مدیتیشن۵۶
2021.10.27
درود عزیزانم، کرایون
هستم.
کمی نزدیکتر
بیایید. کمی نزدیکتر بیایید. این یک دعوت است، مگر نه؟ دعوت به انجام کاری شاید
متفاوت و نزدیکتر شدن به من. تقریباً همۀ چیزهایی که در تمام پیامهای من بیان
شده، معانی بسیاری دارند. راهش این است، زیرا زبان شما در گسترۀ ادراک چیزهایی که
نمیتوانیم برایتان شرح دهیم، محدود است. اگر شما زبان نوریِ آنسوی پرده را
داشتید، به مفهومی که از گفتن «نزدیکتر بیایید» مدنظر ماست، نزدیکتر میشدید. ما
خواهان یکپارچگی روحهای شما هستیم. «نزدیکتر آمدن» در واقع به معنای رفتن
به مکانی است که خیلی از شما حتی از وجودش هم بیخبرید. آنها این را «لمس
چهرۀ خدا» مینامند، اینهم استعارۀ دیگری است تا به آن فکر کنید.
عزیزانم این به معنای
نزدیک بودن نه تنها به روح خود، بلکه به روحهای تمام دیگر کسانی است که با شما
درهمتافتهاند. ما قبلاً دربارۀ کل ایدۀه روح صحبت کردهایم، دربارۀ اینکه روح
چیست، دربارۀ این واقعیت که روح جدا و منفرد نیست، اما شما میخواهید که باشد. آنطور
که شما میبینید، شما انسانی هستید در یک بدن، با یک نام و یک شخصیت و یک آگاهی و
یک زندگی. در نتیجه وقتی دربارۀ روح صحبت میکنید، آن روح چیزی است با یک هویتِ
مستقل، با یک آگاهی، شاید حتی با یک اسم. دور بودن از آن حقیقت، بیشتر از این نمیتواند
باشد. و آن حقیقت پرشکوه که دربارۀ روح شماست این است که: آن
همیشه با سرچشمۀ آفرینشگر یکپارچه، همپژواک و منسجم است.
ما همۀ اینها را قبلاً
هم به شما گفتهایم، اما شاید لازم است که دوباره بشنوید. «نزدیکتر آمدن»
در واقع به این معنی است که همۀ شما صندلیهایتان را به سرعت به یکدیگر نزدیک
کنید. اگر در یک سمینار حضور داشته باشید، اینچیزی است که از شما خواهیم خواست و
شاید اینکه بعدش هم، دستِ کناردستیتان را بگیرید، البته اگر مایل باشید. همۀ
استعارهها برای این هستند که شما را به جایی برسانند که در انسجام، همگی شما بهعنوان یک [وجود واحد] فکر کنید.
آنگاه به اینکه «روح چگونه است؟» کمی نزدیکتر میشوید. در آنسوی پرده سوپی
از روحها وجود دارد. هیچ پوستهای وجود ندارد که آنها را از هم جدا
کند. آنها فقط هستند، غرق در شفقت و عشقِ خدا، و طوری با یکدیگر به سفر در این
جهان مشغولاند که درکش هم برای شما ممکن نیست. این باشکوه است.
نامی که شما در آنسوی
پرده دارید، نامی نیست که متعلق به روحتان باشد عزیزانم. شما نامی از سرچشمۀ
آفرینشگر دارید، طوریکه حتی تفکیکشده هم نیست. این جدایی فقط با تمایل به
جدابودنِ آن، آنهم وقتی که شما اینجا هستید، صورت میگیرد. بله، شما [چیزیکه]
مال خودتان باشد را دارید. شما میخواهید که آن را آگاهیِ روحی بنامید. و بله، آن
در ترکیب با «خانواده» است، اما خیلی چیزهایِ دیگر هم هست. فقط
برای اینکه بدانید، آن روح، روحی نیست که مثل همینکاری که شما انسانها با نوعی
از جدایی انجام میدهید، در آنجا هم دوباره تنها بنشیند. این زیبا است. عزیزانم!
