مدیتیشن۴۸
2021.08.25
درود عزیزانم. کرایون
هستم.
کمی نزدیکتر بیایید. کمی
نزدیکتر بیایید.
همانگونه که از
عنوان این برنامه پیداست، این «حلقه دوازده» است، زیرا نمایانگر
یک ایده است، و آن نه ایده دوازده استاد، بلکه ایده عدد «دوازده» است که
ساختار سوپ آگاهی جهان است.
برخی میپرسند: «معنای
این چیست کرایون؟»
معنایش این است که اکنون
زمان در آغوش کشیدن آن چیزی است که شما را احاطه کرده است، همان چیزی که چندبعدی
بوده و دارای یک ساختار است. ما به این دلیل آن را «حلقه دوازده» مینامیم
که آن ساختار، همان روشی است که جهان و تقریبا «هر چیزی که بر عدد چهار بخشپذیر
باشد»، [بر اساس آن] کار میکند. اگر به چگونگی عملکرد دیانای خود و همه آن
چیزهایی که در پیرامون خود دارید نگاهی بیندازید، آن را خواهید دید. اما یک معنویت
و یک ساختار مرتبط با آن هم وجود دارد.
آیا ممکن است در چیزهای
معنوی هم ساختاری وجود داشته باشد که دوست داشته باشید آن را ببینید، از آن لذت
برده یا با آن کار کنید، یا اینکه درکش کنید، یا حتی اینکه قدردانش باشید؟
خیلیها هستند که میگویند:
«خوب کرایون! ما آنچه تو میگویی را میفهمیم: وقتی از پل عبور میکنیم یک
[وضعیت] چندبعدی وجود دارد که ما را حتی از شمارش [به صورت] خطی باز میدارد، زیرا
ما از [یک واقعیت] سه یا چهاربعدی، خارج و به یک [واقعیت] چندبعدی وارد میشویم که
در آن زمان در خیلی از چیزها متوقف میشود و هر اتفاقی میتواند رخ دهد.»
همه اینها درست است. اما
عزیزانم! آنجا حقیقتا ساختاری از جهان هم وجود دارد. آن «حلقه دوازده» است.
در کتاب مقدس خود چند بار عدد دوازده را دیدهاید؟ در تمامی کتب
مقدس. در تاریخِ کتاب مقدس خود استفاده از عدد دوازده را چند بار
دیدهاید؟ این یک عدد است، اما این چیزی بیش از یک عدد است، یک انرژی است.
عدد دوازده یک انرژی از ساختار است. این قرار است در کاری که میخواهیم
امشب انجام دهیم نقش داشته باشد. و کاری که عصرِ امروز انجام میدهیم با هرآنچه
قبلا انجام دادهایم کاملا متفاوت است.
کسانی هستند که شاید آنچه
میخواهیم انجام دهیم را تشخیص دهند و شما میگویید: «خوب. یک لحظه صبر کن. آیا
این [تکرارِ] کاری مشابه از طرف توست یا این منم که حکایتی را به خاطر میآورم؟»
و پاسخ این است که بله، بله
و بله! اما این فقط کمی متفاوت است. این یکی درباره شفا خواهد
بود؛ شفای گذشته. با این حال از آن فراتر خواهد رفت. این در مورد شفای
گذشتهای است که راهحلهایی را برای آینده به ارمغان میآورد. بگذارید توضیح دهم.
آیا باور دارید که در
گذشته زندگیهایی داشتهاید؟ خیلیها هستند که هنوز میگویند: «خوب، آیا [داشتن
چنین باوری] لازم است؟ ما با این موضوع مشکل داریم کرایون، زیرا این موضوع هرگز در
محافل معنوی ما آموزش داده نشده است.»
[باور به این موضوع] لازم
نیست. هیچ چیزی لازم نیست، جز اینکه عشق خدا را در زندگی خود احساس کرده و از آن
لذت ببرید و دریابید که «شما سزاوار خرسندی هستید، شما باشکوه هستید». در
واقع اینها تنها چیزهایی هستند که ما از شما میخواهیم احساس کرده و باورشان کنید
و هر چیزی که مستلزم آن باشد خواهد آمد.
اینجا هیچ دکترینی وجود
ندارد و زندگیهای گذشته بخشی از یک دکترین نیست. با این حال این ساختار
روح شماست.
