شما بگویم که آنها
کیستند، در اشتباه خواهم بود؛ زیرا در فضایی چندبعدی مانند اینجا، «چه کسی» هیچ
معنایی ندارد. بسیاری از شما قبول دارید که سه راهنما دارید؛ ولی در واقع
آن «سهدریک» است؛ چون همۀ آنها ویژگیهای مشابهی دارند، همۀ آنها میتوانند بهعنوان
صدایی واحد صحبت کنند. برخی از شما آنها را بهعنوان راهنما احساس میکنید، برخی
از شما آنها را بهعنوان فرشته احساس میکنید، برخی از شما تشخیص میدهید که آنها
بهصورت چندگانهاند، برخی از شما هنوز آنها را ملاقات نکردهاید؛ ولی آنها
واقعیاند.
پس دوباره از شما میپرسم: «آیا این
تمرینی واقعی است یا فقط وانمودکردن است؟ آیا در خانۀ خود روی صندلی نشستهاید و
هیچ یک از اینها اتفاق نمیافتد و فقط داریم از وهم و خیال و داستان صحبت میکنیم
یا اینکه اینجایید؟»
میخواهم چیزی به شما بگویم. وقتی از
روی این پل گذشتید، قصدتان چه بود؟
اگر دوست دارید اینجا باشید،
اینجایید. عبورکردنتان از این پل میتواند با یک نفسکشیدن انجام شود. هر وقت که
بخواهید، میتوانید از این مکان بازدید کنید، یعنی همان هنگام که در قلب خود غوطهور
میشوید و ایمن میشوید و مهم نیست در اطرافتان چه اتفاقی رخ میدهد. این شما
هستید که با گذر از روی این پل به مکانی میروید که در آن میتوانید بگویید: «اُه!
خدای من! اینجا را دوست دارم. عاشق
اینجایم.» و آن، خودِ واقعی شماست، نه آن خودِ درمانده یا آن خودِ نگران. و آن
مکان جایی است که هماینک در آنید. این خیلی واقعی است.
روی صندلی مینشینید و راهنماهایتان
بهصورت جسمانی ظاهر میشوند. آنها از هیچ جایی نمیآیند. اینطور نیست که از روی
صندلی دیگری برخیزند و آنجا بنشینند؛ چون آنها همیشه خود شمایند، آنها همیشه با
شمایند. اینها همانهایی هستند که وقتی دریافتهای شهودی دارید، اشاره میکنند که
به اینجا یا به آنجا بروید و کاملاً درست از آب درمیآید. وقتی نمیدانید که به
کدام سمت بپیچید، به چپ یا به راست، اینها همانهایی هستند که کمکتان میکنند.
اینها همانهایی هستند که به شما احساسِ دانستن میدهند. اینها همانهایی هستند
که شما را از افتادن در چالهچولهها حفظ میکنند، چالهچولههایی که شاید پیش روی
شماست، ولی شما به راست یا به چپ میپیچید. اینها همانهایی هستند که شما و روح
شما را بهتر از هر کس دیگری میشناسند. اینها کسانی هستند از سوی سرچشمۀ
آفرینشگر، همان که شما خدا مینامیدش، آنها از سوی روح هستیاند و اطلاعاتی دارند
که باید بدانید.
چند نفر از شما احساس کردهاید یا
احساس میکنید برای این سوال که «چرا آمدهاید»، دلیلی هست؟ چند نفر از شما واقعاً
احساس میکنید که ممکن است نوعی «قرارداد» با خدا داشته باشید؟ قرارداد عنوانی است
که شما به آن میدهید، [قراردادی که بر اساس آن] میآیید و قرار است این کار را
بکنید، قرار است آن کار را بکنید یا همیشه احساس کردهاید که به انجام این کار یا
آن کار برانگیخته شدهاید و چه بسا که همۀ عمرتان اینگونه بودهاید. شاید
زودهنگام به بیداری رسیدهاید و این را احساس کردهاید؛ شاید هم دیرتر به این ایده بیدار شدهاید و احساس کردهاید در زندگی چیزهای بیشتری هست. این مهم
نیست. تقریباً همۀ شما احساس میکنید در زندگیتان هدفی هست و دربارۀ اینکه آن هدف
چه ممکن است باشد، ایدۀ خوبی دارید.
