پیش مدیتیشن۹۴
2022.08.10
درود عزیزانم، کرایون هستم از خدمات
مغناطیسی.
در این دوران جدید، موضوعات بسیاری وجود
دارد که دوست دارم دربارۀ آنها با شما صحبت کنم. اتفاقاتی که حتی به تازگی نه تنها در سطح
سیاره بلکه در ارتباط با شما نیز رخ دادهاند، شگفتانگیز و عجیب هستند. و شما
ممکن است بگویید: «خب، من هیچ معجزهای در این سیاره ندیدهام!»
واقعا؟! «نور»
شروع به درخشش
خود میکند. تاریکی به شیوههایی واکنش نشان میدهد که پیش از این هرگز دیده نشده
است. ما این را قبلاً گفتهایم. این یک معجزه است. این یک معجزه
است، زیرا وضعیت فعلی را تغییر میدهد، وضعیتی که برای صدها سال یکسان بوده است. این آغازی است برای یک سیاره جدید، اما بیشتر از اینهاست.
در جلساتِ گذشته، در حلقه دوازده، برخی
چیزها را برای شما بیان کردیم تا در نظرشان بگیرید، از جمله دربارۀ «کاشت بذر». ما قصد داریم برخی ایدهها را پیرامون آن بذرها گسترش دهیم؛ برخی از این ایدهها
ممکن است کمی مبهم باشند و برخی دیگر ممکن است با آنچه که شما قبلاً میدانید
هماهنگی داشته باشند. این یکی، از آن چیزهایی است که باید بشنویدش.
سالیانِ سال است که ما در مورد شکوه و
عظمت شما و پتانسیل
«استادی» در این سیاره صحبت کردهایم. چند نفر از
شما میتوانید تعریفی از استادی داشته باشید؟ شما ممکن است بگویید: «تنها الگویی که دارم، آن چیزی است که
دربارۀ استادانی که در این سیاره در گذشته بودهاند، خوانده و آموختهام.» بسیاری از آنها
اینجا ]بر روی زمین[ قدم میزدند و کارهای شگفتانگیزی انجام
میدادند. این استادی است. ]اما استادی[ بسیار فراتر از آن است.
به استاد مورد علاقهتان نگاه کنید. ما
قبلاً این را گفتهایم. به شما چه گفته شده است؟ شهود شما چه میگوید؟ چه حسی داشت
هنگامیکه کنار آن شخص مینشستید، چه مرد باشد چه زن؛ همان شخصی که شاید استاد یا
قدیس نامیده میشود و به عنوان کسی دیده میشود که میتواند معجزات زیبا انجام
دهد؟ اما بیش از آن... یکبار به شما گفتم که
در جایی که استادان قدم میزنند، گلها میرویند. جایی که استادان قدم میزنند،
حیوانات میآیند و در کنار پایشان مینشینند، زیرا چیزی نظیر «آگاهی یک استاد صعود
کرده» وجود ندارد. شما آنها را به واسطه کارهایشان نیست که میشناسید، بلکه آنها
بر اساس آگاهی درونیشان و همچنین احساسی که در حضور آنها دارید، شناخته میشوند.
هر استادی که میتوانید تصور کنید، هر
استادی که میشناسید یا شاید زمانی او را پرستش کردهاید یا تا به امروز او را الگوی
خود قرار دادهاید، همۀ آنها آن [ویژگی[ را داشتند. آگاهیای که چنان بالا بود که
انسانها فقط میخواستند در کنارشان باشند و نزدشان بنشینند.
همه استادان چه وجه اشتراکی داشتند؟ من
به شما خواهم گفت. این چیزی نیست که لزوماً مورخان به شما بگویند: همگی آنها میخندیدند، همۀ آنها! آنها شاد بودند. عزیزانم من
آنجا بودم. رازهایی در استادی وجود دارد که هرگز به شما گفته نشده است. آنها را به عنوان الگو و نمونه بر
فراز یک جایگاه رفیع [و دستنیافتنی] قرار دادهاند. شما درباره اعمال و عملکردهای آنها میشنوید.
