مدیتیشن۲۷
2021.03.17
درود عزیزان کرایون هستم.
کمی نزدیکتر بیایید. کمی
نزدیکتر بیایید.
من بارها و بارها این
جمله را گفتهام، اما این یک دعوت است برای تو تا هر نوع ادراکی در مورد اینکه «چه
کسی هستی و چقدر میتوانی به آن سوی پرده یا آن سرچشمه آفرینش دنیا نزدیک باشی» را
دور بیندازی.
نزدیکتر بیا، نزدیکتر
بیا و کشف کن که «خودِ تو بخشی از این خلقت هستی» کشف کن که «آن سرچشمه آفرینش
هستهٔ وجودی توست» و هر چه که تو در این بُعدِ ادراک خودت تجربه میکنی، یعنی این
بُعدِ سه و چهار که تو در آن زندگی میکنی همه موقتی است، یک واقعیتِ موقتی از
بدنِ تو برای دورهای که بر روی زمین هستی.
امروز شما در محضرِ یک شفادهنده
که در حوزه کوانتوم کار میکند نشستید و به سخنانش گوش کردید، پیتر شِنک[1] کسی در
زمینه «ریاضیات شفا» کار میکند، کسی که خود را «عارفِ عصرِ مدرن» مینامد؛ او
آگاهی و هوشیاریای داشت که این شانس را به او داد تا الگوها را ببیند؛ الگوهایی
که او دید الگوهایی هستند که ما به مدت ۲۰ سال است در مورد آن صحبت کردهایم، الگوهای
فیزیک، که فرابعدی هستند، الگوهایی که اگر شما می-توانستید آن را ببینید، درک و
دانشی را به شما میبخشید که بدانید «شما توانایی انجام کارهایی را دارید که حتی
فکر نمیکردید که میتوانستید آنها را انجام دهید. « این تازه شروع او برای دیدن
بود؛ او الگوهای فرابعدی را در چیزهایی دید که شما حتی باور نمیکنید که شاید
معنوی باشند. دانشی عظیم و یک انرژیِ شگفتانگیز و کاربردیِ معنوی، در فیزیک و در
همه چیز وجود دارد.
عزیزانم شما قطعاً به هر
چیز فرابعدی متصل و مرتبط هستید؛ شما حتی در سطح سلولی نیز فرابعدی هستید. حتی در
این سری برنامههای «حلقه دوازده» هم از شما خواستهایم که این را درک کنید. پس شما
خیلی بیشتر از آن چیزی هستید که فکر میکنید. حتی فیزیکدانان کوانتوم که لزوماً
این برنامه را نمیبینند کشفهای جالبی کردهاند که آنها را به سمتی هدایت میکند
که بپرسند: «آیا بیشتر از این هم وجود دارد؟ » شاید آنها سطح آگاهی و بیداریِ
مهمان شما -پیتر شنک- که او را امروز دیدید نداشته باشند اما آنها بیداریِ خاصِ
خود را به عنوان دانشمند دارند. آنها باید واقعیت خود را زیر سؤال ببرند. همه
فیزیکدانان کوانتوم بایستی واقعیت را زیر سؤال ببرند و این سؤال را بپرسند: «اگر
ما میبینیم که چیزها میتوانند در آنِ واحد چند جا باشند، آیا این موضوع میتواند
در همه جا به همین شکل صادق باشد؟! اگر ما چیزهایی را میبینیم که قوانین زمان و
مسافت و در همتنیدگی را نقض میکند، و اگر ما اینها را همانطور که فیزیک را
مطالعه میکنیم بارها و بارها میبینیم، پس چطور آنها را در زندگی خود نمیبینیم؟!
»
آیا این سؤالی باطنی و
عمیق است؟ آیا این سؤالی معنوی است؟ من به شما میگویم این سؤال معنوی نیست، اما
پاسخِ آن معنوی است. همهٔ مسیرها به سوی «سرچشمهٔ آفرینش» ختم میشود.
ما قبلاً به شما گفته
بودیم حتی در دانشگاهها جایی که شما زیست و فیزیک میخوانید، همیشه این چیزها را
از هم جدا کردهاند، آنها گفتهاند که «معنویت از علم جدا است»، اما آنها به هم
متصل هستند! همهٔ آنها، همهٔ راهها به کوانتومی بودنِ روح شما باز میگردد. به
بیولوژیِ سه بعدی یا چهار بعدیِ شما که در واقع سه بعدی یا چهار بعدی نیست، باز میگردد؛
بیولوژیِ شما فرابعدی است. پس من دوباره آن را افشا میکنم، «حلقه دوازده» با ریاضیاتِ جهان کار
دارد. با تقسیم بندیِ چهارگانهٔ موجوداتِ خلق شده کار دارد. «حلقه دوازده» نشان دهندهٔ پایداریِ
عمیقِ ریاضیات در همهٔ محاسبات است، زیرا که همه چیز چهارگانه است، همهٔ خلقت نه
فقط فیزیک.
