مدیتیشن۴۷

2021.08.18

 درود عزیزانم. کرایون هستم

کمی نزدیکتر بیایید… کمی نزدیکتر بیایید.

 

این نزدیکی و قرابتی خواهد بود با آنچه آن را وجه معنوی خود می‌نامید یا شاید هم نزدیکی به اطلاعات و انرژی.

تمام آنها یکسان هستند. این مدیتیشنها دعوت به این است که آنچه بهصورت نرمال و عادی در شما هست را تغییر دهید، مثلاً مکانی که از آن می‌آیید و یا آنچه به باورتان هستید. این وضعیت قابل گسترشی است که از شما می‌خواهم در آن وضعیت باشید. موضوع ،اجازه دادن است. درواقع موضوع اذن و اجازه شماست.

 

اگر فرد نابینایی به رویدادی برود که مستلزم داشتن قوه بینایی باشد، احتمالا آخرین چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد این است که او در آنجا نشسته و بگوید: «امروز به خودم اجا زه می‌دهم که بینایی داشته باشم.» و شما ممکن است به این سناریو نگاه کرده و بگویید: «این مسخره است کرایون، نه! به این شکل کار نمی‌کند!»

به شما میگویم که استعارههای بسیاری هستند که امروز از شما خواهیم پرسید.

بیایید تا فقط یک لحظه از استعاره بینایی استفاده کنیم. آن چیزی که فکر می‌کنید می‌توانید ببینید چیست؟ آن چیست که فکر می‌کنید می‌توانید با عقل، ذهن یا معنویت خود آن را ببینید؟ سؤال این است که «چهچیزی واقعی است؟»

افراد بسیاری هستند که خواهند گفت: «خب من این را می‌بینم و آن را می‌بینم.»

آن‌ها درباره چشمان خود صحبت نمی‌کنند، آن‌ها درباره این صحبت می‌کنند که آگاهیِ آنها مشاهدهگر یک واقعیت است.

در این کار از شما می‌خواهیم که نشسته و بگویید: «من به خودم اجازه می‌دهم تا در صورت وجود یک واقعیت بزرگتر، بتوانم آن را ببینم.» آیا این منصفانه نیست؟!

برخی هستند که میگویند: «همه این تمرینها مثل هم هستند کرایون! ]درواقع[ این قدرت تلقین است که تو را به مکانی می‌برد که حقیقتا واقعی نیست، ولی ممکن است یک لحظه اینطور به نظر برسد ]که واقعی است. [»

عزیزانم این نحوه تفکر شما اندکی مرا به درنگ وا می‌دارد، زیرا ]این طرز فکر،[ افراد بسیاری را از یافتن آنچه در تمام عمرشان در جستوجویش بوده‌اند بازمیدارد. خیلی‌ها به مکانی آمده و برای دریافت پاسخ التماس می‌کنند، و التماس می‌کنند. اما می‌خواهند که پاسخها را در همان جاییکه نشسته‌اند دریافت کنند ،در آن واقعیتی که در آن هستند، در مکانی که به کلی محدود است.

 اگر در ماشین خود نشستهاید و شیشههای آن بالاست، این حبابی است که شما برای خود ساختهاید .

هیچکس نمی‌تواند از این ]حباب[ بگذرد و شاید واقعاً شما گرسنه باشید. بنابراین آنجا نشسته و میگویید:

«غذا را بیاورید!» غذای شما می‌آید، و آنها به شیشه پنجره ماشین شما ضربه می‌زنند و غذا را نشان می‌دهند. شما نمی‌توانید آن را ببینید، زیرا دیدِ شما به فضای درون ماشین محدود شده است. شما در آنجا نشسته و برای غذا التماس می‌کنید، و غذا در آن سوی شیشه است و شما حتی شیشه را پایین هم نمی‌آورید.