شما آن را در کتب مقدس میخوانید، اما آیا «انسان»
را میشناسید؟
من به شما میگویم که اگر میتوانستید آنها را ببینید، اگر میتوانستید نزد آنها
بنشینید و با آنها صحبت کنید، متوجه میشدید که آنها میدانی از عشق از
خود ساطع میکنند. این میدان به قدری قوی است که هر کسی که در آن قرار گیرد، به
طریقی بسیار زیبا تحتتأثیر قرار خواهد گرفت. برخی به سادگی با نشستن کنار آنها شفا مییابند،
زیرا ساختار سلولی انسان با عشق آنها آکنده میشود. میتوان گفت که عشق آنها در دیانایشان
حل شده است. این استادی است.
آیا این استادی متعلق به شما نیز هست؟
اکنون کسانی هستند که میگویند: «روزی، در این سیاره، استادی قابل دستیابی
خواهد بود، زیرا کرایون گفته است که در نهایت یک آگاهی صعود یافته وجود خواهد داشت.» میخواهم یک راز، یک نکته را به شما
بگویم: آگاهی، به خودی خود به سطح بالاتری نمیرسد. ]بلکه[ پیش رانده میشود. این تسریع و شتاب ]آگاهی[ توسط ارواح کهنی صورت میگیرد که شروع به درک
استادی میکنند، شروع به درک این میکنند که چه کسی هستند و نحوه
عملکردشان تاثیری مستقیم بر میدان اطراف آنها و همچنین میدانی که سالها دربارۀ آن
صحبت کردهایم دارد و آن را تغییر میدهد و ]این تأثیر[ به طور ماندگاری باقی میماند.
میخواهم چیز دیگری را به شما بگویم که
بارها و بارها گفتهایم. نور، تاریکی را از بین میبرد. و در اینجا میخواهم درباره آن به شما
بگویم. اگر انرژی منفی در یک اتاق وجود داشته باشد و شما آن را احساس کرده باشید،
میتوان آن را با نور، خنده، درک و
بخشش، تقریباً در یک لحظه از بین برد. و آن نور، آن درک و بخشش در آنجا باقی
میماند. افراد بسیار کمی هستند که میتوانند خشمگین باقی بمانند. شما باید سخت
تلاش کنید تا خشمگین بمانید، اما ماندن در عشق آسان است. واقعاً
آسان است. وقتی عشق همیشه وجود دارد و عشق را با تمام عظمت و شکوه و زیبایی و شادیاش
میبینید، آنجا باقی میماند. به دیوارها میچسبد. به کف میچسبد. به شما میچسبد.
به اطرافیانتان میچسبد. البته این استعاره است.
آنچه به شما میگویم استادی است، ]که[ باید در حال حاضر روی آن کار کنید. آیا
خودتان را در ردای بالقوۀ یک استاد میبینید؟ [آیا احتمال و پتانسیل استاد شدن را
برای خودتان در نظر میگیرید؟] [کرایون میخندد]
استعارههای بیشتر[ی بگویم]: ابرقهرمانِ
استادی! حتی اگر میخواهید یک شنل هم در تصور خود بگنجانید![1] هر چیزی میتوانید تجسم کنید. آیا خودتان
را ]به عنوان یک استاد[ میبینید یا خیر؟
اولین کلید برای تبدیل شدن به چیزی غیر
از آنچه که هستید، اولین کلید برای دیدن استادی در زندگی خودتان، این است که خود
را به عنوان بخشی از آن ببینید.
بسیاری از افراد
میگویند: «خب، اینکه دستنیافتنی است! چرا باید
تلاش کنم؟!» یا شاید به شما یاد دادهاند که نباید
تلاش کنید. شاید به شما آموختهاند که شما یک انسان پست و حقیر هستید و تنها
استادانی که خویشی الهی دارند میتوانند این کارها را انجام دهند. و شاید نتوانید
اینکار[2] را انجام دهید، زیرا به شما آموخته شده
است که شما چیزی دارید که تاریک است، که کثیف[3] است. این یک ویژگی انسانی است و شما با
آن به دنیا آمدهاید. ]به شما[ آموخته شده است، ]ولی[ این حقیقت نیست. اینطور آموزش داده شده، ]اما[ این واقعیت ندارد.
