مدیتیشن۵۳

 2021.10.06

درود عزیزانم. کرایون هستم.

کمی نزدیک‌تر بیایید.

‌«حلقۀ دوازده»! [حتی خود] همین نام باید در شما احساس یا حتی واقعيتی را برانگیزد. کسانی که این را بارها و بارها تجربه کرده‌اند، می‌دانند من از چه سخن می‌گویم. پاسخی که همکارم به یکی از سوال‌ها داد این بود: «حلقه دوازده بیانگر یک شیوۀ زندگی است.»

این یک مدیتیشن نیست. «حلقه دوازده» چیزی بیش از یک تجربه روحی است. این یک مثال است. به آفریدگارِ همه چیز که آن را «خدا» یا «روح[1]» می‌نامید، چقدر می‌توانید نزدیک شوید؟

آیا این اجازه را دارید که آن‌قدر نزدیک شوید که مانند آفریدگار یا تمام پیامبران یا برترین استادان، همان جوهرهٔ عشق را داشته باشید؟

در این سیاره کسانی هستند که می‌گویند: «نه!»

در این سیاره کسانی هستند که مدعیِ داشتنِ حقیقت مطلق و عشق خداوند هستند و سپس به شما می‌گویند که شما ارزشمند نیستید.

عزیزانم، شما ارزشمند هستید. اگر [برای شما فقط] یک پیام داشته باشم،‌ آن پیام این است که عشق خدا همه چیز است. آن عشق، همه چیز است.‌ حتی خود این واژه نمی‌تواند توصیف آنچه هست را آغاز کند. آن «صلح» است. آن «شفا» است. آن «زندگی طولانی» برای شما در این سیاره است. آن جوهره است، ستبرای «تمام آنچه هست» در نور کل جهان. آن بیش از آن است که بتوانید با همان یک واژه توصیفش کنید.

کسانی هستند که شما را از آن باز می‌دارند، با این تفکر که شما به اندازه کافی خوب نیستید. آن‌ها تمام ماجرا را نمی‌دانند. شاید هنوز آن را احساس نکرده‌اند. از شما دعوت می‌شود که همیشه آن را احساس کنید.

آیا فکر می‌کنید که آفریدگار شما را اینجا قرار داده، سپس شما را «در مورد آنچه انجام داده‌اید» قضاوت می‌کند و بنابراین نمی‌توانید که [به او] نزدیک شوید؟ آیا شما با فرزندان خود چنین کاری می‌کنید؟ آیا آن‌ها را به‌خاطر کاری که در کودکی انجام داده‌اند، قضاوت کرده و می‌گویید: «خُب، متاسفم! دیگر هرگز نمی‌توانید چهره من را ببینید!»

این دقیقا چیزی است که برخی هم اکنون به شما می‌گویند. این بزرگ‌تر از هر سيستم اعتقادی در این سیاره است، سيستم‌هایی که خدا را به یک سری از قوانین محدود می‌کنند، سیستم‌هایی که خدا را به «قوانینی که خود وضع کرده‌اند» محدود می‌کنند. فقط یک جوهره وجود دارد و آن هم «عشق» است. و در آن تقریبا برای هر مسئله‌ای از جانب هر کسی که هم‌اکنون درحال تماشای این برنامه است، پاسخ‌هایی وجود دارد، پاسخ‌ها و راه‌حل‌هایی برای تقریبا هر سوالی که پرسیده می‌شود.

دیدن این‌که انسان دریافتِ خلاقانه‌ترین، زیباترین، صحیح‌ترین و دقیق‌ترین راه‌حل‌هایش را چگونه آغاز می‌کند، بسیار جذاب است. و این معمولا هنگامی است که او بر روی آنها تمرکز نکرده است. این معروف است که وقتی از مخترعان، هنرمندان و آهنگ‌سازان می‌پرسید، می‌گویند: «من بهترین کارم را زمانی انجام می‌دهم که در حال فکرکردن به آن نیستم؛ یعنی هنگامی که آن را رها کرده‌ام یا شاید هنگام گرگ‌ومیش هوا و قبل از خوابیدن، یک تجربه «آهان» دارم یا حتی در حین یک رویا. اما وقتی شروع به استفاده از نیروی عقلانی خود کرده و بعد تمرکز می‌کنم که چه کنم و چگونه انجامش دهم، هیچ اتفاقی نمی‌افتد.» آیا دراین‌باره فکر کرده‌اید؟

