مدیتیشن۳۳
2021.05.05
درود عزیزانم.
کرایون هستم.
کمی نزدیکتر بیایید. کمی
نزدیکتر بیایید.
نزدیکتر بیایید. این
جملهٔ جدیدی است که من میگویم و البته قبلاً هم آن را گفتهام. این جملهای دعوتکننده
است؛ و براستی، نزدیک شدن استعارهای از آگاهی است. اگر بتوانید به آنچه آن سوی
پرده است نزدیکتر شوید، اگر بتوانید به آنچه همیشه شما را از چیزی که فکر میکنید
واقعیت است و آن چیزی که البته الهی است جدا میکند نزدیکتر شوید، چیزهایی برای
شما شروع به آشکار شدن میکنند. [آنگاه] شما آگاهیای خواهید داشت که شاید قبلاً
نداشتهاید.
تقریباً همه شما که در
حال شنیدن این پیام هستید در فرهنگی که با اطلاعاتی توسط خانوادههایتان، افراد
بالغ اطرأفتان و همسالانتان به شما داده زندگی میکنید. این [اطلاعات] نحوه ادراک
آنها از چگونگی کارکرد زمین است؛ و این یک ادراکِ صرفاً معنوی نیست؛ شاید برداشت
و ادراک آنها از کارکرد چیزها از دیدگاه پزشکی باشد و یا اینکه ناشی از ادراک
خودشان از نحوهٔ عملکردی که داشتهاند باشد: چگونگی رفتار، گفتار، و عملکرد [آنها]
در شرایط خاص؛ و شما اینها را از بدو تولد فرا میگیرید عزیزانم، و در طول زمان
وقتی یک جوان بالغ هستید شما یک مجموعه و یک الگو[1] پیش روی
خود دارید و این الگو، خودش توسط فرهنگ شما، کسانی که اطراف شما هستند، و توسط
دیگر انسانها ساخته شده؛ چرا که فرهنگ شما اغلب تکرار میشود.
یک الگو، چیزی است که
ایجاد میشود، بطوری که آن الگو به همان چیزی که شما هستید تبدیل میشود. برای
همین است که آن را الگو مینامند، و شما آن را [معمولا] بمدت پنج یا ده سال
استفاده میکنید، و همیشه این الگو پابرجا است. و [سرانجام] برخی از شما این
الگوها را کنار گذاشته و شروع به پرسیدن سؤالهایی میکنید.
اندکی پیش از این، در چنل
[پیشمدیتیشن] من شروع به صحبت در مورد این ادراکات کردم، درباره آن مرز جدیدی که
«آگاهی نوین بشریت» نام دارد. آیا ممکن است پرده برداشته شود؟ این خود نیز یک
استعاره است. و اگر شما بتازگی از این آگاه شدهاید و گوش میکنید، [احتمالا] با
خود میگویید: «پرده چیست؟ چه معنایی دارد؟» [باید بدانید که] پرده بیانگر چیزی
فراتر از آنچه شما میدانید است بویژه از لحاظ معنوی. پرده تو هستی و اغلب خدا آن
سوی دیگر پرده است. این همان چیزی است که شما آموختهاید.
و زمانی که شما وارد آن
سازمانهای مذهبی میشوید؛ البته اگر مایل باشید آنها را به این نام صدا کنید،
وارد آنجا شده، مینشینید و به کسانی که به شما در مورد خدا اطلاعات میدهند گوش
فرا میدهید! بعضی از آنها در مورد پرده به شما میگویند؛ آنها میگویند پرده
شما را آنچنان بطورکامل جدا کرده که شما هرگز به آن سوی پرده نخواهید رفت! بعد
شما مجبور میشوید که در گوش دادن به این و آن و یا انجام کارهای خاصی یا بالا
رفتن از تعداد خاصی از پله با دیگران رقابت کنید تا بتوانید نگاهی سریع به آن سوی
پرده بیاندازید! شما میدانید من در مورد چه چیزی صحبت میکنم و این همان الگو
است.
