مدیتیشن۷۰

 2022.02.09

درود عزیزانم. کرایون هستم.

کمی نزدیکتر بیایید.

[استفاده از] این عبارت خاص فقط در جلسات حلقۀ دوازده آغاز شد عزیزانم. چنلی که قبلاً ارائه شد، به اتفاقی مربوط است که اینک رخ می‌دهد. «کمی نزدیک‌تر آمدن» همان چیزی است که آن چنل از شما می‌خواهد. این جلسۀ حلقۀ دوازده متفاوت خواهد بود، درست مانند جلسۀ اولِ [این ماه]. دو جلسۀ بعد هم متفاوت خواهند بود. به آنجا هم خواهیم رسید.

عزیزانم، کاری که در این لحظات و در این فضا انجام می‌دهیم، از نظر من واقعی است، به همان اندازه که دیگر کارهای شما واقعی است. چند نفر از شما می‌توانید این را از دیدگاه من ببینید؟ این تمرینی است برای ادراک. این تمرینی است برای این سوال که چه چیزی واقعی است.

بارها اصطلاح‌های واقعیت، ادراک و وضعیتِ‌چندبُعدی را به شما گفته‌ایم؛ ولی امروز دوباره می‌پرسم: «برای شما چه چیزی واقعی است؟» چه چیزی شما را همچون چیزی واقعی متاثر می‌کند، طوری که گویی می‌توانید لمسش کنید؟ می‌توانید لمسش کنید، فقط این شیوه‌ای متفاوت از لمس کردن است. و با جدیت تمام می‌گویم که کاری که قرار است انجام دهیم،‌ می‌تواند برایتان همان قدر واقعی باشد که هر کاری که در خانه می‌کنید، واقعی است، مانند وقتی که شام می‌پزید یا صندلی را جابه‌جا می‌کنید یا در را باز می‌کنید.

همۀ کارهایی که به آن‌ها اشاره کردم، انرژی هستند. این کارها انرژی‌هایی هستند که در ساختاری گنجانده شده‌اند که درکش می‌کنید. و در این [ساختار] هیچ مشکلی ندارید؛ ولی اگر ناگهان ساختارِ انرژیِ دیگری به شما بدهم که درست به همان اندازه واقعی است، برایتان دشوار است. برای ادراکتان دشوار است؛ زیرا در همۀ عمرتان تنها چیزهایی که آن‌ها را واقعی دیده‌اید، چیزهایی هستند که با دست لمسش می‌کنید یا چیزهایی هستند که آن‌ها را کاملاً می‌شناسید. حتی وقتی آن‌ها را در صفحۀ نمایش ویدیویی می‌بینید، می‌دانید که آن‌ها در جای دیگری واقعی هستند.

اگر بتوانید حلقۀ دوازده را در صفحۀ نمایشی در سالن تئاتر ببینید چه؟ آیا این هم برایتان همان قدر واقعی خواهد بود که تماشای برنامه‌ای از نوع دیگر در سالن تئاتر برایتان واقعی است؟

پاسخ این است: «خوب، کرایون، باید درک کنی که ما می‌دانیم که آن آنجاست و دوربین فیلم‌برداری هم هست و...»

و من می‌گویم که همۀ این‌ها را فراموش کنید. چه ادراکی از این دارید که توانایی رفتن به واقعیتی را داشته باشید که شاید نتوانید همان طوری احساس و لمسش کنید که صندلی یا دری را احساس یا لمس می‌کنید؛ ولی به همان اندازه واقعی است.

کسانی که در متافیزیک هستند به شما خواهند گفت که همه چیز انرژی است. کسانی که در فیزیک هستند هم همین را به شما خواهند گفت. آن‌ها دربارۀ این ایده به شما خواهند گفت که اتم‌ها چقدر از هم فاصله دارند و چیزهایی از این دست یا دربارۀ این خواهند گفت که چه چیزی باعث جامدبودن یا شاید جامدنبودنِ چیزی می‌شود. از آن بحث خارج خواهید شد و در حیرت خواهید بود که واقعیت چیست. ما هم همان کار را می‌کنیم؛ زیرا کاری که قرار است انجام دهیم این است عزیزانم که به مکانی برویم که به اندازۀ جایی که اینک در آن نشسته‌اید، واقعی است.

بسیاری از شما خواهید گفت که مدیتیشن خوبی بود و در ذهنم به آنجا رفتم. اگر با ذهنتان به آنجا نرفته باشید، چه؟ اگر قطعه‌ای رمزگونه از خود را گرفته باشید، چه؟ شاید آن قطعه‌ای است که فقط روح می‌شناسدش. و با من به آنجا می‌روید و سپس بازمی‌گردید، به همین صندلی‌ای که روی آن نشسته‌اید.

