مدیتیشن۲۲
2021.02.10
درود عزیزانم، کرایون هستم
کمی نزدیکتر بیایید...
هر مدیتیشن حلقه دوازده،
عناصر یکسانی دارد. ما ممکن است درباره موضوعات مختلفی حرف بزنیم اما همیشه گفتگوی
ما، حولِ همان نوع اطلاعات (و عناصرِ یکسان) میچرخد. این تمرین بخصوص، (اگر دوست
دارید اینچنین بنامیدش)، یک «سفر» است، یک سفر به درون آنچه ناشناخته است.
و هرچند بار هم که به شما این حرفها را گفته باشم، باز هم در شگفتم که آیا آنرا
درک میکنید؟
اگر سفر شما به درون ناشناختههاست،
این دان معناست که برخی از چیزهایی که عادت داشتید یا میخواستید بدست بیاورید (در
مدیتیشن اگر به راحتی تصاویر و ویژنهایی میدیدید و چیزهایی که در مدیتیشن عادت
داشتید به دست بیاورید)، هنوز قابل انجام نیستند. و این موضوع همچنین مرکز بسیاری
از سوالات شماست که: «چرا آن اتفاق نمیافتد؟ چرا من در انجام آن کار مشکل دارم ؟
چرا در مه آن اتفاق خاص می افتد؟ و...»
شما آن را درک نمیکنید! شما نمیتوانید
بطور اتوماتیک انتظارِ چیزهایی را داشته باشید که هرگز قبلا ندیدهاید. اگر ما شما
را به واقعیتی میبریم که آن واقعیتی نیست که تمام عمر خود در آن زندگی کردهاید،
چطور شما انتظار دارید که همه چیز خیلی ساده و نرمال و طبیعی باشد؟ و بسیاری از
شما هنوز چنین انتظاری دارید!
و اگر شما چنین انتظاری دارید، زمان
آن است که دوباره تکرار کنم: این (تجربه حلقه دوازده) طبیعی نیست. این یک تمرینِ «اکتشاف»
است. ما بارها دربارهٔ «پوست کندنِ پیازی» که شما فکر میکنید آن هستید
حرف زدهایم تا برای شما آشکار کنیم که شما بیش از اینها هستید. میتوان گفت وقتی
در این سیاره زاده میشوی، آن پیاز، آن استعاره که تو هستی، چیزی کاملا و تماما
شکوهمند را میپوشاند، چیزی باشکوه که همیشه منتظر تو بوده تا کشفش کنی، تا آن
پیاز را پوست بکنی و آنچه «تو» هستی را کشف کنی، و آنچه «تو» هستی شروع میکند به
فرابعدی شدن با واقعیتهایی که تو واقعا قبلا آنها را تجربه نکردهای.
برخی از شما این مرکز را آنقدری لمس
و تجربه کردهاید که بدانید که آنجا چیز دیگری هست اما اکثر شما، زندگیهای خود را
با برداشتها و فهم خاصی از اینکه «خدا چیست؟» و «سرچشمهٔ آفرینشگر چیست؟»
و سوالاتی از این قبیل گذراندید بدون اینکه درک کنید که شما همیشه بخشی از آن
(خدا) بودهاید. خدا جدا از شما نیست. برداشت شما از این ناشناخته چیست؟
آیا از شما جداست؟ برداشت شما اینست که خدا در آسمان جایی نزدیکِ زمین است و به
همین جهت هنوز به آسمان نگاه میکنید!! و همهٔ این چیزها برداشت شما از استعارههاست
و هیچکدام درست نیستند! هیچکدام!
شما شکوهمند زاده شدهاید. روحِ شما،
فرابعدی است و شما ابدی هستید. آیا این را میدانستید؟ لحظهای توقف کنید و به این
بیاندیشید. این همان طرح و برنامه است. در چنلی که ما چند دقیقه پیش ارائه دادیم
(چنل پیش از مدیتیشن) به شما دربارهٔ این طرح و برنامه گفتیم. آیا درک میکنید و میفهمید
که روح شما هیچ نقطهٔ آفرینشی نداشته است؟ (هرگز آغازی نداشته و ازلی است) روح شما
همیشه وجود داشته است، آن بخشی از خداست. میتوان گفت که تکهها و بخشهای
آفریدگار به یک روش خاص، تقسیم شدند و «شما» شدند!! این را به صورت سه بعدی بیان
کردیم تا شما بهتر تصور کنید، این همانی است که شما هستید، تکههای خدا.
