مدیتیشن۷۱
2022.02.16
درود عزیزانم. کرایون هستم.
کمی نزدیکتر بیایید.
میخواهم این زمان برای همۀ شما زمان
پر از آرامشی باشد. برای اینکه چنین باشد، از شما میخواهم ذهن خود را آرام کنید.
کسانی از شما که قبلاً به این مکان آمدهاند، میدانند که چه اتفاقی میافتد. این
بیش از مدیتیشن است و اینجا مکانی است که در آن شروع میکنیم به بازنویسی چیزهایی
که به شما گفتهاند، دیدگاهی رمزگونه از خودتان به شما میدهیم، دیدگاهی که شاید
مطالعات گذشتۀ شما، حتی مطالعات رمزگونهتان به شما نداده است.
در چنل [امروز] گفتم که شکوهمندی شما
همچون حبابی از نور است و به هر جا پا میگذارید، تاریکی از آنجا میگریزد. از شما
میخواهم لحظهای این [ایده] را نگه دارید؛ چرا که بیش از اینهاست. این حبابِ نور
نه تنها تاریکیها را پس میزند، بلکه روشنیها را هم جذب میکند. از شما میخواهم
لحظهای این حباب را چیزی بیش از حباب نوریِ محافظ و در عوض همچون نورافکنی
ببینیدش که راه پیش رویتان را روشن میکند. دوباره میگویم که این فقط استعارهای
است تا به شما کند. این ساختاری سهبُعدی برای [درک بهتر] شماست.
عزیزانم، از شما میخواهم که حباب
نور شگفتانگیزی که در اطراف شماست، این نور الهی را به عنوان نورافکن هم ببینید،
نورافکنی که چندین کار انجام میدهد؛ ولی کاری که اینک میخواهم دربارۀ آن بگویم
این است که همه چیز را روشن میکند، همۀ چیزهایی را که فراروی شما و دوردستتر از
جایی است که میتوانید ببینید. به این ترتیب خطرها را به شما نشان میدهد. حتی
ممکن است مکانهایی را بررسی کنید که فکر نمیکردید ممکن است بخواهید به آن مکانها
بروید؛ ولی اینک با نور خود میتوانید آن را واضحتر ببینید.
این چیزی بیش از قانون جذب است
عزیزانم؛ تقریباً برعکس آن است. نورافکن شما گاهی چیزی را که پیش روی شماست، با
چنان جزئیاتی نشان میدهد که بر اساس آنچه به شما نشان میدهد، حرکت میکنید. و به
این ترتیب واقعیت خود را کنترل میکنید.
به این [سوال] فکر کنید: بدون آن
نورافکن به کجا میروید؟
و پاسخ این است که زندگی خود را با
حسهایتان پیش میبرید. اینطور نیست؟ هر بار که ماشین خود را سوار میشوید، هر
بار که به جایی میروید، هرگز نمیدانید که چه اتفاقی رخ خواهد داد؛ ولی اگر
نورافکنی شهودی داشته باشید که شاید مسیر امنتری را نشان دهد، چه؟ در میدان
چیزهایی هست که نه پیشگویی، بلکه پتانسیلهایی است که در اطراف شماست و نورافکنی
که در حبابِ نور شماست، این را میداند و با آن کار میکند.
این مبنای آفرینش واقعیتی است که
برای شماست و در آن در اماناید. هماینک چیزی را توضیح دادم که خیلیها دربارۀ آن
پرسیده بودند. ممکن است بپرسید: «اینکه میتوانیم واقعیت خود را بیافرینیم، چگونه
است؟ چه حسی دارد؟ چه کاری باید بکنم؟»
و پاسخ این است که مراقب خودتان
باشید عزیزانم، عشقی را که در درون خود دارید، احساس کنید، حباب خود را بسازید.
با این کار، این شهود را خواهید داشت که به کجا بروید، به کجا تلفن کنید، به چه
کسی اعتماد کنید و به چه کسی اعتماد نکنید. همۀ اینها آنجاست.
مدت زیادی است که همکارم این کار را
انجام میدهد. کسانی هستند که به او روی میآورند و او برایشان تعریف میکند که در
زندگیاش چه اتفاقهایی رخ داده. به او میگویند: «تو چقدر خوششانسی.»
و او میگوید: «خوب، برایم این اتفاق
و آن اتفاق رخ داد و وقتی این افراد را ملاقات کردیم، آن اتفاق رخ داد.»
آنها میگویند: «تو چقدر خوششانسی.»
و او میگوید: «این هیچ ربطی به شانس
ندارد. همۀ آنها را خودم آفریدم.»