اما بسیاری هستند که
خواهند گفت: «اگر آن اطلاعات در آن آگاهی قدیمیتر؛ در آن انرژی قدیمیتر این
سیاره؛ بهترین شیوه ممکن دریافت شده اطلاعات باشد، چه؟!» [بله!] به بهترین نحو
ممکن دریافت شدند زیرا هنوز در مورد خدای عاشق میگویند، و این نهایت چیزی است که
آنها [در سطح آگاهی خود] داشتند؛ و هنگامی که شما به مراسمات و اطلاعات آنها
نگاه کنید میبینید که آنها صرفاً برای صدها سال پیش نیستند، بلکه قدمت آنها
برای هزاران سال گذشته است. آنها در مورد خدایی صحبت میکنند که در آن سوی پرده
یا در آن سوی یک دیوار است و شما هرگز قادر به صحبت کردن با او نیستید یا هرگز به
او نخواهید رسید؛ و اغلب این خدا یک خدای مجازاتگر است که حتی ذرهای به آنچه ما
به شما آموزش میدهیم نزدیک نیست.
سؤالی در اینجا پیش میآید
و آن اینکه: «اگر در این زمانهٔ آگاهی و بیداری جدید، در زمانهای که اجازه میدهد
پرده نازکتر شده و مقداری جابهجا شود، چه میشود اگر شما بتوانید در صورت تمایل،
یک نگاه حقیقیتر و درستتر به ادراک الهی بیندازید؟
گفتیم که این کلمهٔ «خدا»
باقیماندهٔ یک تفکر قدیمی از یک برداشت و ادراک قدیمی است از پدری آسمانی که همه
چیز را کنترل میکند، و شما را تماشا کرده و میداند که شما چه میکنید، حساب
اعمال خوب و بد شما را دارد و پس از اینکه مردید، اعمال خوب و بد شما را با هم جمع
میکند تا در این صورت شما بدانید که چقدر قرار است مجازات شوید!! این یک مفهوم
کهنه و قدیمی از خدا در یک انرژی قدیمی است، و بسیار دقیق از سیستمهای انسانی
تقلید کرده است! و به این ترتیب [در این نوع نگرش] خدا انسانی قویتر و قدرتمندتر
است.
اگر ما بسیار متفاوت
باشیم چه؟! و هم اینک موضوع اصلی همین است. همه این بیداریِ آگاهی، اگر بخواهید آن
را آگاهی بنامید، اتفاقی است که به آرامی در لایههای بسیار زیادی از این سیاره رخ
میدهد. این فقط معنوی نیست عزیزانم، این بیداریِ آگاهی در نحوه رفتارِ با یکدیگر
هم هست. حتی اگر شما فردی معنوی نباشید باز هم در این جابهجایی پرده و نازک شدن
آن، سهیم هستید؛ و این بخاطر ویژگیهای سرچشمهٔ آفرینشگر است، همان ویژگی زیبایی
نیکخواهانه و عاشقانهٔ او؛ ویژگیهایی که در میدان، در انسانیت فیلتر میشود و
حتی انسانهایی که هرگز به کلیسا نمیروند شروع به مهربانتر شدن و درک کردن
یکدیگر میکنند. میبینید که آن چگونه عمل میکند؟
ما در مورد یک سیستم
باوری صحبت نمیکنیم، ما در مورد یک روش متفاوت تفکر معنوی دیگر و یک ملحق شدن
دیگر (منظور ملحق شدن به یک دین جدید یا ایدئولوژی دیگر. مترجم ) صحبت نمیکنیم؛
ما در مورد یک بیداری کلی، افزایش ادراک، ارتعاش و یا هرچیزی که شما دوست داشته
باشید آن را بنامید صحبت میکنیم؛ در مورد هر چیزی که به معنای ارتقای آگاهی است
یعنی: درباره نحوه تفکر و صحبت درباره خود، آگاهی، یا نحوهٔ تفکر شما درباره
دیگران، نحوهٔ تفکر شما دربارهٔ زمین، نحوهٔ تفکرتان در مورد اینکه چگونه به اینجا
رسیدید، و نحوهٔ تفکر شما در مورد اینکه در وضعیتهای مختلف چه کارهایی جواب میدهد
و چه کارهایی جواب نمیدهد؛ [و ما درباره همهٔ اینها صحبت میکنیم. ]
آگاهی در حال افزایش
ارتعاش است. «کرایون! خب این یعنی چه؟» این یک استعاره برای متفکرین بعد سومی است
که فکر میکنند هر چیزی که بیشتر یا بالاتر باشد یا هر آنچه در سطح بالاتری ارتعاش
کند بهتر است! این استعارهای برای بیان تفکری فراتر از یک انرژی سطح پایین به سوی
انرژیای نوین است. افزایش آگاهی یعنی طرز تفکر شما شروع به نزدیک شدن به سرچشمه
آفرینش میکند، همان روح هستی که شما آن را خدا مینامید.