اتفاقی که رخ داده است، این است که
در این سیاره انرژی جدیدی هست و این انسان جدید که شما هستید، بازنویسی میشود
و در این بازنویسی، برای تغییردادنِ چیزی که شما قرارداد مینامیدش، راهکارهایی
وجود دارد. و این راهنماها دارند اگرها را به شما نشان میدهند، «اگر چنین کنید،
چه»ها را، اگرهایی که میتوانند متفاوت باشند، متفاوت با کتابی که قرار بود در
انرژی قدیمی بنویسید یا مرکز درمانیای که قرار بود بسازید یا هر کار دیگری که
قرار بود انجام دهید و شاید علت تفاوتش این تغییر است، شاید هم تغییرات جامعه یا
تغییرات زندگیِ شما یا وضعیتی که در آن هستید، علت تفاوتش باشد. و این تخطی نیست،
تخطی از کاری که احساس میکردید باید انجامش دهید یا تخطی از کاری که به انجامش
فراخوانده میشدید یا تخطی از کاری که به انجامش برانگیخته میشدید.
راهنماها بهعنوان دوستانی روبهرویتان
نشستهاند و میگویند: «ای عزیز، گوش کن. برایت خبرهایی داریم. هر چیزی انجامپذیر
است. دلیلی را که فکر میکنی بنا بر آن در این سیاره هستی، از [ذهن] خود پاک کن؛
چون که هماینک بزرگتر شد، نه چیزهای بزرگتر، بلکه انرژی بزرگتر، ای روح کهن.
عشق بیشتر، شفقت بیشتر و مهربانی بیشتری که برای توست، تو را به جاهایی خواهد برد
که ورای چیزی است که در قالبِ ایدهها داشتهای، ایدههایی دربارۀ اینکه کیستی یا
به کجا ممکن است بروی یا چه ممکن است بکنی، تو را از طول عمری که ممکن است داشته
باشی، فراتر میبرَد. تو را از آن سناریوها فراتر میبرَد، از سناریوهایی که فکر
میکنی شاید برایت نامناسباند و مانع آن میشوند که طول عمر خاصی داشته باشی. هماینک
همۀ اینها میتوانند تغییر کنند.»
قرار است این راهنماها مدتی طولانی
بنشینند و با شما صحبت کنند و ناچار نیستید که فقط گوش کنید، شما هم میتوانید با
آنها صحبت کنید؛ زیرا اینها بهترین دوستانتان هستند و شاید وقتی از روی آن پل
بازمیگردید، با کمک هم برنامۀ بسیار بهتری داشته باشید. آیا این را درک میکنید؟
این شما هستید با خودتان، در سطحی معنوی، چیزی که شاید پیش از این تجربه نکرده باشید.
وقتی از روی این پل بازمیگردید، هر چیزی میتوانید باشید، هر کاری میتوانید
بکنید.
اینک شروع میکند، انسان جدیدِ درون
شما اینک شروع میکند. زیباست. اینطور نیست؟ زیبا نیست که بدانید به این دلیل
آمدهاید و همۀ این تغییر، این بوده است؟ شما دیگر به «خودِ انرژیِ قدیمیتان»
تسمهپیچ نیستید. میتوانید چیزی کاملاً متفاوت باشید و درست در کفِ دستِ روح خود
باشید، روحی که شما را در آنجا راهنمایی میکند. و این است کسی که اینک با او صحبت
میکنید.
عزیزان، بمانید. بمانید و فقط صحبت
کنید. همچنان که به موسیقی گوش میدهید، بمانید و تصور کنید بعدش چه میتواند
باشد. احساس کنید که از هر غُل و زنجیری که شما را بسته است، کاملاً رها شدهاید.
حال اینجایید. تنها نیستید، بلکه آمادۀ رفتنید، آمادۀ رفتنید، آمادۀ رفتنید.
من کرایون هستم، عاشق انسانها.
و اینچنین است.
نظرات
ارسال یک نظر