 

در این [کار] چه چیزی برایتان واقعی یا غیرواقعی است؟ حال که حلقۀ دوازده وارد دومین سال خود شده است، زمان آن فرا رسیده که کسانی که [بینندگان] پرسابقۀ این برنامه هستند، این را درک کنند که آنچه در اینجا با شما و برای شما انجام می‌دهیم، برای ما به اندازۀ هر چیزی که اینک در اتاق شماست، واقعی است. و رودررو به شما می‌گوییم که وقتی از آن پل می‌گذرید، به واقعیتی ادراکی وارد می‌شوید که انرژی متفاوتی دارد و برخی از شما می‌توانید به شیوه‌ای متفاوت آن را احساس و لمس کنید. اُه! ولی واقعی است.

حلقۀ دوازده همچون ساختاری بنا شده که با استفاده از استعاره‌ها و دیگر چیزها به انسان کمک کند، به انسانی که شاید تابه‌حال هرگز آن را انجام نداده یا حتی به کسانی کمک کند که آن را انجام داده‌اند، تا درک و تشخیص واقعیت آن را آغاز کنند. کاری که می‌کنیم این است که از پلی مجازی عبور می‌کنیم. و آن پل صرفاً وسیله‌ای برای تغییر است. تقریباً مانند سوئیچی است که می‌توانید با چرخاندن آن از نوعی انرژی به نوعی دیگر از انرژی بروید. و هنگام عبور از پل از شما می‌خواهیم که دست ما را بگیرید و با گذشتن از میان مه به آنجا می‌رویم.

مهی که در وسط آن پل است استعاره‌ای است از آن پرده، پرده‌ای که در زندگی‌تان دربارۀ آن بسیار شنیده‌اید، پرده‌ای که  شما را از خدا جدا می‌کند. با این حال اینک آن فقط جدایی‌ای است که می‌خواهید از میان آن عبور کنید و شما را از عظمت آفریدگار و روحتان جدا می‌کند.

قرار است دوباره از این پل عبور کنیم؛ پس از شما می‌خواهم در چشمِ ذهن خود نگاهش کنید. می‌توانید همچون پلی ببینیدش، می‌توانید همچون دالانی ببینیدش یا اگر بخواهید همچون سوئیچی [برای تبدیل انرژی] یا هر چیز دیگری که برای شما رفتن از شناخته‌شده‌ها به ناشناخته‌هاست. فقط به این علت ناشناخته است که قبلاً آنجا نبوده‌اید یا اگر در برنامه‌های حلقۀ دوازده شرکت کرده‌اید، قبلاً آنجا بوده‌اید؛ ولی امروز نه. پس این گامی از ایمان هر انسان است که به گونه‌ای متفاوت روی این پازل کار کند.

عزیزانم، این بخشی از این تغییر است و این ابزاری است که لزوماً قبل از این نداشتیدش. این را گفته‌ام. از میان این مه عبور می‌کنید و جایی که از آن سر در می‌آورید، ناحیه‌ای است و انرژی و احساسی است که انتظارش را نداشتید عزیزانم. واقعاً انتظارش را نداشتید. پس بیایید به آنجا برویم. بیایید با عبور از این پل به آنجا برویم. دستم را بگیرید.

[شروع موسیقی]

همراه با من روی این پل و از میان این مه به این مکان قدم بگذارید. این وضعیتی از ابعاد است که شاید قبلاً به آن نرفته‌اید یا شاید این‌گونه نرفته‌اید؛ زیرا هر بار که از این پل عبور می‌کنیم، سناریوی دیگری به شما ارائه می‌کند. چیزهای چندبعدی این‌گونه‌اند و یکسان نمی‌مانند عزیزانم. آن‌ها جابه‌جا می‌شوند، تغییر شکل می‌دهند، تغییر می‌کنند و همۀ این‌ها همان طورند که باید باشند. این نه راز است و نه جادو. خیلی‌ها می‌گویند که خودِ ذهن شما که ابزاری چندبُعدی است، آن را به گونه‌ای تغییر شکل می‌دهد تا باعث شود وقتی آنجا هستید، احساس بهتری داشته باشید. و این همان کاری است که اینک انجام می‌دهیم.

حال که با من از این مه عبور کرده‌اید، در این سوی پرده چه احساسی دارید؟

«کرایون، نمی‌دانم که چه می‌بینم.»