عشق بسیار زیباست و اگر بخواهید، در تمام زندگی‌تان رخنه خواهد کرد. و واقعا زمانی هست که می‌توانید بنشینید و حتی بر روی مسئله‌های خود تمرکز هم نکنید. و با تمرکز نکردن بر روی آنها، پاسخ‌ها را دریافت خواهید کرد. و بعضی از آن پاسخ‌ها به‌طور خودکار جاری خواهند شد. مهمان‌هایی هستند که در این برنامه هم حضور داشته و به شما می‌گویند که وقتی که آن درمان خود به‌خودی را داشته‌اند، مشغول فکر کردن به آن نبوده‌اند. تقریبا مانند این است که باید راه را صاف کرده و به آفریدگار اجازه ورود بدهند و بگذارند که عشق کار خود را بکند. چه ایدۀ فوق‌العاده‌ای!

«حلقه دوازده» یک الگوست، الگویی برای خارج شدن از مسیر.

عزیزانم، به یک انسان خردورز هیچ ایرادی وارد نیست، تا زمانی که آن فرد خردورز بر یک انسان معنوی حکمرانی نکند؛ زیرا یک فرد خردورز یک متفکر بلند نظر است. برای هر چیزی نقطه تعادلی وجود دارد؛ اما وقتی نوبت به بعضی ایده‌های چند بعدی از جهان، کهکشان، روح و زندگی شما می‌رسد، عقل و منطق نمی‌تواند شروع به درک آن کند. بنابراین شما نمی‌توانید مثلا این ابزار محاسباتی محدود را برای محاسبه عشق استفاده کنید. [کرایون می‌خندد] این قابل محاسبه نیست.

با این حال کسانی هستند، حتی از میان شنوندگان کنونی، که همواره می‌گویند: «خُب، من می‌خواهم سر در بیاورم[2] که او درباره چه چیزی صحبت می‌کند.»

پس اگر شما هم یکی از کسانی هستید که می‌خواهند سر در بیاورند که من درباره چه چیزی صحبت می‌کنم، به شما می‌گویم که هرگز سر در نخواهید آورد من درباره چه چیزی سخن می‌گویم! این سر در آوردنی نیست. تا زمانی که باز ایستاده و آنچه در اطراف‌تان است را به زیبایی ارزیابی کرده و محاسبه آن را متوقف کنید. آن گاه ممکن است «تجربۀ آهان» خود را داشته باشید.

«مَت کان»[3]، مهمان امروز برنامه ما، یکی از آن‌ها را داشت. یکی از چیزهایی که او به شما خواهد گفت این است که بعد از ظاهر شدن آن فرشتۀ سفيد بر او، حتی در ۸ سالگی به سر در آوردن از آن پرداخت و [این‌کار] تا بزرگسالی او ادامه داشت. او سال‌ها به کار سر در آوردن از آن مشغول بود، محاسبه و محاسبه. بعد از توقف محاسبه و سر در آوردن‌ها بود که آن به زندگی‌اش جاری و سرازیر شد. شاید بگویید سرنوشت این مرد این بوده که فنجان وجودش خالی و دوباره با «آنچه امروز هست» پر شود، یعنی با درکی کامل از عشق و انتقال آن.

قرار است در «حلقهدوازده» کار متفاوتی انجام دهیم. تفاوت این برنامه با آنچه قبلا انجام داده‌ایم چندان غیرمعمول نخواهد بود؛ اما این برای زمانِ فعلی است. این برنامۀ خاص، اولین برنامه از یک مجموعه برنامه ۵۲تایی دیگر است. و بدین‌ترتیب در این برنامه آن را با انجام کاری برای دیگران جشن می‌گیریم. کسانی که امروز برای شفا به اینجا آمده‌اند، از یک فرصت بزرگ‌تر برای شفا یافتن برخوردارند، فرصتی بزرگ‌تر از هر فرصتی که تابه‌حال در هریک از برنامه‌های گذشته، داشته‌اند. اگر راهنمایی‌های من را دنبال کنید خواهید فهمید که چرا.