شما مجهز به عشق، به دنیا میآیید. روح شما، که ما اغلب شما را به آنجا میبریم،
با عشق وارد میشود. جامعۀ شما در آموزش دادنتان برای از بینبردن آن [عشق] بسیار
مهارت دارد! عزیزانم ]منظورم[ عشقی که پدر و مادر به فرزند دارد، نیست؛
این نوع عشق، بسیار زیباست؛ بسیار دوستداشتنی است و بسیاری از شما خوشبخت هستید
که عشق پدر و مادر را دارید. عشق در زندگی شما بواسطۀ همسر یا حتی حیوان خانگیتان
وجود دارد. بسیاری از شما خوشبخت هستید که این ]نوع عشق] را دارید. اما من در
اینجا درباره چیزی صحبت میکنم که به همراه شما میآید، عشقی همراه با روحتان، و
به شما میگوید شما زیبا هستید. آنچه از روح شما میآید به شما میگوید که گام
بعدی در رشد شما، خلق استادی در زندگیتان است. این ]یک قدرت[ شهودی است. این همان چیزی است که شما
هستید. آیا میدانستید؟ اگر این اولین باری است که این را میشنوید، میخواهم
در این لحظه آن را قبول کنید. شما مجهز به استادی به دنیا آمدهاید.
اکثر استادانِ این سیاره راه نمیافتادند
اینطرف و آنطرف بگویند: «من نور هستم و شما نیستید!» آنها اینگونه حرف نمیزدند. تقریباً هر
چیزی که یک استاد به شما میگفت یا مینوشت یا به شاگردانش میگفت این بود: «به من نگاه کن! این چیزی است که تو میتوانی باشی. به من نگاه کن! نگاه کن به آنچه من هستم و
انجام میدهم. من همانند تو یک انسان هستم. اگر بخواهی تو نیز همین هستی.»
میتوان گفت که شما همگی به عنوان پسران
و دختران سرچشمه آفرینشگر به دنیا میآیید. شما اول یک روح هستید، بَعد یک انسان.[4] به نوعی، آموزش و تربیت شما این بوده است
که همۀ آلودگیهای انسان مانع رسیدن به خداست. چه کسی این ]باور[ را برای شما ساخته است؟ من از شما میخواهم
در مورد ساختارشکنی آن در زندگی خود فکر کنید. تکتک شما پتانسیلهای آیندۀ استادی هستید.
امشب، در حلقه دوازده، من آن را کاملاً
فاش نخواهم کرد، اما در مدیتیشن حلقه دوازده، صحبت دربارۀ آن و آنچه که میتوانید
انجام دهید و اینکه چگونه پیش بروید را ادامه خواهم داد. تکتک شما اگر بخواهد،
استادی را در آیندۀ خود خواهد داشت. نوعی استادی، تغییری در زندگی که سپس بر روی
افراد دیگر در اطراف شما تأثیر خواهد گذاشت. زیبایی عشقی که به نظر میرسد همه جا
در هر جایی که میروید، نفوذ میکند؛ مانند یک حباب [اطرف شماست]، هر جا که حرکت
میکنید، هر جا که ایستادهاید، مردم میبینند که حضور داشتن در اطراف شما امن
است. شما آنجا هستید و این چیز خوبی است. آنها با شما خواهند خندید و دوست خواهند
داشت. این شروع استادی است. وقتی این را داشته باشید، هر چیز دیگری ممکن است.
آیا این ]استادی[ برای شماست؟ عزیزم، آیا میبینی که ردای
استادی در کمد تو آویزان است؟! این اولین قدم برای رسیدن به استادی است. خودتان را
در آن موقعیت ببینید و تصورش کنید و سپس این اتفاق خواهد افتاد.
من کرایون هستم، عاشق بشریت.
و اینچنین است.
[1] کرایون با طنز اشاره به فیلمهای ابرقهرمانی میکند تا شما
را وادار به تصور استادی برای خود کند. مترجم
[2] تجسم استادی خودتان. مترجم
[3] آلوده
[4] به عبارت دیگر، هویت اصلی شما روح است که از سرچشمۀ
آفرینشگر برخاسته است و سپس شما در قالب یک انسان در این دنیا ظاهر میشوید. مترجم
نظرات
ارسال یک نظر