من هم نمی‌دانم. جایی که به آن قدم گذاشته‌اید روح شماست و می‌توانم ایده‌های ادراکی بسیار زیادی به شما بدهم. بعضی‌ها واقعاً به فضایی قدم می‌گذارند که در آن می‌توانند ستارگان را به وضوح ببینند و تقریباً در نیستی هستند؛ ولی آن سکوتی مطلق است تا اینکه صدای آواز آغاز می‌شود. سپس کسانی هستند که می‌گویند: «می‌توانم آن موسیقی را حس کنم. شاید آن را نشنوم؛ ولی می‌دانم که آنجا موسیقی هست. آن موسیقی من را متاثر می‌کند. آن موسیقی زیباست. آن موسیقی حماسه‌آفرین است.» درست می‌گویید. چند بار به شما گفته‌ایم که وقتی شما را در این مکان می‌بینیم، نام شما را به آواز نور می‌خوانیم؟

مانند دفعۀ قبل این بار هم نه به سالن تئاتر، بلکه به اتاقی می‌رویم، به اتاقی بسیار بزرگ. قرار است روی تختی که در این اتاق است، دراز بکشید. قبلاً هم یک بار این کار را کرده‌اید؛ ولی به شما شنوندگانی که شاید در آخرین مدیتیشن با ما نبوده‌اید، می‌گویم که این تخت روکش نرمی دارد و قرار است روی آن دراز بکشید؛ زیرا قرار است برای شما و همراه با شما اتفاقی رخ دهد؛ زیرا این مجموعۀ [چهارگانه] از برنامه‌های حلقۀ دوازده دربارۀ یاری‌کنندگان است. موضوع هر چهار برنامۀ این مجموعه، دربارۀ راهنماها و وجودهایی است که از جنس فرشتگان‌اند و به شما تعلق دارند.

این را دوباره به شما و برای کسانی می‌گویم که در برنامۀ قبل نبوده‌اند: آن‌ها همراه با شما می‌آیند عزیزانم. آن‌ها به شما تعلق دارند. آن‌ها اینجا با شما و [همزمان] در آن سوی پرده‌اند؛ ولی اینجا در حلقۀ دوازده با شما کاری انجام می‌دهند.

چند نفرتان این امتیاز را داشته‌اید که روی تختی دراز بکشید و ماساژی عالی دریافت کنید یا کسانی به کار شفای شما بپردازند؟ چند نفر از شما در زندگی از چنین ویژگی خاص و شگفت‌انگیزی برخوردارید؟ خوب، اگر برخوردارید، می‌دانید که چه چیزی در راه است.

از بین همۀ برنامه‌های حلقۀ دوازده این چهار برنامه شخصی‌ترند. برنامه‌هایی داشته‌ایم که نیاکانتان با شما صحبت کرده‌اند، و [برنامه‌هایی داشته‌ایم] که راهنماهایتان با شما صحبت کرده‌اند؛ ولی درست مانند برنامۀ اول این ماه در این برنامه هم کسانی شما را درمان خواهند کرد، شما را شفا خواهند داد و با شما کار خواهند کرد، کسانی که برای همین کار آمده‌اند.

آنچه را آخرین بار به شما گفتم، [دوباره هم] می‌گویم: شما سه راهنمای اصلی دارید، آن‌ها را راهنما می‌نامید، آن‌ها وجودهایی هستند که از جنس فرشتگان‌اند عزیزانم. آن‌ها به شما تعلق دارند. روحی که امروز دارید، همان روحی است که هزار سال پیش داشتید. و همۀ تناسخ‌هایتان و همۀ دفعاتی که اینجا بوده‌اید، از همین روح یکتا آمده است. و همراهانی هم که با این روح می‌آیند، یعنی همان راهنماها، همان فرشتگانی که با شما می‌آیند، همان‌هایی هستند که هر بار بوده‌اند. آن‌ها شما را می‌شناسند. آن‌ها از زندگی‌های گذشتۀ شما آگاه‌اند. آن‌ها می‌دانند چه چیزهایی را پشت سر گذاشته‌اید. آن‌ها می‌دانند که اینک چه اتفاقی دارد می‌افتد. آن‌ها از این تغییر آگاه‌اند. آن‌ها از برنامۀ حلقۀ دوازده آگاه‌اند.

از شما دعوت می‌کنم روی این تخت دراز بکشید. راحت باشید. شاید در دو برنامۀ بعدیِ حلقۀ دوازده هم تختِ روکش‌داری داشته باشید که برای ماساژ استفاده می‌شود، تختی که می‌توانید روی آن دراز بکشید و این‌ها برای تاکید بر واقعی‌بودنِ این [اتفاق] است، البته به شرطی که خودتان چنین انتخاب کنید.