اگر بتوانید به چگونگی
تعامل روح خود با این سیاره نگاهی بیندازید، به این شکل خواهد بود:
«شما بخشی از زمین هستید.
هنگامی که اینجا تجسم[1] مییابید،
همینجا میمانید. یعنی بارها و بارها بر روی این سیاره تجسم مییابید. اینطور
نیست که برای مدتی به سیاره دیگری رفته و بازگردید. این سیاره شماست، تا زمانی که
ترکش کنید. و وقتی که ترکش کنید دیگر به این سیاره باز نخواهید گشت. بنابراین این
[سیاره] در قالب تجلی به شما تعلق دارد و منظورم از آن این است که هر زندگی، چه
طولانی باشد و چه کوتاه و چه جزئی، یک «تجلی « نامیده میشود.»
حالا ما این اصطلاح را به
کار میبریم، زیرا که این [زندگی] یک تجلی از روح شما بر روی این سیاره است.
آنگاه شما چیزی را متجلی میسازید که همانا شکوه شماست و نیز یادگیریهای شما و
همه چیزهایی که باید انجام دهید تا آن تجلی که منجر به تجلی بعدی میشود را ایجاد
کنید. میتوان گفت که آنها بر روی یکدیگر بنا میشوند.
ما این را قبل هم گفتهایم.
چرا که این توضیحات، یک «روح کهن» را توصیف میکند. میتوانید تجلی در آن
زندگیها را به عنوان یک مدرسه در نظر بگیرید. این یک ساختار
است. اینطور نیست؟
پس شما به عنوان فردی که
هیچ تجربهای نداشته [به این سیاره] میآیید و از طریق تجلی در زندگیهای زیادی میآموزید
که هرچیزی چگونه کار میکند. شما میآموزید که آگاهی چگونه کار میکند، این سیاره
چگونه کار میکند، شما با فهمیدن طبیعت انسان درباره آن میآموزید. تا وقتی که در
برههای از زندگی و تجلیهای خود آمادگی آن را مییابید که بعضی از انواع بیداری
را داشته باشید و این اغلب به صورت جزئی اتفاق میافتد.
بذرهایی هستند که در یک
تجلی کاشته شدهاند و به شما این اجازه را میدهند که در تجلی بعدی با این درک
متولد شوید و تجلی بیشتری داشته باشید.
پس یک روح کهن کسی است که
تجلیهای بسیاری از زندگی را پشت سر نهاده و تا بدان حد بیدار شده که خود را در
این انرژی یافته، آن را تشخیص داده، بگوید: «من این را به یاد میآورم.» و این
خیلی جالب است که چگونه میتوانید چیزی را به یاد آورید که کاملا جدید است، آن هم
با تغییراتی که قبلا هرگز اتفاق نیفتاده؟ و دلیلش این است که بسیاری از شما قبلا
هم بیدار شدهاید، فقط برای اینکه توسط انرژی قدیم خاموش و متوقف شوید.
حالا این در واقع بخشی از
آموزشهای کسانی است که در این ماه به عنوان معلم[2] با شما
بودهاند. آنها میگویند که یک انرژی تاریک وجود دارد که گرایش آن توقف و به
خاموشی کشاندنِ شماست و در زندگیهای گذشته هم همین کار را کرده است. در واقع برای
برخی از شما بیشتر از خاموشی بود. شما بیدار شدید و به خاطر آن [بیداری] متوقف
شده، زندگیتان پایان یافت. در آکاش شما داستانهای بسیاری هست.
کسانی هستند که معتقدند
در آکاش شما که همان آکاش تجلیهای شماست، چیزهایی هست که رویدادهای امروزِ زندگی
شما را آفریده و چهبسا آنها اتفاقاتی هستند که شما آنها را نمیخواستید. همینطور
است عزیرانم. زیرا انرژی، انرژی است و آنچه من در موردش میگویم و همان چیزی است
که در طی تجلیهای شما به آکاش شما راه یافته و تداوم مییابد، همیشه [لزوما] شفا
نیست. گاهی چیزهایی هست که [باید] پاک شود، در بدترین حالت شاید یک [مساله]
شیمیایی [در بدن شما] باشد، شاید ارثی باشد و ممکن است برای شما اتفاقهایی رخ دهد
که دلیلش در تجلی شما در آخرین زندگی باشد، یا حتی اتفاقی باشد که نه در یک زندگی
[گذشته]، بلکه در همین زندگی رخ داده است.