«نزدیکتر بیایید» یعنی برای این تجربه در هم آمیزید.
عصر امروز چنل دیگری بود
که در آن چنل حقیقت بحثبرانگیزِ باشکوهی را به شما گفتم. و آن حقیقت این بود که
همۀ روحهای این سیاره که چندین میلیارد هستند، درواقع بخشی از یک طرح و برنامه هستند
که در این برنامه بسیاری از آنها، به ویژه آنهایی که انسانهای نخستینِ این
سیاره هستند، بارها و بارها بازمیگردند. ممکن است دربارۀ درصدهایی که پاسخ این
سوال است تعجب کنید: «کسانیکه قبلاً به صورت انسان اینجا بودهاند چند درصد هستند! ؟ و
کسانی که اکنون تازهوارد هستند چند درصدند؟» و پاسخ این خواهد بود که مثل این است
که مدرسۀ بسیار عظیمی داشته باشید و بگویید: «از زمان شروع بهکار این مدرسه چند
نفر پایههای تحصیلی را گذراندهاند و چند نفر تازه به پایۀ اول آمدهاند؟» و پاسخ
این خواهد بود که «اکثر دانشآموزان در پایههای
مختلف اینجا بودهاند. قدیمیترها با گذراندنِ پایههای بسیار که میتوان
گفت در این مدرسه شامل هزاران پایۀ تحصیلی است، اینجا بودهاند. پس
اکثریت قبلاً در این مدرسه بودهاند.» با اینحال فقط درصد بسیار
کمی از آغاز در اینجا[1] بودهاند،
زیرا جمعیت شما بهصورت هندسی در حال افزایش است.
پس اگر این تصویر را
ببینید، ممکن است فکر کنید که این سیاره شامل میلیاردها و میلیاردها انسان است و
آنها فقط برای یک بار اینجا هستند. در حالیکه اینطور نیست. روحهای کهن در حال
تماشا و شنیدن این برنامه هستند. آنها هستند که جذب این برنامهها میشوند. شما
بازمیگردید. به شما خواهم گفت، زیرا من میدانم که اکنون چه کسی دارد تماشا میکند.
گرایشی که در میدان است، میگوید که چه کسی [این برنامه را در آینده] تماشا خواهد
کرد و یا حتی اینکه در آیندۀ دور چه کسی ممکن است این برنامه را دوباره و دوباره
تماشا کند. به شما خواهم گفت که اکثر کسانی که به سوی این نوع برنامهها و این نوع آموزشها کشیده
میشوند، روحهای کهن هستند، آن هم به یک دلیل: زیرا آنها میدانند که
وقتِ آن است که گردِ هم آیند. اگر شفای «برنامۀ چهارشنبههای شفابخش»،
نزدیکتر شدن بوده باشد، چه؟
ما این را قبلاً هم گفتهایم
که وقتی که شما نزدیکتر شدن را آغاز و شروع به درک و فهم یک حقیقت بزرگتر میکنید.
اگر این یک کاتالیزور باشد چه؟ کاتالیزوری برای شفایی که به خاطر آن آمدهاید، آنهم
بدون اینکه هرگز اشارهای شود به اینکه آن، چه میتواند باشد. آیا
ممکن است که در واقع شفا یک رویداد طبیعی باشد که رخدادنش
هنگامی است که ابتدا چیزهای دیگری پیش میآیند، مانند تصدیق اینکه چیزهای بسیار
دیگری وجود دارد. اگر شفا یک اثر جانبی از آگاهی بالاتر باشد چه؟ برای شفا به شما
یک فرایند خطی آموختهاند. حتی در موضوعات غامض[2] نیز به
شما یک فرایند خطی آموختهاند. شما میآیید، میروید، شمعهای بسیاری را روشن میکنید،
از پلههای بسیاری بالا میروید، چیزهای بسیاری میگویید، این یا آن مراسم را
انجام میدهید، این بار یکی قبل از دیگری. و شما پلکانی دارید از کارهایی که باید
انجام دهید و بعد از آن است که شاید شفای خود را دریافت کنید. آیا خطی بودنش را میبینید؟
اگر فقط یک چیز [وجود
داشته] باشد چه؟ اگر فقط یک چیز باشد که شفقتی از آگاهیِ بالاتر را همچون آبشاری
برایتان آغاز کند چه؟ و آن یک چیز این است که آرام بگیرید، ذهنتان را خاموش کنید و
بگویید: «من آن را میپذیرم، همان چیزی را که نمیدانم چیست، همان چیزی که بالاتر
از آن است که بتوانم درکش کنم و به آگاهیای میپیوندم که بهعنوانِ «سرچشمۀ آفرینشگر» میشناسمش.»