ما قبلاً به شما گفتهایم
که به نظر اتفاقی و تصادفی میرسد که وقتی به دیانای خود نگاه میکنید کشف میکنید
که در دیانای شما چهار جفت پایه
وجود دارد. وقتی شما به کاوشِ جهانِ هستی میپردازید میبینید که همه چیز به عددِ
چهار قابل تقسیم است. این یک معنای جادوییِ شگفتانگیز دارد که در آینده با «حلقهدوازده» در اختراعات، در داروها،
در همهٔ این چیزها تا کجا پیش خواهید رفت.
من میخواهم از بیانِ
دلایلِ «آمدنم» عبور کنم. هر بار که شما به اینجا میآیید ما همان مراقبهٔ همیشگی
را انجام میدهیم. تغییرات آن بسیار اندک است اما همان مراقبهٔ همیشگی است؛ ما در
ابتدا یک یادآوری کوچک انجام میدهیم و بعد شما را از پل رد میکنیم. ما میخواهیم
شما آگاه و هشیار باشید که در اینجا چیزی با شماست که متفاوت از آن چیزی است که
شما با آن رشد کردهاید. اکنون انرژیای در این سیاره است که توضیح دادن آن بسیار
دشوار است، انرژیای که نور را در جایی که قبلاً تاریک بوده روشن میکند. کاری که
این انرژی انجام میدهد، عزیزانم، این است که اجازهٔ تفکری بازتر و آزادانهتر به
کسانی از شما میدهد که در مورد هستی و وجود خود، عمیق و باطنی[2] میاندیشید،
آیا متوجه منظور من میشوید؟
پنجاه سال پیش، شما به
اندازه الان آزاد نبودهاید، منظور من این است که تاریکی همانند سقف بالای سرِ شما
بود، مانند ابری در اطراف شما بود؛ شما قادر نبودید در مورد این ابر، عمیق فکر
کنید، این کار بسیار سخت بود؛ بیداریای که برخی از شما هم داشتهاید بسیار سختتر
بود، اما ناگهان میبینید که دیگر سخت نیست، زیرا تعادلِ بین نور و تاریکی از
سال 2012 تغییر کرده است و
به همین دلیل است که ما این برنامه را بعد از 2012 شروع کردیم؛
دلیل آمدنِ کرایون همین
است، اینکه شما را از چیزی که در موردش آگاه نبودید آگاه کند، و آن چیز این است که
«شما شکوهمندیای دارید که از شما پنهان مانده است. این شکوهمندی در روحِ شماست،
روحی که همهٔ انسانها دارند، روحی که نه پایانی برای آن است و نه آغازی؛ این روحِ
فرابعدی، شما هستید! و هر چیز دیگری که دارید بخشِ کوچکی از شماست و شما در قسمتی
از خودتان زندگی میکنید. این یک «اکتشاف» درباره شماست. ما حتی به شما گفته بودیم
که در این اکتشاف، در این بیداریای که ممکن است داشته باشید، شفا به راحتی همراه
با آن میآید.
«کرایون منظورت چیست؟»
منظور من این است که هر
چه در مورد این مسائل، بیدارتر و آگاهتر شوید شفای راحتتری خواهید داشت، شفایی
که هیچ برنامهای برای آن نداشتهاید، شما بسادگی به این دلیل شفا مییابید که
بیدار شدهاید. پس بیایید با هم در مورد چیزی بیدار و آگاه شویم.
این پلی که هر بار ما شما
را به روی آن میبریم، هنوز اینجاست، هر بار اینجاست؛ پلی که نمایانگر عبور از
شناختهها و دانستهها به سوی ناشناختههاست. عبور از «آن کسی فکر میکنید هستید»
به سویِ « آن کسی که حقیقتاً هستید». این پلی است که که بسیار امن است، اما برای
برخی از شما بسیار سخت است که از آن عبور کنید ؛ به این دلیل که بعضی از شما چنان
در حالتِ بقا هستید که همهٔ آنچه میدانید بُعدِ چهارمی است؛ شما نمیخواهید عبور
کنید، اما ما میخواهیم از آن عبور کنیم، ما همیشه عبور میکنیم و دعوتِ ما در این
نقطه از زمان، در تمام برنامههایی که انجام دادهایم این است که «تنها از پل عبور
نکن! «
فکر میکنید چه تعداد در
حال گوش دادن به این برنامه هستند؟ منظورم الان نیست، منظورم در آینده هم است؛ این
کلمات، این برنامهٔ خاص ، این قسمت، بارها و بارها و بارها و بارها و بارها پخش
خواهد شد (توسط اشخاص بسیاری بارها و بارها دیده و شنیده خواهد شد). برخی که در
حال دیدن این برنامه خواهند بود، حتی هنوز به دنیا نیامدهاند! و آنها این شانس
را دارند که بیدار شوند و از این پل عبور کنند! فکر میکنید چند نفر هستند؟ همهٔ
آنها را در زمانِ اکنونی که در موردش حرف میزنیم بیاورید، تجسم این برای شما
مشکل است. همهٔ آنها را در کنار هم قرار دهید و زمان را از معلق و متوقف کنید!