عزیزانم اگر حقیقتی
والاتر و عظیمتر از آنچه به شما گفته شده وجود داشته باشد و اکنون زمان نمایان
شدن آن باشد، چه؟ این سیاره براستی آمادهٔ ادراکی متفاوت از آن سرچشمهای است که
همه چیز را آفریده است.
امروز، درست قبل از زمان
استراحت، شما یک سخنران داشتید، یک میهمان، که در مورد بومیان این سیاره مطالعه
کرده بود، کسی که با آنان و کهنترین آداب و رسوم این سیاره وقت گذرانده بود. او
به عنوان یک دانشمند حقیقتاً روی این تمرکز کرده بود که ببیند این [آداب و رسوم]
چگونه برای آنها عمل میکند؛ و آنچه او کشف کرد این بود که: آن چیزهایی که دنیای
غرب تازه شروع به کشف آنها کرده همیشه آنجا بوده است.
حالا این به شما میگوید
که شاید راه و روش چیزها همیشه به طریقی عالیتر وجود داشته است. بنابراین این
دربارهٔ یافتن چیزی جدید در مورد خداوند نیست بلکه این دربارهٔ بازگشت به چیزی است
که از قبل شناخته شده بود. اگر آن راه و روشهای کهن و باستانی به همین سادگی
نباشد چه؟ اگر هر ذرهای از آنها (روشهای کهن و باستانی) آنچنان پیچیده باشد که
شما گمان کنید یک روش جدید، با لایه لایههایی از انرژی و درک و فهم است، چه؟ اگر
آنها پر از قواعد و قوانین نباشند چی؟ اگر شما کشف کنید که پردهای آنگونه که شما
فکر میکنید وجود ندارد چه؟ صادقانه بگویم، اگر [اصلا] پردهای وجود نداشته باشد
چه؟ و این بدین معنا است که شما بخشی از آنچه آن سوی پرده است هستید.
پس دعوت ما برای فراتر
رفتن از این پرده نیست، بلکه این دعوت برای آن است که آن (پرده) را درک کنید؛ و
این به یک خودشناسی تبدیل میشود. آگاهی، ادراکی است که شما متوجه این شوید که همه
چیز به هم متصل است به جای اینکه همه چیز را جدا از هم ببینید و یا از فلان مقدار
پله بالا بروید تا به جایی برسید که الوهیت را ملاقات کنید!
اگر بومیان همیشه حقیقتی والاتر
داشتند که اکنون تصحیح و قابل فهم شده باشد چه؟ آیا نه اینکه این توسط شمنها دیده
شده بود و حتی تمامی زنان و مردانی که به این برنامه گوش میدهند در صورت تمایل
خود میتوانند این حقیقت را ببینند؟ سؤال اینجاست که اگر حقیقت، بزرگتر از آنچه
به شما گفته شده باشد، چیه؟ اگر آنچه شما خدا مینامید، اصلاً خدا نباشد بلکه بجای
اینکه یک چیزِ جدا از شما یا یک موجودِ جدا باشد، بخشی از عظمتی باشد که شما هم
شامل آن هستید چه؟ و این، آن حقیقتِ بزرگتر است.
همینطور که ما در حال
صحبت کردن درباره رفتن به ناشناخته از شناختهها هستیم، با من بیا. و آن پل
اینجاست و آن با هم اینجاست. با من به وسط پل بیا. آنهایی از شما که بخواهند، آن
سوی آن مهی که اغلب آنجاست را خواهند دید؛ و آنهاییاز شما که در شک و تردید هستند
اغلب مه را میبینند؛ این یک استعاره است.
آیا میتوانید فراتر از
واقعیت خود را ببینید؟ آیا میخواهید بفهمید که چیزهایی هستند که شما از آنها بیخبرید؟
آیا از آنچه نمیدانید میترسید؟ چه چیزی به شما گفته شده است؟ هر کدام از این
سؤالات، بسته به فرهنگ شما، تربیت شما و آموزشهای شما، پاسخهای متفاوتی دارد.