حالا سوال اینست که اگر شما ابدی هستید، آیا
قبلا هم این کار را (آزمون نور و تاریکی در جسمی چهاربعدی) کردهاید؟ آیا در سیارهای
دیگر بودهاید؟ آیا اینکار را در جهانهای دیگر انجام دادهاید؟ و پاسخ اینست:
بله! بله ! بله! و بله!! این تازه نسخهٔ کوتاه شده و خلاصه بود (که گفتم) و اکنون
شما اینجا روی این سیاره هستید و زندگیای را بر روی سیارهای که در حال تغییر است
میگذرانید، تغییری که هرگز به خود ندیده است! و سرانجام در حال روی دادن است.
زمان آن است که شما درک کنید چه کسی هستید.
من به همکارم گفتم که این برنامه را
«چهارشنبههای شفا بخش» بنامد، زیرا روزی که در آن این برنامه اجرا میشود(چهارشنبهها)
در حقیقت شما پذیراتر و با شفقتتر هستید. شما شروع به درک این میکنید که «چطور
شفا میتواند در بدن شما روی دهد.»
تمامی فرآیندهای شفایی که روی این
سیاره وجود دارند و ما دوباره آنها را به تو ارائه میدهیم، برخی از آنها برای تو
حقیقت به نظر میرسند و برخی نه! اما هنگامیکه هرکدام از این روشهای شفا به نظرت
حقیقی و درست بود، این را درک کن که «این روش برای توست تا نگاهی به آن
بیاندازی (آن روش را امتحان کنی)، تا در آن چیزی که روشِ شفای شخصی خودِ توست
همکاری کنی». تو هنوز در حالِ شفا دادن خودت هستی و از طریق روشهایی که
دیگران کشف کردهاند تو آن (شفا) را انجام میدهی، ما نیز به تو کمک خواهیم کرد تا
به آن نقطهای برسی که میخواهی آنجا باشی.
پلی وجود دارد عزیزانم، همیشه پلی
وجود دارد. یک پل استعارهای، که باید از روی آن عبور کنی؛ با هدف، با نیت و قصد
خالص. این پل آنجاست تا به تو بگوید که تو باید بفهمی که برای رفتن به یک واقعیت
دیگر، تو خیلی ساده یک در را نمیگشایی تا وارد واقعیت دیگری شوی؛ بلکه باید سفر
کنی، سفری کوتاه یا بلند، تا تفاوت بین «آن واقعیتی که تمام عمرت در آن زندگی
کردهای» و «آن واقعیتی که قرار است ببینی» را درک کنی یا بفهمی. و ما
قبلا گفتهایم که: این یک پل موقت یا یک سفر موقت نیست، بلکه این چیزی است که هر
چه بیشتر آن را انجام دهید، بیشتر شروع به ذوب شدن و آمیختن با شما میکند تا جایی
که هر زمانی که بخواهید بتوانید به آسانی از پل عبور کنید.
«کرایون، آیا ما همیشه از آن پل
عبور خواهیم کرد؟» این به شما بستگی دارد. وقتی همکار
من، از پل عبور میکند، پل بین زندگی اکنونش و آن واقعیتی که در آن برای شما چنل میکند
یا مدیتیشن، هر بار که روی صندلی مینشیند از پل عبور میکند، او به عبور از پل
ادامه میدهد... اکنون عبور از آن پل برای او در یک لحظه صورت میگیرد،(اشاره به
سرعت لی کارول در عبور از پل) میتوان گفت که هر بار که او در این برنامه روی
صندلی مینشیند، مدیتیشن کرده و چنل میکند او روی پل میدود! اما او هنوز هم از
آن پل عبور میکند. و تا زمانی که مدیتیشن ادامه دارد، این عبورِ بین «جهان
چهاربعدیای که او در آن زندگی میکند» و «آن فرابعدیتی» که او هم
اکنون روی این صندلی تجربه میکند(صندلی که موقع چنل رویش نشسته)، ادامه دارد.