پیچیده است. اینطور
نیست؟ اما [یک] ساختار است. اینطور نیست؟
ما امروز روی آن کار
خواهیم کرد و قرار است کاری انجام دهیم که پیش از این در چنین برنامهای انجامش ندادهایم.
ما از روی آن پل عبور میکنیم و این اولین بار است که شما را به یک سالن تئاتر نمیبریم.
برای هر یک از شما این یک تجربه ویژه و اختصاصی خواهد بود و نه یک تجربه گروهی. و
با این حال همه شما به صورت مجزا آن را تجربه خواهید کرد. شما جدا و منفرد هستید و
این را به شکل انفرادی تجربه میکنید. اما اگر بخواهید هر یک از شما آن را تجربه
خواهید کرد. این که آیا این یک تلاش گروهی است یا نه شاید از نظر منطقی کمی پیچیده
و گیجکننده باشد.
همگی با من بیایید.
بیایید با هم از آن پل بگذریم. شما از میان مِه به آن سوی پل میروید، به این مکان
که ما آن را یک ناحیه چندبعدی از روح شما مینامیم و ناشناخته
است. تنها چیزی که واقعا ناشناخته است، چیزی است که به شما نشان داده نشده. برای
شما این یک ناشناخته گسترده نیست که بخواهید کشفش کنید، بلکه دانش و معرفتی است که
در آنجا بوده، در حالی که کشف نشده است. اگر کشفش نکردهاید هنوز آن را نمیدانید.
پس بیایید دست به اکتشاف بزنیم. بیایید همین الان در وضعیت اکتشاف قرار
بگیریم.
قدم بعدی پس از عبور از
پل چیست؟ ورود به سالن تئاتر از طریق درگاه ورودی. میخواهم توجه داشته باشید که
امروز هیچ درگاهی برای ورود به آن سالن تئاتر وجود ندارد. پس از گذشت یک سال از
این [کار] چهبسا مدارجی از آگاهی و دانش و معرفت طی شده و برای کسانی که خواهان
رفتن هستند، امروز درگاه دیگری وجود دارد که سرشار از انرژی «حلقه دوازده»
است، شاید حتی احساسی از انرژیای که بسیار بیشتر و بزرگتر از دیگر احساسهایی
است که به شما دست داده، حتی بزرگتر از احساسهایی که در برنامههای گذشته «حلقه دوازده»
داشتهاید.
این حلقه از وجودهایی که
قرار است ملاقاتشان کنید، مخصوص شماست. و هنگامی که آنها را ملاقات میکنید باز هم
کسانی هستند که میگویند: «آیا من این را از جای دیگری تشخیص میدهم؟» و پاسخ این
است که شما آن را به عنوان پلهای برای درس امروز تشخیص خواهید داد.
برای عبور از این درگاه
با من بیایید. آیا میتوانید این در را ببینید؟ اگر نمیتوانید وانمود کنید [که میبینید].
همه شما [تابحال] یک در دیدهاید.
بالای این در [نوشتهای]
به زبان نور هست که حالا میتوانید تفسیرش کنید. به آن در نگاه
میکنید و آن تابلو را میبینید که بر روی آن نوشته «تالار شکوه» به
همراه نام شما، نه آن نامی که در آن سوی پل میشناسید عزیزانم، بلکه نامی که نام
روحی شماست، نامی که در نور به آواز سر داده میشود، نامی که برای همیشه آن را
داشتهاید و امروز آن را دیده و تشخیص میدهید. این نام غیرقابل تلفظ است. وقتی که
آن را ببینید میدانید که آن نام شماست. میدانید که آن نام شماست، همیشه بوده، و
ما شما را با این نام میشناسیم.
با من به اینجا بیایید،
به «تالار شکوه».
شما وارد شده و شروع به
دیدن چیزی میکنید که شاید برخی از شما آن را تصور کردهاید، شاید حکایتی بوده که
من به شما ارائه کردهام، شاید هم برنامه «حلقه دوازده»ای بوده
که به شما ارائه کردهام و شاید در آنجا بوده که این در ذهن شما نمایش داده شده.
این [تالار]، بسیار بزرگ
است، و پر است از تندیسهایی عظیم، و از هر نظر باشکوه.
چه چیزی از نظر شما باشکوه تلقی
میشود؟ هر چه که در یک ساختار بتواند [شکوهمند] باشد، این همان است.
