مدیتیشن۳۱

2021.04.21

 درود عزیزانم. کرایون هستم.

کمی نزدیک‌تر بیایید. کمی نزدیک‌تر بیایید.

این یک دعوت است، اینطور نیست؟ تا شاید کاری متفاوت انجام دهید و کمی به من نزدیک‌تر شوید. تقریباً هر چه [تا به اکنون] بیان شده و تمام پیام‌هایی که داده‌ام، معانی بسیاری دارند. اینگونه است، زیرا گسترهٔ زبان شما در محدوده دریافت و درک چیزهایی نیست که من بتوانم آن‌ها را برای شما توضیح دهم. اگر شما به زبان نور، زبان آنسوی پرده آشنایی داشتید، در آن صورت می‌توانستید به آنچه منظور ماست وقتی می‌گوییم «نزدیک‌تر بیایید»، نزدیک‌تر شوید.

ما خواستار یکپارچگی (ادغام) روح‌های شما هستیم. «نزدیک‌تر بیایید» در واقع یعنی رفتن به جایی که بسیاری از شما حتی از وجود آن بی‌خبرید. آن (جا) را «لمس چهره خدا» می‌نامند، و این استعاره‌ای دیگر از آن است، و این یعنی عزیزانم نه تنها به روح خودتان، بلکه به تمام روح‌های دیگری که با روح شما در هم تنیده شده‌اند، نزدیک شوید.

قبلاً در مورد کلیت‌ایده یک روح، اینکه چیست و واقعیت اینکه روح، منفرد نیست اما شما می‌خواهید که باشد، صحبت کردیم. در مورد اینکه آنطور که شما خود را می‌بینید، به عنوان یک انسان، در یک بدن، با یک نام و یک شخصیت و یک آگاهی و یک زندگی (حیات) هم صحبت کرده‌ایم. بنابراین وقتی در مورد روح صحبت می‌کنیم، ناگهان [در دیدگاه شما] روح، یک چیز، با یک هویت، با یک آگاهی و احتمالاً با یک نام هست و این بسیار از حقیقت فاصله دارد. آن حقیقت شگفت‌انگیز در مورد روح‌تان این است که آن همیشه با سرچشمه آفرینش، درآمیخته و هم رزونانس و متصلِ با آن است. همه این‌ها را قبلاً بارها به شما گفته‌ایم، ولی شاید نیاز دارید که آن را دوباره بشنوید.

«نزدیک‌تر آمدن» حقیقتاً بدین معناست که: همه شما صندلی‌هایتان را یک کم به یکدیگر نزدیک‌تر کنید، اگر شما در سمینار بودید، آنچه از شما می‌خواستیم انجام دهید این بود، یا حتی شاید بعدش می‌گفتیم اگر مایلید دست فرد کناری خود را بگیرید. تمامی این استعاره‌ها برای این هستند که شما را به نقطه‌ای از «انسجام و بهم پیوستگی» برسانند، تا جایی که همگی شما فکر کنید که «یکی» هستید و اندکی بیشتر به چگونگی روح خود نزدیک‌تر شوید.

در طرف دیگر پرده، سوپی از ارواح است؛ هیچ غشایی که آن‌ها را از هم جدا کند وجود ندارد، آن‌ها فقط هستند، آغشته به شفقت و عشق خداوند؛ و با هم این جهان را به طریقی می‌نوردند که برای شما فهمیدنی نیست! بسیار زیباست! عزیزانم در طرف دیگر پرده، شما نامی برای روحتان ندارید، نام «سرچشمه آفرینش» بر روی شماست! حتی هیچ گونه دسته‌بندی‌ای وجود ندارد. و فقط هنگامی که می‌خواهید به اینجا [به این دنیا] بیایید، از یکدیگر جدا می‌شوید. بله! شما آگاهی روح خودتان را دارید و آن در آمیخته با خانواده است و چیزهای بسیار بیشتری هست. فقط بدانید که یک روح مثل شمای انسان، مجزا و جدا نیست، و این زیباست!