و عزیزانم، این نه گفتهای
خودستایانه، بلکه واقعیتی است که او در زندگیاش نور و الوهیت و استادی را به هر
اندازه که میتوانست نگاه داشت و به این ترتیب اتفاقهای خوبی برایش رخ داد. او
اینها را نه فقط با جذب، بلکه بیشتر با شهود و این پیشنگری به دست آورد که بداند
به کجا برود، چه کاری انجام دهد و با چه کسی ملاقات کند. و برای همۀ شما که میخواهید
این راهنمایی خاص را دنبال کنید، این اصلی تضمینشده است. شفقت را به زندگی خود
بیاورید.
دارم شما را برای امروز آماده میکنم،
برای وقتی که به حلقۀ دوازده میرویم؛ زیرا این حقیقتی است که هر چه بیشتر بدانید
که این چیزها چگونه کار میکنند، در این سیاره وضعیت بهتری خواهید داشت. آنگاه
بیماری دیگر دوست ندارد که خودش را به شما بچسباند؛ زیرا بسیاری از بیماریها در
آگاهیای که به عنوان بیماری دارند، مکانهایی دارند که در آن راحتترند. آیا
گوشتان با من است؟ احتمالاً دارد رمزگونهتر میشود. خود بیماری وقتی وارد بدنی
بدون حباب نور میشود، اوقات بسیار راحتتری دارد.
شما خود، سلامتی خود را میآفرنید.
شما خود، الوهیت خود را میآفریند. همۀ این کارها را شما میکنید؛ زیرا آن سیستم
این[گونه] است عزیزانم. هرچه عشق و شفقت و نور بیشتری در درون خود جای دهید، قویتر
میشوید، سیستم ایمنیتان قویتر میشود و میتوانید نور بیشتری به آینده
بتابانید.
این مدیتیشن خاص همیشه یکسان بوده
است. به جایی میرویم که آن بخشی دیگر از واقعیت شماست. این بخش، بخشی است که برای
برخی دشوار است؛ زیرا خیلیخیلی واقعی است؛ ولی برایتان واقعی به نظر نمیرسد.
ناخودآگاه شما و هر آنچه از هنگام تولد آموختهاید، به شما میگوید که چه چیزی
واقعی است و چه چیزی واقعی نیست. با این حال وقتی سوالهایی از شما میپرسیم، تازه
میبینید که شاید این آنگونه نیست که به شما گفتهاند.
سوال: آیا شهود شما واقعی است یا
دروغین؟
میگویید: «من شهود بسیار خوبی
دارم.»
میدانم؛ پس واقعی است.
میگویید: «بله. واقعی است.»
میگوییم: «ثابت کن. بگذار لمسش
کنم. بگذار ببینمش. بگذار آن را دستکاری کنم.»
میگویید: «خوب، آن در سهبُعدی
نیست. میدانی که آن بخشی از آگاهی من است.»
و ما میگوییم: «آهان! پس آگاهیتان
بخشهایی دارد که خیلیخیلی واقعی است؛ ولی نمیتوانید در سهبُعدی قرارشان دهید.»
و پاسخ این است: بله.
روح شما هم همین طور است. حقیقت این
است که روح شما از هر چیزی در این سیاره بسیار بزرگتر است و با این حال هنوز آن
را باور نمیکنید. روح شما دربردارندۀ فضایی است که بزرگتر از آن چیزی است که میتوانید
تصور کنید و با این حال در سهبُعدی هم نیست؛ پس دیواری ندارد؛ ولی هنوز چیزهایی
دارد که به آن تعلق دارند، هنوز آن تابش را دارد، تابشی از عشق و انرژی و نیز چیزی
که نامِ نوریِ شما مینامیمش.
برخی پرسیدهاند: «با گذشتن از آن پل
و ورود به روح، به کجا میرویم؟»
و پاسخ این است: بله! به جایی میروید
که ورای هر چیزی است که روی زمین است، به جایی میروید که ورای هر چیزی است که کیهان
برای عرضه دارد. و این بیدرنگ اتفاق میافتد. این خود شمایید. به واقعیتی
ناشناخته میروید، به فیزیکی میروید که [هنوز] به آن دست نیافتهاید. و این همان
جایی است که هر هفته شما را به آن میبریم. اینک نیز میخواهیم شما را به آنجا
ببریم.
پلی هست که میخواهیم در ذهن خود
تصورش کنید، پلی که مهی در میانۀ آن است، پلی که به مکانی ناشناخته میرود. این
پلی دائمی است و اینک با من میآیید. بیایید از این پل عبور کنیم. دستم را بگیرید.