 

آنچه ما می‌خواهیم به شما نشان دهیم، آنچه مشتاقیم تا شما تجربهاش کنید هم، به همین سادگی است. کسانی هستند که شروع به درک این نکته کردهاند که یا باید این حباب، بسط و گسترش یابد و یا اینکه به آن تجربهها اجازه ورود داده شود . شما باید شیشه پنجره را پایین بیاورید، یا شاید بهتر است که اصلا در را باز کنید ،و حتی روزی شما از ماشین پیاده خواهید شد عزیزانم! این بهکندی آغاز می‌شود ،اما این استعاره از این است که می‌گوید شما در منطقهای قرار دارید که ]خودتان حضور در آن را[ به خود تحمیل کردهاید. می‌شود گفت که آن یک زندان نیست، فقط واقعیت شماست و بسیاری از شما در آنجا راحت هستید. با این حال به اینجا می‌آیید، شاید بهاینخاطر که بیشتر می‌خواهید، بیآنکه بدانید آن چیزِ بیشتر هرگز در حبابی با پنجرههای بسته وجود نخواهد داشت.

به همین دلیل است که ما از آن پل عبور می‌کنیم. درواقع عبور از پل، کنایه از اجازه است. کسانی هستند که میگویند: «خب کرایون، من در تصور کردن چیزهایی که تو از من می‌خواهی مشکل دارم!»

به کسانی که در تجسم کردن مشکل دارید میگویم که: «شما می‌توانید وانمود کنید.» همه شما یک پل را دیدهاید. می‌توانید وانمود کنید که درحال عبور از یک پل هستید. کسانی هم هستند که میگویند: «خب اصلا چرا این کار اینقدر مهم است کرایون؟! بیا یکراست به آن درگاه برویم.»

اهمیت عبور از پل در این است که آن، نمادی از «اجازه « است. شما برمیخیزید و از نقطه «الف « به نقطه «ب « حرکت می‌کنید و آن پل ،پلی میان واقعیتها است.

 

این پلِ میانِ واقعیتها چیزی است که بسادگی برای بیرون آوردن شما از ماشین لازم است. و ما فقط می‌توانیم این را به شما بگوییم که زمانِ آن فرا رسیده که وارد قلمرو روح خود شوید، مکانی چندبعُدی که شما دربارهی آن هیچ نمی‌دانید. بیایید تا برویم...

 

و کسانی از شما هستند که به من نگاه کرده و میگویند: «اما من هیچچیز از آنچه تو میگویی را نمی‌فهمم کرایون!» عزیزانم وقتیکه به زیبایی، با مهربانی، ساده و نیکخواهانه نزدیک آن ]پل[ می‌شویم و میگوییم:

«بیایید و به ما بپیوندید، بیایید تا با هم از این پل بگذریم...» آنگاه بسیاری هستند که علاقمند به دریافت شفا هستند. دلیل وجود این برنامه، دلیلی که این برنامه را ساختهام و به همکارم گفتهام که چه کاری، چگونه و هر چند وقت یکبار آن را انجام دهد، دلیلی که همه اینها را انجام دادهام این است که کسانی هستند که یک «تجربه آهان « و عمری طولانی خواهند داشت، زیرا که آن بیماری از بین خواهد رفت.

از طرف یک ]خانم[ سالخورده سؤالی مطرح شده: «من به دردهایی مبتلا هستم، بیماری‌هایی دارم و دوست دارم شفا پیدا کنم، اما واقعاً مطمئن نیستم که درحال دستیابی به آن باشم. من اینجا بودن و عبور از آن پل و نشستن بر روی آن صندلی و همه این چیزها را دوست دارم . اما واقعا نمی‌دانم چه اتفاقی در جریان است. مطمئن نیستم که آیا اصلا شفایی در کار هست یا نه؟!»

این را به آن زن میگویم و نیز به هر یک از شما که در مواجهه با چیزی هستید که آن را «سالهای گرگ و میش» زندگی خود می‌نامید و مشخصهٔ آن احتمالاً جسمی است که به نظر می‌رسد به طرق خاصی ناتوان و درحال تحلیل رفتن است.

«شما به برنامه چهارشنبههای شفابخش می‌آیید، و نمی‌دانید که باید انتظار چه چیزی را داشته باشید؛ عزیزانم من به شما میگویم که می‌توانید در انتظار چهچیزی باشید. در سطح سلولی شما اتفاقاتی درحال وقوع است که شما را زنده نگه می‌دارد . و آن اتفاقها به این دلیل روی می‌دهند که شماِ اجازهاش را دادهاید .