عزیزانم نزدیک‌تر بیایید. یعنی برای این تجربه با هم «یکپارچه» شوید.

امشب در چنل پش از مدیتیشن به شما از حقیقتی بحث برانگیز و جذاب گفتم؛ این که تمام روح‌های این سیاره، میلیاردها روح در واقع بخشی از یک طرح می‌باشند و بسیاری از آن‌ها، بخصوص آن‌ها که انسان‌های اولیهٔ اصلی این سیاره بوده‌اند، بر می‌گردند و برمیگردند و بر می‌گردند.

ممکن است از شنیدن پاسخ این سؤال که: «چه درصدی از آن‌هایی که اینجا هستند، قبلاً انسان بوده‌اند؟ و چه درصدی بار اولشان هست که اینجا هستند؟! » شگفت‌زده شوید! و پاسخ این خواهد بود که اینجا شبیه یک مدرسه بسیار بزرگ است. بعد ممکن است این‌ها را کنار هم گذاشته و بپرسید: «خب چند درصد قبلاً اینجا و مشغول گذراندن کلاس‌ها بوده‌اند و چه تعداد به تازگی آمده‌اند و کلاس اولی هستند؟! »

و پاسخ این است که بیشتر دانش‌آموزان قبلاً در این مدرسه بوده‌اند! قدیمی‌ترها، کلاس‌های بیشتری، می‌توان گفت هزاران کلاس را در این مدرسه گذرانده‌اند. بنابراین اکثرا قبلاً در این مدرسه بوده‌اند و فقط تعداد کمی، درصد بسیار کمی از آغاز [آفرینش] در اینجا بوده‌اند چون جمعیت شما بطور هندسی در حال افزایش است، بنابراین وقتی شما این تصویر را می‌بینید ممکن است فکر کنید که زمین میلیاردها میلیارد انسان دارد و آن‌ها فقط یکبار اینجا هستند و [البته که] اینطور نیست!

روح‌های کهن در حال تماشا کردن و گوش دادن به این برنامه هستند. آن‌ها کسانی هستند که به اینجا جذب شده‌اند. شما بازمی‌گردید. به شما می‌گویم، زیرا می‌دانم چه کسی دارد[این برنامه را] نگاه می‌کند و گرایشاتی که در آینده برای نگاه کردن وجود خواهد داشت و حتی کسانی که در آینده دور ممکن است بارها و بارها [این برنامه را] نگاه کنند را می‌شناسم. به شما می‌گویم که اکثرا روح‌های کهن هستند که به سمت این نوع برنامه و این نوع آموزش کشیده می‌شوند، و آن هم به یک دلیل: زیرا می‌دانند که اکنون زمان با هم جمع شدن است.

اگر شفای چهارشنبه‌های شفابخش در «نزدیک‌تر شدن» باشد چه؟ در آن زمان که شما شروع به نزدیک‌تر شدن و فهم و ادراک حقیقت بزرگ‌تری می‌کنید، اگر بگویم که این کاتالیزور همان شفایی است که شما بدنبالش هستید چه؟ بدون اینکه حتی بخواهید اشاره‌ای به آن بکنید؟ در واقع شفا زمانی می‌تواند بطور طبیعی [و خودبه‌خودی] اتفاق بیفتد که چیزهای دیگری قبل از آن اتفاق افتاده باشند؛ مثلاً پذیرفتن این که چیزهای بیشتری [از آنچه قبلاً به شما آموخته‌اند] وجود دارد؟

اگر شفا اثر جانبیِ آگاهیِ برتر باشد، چه؟ روندِ شفا چنان بصورت یک پروسه خطی به شما آموزش داده شده که شما حتی در موارد درونیِ شفا هم به آن به مانند یک پروسه خطی می‌نگرید؛ اینکه: می‌آیید، می‌روید، شمع‌های زیادی روشن می‌کنید، پله‌های زیادی را بالا می‌روید، چیزهای زیادی را تکرار می‌کنید؛ یکی قبل از دیگری، این یا آن مراسم را به جا می‌آورید، و یک رشته از کارهایی دارید که به ترتیب باید انجام دهید و [تازه] آن موقع ممکن است شفا بیابید!!! خطی بودنش را دیدید؟!