[شروع موسیقی]
همچون همیشه، همچون گذشته و همان
گونه که همیشه خواهد بود، اینجا کاملاً در امان هستید عزیزانم، مانند همیشه. این
را بدانید که هماکنون دستم را گرفتهاید؛ ولی به محض اینکه از مه عبور کنید، دیگر
لازم نیست دستم را گرفته باشید؛ زیرا جوهر خود را بهشکلی بسیار قوی احساس میکنید
و تشخیص میدهید. این به شما تعلق دارد. تکتک شما این روح زیبا را دارید، همین
روحی که به آن پا میگذارید و اگر بتوانید آن را همان گونه ببینید که من میبینمش،
نفستان در سینه حبس خواهد شد.
[طبق روال] این ماه این بار هم قرار
نیست به آن سالن تئاتر برویم. میخواهیم به اتاق بزرگی برویم که در آن باز هم این
تخت را خواهید داشت. این تختی است که روکش نرمی دارد و میتوانید به راحتی روی آن
استراحت کنید و از شما میخواهیم که روی آن تخت دراز بکشید. عزیزانم، مانند دو
جلسۀ قبل، آن سه راهنما را میبینید که به شما نزدیک میشوند و آنها را بهخوبی میشناسید.
بعضی از شما روی آنها نامی گذاشتهاید. آنها را خانوادۀ [خود] میدانید. آنها
بیش از یاریکنندگانتان هستند عزیزانم. اینها راهنماهای شما هستند و این را
دوباره میگویم؛ زیرا این پرمعناتر از آن است که فکر میکنید: روح شما همان روح
[همیشگی] است و [همیشه هم] همان بوده. روح شما نه آغازی دارد و نه پایانی. با این
حال آن روح در تکتک زندگیهایتان یکی بوده است. همان روح، روحی یکتا در زندگیهای
بسیار و مجموعهای یکتا از راهنماها در روحی یکتا.
آنها در همۀ زندگیهایتان شما را
یاری کردهاند و دوباره برای [یاری] در این زندگی اینجا هستند. معنایش این است که
شما را به هر شکلی دیدهاند. آنها رشد شما را تماشا کردهاند. معنایش این است که
آنها بهتر از هر وجود دیگری در این کیهان شما را میشناسند، البته اگر بخواهید آنها
را وجود بنامید. آنها بخشی از خداوندند عزیزانم. آنها بخشی از این سیستماند. آنها
بخشی از شمایند. این همان هدفی است که آنها در خدمت آناند. همچنان که روی تخت
دراز میکشید، آنها هم دوباره جلو میآیند.
آیا جالب نیست که میتوانید آن
طرفشان را ببینید؟ آنها دقیقاً فرشته نیستند؛ ولی سهبُعدی هم نیستند. آنها زیبا
و رمزگونه و گاهی هم عجیباند. اگر بتوانید در آنها چهرهای را ببینید، آن چهره
بزرگترین لبخند و بیشترین عشق را دارد؛ زیرا شما به دیدار آنها آمدهاید و
معمولاً [اینگونه است که] آنها به دیدار شما میآیند.
اینکه آنها خود را در سهبعدی به
گونهای آشکار کنند که بتوانید احساسش کنید، کار دشواری است؛ ولی آنها میتوانند
در اینجا به راحتی خود را آشکار کنند. به سراغ آنها آمدهاید و آنجا دراز میکشید
و آمادهاید تا شما را یاری کنند. یکی از آنها یک دستتان را میگیرد و دیگری دست
دیگرتان را. یکی دیگر از آنها بالای سرتان میایستد و انرژی زیبایش را در اطراف
سرتان قرار میدهد. اگر میخواهید آن را دست بنامید، میتوانید دستها یا انرژیشان
را احساس کنید. آنها یک سهگانه یا هرماند و کانون این هرم آگاهی شماست.
در گذشته از آنها خواستهاید که به
شما شفای نهایی بدهند، به شما آرامش نهایی بدهند. و امروز کمی متفاوت است، کمی گیجکنندهتر
است؛ ولی به شما میگویم: امروز قرار است آنها حقیقت نهایی را به شما بدهند.
پس به شما میگویم که بعد از آن چه
اتفاقی رخ میدهد. قرار است چیزهای را به شما نشان دهند که لازم است بدانید،
چیزهایی که وقتی از این [مدیتشن] خارج میشوید، لزوماً آنها را نمیدانید. به
عبارتی دیگر وقتی به آن طرف این پرده برمیگردید، یعنی به همان جایی که از آن شروع
کردید، شاید دقیقاً ندانید که چه چیزی به شما دادهاند؛ ولی عزیزانم، این برایتان
کار خواهد کرد؛ زیرا آن در آگاهی شماست. آن به دیانای شما وارد میشود.