آن راز همین است.»

من به شما میگویم که اگر بر روی آن صندلی نمی‌نشستید، اگر به آن مکان -آن مکان زیبا- نمی‌رفتید چه اتفاقی ممکن بود برای شما روی دهد؟ ممکن بود شما اصلاً اینجا نباشید . بدنتان می‌داند که شما در حال انجام چه کاری هستید عزیزانم.

 

اینک می‌خواهیم از این پل عبور کنیم و به کار شفا بپردازیم، و قبل از رفتن می‌خواهم پیشزمینهای به شما بدهم. در این مرحله، در این مدیتیشن اتفاقاتیِ هست. بهترین شکلی که می‌توانم آن را بیان کنم این است که در بدن شما اتفاقات و رویدادهایی درحال وقوع است، آنگاه که شما اجازه می‌دهید تا کاری صورت پذیرد که خارج از حالت نرمال بوده و از واقعیتی که آن را سهبعُدی می‌نامید فراتر است. آن بدن چندبعدی شما ،شاداب و سرزنده می‌شود.

اگر می‌توانستید گفتوگویی که میان سلولها ردوبدل می‌شود را بشنوید، اگر می‌توانستید آنها را بهصورت اشخاصی مجسم کنید که ]گویی[ خدمتگ زار شما هستند ،شما می‌شنیدید که آنها میگویند: «بیدار شوید!

بیدار شوید! بیدار شوید! ببینید او دارد چه می‌کند! ببینید او دارد چه می‌کند!»

و دیگر ]سلول‌ها[ می‌گفتند: «خب، ]چون[ زمانش فرا رسیده!» و ]شما می‌بینید که[ همهی آن‌ها درحال آمادهباش هستند. می‌توان گفت که به میدان نبردی رفتهاند، زیرا می‌دانند که اکنون یک بیماریای هست که باید درمان شود، یا دردهایی که التیام یابد.

کارهای دیگری هم هست که آنها قادر به انجام هیچیک از آنها نبودند، زیرا شما در ماشینی نشسته بودید که شیشههایش بالا بود!

 

با من از آن پل عبور کنید... بیایید ببینیم امروز چه چیزی در دسترس است. در میان پل، مهِای است و آن واقعاً آنجاست. بنابراین شما آنچهکه در آن سوی پل است را نخواهید دید. دلیلش این نیست که چیز بدی آنجاست یا اینکه چیز ترسناکی هست، بلکه فقط به این دلیل که آن مکاشفه باید به یکباره صورت گیرد و باید با اجازه شما و در حین قدم برداشتنتان بر روی پل باشد. شما نمی‌توانید در یک سوی پل ایستاده و مشخص کنید که در آن سوی دیگر چیست. این یک استعاره است ،شما باید به آنجا بروید.

از میان مه عبور کنید، با من بیایید، دست من را بگیرید، همه شما که درحال تماشا کردن ]یا شنیدن[ هستید، در این لحظه دست یکدیگر را بگیرید. اگر نمی‌توانید تجسمش کنید، بهصورت مجازی وانمود کنید ،فقط وانمود کنید. دست همهی افرادی که هم اینک یا در آینده، بیننده ]یا شنونده[ این برنامه هستند را بگیرید و همین حالا با من بیایید.

 

 

 

 

[شروع موسیقی]

برای برخی از شما این ]تجربه[ می‌تواند سرآغازی برای بقیه زندگیتان باشد. از روی پل و از میان مه عبور کنید. سلول‌هایتان بسیار هیجانزده شده‌اند، آن‌ها با یک اتفاق تازه به صدا درآمدهاند و اگر می‌توانستید به آنها گوش کنید، می‌شنیدید که میگویند: «ببین دارد چهکار می‌کند! سرانجام بعد از این همه سال ،درحال آگاه شدن ]به این موضوع[ است که ما چهکسی هستیم!» و بسیاری از آنها شروع به گفتن این

می‌کنند که: «گوش کنید! ساکت! ساکت! ساکت باشید! همه سلولها ساکت! شما میلیاردها نفر هستید، ساکت باشید! ساکت باشید! زیرا ما هم اینک باید به آنچه قرار است رخ دهد گوش کنیم ،]ببینیم[ او چه می‌خواهد؟ مجموعه دستورالعملهای امروز فرماندهی این بدن چیست؟!»