چه می‌شود اگر فقط یک چیز باشد؟ چه می‌شود اگر واقعاً فقط یک چیز باشد که آبشاری از شفقت آگاهی برتر را به روی شما باز کند؟ و آن یک چیز این باشد:

«آرام بودن و کنار گذاشتن عقلانیت و گفتن اینکه: «من آنچه را که نمی‌دانم، آنچه فراتر از ادراک من است را می‌پذیرم و به آگاهی‌ای می‌پیوندم که می‌دانم سرچشمه آفرینش است.»»

اگر همه‌اش همین باشد چه؟ و اینگونه شما به جایی می‌روید که سرآغاز ادراک است. اینکه یک روح چقدر می‌تواند شکوهمند باشد؛ و شما شروع به درک واقعی هدفتان در اینجا می‌کنید: اینکه قربانی این سیاره نیستید و اینکه ممکن است مقصود والاتری از بودنِ شما در اینجا وجود داشته باشد، اینکه آگاهی شما می‌تواند بخشی از انسانیتی باشد که رشد می‌کند و تکامل می‌یابد. اگر این کل هدف [از بودنِ] شما [در اینجا] باشد چه؟

بسیاری مکرراً می‌پرسند: «کار من در این سیاره چیست؟ قرار است چه کاری کنم؟ » چه می‌شود اگر آنچه تو قرار است انجام دهی، بودن و نمایش نورت از هر طریقی باشد؟

هر هفته، می‌آییم و از یک پل عبور می‌کنیم، از شناخته به ناشناخته. یک استعاره، استعاره‌ای دیگر، و هم اکنون قرار است انجامش دهیم. از پل عبور می‌کنیم به سمت مکانی که از شما دعوت می‌کنیم بعنوان یک مکان به آن نگاه نکنید؛ بیایید برویم. چطور است؟ از پل می‌گذریم تا به چیزی که وجود دارد و دیگر سه بعدی نیست و نشان می‌دهد که چقدر روحتان زیبا، وسیع و پیچیده است برسیم. بیایید انجامش دهیم. اگر مایل باشید می‌توانید در چشم ذهنتان، یک پل را ببینید. همه شما [در زندگی خود] پل دیده‌اید.

اگر مایل هستید می‌توانید در چشم ذهنتان، ببینید که بر روی پل، در نیمه راه، بین مبدا و مقصد، مه غلیظی وجود دارد که نمی‌توانید آن طرفش را ببینید. می‌خواهم با من به روی پل بیایید، کمی قدم بزنید.

کسانی که این را قبلاً انجام داده‌اند و یا کسانی که شاید اولین بارشان باشد، تعداد زیادی از شما، متوجه هستید که [در واقع] من در حال ساختنِ ساختاری سه بعدی هستم تا شما براحتی بتوانید از طریق استعاره‌ها مکانی فرابعدی، انرژی یا وجودی فرابعدی را درک کنید.

با من به سمت آن مه بیایید و آنجا برای لحظه‌ای درنگ کنید و این را درک کنید که در آنسوی مه ممکن است بقیه زندگی‌های شما باشد، زیرا آنچه اتفاق می‌افتد با شما می‌ماند و قبلاً گفته‌ایم: هر درکی که داشته باشید، هر «آهان» ، هر نوع ارتقای آگاهی‌ای که شما از حالا به بعد تجربه کنید با شما در این زندگی و در تناسخ بعدی باقی می‌ماند. این کاملاً جدید است. عزیزانم این یک انرژی جدید است و آنچه هم اکنون می‌آموزید و آنچه دارید، به شما می‌چسبد! و وقتی دگر بار بازمی‌گردید، همه‌اش آنجاست، مجبور نیستید دوباره آن را از نو فرا بگیرید! اشتباهاتی را که مرتکب شده‌اید مجبور نیستید دوباره آن‌ها را بیاموزید! شما بسیار بیدارتر از این بار بازمی‌گردید.