اگر این همان بوده
باشد چه؟ و شما به نقطۀ آغاز درک این رسیدهاید که «یک روح چقدر بزرگ باید باشد».
سپس شروع به درک این میکنید که هدف شما در اینجا واقعاً این نیست که یک قربانیِ
این سیاره باشید. شما شروع به درک این میکنید که ممکن است هدف بالاتری وجود داشته
باشد تا شما فقط اینجا باشید، تا در نتیجۀ آن آگاهیِ شما بتواند بخشی از انسانیتی
باشد که در حال رشد و تکامل است. اگر همۀ هدف شما همین بوده باشد چه؟ مردم بارها
پرسیدهاند: «خب، وظیفۀ من اینجا و بر روی این سیاره چیست؟ قرار است چه کاری انجام
دهم؟» اگر کاری که قرار است انجام دهید این باشد که [فقط] باشید و در هر
شرایطی نور خود را نشان دهید، چه؟
ما هر هفته میآییم و از
پلی عبور میکنیم. پلی که از شناختهشدهها به ناشناختههاست. و این یک استعاره
است، یک استعارۀ دیگر! و اکنون این کار را انجام خواهیم داد. ما با عبور از پل به
مکانی میرویم که از شما خواستهایم آن را بهعنوان یک مکان نبینید. چگونه؟ ما با
عبور از یک پل به چیزی میرویم که وجود دارد؛ ولی دیگر در سهبعدی نیست، چیزی که
بازتاب دهندۀ این است که روحِ شما چقدر زیبا و مبسوط و پیچیده است. بیایید هماکنون
انجامش دهیم. اگر مایل باشید میتوانید در چشمِ ذهنِ خود پلی را ببینید. همۀ شما
[تابهحال] پلهایی را دیدهاید. اگر مایل هستید میتوانید در چشمِ ذهنِ خود
ببینید که در میانۀ راه، که در میانۀ
محلِ شروع حرکت و رسیدن به آنسوی پل واقع شده، مهی وجود دارد و نمیتوانید از
میان آن مه چیزی را ببینید.
از شما میخواهم که
اینک با من به روی آن پل بیایید و کمی قدم بزنید. فقط اندکی قدم بزنید. آنعده از
شما که قبلاً اینکار را انجام دادهاید، دوباره و شاید خیلی از شما برای اولینبار،
متوجه خواهید شد که کاری که اکنون در حالِ انجامش هستم، بنای یک ساختارِ سهبعدی
است که به کمک استعارهها قادر خواهید بود یک مکانِ چندبعدی، یک انرژیِ چندبعدی یا
[هستی] چندبعدی را درک کنید.
با من به سوی این مه
بیایید و لحظهای اینجا بایستید و این را دریابید که بقیۀ زندگیِ شما ممکن است
درست در آنسویِ این پل باشد، زیرا آنچه اکنون اتفاق میافتد، با شما خواهد ماند.
این را قبلاً هم گفتهایم که از این به بعد هر ادراکی که دارید، هر آهانی که میگویید،
هرگونه ارتقای آگاهی که تجربه میکنید، تا پایان با شما میماند و این شاملِ
زندگیِ بعدی هم میشود. این نسبتاً جدید است. این یک انرژی جدید است عزیزانم و
آنچه اکنون میآموزید و آنچه اکنون دارید پایدار و ماندگار است. دفعۀ بعد که باز
میگردید، همهاش آنجاست. لازم نیست دوباره بیاموزیدش. لازم نیست اشتباهایی اشتباههایی را که مرتکب شدهاید،
دوباره بیاموزید. شما بسیار روشنبینتر از آنچه اینبار بودهاید، خواهید آمد.