هرکسی که تا بحال این برنامه را تماشا کرده اینجاست. من از شما میخواهم که دست هم
را بگیرید و به هم کمک کنید که از این مه عبور کنید. حتی با اینکه ممکن است غیر
معمول به نظر بیاید. آنجا چیزی است که لازم است شما ببینید، آنجا چیزی است که من
میخواهم شما ببینید، لطفاً درک کنید که اینجا مکانی کاملاً امن است. این افشای
این است که «شما چه کسی هستید» و «چه کسی همیشه بودهاید» و «چطور به اینجا رسیدهاید»
و «چه تعداد هستید» [کرایون میخندد] همین حالا با من از پل عبور کنید.
همهٔ شما، تعداد زیادی از
شما، من با یک روح صحبت میکنم. من، در آنِ واحد، در حال صحبت با یک روح هستم.
روحِ تو! اگر زمان را به حالت تعلیق در بیاوریم، تو میتوانستی همه را در یک
استادیوم هشتاد هزار نفره ملاقات کنی. تو میگویی: «ولی! این زمان زیادی میبرد! »
مهم نیست! تو زمان را به تعلیق درآوردهای؛ بگذار بگوییم ساعت متوقف شده است!
تکتکِ شما دستان هم را
میگیرید، زیرا این چیزی است که شما میدانید، خطی بودنِ زمان؛ یک به یک در هر
زمان؛ شما در هر لحظه فقط یک تماسِ تلفنی برقرار میکنید. رسانههای جمعی شما،
مخصوصاً رسانههای اجتماعی، به شما به نوعی اینایده را میدهند که باز کردنِ یک
در و صحبت با هزاران نفر، بطورِ همزمان چه شکلی میتواند باشد. پس من با یک نفر از
شما صحبت میکنم و در عین حال با هزاران نفر همزمان در حال صحبت کردن هستم و من میگویم:
«به یک مکان شکوهمند خوش آمدید. « جایی که از زمانی که سرچشمهٔ آفرینشگر آن را خلق
کرده تغییری نکرده است!
روحِ تو زیبا، غیر قابل
تغییر، شکوهمند، درخشان و پرشکوه و پر از رنگهایی است که تا کنون ندیدهای و
همچنین نوری که بزرگ و عظیم است. همه ارتعاشاتِ نور، حتی آنهایی که نمیتوانید اندازهگیری
کنید، همه و همه اینجا در روح تو هستند و تو میتوانی آنها را و موسیقیای که در
نور در حال پخش شدن است و در ثنای تو و نام تو صحبت میکند بشنوی. این جایی است که
تو هستی. آیا میتوانی این مکان را متصور شوی؟ و پاسخ این است: «واقعاً نه! واقعاً
نه! « پس بهترین موسیقیای که تا کنون شنیدهای و به تو بهترین حس ممکن را که
تاکنون تجربه کردهای را میدهد تصویرسازی و تجسم کن، و این یک آغاز است. نیازی
نیست آن موسیقی را برای شما پخش کنم چون از قبل این موسیقی اینجا حضور دارد
عزیزانم. تصور کن شفایی که برای آن به اینجا آمدهای از قبل اتفاق افتاده است و
لذت و خندهای که به خاطر آن ایجاد شده است را تجسم کن.
آیا میتوانی وقتی اینجا
را-این مکان فرابعدی را- ترک کردی بگویی: «من پاک شدهام، من نمیترسم، من اضطراب
ندارم، من هیچ بیماریای ندارم؟!» همهٔ اینها از قبل در اینجا وجود دارند.
اگر مایلی به آرامی با من
قدم بزن. اگر میخواهی، کمی زمان صرف این کن. از میان آن دری که همیشه تو را میبریم
عبور کن! همان پرتالِ کوچک؛ این یک استعاره از ورود به یک انرژی دیگر است، انرژیای
که قرار است در این تئاتر کوچکی باشد که هر بار ما تو را به آنجا میبریم. یک
تئاتر دایرهای. برای شماهایی که تازه شروع به شرکت در حلقه دوازده کردهاید این
را میگویم که این یک تئاتر دایرهای گُود است، پس تو در ابتدا باید پایین رفته و
سپس بالا بروی تا به استیج تئاتر برسی. تک تک شماها، همهٔ شما، یکی یکی قرار است که
روی این استیج باشید، پس با من بیا.