در این یک سال گذشته، مهمانی از پی مهمانی دیگر، درمان‌گری از پی درمان‌گری دیگر، فراروان‌بینی از پی فراروان‌بینی دیگر، چیز مشترکی را به شما می‌گویند که با واژه‌های متفاوت بیان می‌شود. اما نکتۀ واحدی که آنها مدام در حال گفتن آن به شما هستند، این است که اگر در موقعیتی هستید که قرار است به فرد دیگری کمک کنید، شما خود نیز آن کمک را دریافت خواهید کرد. شنیدید؟ موضوع دربارۀ این است که با متوقف کردن توجه‌تان به مسائل خود و جاری ساختن عشق به فردی دیگر، آفریدگار آن را به شما منعکس می‌کند و سرانجام شفایی از همان نوع نصیب خود شما نیز خواهد شد.

این یک ایدهٔ چندبعدی است. این یک ایدهٔ خطی نیست.

برخی می‌گویند: «خُب، بله. اما کرایون شفایی که من برای آن فرد فرستادم همان شفایی نبود که خودم به آن نیاز داشتم!»

با چنین منطقی فکر نکنید. عشق این‌گونه نیست. شما برای کسی عشق می‌فرستید. او با دریافت آنچه نیاز دارد، شفا می‌یابد. سپس آن [عشق] بازگشته و با آنچه مورد نیاز شماست، شفایتان می‌دهد. آیا فکر می‌کنید خدا نمی‌داند که شما نیازمند چه چیزی هستید؟ یا این که باید آن را مشخص کنید یا بر روی تکه کاغذی نوشته یا آن‌را پست کنید؟ بعضی‌ها هستند که هنوز [این‌کار را] می‌کنند.

پلی هست که می‌خواهیم هم‌اکنون از آن بگذریم. می‌خواهیم مثل اغلب اوقات به یک سالن تئاتر برویم. این پلی است از «آنچه فکر می‌کنید می‌دانید» به «آنچه نمی‌دانید»، همان پلی که پیش از این بارها از آن عبور کرده‌ایم.

بیایید بدون اینکه بیشتر دربارهٔ آن صحبت کنیم، فقط از آن عبور کنیم. به آن عده از شما که تا به حال از این پل عبور نکرده‌اند می‌گویم که این صرفا شیوه و استعاره‌ای است برای بیان اینکه شما دارید به داخل یک ناحیۀ بسیار خاص حرکت می‌کنید. و آنجا پر است از چیزهایی که شاید پیش از این هرگز تصورش را هم نکرده‌اید.

لطفا همه شما که قبلا همراه با من این را انجام داده‌اید، هم‌اکنون دستم را بگیرید. آن‌هایی هم که چنین نکرده‌اند، لطفا بیایند و دست کسانی که قبلا عبور کرده‌اند را بگیرند. این را با من تصور کنید. با من تصور کنید. برای این که بدانید گرفتن دست یک نفر چگونه است، لازم نیست که استاد وانمود کردن باشید! بیایید هم‌اکنون باهم از آن پل عبور کنیم.

[شروع موسیقی]

ما به درون یک ناحیۀ مقدس حرکت می‌کنیم. آن یک معبد است. آن معبدِ شما است. در زندگی شما هیچ چیزی وجود ندارد که ارزشمندتر از این مکان باشد عزیزانم! شما به‌صورت جداگانه در حال دیدنش هستید؛ با این حال هزاران نفر در این لحظه همراه با شما آن را می‌بینند. این چند بعدی بودن است: یک نفر با افراد بسیار، افراد بسیاری با یک نفر. شما نمی‌توانید تفاوت آن را تشخیص دهید. و در تمام آن، عشقی است که هدف جمعیِ هزاران نفری است که هم‌اکنون بیننده این برنامه هستند و قرار است که ما از آن استفاده کنیم.