 

آن ]فرمانده[ شما هستید عزیزانم. آیا می‌دانستید که در آن استعاره وقتی که شما در ماشین خود بودید ،یعنی در همان حباب واقعیت که بسیاری از شما را احاطه کرده، برای انجام کارهای چندبعدی ِ مانند آنچه اینجا و در این مکان خاص انجام می‌شود، اجازه چندانی صادر نمی‌شد.

این مکان متفاوت است، این مکانی است که اجازه در آن وجود دارد. یک قسمت از بدن شما بهنام این یِت که همان بدن هوشمند است، حالا جلو می‌آید. بدن هوشمند در بسیاری از فرایندها مورد استفاده قرار می‌گیرد ،در مواردی مانند اثر دارونماها، شفا با قرصهای با پوشش قندی، شفا با قصد و نیت، کارکرد هومیوپاتی و درمان خودبهخودی. این اینیت است که مسئول است و همه اینها بخشی از اینیت هستند.

 

حالا اینیت جلو می‌آید و می‌توان گفت که بر فراز تودهی آگاهی سلولهای شماست. او تعظیم می‌کند. چه اتفاقی در جریان است؟ آن‌ها قصد انجام چهکاری را دارند؟ می‌خواهم که جلسه امروز یک جلسهی شفای ناب و کامل باشد. از آن درگاه وارد شوید، آن را بهصورت یک درگاه، پنجره، در و یا هر چیزی که می‌خواهید تصور کنید. بهصورت یک راهپله، چیزی که شما را در قالب سهبعدی از فضایی به یک فضای دیگر می‌برد. یک در آنجا هست، از آن بگذرید و در گذر از آن با من وانمود کنید که یک سالن تئاتر دایرهشکل آنجاست.

بمدت یکسال است که ما بارها و بارها و بارها شما را به اینجا آوردهایم و هر بار اتفاق متفاوتی روی داده است. شباهت‌هایی وجود دارد و ما بر آنیم که برخی از آن اتفاقها را تکرار کنیم، مانند امروز که لازم است یک جلسهی شفا داشته باشیم، یک جلسه شفای ناب و کامل. بعضی از شما فقط به خاطر همین است که می‌آیید.

هماکنون با من به روی آن صحنه بروید، من همانجا هستم. بگذارید در پایین آمدن از پلهها و سپس در بالا رفتن از آنها به شما کمک کنم. بنابراین شما ]حالا[ بر روی صحنه هستید و باز هم یک صندلی آنجاست ،یک صندلی با نورهایی بالای سر آن، تا شما دیده شوید. تحمیلی در کار نیست، شما از قرار گرفتن بر روی صحنه ترسی ندارید، زیرا آنچه اینجا اتفاق میافتد زیباست. شما درون روح خود هستید. آنقدر که تاکنون هرگز سابقه نداشته! این مرکز، آن بخشِ چندبعدی از سرچشمهی آفرینش است، یعنی ]همان

                         

 

 

1 Innate

چیزی[ که شما هستید. توضیح آن سخت است. شما انسان و در عین حال کیهانی هستید و ]اکنون[ در بخش کیهانی از انسانیت خود نشستهاید.

 

حالا می‌خواهم شما را به حضاری که در مقابلتان هستند معرفی کنم. چراغ‌ها روشن می‌شوند و شما می‌توانید شروع به دیدن آنها کنید، اگر نمی‌توانید آنها را تجسم کنید فقط وانمود کنید. آیا تابهحال افراد رداپوشی که شمن، راهب و یا چنین چیزی باشند را دیدهاید که این حس به شما دست دهد که آنها در تاریخ گذشته جادوی شفا را در اختیار داشتهاند؟ آن‌ها اینجا هستند. آن‌ها بنا دارند برای شما آوایی سر دهند. این آوا دقیقاً یک نوای امُ نیست. شاید یک نوای امُ باشد. شاید بیشتر از یک نوای امُ باشد. زیرا آنها منتظرتان بودهاند.