ما در وسط پلایستادهایم
و از تو میخواهم با من همین حالا از پل عبور کنی. نزدیکتر بیا، لطفاً نزدیکتر
بیا، دست من و دیگران را بگیر و بیا برویم.
شما به درون انرژیای
وارد میشوید که برای برخی از شما وحشتآور است! زیرا قبلاً آنجا نبودهاید. بعضی
از شما تمام هفته را صبر کردهاید تا به آنجا بروید، اما هر چقدر که به این انرژِی
جدید وارد میشوید بیشتر متوجه میشوید که جایی است که امن است؛ زیرا از جوهره و
ذات شماست.
متوجه شدهای که چقدر این
مکان قدیمی است؟! این انرژیِ جدیدی نیست. تو از پل عبور کردهای و وارد قسمت کهن
وجود خود شدهای و اینجا همه چیز هست: آفرینش اینجاست، زندگیهای گذشته اینجاست،
چیزی که قبلاً بودهای اینجاست، کسی که پتانسیل بودنش را داری اینجاست، اینجا جایی
است که نه آغازی دارد و نه پایانی. حلقه دوازده جایی است که به نظر میرسد همه چیز
در آن است و ما قبلاً این را توضیح داده بودیم. درک، نیکخواهی و شفقت اینجاست؛
هیچ قضاوتی در اینجا نیست؛ ممکن است قبل از اینکه وارد آن تئاتر شویم برای لحظهای
در این انرژی غوطه ور شوی.
از میان یک دروازه یا
پرتال [عبور کن] پرتالی که برای شما فقط استعارهای از رفتن از جایی به جای دیگر
است. تو به این مکان وارد میشوی، به این تئاتر دایرهای شکل که همیشه به آنجا میرویم.
این تئاتر دایرهای، گاهی اوقات بزرگ است و گاهی اوقات کوچک. این همیشه یک تئاتر
گود است، با یک آمفی تئاتر که دور تا دور آن صندلی چیده شده است. تو باید به سمت
تماشاچیان از پلهها پایین بروی تا بتوانی از جایگاه آن تئاتر بالا بروی و این یک
روند همیشگی است.
بسته به کاری که قرار است
انجام دهیم گاهی صندلیای بر روی استیج هست و گاهی نیست. امروز یک صندلی هست. آن
صندلی برای توست. صندلی، استعارهای و نمادین است، همه چیز همیشه نمادین است
عزیزانم. و اگر بخواهی این را تحلیل کنی ما به تو میگوییم: «صندلی جایی راحت است،
جایی امن که تو میتوانی ببینی و یا آموزش دهی.» این مثل حالتی که تو جلوی
تماشاچیان بایستی و مجبور باشی موضوعی یا چیزی را انتقال دهی، تحمیلی نیست بلکه یک
صندلی [برای نشستن] است. من از تو میخواهم در این تمرین، اگر انتخابت این باشد و
خودت بخواهی، روی آن صندلی بنشینی.
برخی میگویند: «کرایون!
برای من تصور کردن بسیار مشکل است!» و من به آنها میگویم: «آیا به یاد آوردنِ
نشستن روی یک صندلی کار سختی است؟» [کرایون میخندد] و البته شاید تصور همهٔ این
کارها ساده نباشد عزیزانم؛ برای اینبار بر روی صندلی بنشین، وقتی چشمانت را باز
کردی قطعاً تعداد زیادی از تماشاچیان را در مقابلت خواهی دید که همگی در اطراف تو
هستند.
حالا نمادی از این حلقه
اطراف تو نیز وجود دارد. هیچ شروع و پایانی برای این حلقه نیست. در این مکانِ
نمادین و استعارهای هر کسی میتواند چهره تو را ببیند، حتی در داخل حلقهٔ اطراف
تو، زیرا این حلقهای خطی نیست.
برخی پرسیدهاند: «کرایون
حلقه را توضیح بده! یک چیز علمی بگو تا یک دانشمند هم زیبایی حلقه دوازده را
بفهمد! تو همیشه در مورد اعداد صحبت میکنی، همیشه.» باشه! برای اولین بار میخواهم
به شما بگویم که حلقه چیست؛ این یک توروئید است [توروئید، ترانسفورماتور پیچیده
شده بر روی هسته دونات شکل است.] و منامیدوارم کسانی که علمی هستند مقداری راضی
شده باشند، زیرا شما خواهید گفت اوه خدای من! ویژگیهای یک توروئید را مطالعه
کنید. این ویژگیهای توروئیدی روزی انرژیِ از دست داده رفته را به شما باز میگرداند.