از شما می‌خواهیم به سالن تئاتر دایره‌شکلی بروید که بارها دربارۀ آن صحبت کرده‌ایم. شما از یک «در» یا یک «درگاه» می‌گذرید. این استعاره‌ای است برای ناحیۀ شما. اینجا ناحیۀ شماست. این مکان ارزشمند است. می‌توان گفت که این یک مکان است، یک انرژی از روح شما. و شما می‌خواهید که همین حالا با من به آنجا بروید. همزمان که شما به ناحیۀ خود می‌روید، هزاران نفر نیز درحال ورود به ناحیۀ خود هستند، اما این جداگانه نیست. وقتی به روی صحنه می‌روید، همه این کار را می‌کنند؛ اما شما آن را به صورت جداگانه می‌بینید. ما این را قبلاً هم گفته‌ایم. شاید با آن مشکل دارید، با تجسم آن، یا با کل این ایده. با این حال در کودکی به شما گفته می‌شود که خدا قادر است «همزمان» به دعای میلیاردها نفر گوش کند و مستقیما به کار هر فرد بپردازد. این را چگونه توضیح می‌دهید؟

ما در آستانۀ انجام آن هستیم. و اجازۀ انجام آن، خدای درون شماست، همان تقدس روح شما، موهبت خدا، روحی که جاودانه است، روحی که تقریبا از نظر هر یک از سیستم‌های اعتقادی این سیاره جاودانه است و آن روح متعلق به شماست. و شما امروز جاودانگی آن را به کار می‌گیرید.

از شما می‌خواهم در این سالن تئاتر دایره‌شکل که امروز تماشاگران بسیار زیادی دارد، از پله‌ها پایین رفته و با بالارفتن از پله‌های صحنه، بر روی آن قرار بگیرید. ممکن است بگویید که آن امروز یک استادیوم است و با این حال صمیمیت یک گروه کوچک را دارد، زیرا سکوتی در آنجا حکمفرماست. هیچ کس چیزی نمی‌گوید. تماشاگران در جای خود قرار گرفته‌اند و آماده هستند. تماشاگران در جای خود هستند و آماده‌اند، زیرا آن‌ها امروز شدیدا نیازمند کمک شما هستند، [نیازمند کمک] همهٔ شما، شما که مقدس هستید.

حتی اگر شما، خود نیز مشکلی دارید و به این مکان آمده‌اید تا شفا بیابید، قرار است امروز بر روی یک صندلی نشسته و یک درمانگر زبردست شوید. این چه حسی دارد؟

ممکن است بگویید: «من مجهز [به انجام این کار] نیستم. من نمی‌توانم این کار را انجام دهم. من نمی‌توانم این را تصور کنم.»

و به شما می‌گویم: «سعی نکنید که از آن سر در بیاورید! اگر باید چیزی را تصور کنید، قرار است خلوص آفریدگاری را تصور کنید که در درون شماست و می‌خواهد «به کسانی که در جایگاه تماشاگران هستند» کمک کند، به همۀ آن‌ها.»

شما هزاران نفری که هم‌اکنون بیننده این برنامه هستید! روی صحبتم با شماست. هر یک از شما را جداگانه و نه با همدیگر، دعوت می‌کنم که به روی صحنه بیایید، به روی صحنۀ روح خود. هر یک از شما قطعه‌ای از آفریدگار را در درون خود دارید. هر یک از شما که هم‌اکنون این برنامه را می‌بینید، یک درمانگر چیره‌دست هستید.

اگر بتوانید هر چیز انسان‌گرایانه را از خود بزدایید...

شما در انرژی روح خود نشسته‌اید. شما اجازه دارید تا همۀ آن دوگانگی و انسان‌گرایی و اندوه و خشم را زدوده، با خلوص خدا بنشینید و کاری بکنید. و آن کار هم‌اکنون در حال فرا رسیدن است.

همۀ این تماشاگران کسانی هستند که هم‌اکنون در این سیاره دچار مشکلی هستند، خواه آن مشکل بیماری باشد، خواه ترس از ویروسی که در این سیاره است یا موقعیتی که در اینجا هست یا هر یک از دیگر مواردی که مردم اینک در حال از سرگذراندن آن هستند و باعث بی‌خوابی و ایجاد اضطراب، ترس و خشم می‌شود.