تماشاچیان! بسیار جالب
است که شما آنها را نمیشناسید، آنها انسانهایی مثل شما هستند، بعضی از شما نمیخواهید
این را بشنوید شما میگویید: «بهتر بود آنها را میشناختم! » [کرایون میخندد]
بله بهتر بود! زیرا به قول معروف ممکن است چیزی شبیه ترس و استرس از صحنه به تو
دست بدهد!
پس با من بیا! این مکان،
امن است؛ از پلهها بالا برو تا به استیج برسی، همان جایی که همه بتوانند تو را
ببینند.
این بار هیچ صندلیای روی
استیج نیست، خب این چطور است؟! [کرایون میخندد] خب آنها نمیتوانند پاهای تو را
بشویند، زیرا صندلیای آنجا نیست، تو قرار است بایستی، و من از تو میخواهم که تو
خودت را به تماشاچیانی که نمیشناسی معرفی کنی؛ آنها آمدهاند تو را ببینند و من
به تو میگویم که چرا برای دیدن تو آمدهاند، زیرا تو بهترین کمدینی هستی که آنها
در موردش شنیدهاند! و اصلاً مهم نیست تو چه میکنی یا چه میگویی، آنها در هر
صورت تو را تحسین میکنند و با لذت میخندند، آنها کف میزنند و از خنده اشک از
چشمانشان سرازیر میشود!
عزیزانم تا کنون در چنین
موقعیتی بودهاید که شما جوک جالبی برای دیگران تعریف کنید و آنها شروع به خندیدن
کنند و درحالی که به شما نگاه میکنند بگویند: « این واقعاً خوب بود! جوکهای
بیشتری برای ما تعریف کن! سرگرمی جدیدی به ما نشان بده! » شاید هیچوقت به این شیوه
به خودت فکر نکرده باشی! حالا از تو میخواهم که در مرکز این خنده باشی. همه به هر
آنچه تو میگویی میخندند، چون فکر میکنند تو شخصیتِ بامزهای داری! و این نمایش
همچنان ادامه دارد.
آیا میتوانی این را تصور
کنی؟ عجب مورد قبول واقع شدنی.! چه خندهای! چه حس زیبایی! وقتی تو حتی یک چیزِ
کوچکی میگویی و همه میخندند. آنها به تو نمیخندند، آنها به این دلیل میخندند
چون تو به شدت شاد و بامزه هستی و این همهٔ آن چیزی است که تو هستی.
میتوانی چنین چیزی را
تصور کنی؟ مورد قبول واقع شدن!
چیز جدیدی بگو و آنها میخندند
و فوقالعاده به آنها خوش میگذرد. به اتفاقات بامزهای که در دوران زندگیت
افتاده است فکر کن! داستانهای بامزه و خنده دار زندگیت را برای آنها تعریف کن!
ادامه بده! و آنها فکر میکنند که این چیزهایی که تو تعریف میکنی چقدر بامزه
هستند! آنها شخصیتهای داستانهای تو را آنطور که تو میشناسی نمیشناسند ولی این
اصلاً مهم نیست! در این صحنه تو پادشاه و ملکهٔ کمدین در همهٔ چیزها هستی! آنها
تا به حال شوخ طبعتر و بامزهتر از تو ندیدهاند! یا خندهدارتر از داستانهای تو
نشنیدهاند!
امروز بلند شو! منشین! و
داستانهای بامزه و زیبایی که در زندگی تو و فرزندانت اتفاق افتاده است را برای
تماشاچیان تعریف کن! عموماً همه شماها چنین داستانهایی را دارید! و این استادیوم
را تماشا کن که میخندند! حس مورد قبول واقع شدن را تجربه کن!
با من بمان. با من بمان.
با من بمان.
دلیلی برای این وجود
دارد؛ این کار، مسیر را برای شفای تو هموار میکند، زیرا هنگامیکه تو میخندی و
آنها میخندند همه چیز در بدنِ شما تغییر میکند.
آیا آماده هستی؟ آن را
مطالبه کن:
«من امروز شفا پیدا کردم،
زیرا من میتوانم به همهٔ چیزها بخندم و به لذتِ» آفرینش» و» خلقت» ملحق شوم! »
این همانی است که تو
هستی.
بمان. بمان و داستانهای
بیشتری بگو! به این فکر کن. بمان.
بمان و شفا پیدا کن.
و اینچنین است.
[1] * (peter schenk) خود را عارف عصر مدرن مینامد؛ از طریق وبسایت زیر
میتوانید با او بیشتر آشنا
شوید:
WWW.moderndaymystic.COM
[2] esoterically
نظرات
ارسال یک نظر