با نشستن شما سکوتی در میان آنها حاکم می‌شود و شما عشق شگفتانگیزی که از جانب آنها بهسوی شما روانه می‌شود را تا حدودی احساس می‌کنید. این‌ها چه کسی هستند؟ یادتان باشد که شما در یک مکان چندبعدی هستید که در آن زمان وجود ندارد و فیزیک زمان اهمیتی نمی‌دهد که اکنون چهزمانی است .

منظورم چیست؟ اینجا برای قدیمیهای ]این سیا ره[ یک مکان کاملاً آزاد است تا در آن حضور داشته باشند، آنچنان که گویی هماینک زنده هستند و درست در مقابل شما نشستهاند. این «چندبعُدی بودن» است . تکتک این حضار، افراد واقعی هستند، کسانیکه ]زمانی[ زنده بودهاند و یا هماکنون زنده هستند؛ و تعداد آنها بسیار زیاد است.

تخصصشان چیست؟ شفادهی.

تخصصشان صحبت کردن با اینیت است و اگر از شما سؤالی داشته باشند که هماکنون هم دارند آن سؤال این است: «عزیز من! آیا اکنون اجازه شفایی که بهخاطرش ]به اینجا[ آمدهای را می‌دهی؟ بله یا نه؟!»

 

خبُ پس بیایید شروع کنیم. یک نوای امُ می‌آید. آوایی به گوش می‌رسد . آوایی که متفاوت است. این با صدای موسیقی شفایی که آن را پخش می‌کنیم متفاوت است. این صدا در میان حضار پیچیده و صحنه را فرا می‌گیرد و بهصورت امواجی بهسوی شما می‌آید. بدن شما شروع به احساس آن می‌کند و سلولها هیجانزده می‌شوند. آن‌ها می‌روند که وارد عمل شوند و اینیت لبخند میزند. اینیت می‌گوید: «بسیارخب!

زمانش فرا رسیده، بیایید دستبهکار شویم.»

و همان فرایندی که در قرصهای پوشش قندی جریان دارد و چارهساز است، همان فرایندی که جوهرهی درمان خودبهخودی است، همان فرایند، ]هماکنون، در اینجا نیز[ دخیل است زیرا شما امروز این اجازه را صادر کردید و با کمک شفادهندگان شمنی گذشته و اکنونِ جهان، بهصورتی چندبعدی می‌توانید تا هر زمانی که می‌خواهید در آنجا مانده و دریافت کنید و دریافت کنید و دریافت کنید .

 

اینجا را بهشکلی کاملاً متفاوت با همیشه ترک کنید. اینجا را بگونهای ترک کنید که تابهحال اینگونه ترکش نکردهاید، یعنی اینجا را شفایافته ترک کنید.

 

برخی از شما هماکنون این را احساس خواهید کرد. برخی از شما وقوع آن را حتی بعد از ترک اینجا احساس خواهید کرد، اما از این مکان بهشکلی کاملاً متفاوت با آنچه آمده بودید بروید. ما این را بارها گفتهایم، اما اینبار این اجازهای است که روح هستی برای شفای شما صادر می‌کند و آن هر چه که می‌خواهد باشد:

اضطراب، ترس؛ و بدن و اینیت شما مشغول آن است. آن‌ها مشغول آن هستند، مشغول کار هستند .

سلول‌ها آگاهند. آن‌ها هماکنون آگاه هستند، زیرا شما گفتید: «بله!»

 

و شما بالاخره شیشه پنجره ماشین را پایین آوردید! از اینجا بروید و به یاد بیاورید که امروز چه اتفاقی روی داد: شاید شروع واقعیتی جدید برای شما.

عزیزانم با انتخاب آزادی که شما دارید این بهعهده خود شماست.

من کرایون هستم عاشق انسانیت...

بمانید، هنوز تمام نشده! تا هر وقتی که می‌خواهید بمانید، حتی بعد از آن که صدای موسیقی قطع می‌شود.

فقط بمانید و آنچه برای زندگی خود سزاوارش هستید را دریافت کنید.

و این‌چنین است.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

پیش‌مدیتیشن۱۲۴

پیش‌مدیتیشن۱۲۶