این پلی است که ما از شما دعوت میکنیم
تا از آن عبور کنید، همهٔ شما از آن عبور کنید. این پلی است که معرفِ یک «اکتشاف» است.
و این اکتشافِ [کرایون میخندد] هستهٔ آن پیازی است که «تو» هستی و وقتی آن
پیاز را پوست میکَنی نمایان میشود. در آنجا چیست؟ آیا ممکن است که در هستهٔ آن
پیاز واقعا چیزی شکوهمندِ فراتر از آنچه تو انتظارش را داری وجود داشته باشد؟ چیزی
که تو هستی و نام تو و زندگی تو را برخود دارد؟ وقتی پی میبری که تو ابدی هستی و
این کار را (زندگی) بارها و بارها انجام دادهای و این زندگی یکی از زندگیهای
بیشمار تو است و این زندگی یک زندگی موقت از زندگیهای بسیار و بسیار و بسیارِ تو
است.
یک نقشه و طرح، چه احساسی دارد؟ آیا
این برای تو واقعیست یا واقعی نیست؟ و من قبلا این را گفتهام، آیا واقعا میتوانی
بفهمی که در آخرین نفسهایت (لحظه مرگ)، این فقط یک زمان تحول است تا زمانی
که دوباره در این سیاره زاییده شوی؟ البته اگر این خواسته تو باشد و بخواهی دوباره
به این سیاره بازگردی. و خبر خوب اینست که : تو دوباره جوان هستی! و خبر خوب واقعی
اینست و بگذارید دوباره آن را تکرار کنم که همانطور که ما دربارهٔ طرح و نقشه به
شما گفتیم، هرآنچه که تو اکنون (در این زندگی) فرا میگیری، آن با تو میماند. میتوان
گفت که در بخشی از روح شما ریشه دار میشود، و سپس هنگامی که بازگردی (به زمین)،
آن به DNA تو منتقل میشود. و البته
این(در انرژی قدیم) همیشه اینطور نبود. حتی میتوان آن را «میراث روح» نامید!
این بخشی از انرژی جدید است. آنچه اکنون انجام میدهی، بار دیگر هنگامی که بازگشتی
آن را در درونت حمل خواهی کرد.
بیایید از آن پل عبور کنیم. بیایید آنجا برویم. به همین دلیل شما اینجا
هستید و آموزش ما همیشه همان است. من میخواهم که قبل از اینکه اینکار را انجام
دهید، بدانید که چه میکنید. چون این یک تمرین سادهٔ معمولی نیست. من به همکارم
گفتم که این برنامه بویژه میتواند بسیار قدرتمند باشد. و برای آنان که آن را میخواهند،
میتواند باعثِ طول عمر باشد، موجبِ یک تغییر در «آن کسی که فکر میکنند هستند»
میشود...
بیایید از پل عبور کنیم و همین که به
وسط پل میرسی، مه آنجاست. همیشه آنجاست.
-«کرایون، چرا دوباره مه آنقدر ضخیم است؟!»
-تا شما نتوانید آن سوی مه را ببینید!
-«چرا ما نمیتوانیم آن سوی مه را ببینیم؟»
-کارکرد و مکانیزم یک مه
چگونه است که تو نمیتوانی آن سوی آن را ببینی؟
- «آن
ترسناک است! اگر ما نتوانیم ببینیم، اگر ما نخواهیم که به درون چیزی قدم بگذاریم
که چنین است و چیزی در آن دیده نمیشود، ممکن است تلو تلو بخوریم و بیافتیم!»
-این
مه آنجاست که تو مطمئن باشی که میخواهی به آن سوی پل بروی یا نه... این مه، مانند
پوشاندن چیزی است که تو هنوزآن را ندیدهای و شاید هنوز آن را کشف نکردهای، پس
فقط هنگامیکه در مورد آن جدی و مصمم باشی، فراتر از آن مه میروی.
ما در وسط پل ایستادهایم. میتوانی
یک پل را تصور کنی؟ هر نوع پلی؟ آیا میتوانی تجسم کنی که با عدهٔ بسیاری آنجا ایستادهای؟
شاید با من؟ من از تو میخواهم که دست آن دیگری را بگیری. کسانی هستند که هنوز
برای عبور از پل مشکل دارند زیرا آنها بتازگی شروع به درک این کردهاند که هر چه
من گفتهام واقعیست و این میتواند ترسناک باشد، زیرا آن فقط متفاوت است و
بنابراین در رفتن به آن مکان مشکل دارند. بیایید همگی به هم ملحق شویم و دستان
آنان را بگیریم.