حالا می‌خواهم دست مرا بگیرید. همه شما در زندگی خود یک دست را دیده‌اید! [و تجسم آن برای شما سخت نیست! ] می‌توانید گرفتن دست را تصور کنید. دست سرچشمه آفرینش را از طریق من بگیرید. فقط یک استعاره! بیایید با هم از میان مه عبور کنیم.

به شما نمی‌گویم چه چیزی را ببینید یا تصور کنید، بجای آن از شما می‌خواهم که احساس «خاص [بودن]» داشته باشید! شما یک انتخاب استعاره‌ای کرده‌اید، انتخاب کرده‌اید که به درون چیزی که نمی‌شناسید بروید، و با اینکه بارها اینجا بوده‌اید، هنوز هم نمی‌دانید. برای ما غیر ممکن است که چیزی را که هنوز آنقدر در دسترس نیست برایتان توضیح دهیم.

می‌خواهم حس «دوست داشته شدن» بکنید، این چیزی است که می‌خواهم حس کنید، و همینطور حس «امنیت از بودن در قلمرو روح خودتان» را؛ اگر مایلید از یک دروازه یا از یک پورتال عبور کنید و در تئاتر دایره‌ای شکل از پله‌ها پایین بروید. در حلقه دوازده، این تئاتر همیشه اینجاست. همیشه اینجاست زیرا همه موضوع دربارهٔ آن ست، و همیشه آنجا خواهد بود: محلی برای آزمون! خواهید دید! محلی برای ارتقا و تکامل؛ خواهید دید! و گاهی محلی برای یادآوری؛ خواهید دید!

این سالن تئاتر دایره‌ای، یک آمفی تئاتر گود با یک صحنه در مرکز آن است. شما به سمت پایین جایی که تماشاچیان می‌نشینند رفته و سپس به سمت بالا به روی صحنه جایی که یک صندلی هست می‌روید. از شما می‌خواهم برای یک لحظه روی صندلی بنشینید. امشب یک برنامه گرامیداشت و تقدیر برگزار خواهد شد. ممکن است فکر کنید که بسیار شبیه چیزی است که قبلاً به مانند آن را انجام داده‌ایم؛ ولی این مدیتیشن هر بار متفاوت هست، حتی اگر سناریو به نظر همان باشد، انرژی همان نیست زیرا هر هفته روی این سیاره چیزها تغییر می‌کنند.

من میدان را بوضوح می‌بینم و در این میدان پتانسیل‌هایی هست که شما خلق کرده‌اید، روح هستی (spirit) نه، بلکه شما خلق کرده‌اید! شفاف‌سازی‌هایی دارد وارد این میدان می‌شود، اکتشافاتی در حال ورود هستند، فقط به یک دلیل: زیرا در سال 2012 شما از شاخص زمانی عبور کردید و آن را انجام دادید، شما از پس آن برآمدید! آن نشانه که آنقدر در موردش گفته بودند، تاریخ‌دانان، نویسندگانِ کتاب‌های مقدس و همه، از زمانی گفته بودند که احتمالاً دیگر شما وجود نخواهید داشت چون خودتان را دوباره نابود خواهید کرد! و همه این‌ها قرار بود حدود سال ۲۰۰۰ و بعد از آن اتفاق بیافتد و اگر متوجه شده باشید، آن اتفاق نیافتاد! و شما اینجا هستید زیرا آگاهی‌ای که در طی زندگی‌های قبلی‌تان و این زندگی بطور جمعی گسترش دادید، آن تغییر را ایجاد کرد.