آنچه آنها میتوانند به شما بدهند،
چیست که میتواند در شیوۀ رفتارتان و آنچه احساس میکنید، این تفاوتها را ایجاد
کند؟ حقیقتی که امروز به شما خواهند داد، حقیقتِ زندگیِ شماست، حقیقتِ اهمیتِ شما
در این سیاره است، حقیقتِ تاثیر زندگیهای گذشتۀ شماست. حقیقتی که هماینک به شما
خواهند داد، حقیقتِ اهمیت شما و چرایی آن است. آن حقیقتی است که شاید دربارۀ درک
آن میدان است، دربارۀ توانایی کار [با آن] در آینده است، دربارۀ شماست. شاید آن
حقیقت این است که بعد از آنکه به این حلقۀ دوازده آمدید، به گونهای متفاوت بیدار
خواهید شد. این همان چیزی است که هماینک در شما جریان خواهد یافت، به شرط اینکه
به آن اجازه دهید.
عزیزانم، بعضی از این حقایق در تضاد
با همۀ چیزهایی است که آموختهاید. ممکن است بعضی از این حقایق شامل اختراعاتی
باشند که شاید شما بخشی از آن باشید. ممکن است بعضی از این حقایق اکتشافات باشند.
کاری که هماینک مشغول انجامش هستند، همین است. این کار لازم است، این کار برای
شما لازم است؛ زیرا این حقیقت به شما اجازۀ آرامش خواهد داد، این حقیقت به درون
آگاهیتان میرود، آن هم به گونهای که با اینکه در سهبُعدی نیست، وقتی از این
[مدیتیشن] خارج میشوید، احساس آرامش دارید و علتش این [حقیقت] است.
دربارۀ آن آرامش شنیدهاید، آرامشی
که ورای دانستههای شماست، آرامشی که ادراکی از آن ندارید و نمیدانید که چرا اینقدر
آراماید. علتش این است که آن حقیقت را میدانید، میدانید آفریدگاری هست که شما
را بیاندازه دوست دارد و وقتی اینجا در این سیاره نیستید، نام شما را به آواز نور
میخواند. این راهنماها نیز میخواهند آن آواز را برایتان بخوانند. این همان
حقیقتی است که اینک در حالی که اینجا دراز کشیدهاید، به شما میدهند.
از شما میخواهم برای آن آماده
باشید. به آنها اجازه دهید تا این چیزها را در ذهن و آگاهی شما آپلود کنند، البته
اگر مایلید که این واژه را به کار ببرید؛ زیرا انتخاب کردهاید که اینک و در این
دوران دشوار زنده باشید. و قبل از به اینجا آمدنتان این را میدانستید. اجازه دهید
آپلود این حقیقت آغاز شود. آنها دارند این حقیقت را به شما میدهند. نامش را
آپلود میگذاریم؛ زیرا سرشار است از اطلاعات تعالیبخش، تعالیبخش![1]
شما ایناید عزیزانم. و برای اولین
بار آنها میخواهند که همۀ آن را بدانید و همۀ چیزهایی را که به شما میدهند
عزیزانم، در این زندگی و زندگیهای بعدی و بعدی در خود خواهید داشت. هرگز فراموشش
نخواهید کرد. این به درون دیانایتان میرود عزیزانم و از این به بعد با شما میماند.
بمانید و این اطلاعات باشکوه را
دریافت کنید و وقتی به بدنتان راه مییابد، آن آرامش را احساس کنید، وقتی به
بدنتان راه مییابد، آن شفا را احساس کنید و بدانید که خیلیها عاشق شمایند، آنها
بسیارند و عشق بسیاری به شما میورزند.
وقتی برمیگردید، احساس متفاوتی
خواهید داشت؛ ولی اینک فقط بمانید. فقط بمانید و تا هر وقت که میخواهید از این
لذت ببرید. هر وقت که خواستید، میتوانید به این مکان بیایید و بیشتر داشته باشید.
آنها برای همین اینجا هستند. سپاس ای انسانهای عزیز که مشتاقانه به این سفر
آمدید، به مکانی آمدید که شاید عجیب و غریب است؛ ولی در واقع خانۀ شماست. بمایند.
و اینچنین است.
[1] Uplifting: تعالیبخش، این واژه و واژۀ آپلود، هر دو با up شروع میشوند.
بازتابدادن این نکته در ترجمۀ فارسی دشوار است. مترجم.
نظرات
ارسال یک نظر