شما در جایی شگفتانگیز
نشستهاید عزیزانم. و این چیزیست که قرار است اتفاق بیفتد. ما قبلاً اینجا رفتهایم
این هم مثل همان است؛ اما یک نور بر روی گروههای تماشاچیان به صورت جداگانه
تابانده شده است. ما این کار را قبلاً انجام دادهایم؛ همه این تماشاچیان
حداقل ۸۰۰ سال عمر دارند؛ همه
این تماشاچیان مردمِ بومیِ منطقهٔ خودشان هستند، همهٔ آنها؛ و آنها تو را میبینند
و میخواهند با تو حرف بزنند. آنها میخواهند گروه گروه بایستند و خلاصه و چکیدهای
از باورهایشان به تو بگویند.
و آنها این را به دلایلی
انجام میدهند، زیرا تو به چشم آنها پیوندی برای خِرَدِ آیندهٔ این سیاره هستی.
چون تعداد کسانی که مایل هستند تا آنجا بروند و به آنهایی که آنجا زندگی کردهاند
گوش کنند کم هستند. این انسان جدید، پیوندی به سوی آینده است؛ زیرا این آغازگر
مطالعهٔ آن چیزهایی است که شمنها درباره آن سوی پرده، درباره آن نورِ انتهای تونل
میدانستند، همان نور انتهای تونل که بعضی از شما میگویید که زندگی در پایان آن
تونل خاتمه مییابد، اما اینطور نیست؛ بومیان به بسیاری چیزها باور داشتند که شما
امروزه به آن [دانش] عصر جدید میگویید در حالیکه اینگونه نیست. این عصر قدیم
است، زندگیهای گذشته، انرژیها، شفا و معجزات است؛ همان جایی که انرژی، پادشاه
است و آگاهی همه چیز هست. جایی که این سیاره به همه کس و همه چیز متصل است و همکار
و شریک شماست.
در این یکی گروهِ
تماشاچیان، آنها قرار است بایستند، و همانطور که تو گوش میدهی آنها قرار است به
صورت یکصدا در یک آگاهی با تو صحبت کنند؛ و آنها میگویند: «این چیزی است که ما
به آن اعتقاد داریم.» و آنها همچنین آنچه را که ما ۳۱ سال است آموزش دادهایم را به تو خواهند
گفت. به تو خواهند گفت که تو تا چه اندازه به همه چیز متصل هستی. میگویند که خدا
عشق و خیرخواهی است و بیانگر طبیعت است و یک خدای قضاوتکننده نیست و شما بخشی از
همه چیز هستید. آنها از آن به عنوان خدا یاد نمیکنند بلکه خیلی از آنها، آن را
را «روح هستی»[2] مینامند
که به معنی آگاهی است که شامل شما هم میشود. و قبل از اینکه آنها بخواهند یک به
یک با تو صحبت کنند، مراسم و جشن کوچکی برگزار میکنند تا از تو در جمع خود
استقبال کنند و آنها تو را همچون پیوندی از خودشان خواهند دید.
و این همان دلیلی است که
تو برای آن آنجا نشستهای، آیا میتوانی این را احساس کنی؟ آیا حس میکنی که
بومیان گذشته به تو افتخار میکنند؟ زیرا تو بالاخره به حقیقتی گوش فرا دادهای که
بزرگتر از هر چیزی است که فرهنگ شما به تو داده است. من میخواهم شما آنجا بمانید
و این نفرات، تک به تک به اطراف شما بیایند شما را با اسم صدا کنند و بگویند: «تو
یکی از ما هستی، سپاسگزاریم که اینجا هستی، ممنون که گوش دادی، ممنون که درک کردی.
تو یکی از ما هستی.»
عزیزانم، این همان مرزِ
آگاهی این سیاره است که توسط کسانی که به چنین برنامهای گوش میکنند شروع به رخ
دادن کرده است.
من کرایون هستم، عاشق
انسانیت.
بمان.
بمان.
و مفتخر باش که تو آن
پیوند هستی.
ما شما را جنگجویان نور
مینامیم، نترس و بیباک.
بمان.
و اینچنین است.
[1] template
[2] SPIRIT
نظرات
ارسال یک نظر