برای لحظه‌ای روی صندلی بنشینید و به آن‌هایی که می‌آیند نگاه کنید. ما قبلاً این‌کار را کرده‌ایم، هر کسی که در تماشاچیان هست یا «خودتان در زندگی‌های قبلی‌تان» است و یا «یک عضو خانواده از زندگی‌های قبلی شما که در این زندگی، او را می‌شناسید»؛ زیرا عزیزانم، خانواده‌ها با هم تناسخ می‌کنند. شما در گروه‌های خانوادگی تناسخ می‌یابید!

خانواده را ملاقات کنید، همه‌شان را می‌شناسید. و تو؟ چندین بار در این سیاره بوده‌ای؟ صد بار، دویست بار یا هزار بار؟ همه آن تناسخ‌ها در میان تماشاچیان هستند. آن‌ها، تو. ملاقات با آگاهی خودت در زمانی که سطح آگاهی، پایین‌تر بود؛ چه حسی دارد؟ تو برای بودن در اینجا بهای زیادی را پرداخت کرده‌ای.!ای روح کهن، تو سختی‌های بسیاری را از سر گذرانده‌ای و تجربیات ناخوشایندی داشته‌ای که در زمان‌های قدیم و انرژی‌های قدیم مجبور به گذر از آن‌ها بوده‌ای؛ و حالا تو روی این صحنه هستی! اکنون! در این سال، سال ۲۰۲۱، سالی که تصور آن نمی‌رفت که حتی بشریت هنوز وجود داشته باشد!

بعد قرار است چه اتفاقی بیافتد؟ همانطور که روی صندلی نشسته‌ای، تماشاچیان می‌ایستند و موجی از کف زدن آغاز می‌شود. و همهٔ «تو»ها دارید برای همهٔ «تو»ها[ی دیگر] کف می‌زنید! بخصوص «تو» که در هزاره جدید، بر فراز عصر لموریایی‌ایستاده‌ای. تو موفق شدی، ولی در عین حال، اگر تمام زندگی‌هایی را که در میان تماشاچیان هست نگذرانده بودی و اگر همه اعضای خانواده‌ای که حالا در میان تماشاچیان هستند نبودند، این امکان وجود داشت که موفق نشوی.

موج کف زدن تبدیل به هلهله می‌شود! و حالا تو هم می‌بینی که بهتر است از روی آن صندلی بلند شوی؛ زیرا تو هم می‌خواهی بایستی و کف بزنی و هلهله کنی! تو و تمام زندگی‌های گذشته‌ات موفق شدید! حقتان هم هست که اینجا باشید!

عزیزانم، این اوج آگاهی این سیاره است. شما خاص هستید، اینجا نیستید که زجر بکشید! شما تصادفی اینجا نیستید، بلکه اینجا هستید که مشارکت کنید: با این لحظه، با تمام کسان دیگری که با شما هستند، که همه این‌ها را گذرانده‌اند، تا همگی به اینجا برسید.

ای روح کهن، دوباره به سیاره جدید خوش آمدی!

اگر اخبار را دنبال کنی ممکن است متوجه این نشوی که سیاره جدید شده است! ولی اینجا اتفاقات بسیاری در حال وقوع است که تو کوچکترین‌ایده‌ای از آن‌ها نداری!

بگذار صد سال دیگر با تو صحبت کنم! آه! ممکن است! آن چیزی است که دارد اتفاق می‌افتد، می‌توانی حسش کنی؟ می‌توانی تشویق‌ها را حس کنی؟ می‌توانی کف بزنی؟ می‌توانی عشق و شفقتی که در تمام «تو»ها در میان تماشاچیان هست را درک کنی وقتی که می‌گویند: «موفق شدی! ما انجامش دادیم! ما انجامش دادیم! »؟

بمان. بمان. و قدردانی «روح هستی» از خودت را حس کن، ای روح کهن.

و این‌چنین است.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

پیش‌مدیتیشن۱۲۴

مدیتیشن۱۲۵