از شما میخواهم که هماکنون
دستم را بگیرید. همۀ شما دستی را دیدهاید، میتوانید گرفتنِ یک دست را تجسم کنید.
از طریق من دستِ سرچشمۀ آفرینشگر را بگیرید و این تنها یک استعاره است. و بیایید
با هم از میان آن مه بگذریم. قرار نیست
به شما بگوییم چهچیزی را ببینید یا تجسمش کنید. در عوض از شما میخواهم که احساس
کنید. این خاص است. شما انتخابی داشتهاید، انتخابی که در غالب استعاره به جایی میروید
که نمیشناسیدش. هر چند بار هم که اینجا بوده باشید، هنوز هم آن را نمیشناسید. برای
ما غیرممکن است که چیزی را برایتان شرح دهیم که هنوز در دسترستان نیست. از شما میخواهم
که «مورد عشق بودن» را احساس کنید. اینچیزی است که از شما میخواهم
احساسش کنید و از حضور در قلمرو روحِ خود احساس امنیت داشته باشید. از شما میخواهم
که اگر میخواهید از آن در عبور کنید، از آن درگاه عبور کنید و رو به پایین به
داخل آن سالن تئاترِ دایرهشکل وارد شوید. در حلقه ۱۲دوازده، این همیشه آنجاست. این همیشه آنجاست، زیرا این
دربارۀ آن است و همیشه خواهد بود، آنجا مکانی است برای آزمودن، ؛ خواهید دید. آنجا مکانی است برای تعالی، ؛ خواهید
دید. گاهی آنجا مکانی است برای یادآوری، ؛ خواهید دید.
این سالن تئاتر دایره
شکل، آمفیتئاتری است که یک صحنه دارد و در گودی واقع شده است. شما از میان
جایگاهی که تماشاگران در آن مینشینند، رو به پایین و سپس از پلههای صحنه بالا میروید
و روی صحنه قرار میگیرید. یعنی همان جایی که در آن باز هم یک صندلی هست. از شما
میخواهم که بر روی صندلی بنشینید، فقط چند لحظه. امشب قرار است که [مراسم] تمجید صورت
بگیرد. ممکن است فکر کنید که این خیلی شبیه کارهایی که انجام دادهایم به نظر میرسد.
هربار متفاوت است. حتی اگر سناریوی آن یکسان به نظر برسد، انرژیِ آن اینگونه
نیست؛ زیرا در این سیاره، هر هفته اوضاع تغییر میکند. من آن میدان را به وضوح میبینم
و در این میدان پتانسیلهایی وجود دارد که شما ایجادش کردهاید، نه روح هستی، شما
ایجادش کردهاید. در این میدان پاکسازیها و اکتشافهایی در
راه است، آن هم فقط به یک دلیل؛ زیرا شما در سال ۲۰۱۲ از آن شاخصِ زمانی
عبور کردید و موفق شدید، از همان شاخص زمانی که تاریخدانانها و نویسندگانِ متونِ مقدس خیلی چیزها
دربارۀ آن گفته بودند. و همۀ آنها از تاریخی میگفتند که شاید شما دیگر وجود
نخواهید داشت، چرا که دوباره خود را نابود میکردید و همۀ این اتفاقها قرار بود
که در حول و حوش سال ۲۰۰۰ و پس از آن رخ دهد و اگر توجه کرده باشید، اینچنین نشد. و
[اینک] شما اینجا هستید، زیرا آن آگاهی که در زندگیهای [گذشته] و زندگی کنونی خود
رشد و گسترش دادید، مجموعاً اوضاع را عوض کرد.