چنین افرادی اگر میلیاردها نفر نباشند، میلیون‌ها نفر هستند. و همگی آنها آرزو دارند که‌ای کاش می‌توانستند یک قرص جادویی بخورند تا با آن بتوانند در آرامش بوده و بخوابند و سعی کنند تا بفهمند در زندگی‌هایشان، در بدن‌هایشان یا در حکومت‌ها و کشورهایشان چه اتفاقی در حال وقوع است. آن‌ها آرزو می‌کنند که‌ای کاش می‌شد به گذشته و به همان شیوه‌ای که [پیش از این] بود بازگشته و ندانند که قرار است بعد از آن چه اتفاقی رخ دهد، در حالی که از نظر مالی هم دچار مشکل هستند.

اکنون از شما هزاران نفر می‌خواهم که بر روی آن صندلی بنشینید و از شما می‌خواهم که با خلوص عشق، با همان خلوص عشقی که شما به عنوان «سرچشمه آفرینشگر» دارید، با استادی خود، برای همه و فردفرد آن‌ها بزرگ‌ترین شستشوی عشقی را بفرستید که تا به اکنون احساس کرده‌اند.

و برخی خواهند گفت: «خُب، این کافی نخواهد بود کرایون!»

و من به شما می‌گویم: «اُه! چرا کافی است. و این همان چیزی است که شما برای آموختنش آمده‌اید. عشق بر همه چیز چیره می‌شود.»

و در این «شستشوی عشق» برای هر یک از آنها، راه‌حل‌های جداگانه‌ای هست تا شب‌هنگام بخوابند، تا بهتر التیام بیابند، تا شاید اصلا شفا بیابند و یا اینکه عظمت خود را درک کنند، تا شاید بعد از ماه‌ها یا سال‌ها برای اولین بار آرام یابند، تا بدانند که قطعا برای همۀ مشکلات راه‌حل‌هایی وجود دارد، برای همۀ چیزهایی که هم‌اکنون از آن می‌ترسند یا در حال از سرگذراندن آن هستند،.

آن عده از شما که اینجا هستید، اگر هم اکنون همراه با من این کار را بصورت دسته جمعی انجام دهید، می‌تواند میلیون‌ها نفر را تحت تاثیر قرار دهد. «حلقه دوازده» این است. این واقعیتی است که مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته. این «میدان» نامیده می‌شود. در بسیاری از جاها دربارۀ آن صحبت می‌شود، در جاهایی که [نشان می‌دهد] آگاهی پادشاه همۀ انرژی‌هاست.

و امروز آگاهی، عشقِ به یکدیگر است. آیا می‌توانید انجامش دهید؟ آیا می‌توانید آنجا نشسته و بازخورد آن را احساس کنید، از طریق کسانی که شروع به گریه خواهند کرد، شاید به این علت که دارد نتیجه می‌دهد، یا از طریق شفایی که ممکن است در جمع این تماشاگران در حال وقوع باشد، چرا که دارد نتیجه می‌دهد؛ یا کسانی که بعد از ماه‌ها احساس آرامش دارند، چرا که این دارد نتیجه می‌دهد؛ زیرا شما زمان کوتاهی را برای نشستن بر روی آن صحنه اختصاص داده‌اید.

و حالا بهترین قسمت! آیا آماده‌اید؟ بهترین قسمت! (کرایون می‌خندد.)

هر چه تعداد افرادِ بیشتری از جمع تماشاگران شفا بیابند، شما هم امروز بیشتر شفا خواهید یافت. برای هرچه آمده باشید، با روانه ساختن این به سوی دیگران، درست به خودِ شما باز خواهد گشت.

این یک جشن و پایکوبی «عشق» است. این یک جشن «شفا» است. این یک جشن «صلح» است. این متعلق به شماست. و از شما می‌خواهم که در آنجا بمانید و احساسش کنید و احساسش کنید و احساسش کنید.

 و بدانید که همین گردهمایی و دیگرانی که از چنین گردهمایی‌هایی خواهند آمد، به تنهایی اوضاعِ افرادِ بسیار زیادی را بر روی این سیاره هم اکنون تغییر خواهد داد، افرادی که به هر آن‌چه می‌توانید به آنها بدهید، نیاز دارند.

بمان. بمان.

من کرایون هستم، عاشق انسان‌ها.

بمان.

و این چنین است.


[1] spirit

[2] Figure out: سردرآوردن با کمک محاسبه و منطق

[3] Matt Kahn

 

 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

پیش‌مدیتیشن۱۲۴

پیش‌مدیتیشن۱۲۶