اکنون با من بیا. به درون مه قدم
بگذار. اوه! مه شروع به تغییر میکند، اینطور نیست؟ فقط با من از روی پل عبور کن
تا به درون آن مکان جادویی برویم، اگر میخواهی آن را مکان جادویی بنامی. و البته
واقعیتهای بیشتری نسبت به هرآنچه که تا به حال دیدهای وجود دارد... واقعیتهایی
که تو هنوز آنها را احساس نکردهای، هنوز تجربه نکردهای یا هنوز نمیشناسی.
اینجا مکانی است که زمان ناپدید میشود
و تو میتوانی همزمان در چند مکان باشی یا میتوانی خودت را ملاقات کنی که میآیی
و میروی. این فرابعدی است.
از یک فیزیکدان بپرسید، او به شما
دربارهٔ اصطلاحی به نامِ «درهمتنیدگی(entanglement) «میگوید و تمام رفتارهای دیگر چیزها که
در واقعیت شما وجود ندارد و من همیشه آنجا در میان آن (در آن واقعیتها) بودهام.
همه چیز مِن جمله DNA شما فرابعدی است، اما شما فقط در
چهاربعدی زندگی میکنید درحالیکه صدها بعد وجود دارد. به برخی از این ابعاد خوش
آمدید!
ما هر بار به یک تئاتر میرویم و آن
استعارهایست از اینکه آنجا خانواده بهم ملحق میشوند، گاهی خانواده تو را نگاه میکند
و گاهی تو به آنها مینگری... خیلی اوقات، در آینده، شاید هیچ تماشاچیای در تئاتر
نباشد اما صندلیها هنوز آنجا هستند بدین منظور و معنا که همیشه این احتمال و
پتانسیل برای خانواده وجود دارد که به تماشا بنشیند و لذت ببرد و مشارکت کند و
بشناسد و بفهمد.
تئاتر مدور و دایرهای شکل است. هر
بار ما به تو این را میگوییم، یک تئاتر گود... تو باید از میان صندلی تماشاچیان
پایین بروی تا به آن استیج برسی، استیجی در مرکز و میان صندلیِ حضار که یک صندلی
روی آن قرار دارد. ما قبلا در یک جلسه پرسش و پاسخ گفتهایم که چرا یک صندلی روی
استیج است...بگذارید اینطور بگویم که سخت است که پاهای تو را در حالتی که ایستادهای
شست!
اینجا مکانی است که تو بنشینی و
گرامی داشته شوی! اینجا مکانی است که بنشینی و روی خودت کار کنی. مکانی است که
بنشینی و مدیتیشن کنی. یک مکان و یک صندلیِ راحت است. پس از تو میخواهم که از این
پلهها پایین بروی. و اینبار مثل دفعات بسیاری، تماشاچیان از قبل نشستهاند. برخی
از آنان اگر تو بخواهی همان کسانی هستند که در یک تجسم و مدیتیشن دیگر (مدیتیشنهای
قبلی) شرکت کردهاند...
شما وارد تئاتر میشوید،
همگی شما به نوعی به تئاتر و تماشای نمایش رفتهاید و آن اکنون در شرف شروع شدن
است؛ و بنابراین، برخی هنوز سرگردانند و هنوز روی صندلیهایشان ننشستهاند، اما تو
میدانی که آنان میخواهند بیایند و از حضور در آنجا هیجان زده شدهاند! میتوان
گفت تقریبا مانند اینست که آنان برای حضور در اینجا بلیط خریدهاند! پس میتوانند
اینجا باشند، درست همینجا، همراه تو باشند. این معمولی نیست. اینجا جاییست که تو
با خانوادهات جمع میشوی. با خانوادهٔ روحی فرابعدی...