روی این تخت دراز بکشید و راحت باشید؛ زیرا سه وجود باشُکوه به این اتاق وارد می‌شوند. [شفاف‌اند و] می‌توانید آن طرفشان را بینید. به نظر نمی‌رسد جسم جامدی داشته باشند؛ با این حال شبیه انسان‌اند. آن‌ها به شما تعلق دارند. وقتی وارد اتاق می‌شوند، آن‌ها را احساس می‌کنید، می‌دانید که آنجا هستند، درست مانند دعوت از شما به اینکه وقتی اینجا نیستید هم آن‌ها را احساس کنید و بدانید که آن‌ها آنجا [با شما] هستند. یکی از آن‌ها بالای سرتان می‌ایستد و دو نفر دیگر هر کدام یک دستتان را می‌گیرند.

این سه‌گانه و هرمی از انرژی است که اینک دارند و علتش چیزی است که در ادامه رخ خواهد داد. آن‌ها می‌خواهند برایتان شما چیزی بفرستند که لازمش دارید. و در هر یک از برنامه‌های این ماهِ حلقۀ دوازده قرار است چیز متفاوتی برایتان بفرستند که هم‌اینک لازمش دارید. ممکن است بخواهید به آن‌ها نگاه کنید؛ ولی به شما می‌گویم که چیز زیادی نخواهید دید. حتی اگر سعی کنید به دو نفری نگاه کنید که دستان شما را گرفته‌اند، چیز زیادی نخواهید دید؛ زیرا [شفاف‌اند] و می‌توانید آن طرفشان را ببینید. آن‌ها چندبُعدی‌اند. آن‌ها به شما تعلق دارند.

اگر کسی بپرسد که آیا آن‌ها نامی هم دارند، [باید گفت:] بله. دارند. آن‌ها نام شما را دارند. این چه حسی به شما می‌دهد؟ نامی که آن‌ها دارند، نامی نیست که با آن به این دنیا آمدید عزیزانم، یعنی همان نامی که مادرتان بر شما نهاد، نام آن‌ها این نیست. نامی که آن‌ها دارند با نام شما یکی است و همان نامی است که ما به آوازِ نور می‌خوانیمش.

چگونه چنین چیزی ممکن است؟

عزیزانم، به شما می‌گویم چگونه ممکن است؛ زیرا در دنیای چندبُعدی هر چیزی بخش‌های بسیاری دارد و هر بخشی هم چیزهای بسیاری دارد. امروز آن‌ها می‌خواهند برایتان آرامش بفرستند. اینک که روی تخت دراز کشیده‌اید، آرامش کامل در بدنتان جاری خواهد شد، باشکوه‌ترین و کامل‌ترین آرامشی که تابه‌حال احساس کرده‌اید. هیچ مسئله‌ای وجود ندارد. هیچ مشکلی وجود ندارد. این [آرامش] همچون قالبی در درون شما جاری می‌شود و همچون قالبی با شما می‌ماند، درست مانند قالب‌هایی که در جلسۀ قبل در درون شما جاری شدند.

و در این قالب [چیست؟] خواهم گفت. قالب چیزی است که بارها و بارها از آن استفاده می‌کنید. به شما خواهم گفت. قرار است دوباره هم از این استفاده کنید. وقتی به صورت مجازی یا استعاری یا ادراکی از روی این تخت برمی‌خیزید، این قالب را با خود می‌برید. آن‌ها برای همین اینجا هستند. آن‌ها اینجا هستند تا به شما چیزی بدهند تا با آن کار کنید.

آیا می‌توانید آرامش کامل را تصور کنید و اینکه هیچ نگرانی یا ترسی ندارید و همه چیز خوب است؟ از شما می‌خواهم که هم‌اینک این را لحظه‌ای در ذهنتان و بدنتان احساس کنید. بدنتان [بعداً] این چیزها را به یاد می‌آورد. دارید قالبی می‌سازید عزیزانم. هر چه کامل‌تر بتوانید بسازیدش، بهتر خواهد بود.

تا هر زمانی که بخواهید، آنجا باشید و دراز بکشید. آن‌ها هم این آرامش را در شما جاری می‌کنند. آن‌ها این آرامش را در شما جاری می‌کنند؛‌ زیرا می‌توانند و شما هم این اجازه را می‌دهید.

و اگر در تمام این مدت می‌توانستید صدای روح هستی را بشنوید که در این اتاق با شما سخن می‌گفت، می‌شنیدید که می‌گوید: «ما عاشق شماییم. وقت آن فرا رسیده است که این چیزها را به عنوان بخشی از واقعیت خود بپذیرید. ما عاشق شماییم.»

بمانید و هدف عشق باشید. بمانید تا این آرامش در شما جاری شود؛ آنگاه تا آخرین نفَستان دیگر هرگز تنها نخواهید بود. هرگز تنها نخواهید بود. هرگز تنها نخواهید بود. بمانید.

و این‌چنین است.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

پیش‌مدیتیشن۱۲۴

پیش‌مدیتیشن۱۲۶