یک لحظه روی این صندلی
بنشینید و وارد شدن آنها را تماشا کنید. ما قبلاً این را انجام دادهایم. هر کسی که در جایگاه تماشاگران مینشیند، یا
خودِ شما هستید در یکی از زندگیهای گذشتهتان، یا یکی از اعضای خانوادۀ امروز
شماست در یکی از زندگیهای گذشتهاش، زیرا خانوادهها در کنار یکدیگر به زندگیِ
جسمانی در میآیند عزیزانم. شما در گروههای خانوادگی به زندگی جسمانی میآیید،
شما آن خانواده را ملاقات میکنید. شما همۀ آنها را میشناسید. و شما! چند بار در
این سیاره بودهاید؟ صد بار؟ دویست بار؟ هزار بار؟ همۀ آنها در
جایگاه تماشاگران هستند. آنها، شما! دیدار با آگاهی خودتان، در زمانی که در سطح
پایینتری بوده، چه حسی دارد؟ ای روح کهن، تو در زمانهای دیرین و در انرژی کهن
برای در اینجا بودن هزینههای بسیاری پرداختهای، با کشمکشهایی که از سر گذراندهای،
با اوضاع و احوال منفی و بدبینانهای که میبایست از سر میگذراندی. و اکنون اینجا
بر روی این صحنه هستی، در سال ۲۰۲۱، سالی که هرگز گمان نمیرفت که اصلاً
انسانی داشته باشد.
همچنان که بر روی این
صندلی نشستهاید، اتفاق بعدی که قرار است رخ دهد این است که این تماشاگران بلند
خواهند شد. آنها آغازگرِ موجی از تشویق خواهند بود. و همۀ شما تشویقگر همگیتان
خواهید بود، اما به طور خاص شما در هزارۀ جدید، در عصر لموریایی ایستادهاید. شما
موفق شدید، اما اگر سپریکردن زندگیهای گذشتهتان نبود موفق نمیشدید، همان زندگیهای
گذشتهای که اینک در میان تماشاگران هستند و نیز زندگیهای گذشتۀ همۀ اعضای
خانواده که اینک در بین تماشاگران هستند و آنها هم اینجا بودهاند. و این موج میرود
تا تبدیل به هلهله شود. و اینک متوجه میشوید که بهتر است از روی صندلی برخیزید،
زیرا قرار است شما هم بایستید و کف بزنید و تشویق کنید. شما موفق شدید، شما و همۀ
آن زندگیهای گذشته. شما شایستۀ در اینجا بودن هستید. این نقطۀ اوج پرتوهای آگاهیِ
این سیاره است. عزیزانم! شما خاص هستید، حضورتان در اینجا نه برای رنج
بردن است و نه بر حسب تصادف، بلکه برای این است که هماکنون یاریگر همۀ دیگر کسانی
باشید که با شما هستند و این را از سر گذراندهاند تا شما را به اینجا برسانند.
ای روح کهن! به یک سیارۀ
جدید خوش آمدی. اگر بینندۀ خبرها
باشید، که همگیتان هستید، ممکن است اینگونه فکر نکنید. اما اینجا چیزهای بسیارِ
دیگری در جریان است، بیشتر از آنچه فکرش را میکردید. بگذارید تا صد سال دیگر با شما سخن بگویم. اُه، ممکن است
اینکار را بکنم. اینچیزی است که هماکنون در حال وقوع است. آیا میتوانید احساسش
کنید؟ آیا میتوانید این تمجید و تحسینها را احساس کنید؟ آیا میتوانید کف بزنید؟
آیا میتوانید آن عشق و شفقت را احساس کنید، همان عشق و شفقتی که به درونِ همۀ
افراد حاضر در جایگاه تماشاگران راهیافته، همان تماشاگرانی که میگویند: «تو موفق
شدی. ما به انجامش رساندیم. ما به انجامش رساندیم.»
بمان. بمان و این
که «روح هستی از تو قدردانی میکند» را حساس کن ای روح کهن.
و اینچنین است.
[1] سیاره زمین (مترجم)
[2] esoteric
نظرات
ارسال یک نظر