و ما به تو قبلا گفتهایم که برخی از
آنان( تماشاچیان) ممکن است که در زندگیِ چهاربعدی تو درگذشته باشند (مرده باشند) و
اکنون اینجا هستند و دقیقا همانگونه به نظر میرسند که وقتی زنده بودند. این
استعارهای از ابدی بودن روح است. سخت است که چهرهای بر روی این روح ابدی گذاشت،
پس ما به شما چهرهٔ وقتی که آنها زنده بودند و شما آنها را میشناختید میدهیم.
آیا این را درک میکنید؟ این واقعیست. این برداشتی است که ما میخواهیم شما آن را
درک کرده و تمرین کنید. همانطور که از آن پلههای استیج بالا میروید...
شما تنهایید اما تنها نیستید. شما
هرگز تنها نیستید. موضوعی که وقتی اولین بار به این سیاره آمدم بیان کردم، جملهای
که همیشه شنیدهاید این است: «شما هرگز تنها نیستید». اکنون شما میدانید
که منظور من چیست. شما نمیتوانید تنها باشید زیرا روح ادغامی از انرژیهای «سرچشمهٔ
آفرینش» است. این است روحِ شما... روح شما جدا نیست، نمیتواند جدا باشد.
همیشه ذوب شدن و ادغامی با دیگران وجود دارد. و این خانواده است...
روی آن صندلی بنشین و از این زمان
لذت ببر... زیرا من از تو میخواهم که در آن صندلی بمانی، پس آنچه اکنون اتفاق می
افتد یک انعکاس و گسترشی از چنل کردن است. هم اکنون همهٔ شماها، با هم، به عنوان
یک خانواده، قرار است با هم جشن بگیرید و نسبت به همدیگر شفقت داشته باشید. تکتک
اعضای خانوادهٔ شما چه اینجا (در چهاربعدی) باشند، چه در حال کشیدن نفسهای آخر
خود باشند، هنوز به روشی خاص زندهاند، -به روشی فرابعدی، و ما میتوانیم بگوییم
که بطور فرابعدی زنده بودن، زندهترین روش است و از نظر معنوی آنها هنوز
روح دارند، روحی که خودِ آنهاست، همانی که شما وقتی در دنیای چهاربعدی آنها را میشناختید
و حالا همهٔ آنها مقابل شما هستند و شما قرار است با همدیگر این برنامه و طرح را
جشن بگیرید. همان برنامه و طرحی که روی سیارهٔ زمین آغاز به کار کرده است. و شفقت
شما برای کسانی است که بر طبق این طرح و برنامه درگذشتند، و شاید بخشی از آن طرح
بودند... و این ممکن است که برای برخی ناراحت کننده باشد، اما شما درک کاملی از آن
طرح و برنامه دارید، همان طرح و برنامهای که شما عزیزان روی آن کار میکنید تا سیارهای
را ایجاد کنید که شروع به روشن کردن خود میکند و ارتعاش بیشتر، یگانگی
بیشتر و نور بیشتری خواهد داشت. این همان طرح و برنامهای است که در جریان
است.
میتوانی تا چنین جایی پیش بروی؟ میتوانی
بنشینی و سرت را بالا بگیری و بگویی: «ممنونم برای این طرح»؟ حتی برای آن
کسانی که دوستشان داشتی و از دست دادی بگویی: «ممنونم برای این طرح و برنامه»؟
زیرا آنان بازگشتهاند و یا بازمیگردند و تو نیز
بازخواهی گشت.
میتوانی اکنون این را با آنها جشن
بگیری؟ تا حدی که با آنان از خوشحالی و خوشیِ اینکه این طرح عمل میکند، شروع به
کف زدن کنی؟ و تو بخشی از آن هستی...تو، همان روح کهنی که روی صندلی نشسته است...
و این واقعا تحسین برانگیز و قابل توجه است، این تو هستی، در یک مکان فرابعدی...
من درباره شفقت به شما چه گفتم؟
هنگامیکه که شما شفقت دارید، شفقت شروع به نرم کردن هرچیزی میکند و (روند) شفا
شروع میشود.
از تو میخواهم آنجا بنشینی و آن را
حس کرده و شفا پیدا کنی... و همهٔ آن چیزهایی که وجود آنها در افکار تو و بدن تو،
نامناسب است را در حینِ جشن گرفتنِ این طرح، شفا دهی .
اوه! این «تو» چه چیز قابل
تحسینی است، این «تو...»
بمان...
بمان...
نظرات
ارسال یک نظر