هر چیزی که به آن «شکوه
معماری» میگویید اینجاست. شاید برای هر یک از شما متفاوت باشد، اما اینجاست.
این اتاق، این تالار، متعلق به شماست. این مکان به طور تمام و کمال از آن شماست.
فقط شما میتوانید وارد آن شوید و وارد شدهاید.
میخواهم نکتهای را به شما
بگویم: هیچ کس به اینجا نمیآید. حتی شما هم به اینجا نمیآیید، مگر اینکه در
انرژیِ تجلی شما اتفاقی رخ داده باشد که این اجازه را به شما بدهد. آن عده از شما
که به این مکان راه یافتهاید میدانید که برای شما یک بیداری در
شرف وقوع است. اینک شما در این سیاره در حال تجربه چیزی هستید که انتظارش را
نداشتید. شما شروع به درک چیزهایی کردهاید که شاید قبلا هرگز برایتان روی نداده،
یا در دسترستان نبوده یا حتی نمیخواستید چیزی درباره آن بدانید. و ناگهان چیزهایی
که ممکن است برای خیلیها مضحک باشد، حالا برای شما حقیقی و واقعی هستند.
تندیسها به خودی خود
روشن میشوند. آنها زیبا و عظیم هستند. هریک از آنها [تندیس] یک انسان است. شما
میدانید که آنها کیستند. اینطور نیست؟ آنها به ترتیبِ زمانی چیده شدهاند. هر
یک از تندیسها شما هستید در یکی از زندگیهای گذشتهتان. چیده شدن آنها به ترتیب
زمانی به این معناست که میتوانید به آنها نگاه کنید و ببینید که [در آن زمان] چه
کسی بودهاید و بعدش که و بعدش که.
شمار سالهای عمر شما بر
روی پایه تندیس حک شده. نامی که در آن جسم داشتهاید بر روی پایه آن تندیس حک شده
است.
چه تعداد تندیس آنجاست؟
برای بعضیها کم، [در حد]
پنجاه، و برای دیگران این تالار عظیم است، [شامل] صدها تندیس.
ای روح کهن! لازم نیست
تعداد معینی از زندگیهای گذشته داشته باشید. فقط باید از کیفیتی برخوردار باشید
که شما را به جاهای خاصی رسانده باشد. همه شما بسیار متفاوت هستید.
اما بگذارید به شما بگویم
که تندیسها چه چیزی را به شما نشان میدهند.
شماره یک: آیا متوجه یک
ساختار شدید؟ اگر نشدید، اکنون به شما میگویم که آن ساختار چیست. اگر به تندیسها
نگاهی میاندازید، به جنسیت آنها توجه کنید.
ترتیب آنها به این شکل
نیست: مرد، زن، مرد، زن.
[بلکه] ترتیب آنها به
این شکل است:
زن، زن، زن، زن، زن،
مرد، مرد، مرد، مرد، مرد،
مرد،
زن، زن، زن.
برای تجسم یک ساختار وجود
دارد و آن ساختار این است که شما زندگیهای زیادی را در جنسیت کنونیتان باقی میمانید.
برای اینکه با آن راحت باشید. آیا آن ساختار، و هدف و دلیلی که برای همه اینها
وجود دارد را درک میکنید؟ دلیل [این ساختار] این است که شما احساس راحتی داشته
باشید.[3]
بیایید به قسمت شفا
بپردازیم. عزیزانم! در میان این تندیسها زندگیهای خاصی هستند که شاید برای امروز
نامناسب بودهاند. شاید آن زندگیها بذرهای نگرانی، ترس، کمبود یا حتی بیماری بودهاند.
حالا میخواهم به تمام
این تندیسها بگویم که:
«تندیسها! آنهایی که
حامل انرژی نامناسب برای امروز هستند خودشان را روشن کنند. خودتان را روشن کنید! و
بقیه همه تاریک باشند.»
آنها به این شکل میمانند
و ممکن است چند موردی در بین آنها ببینید، سه یا چهار مورد. بنابراین کاری که
حالا میخواهیم انجام دهیم این است که شما به سراغ تکتک این چند مورد خواهید رفت
و حقیقتی را بیان خواهید کرد و آن این است. بالاخره زمان آن برای شما فرا رسیده
است که جلسه شفایی داشته باشید که پیش از این هرگز مانند آن را به انجام نرساندهاید.
قرار است که با آن تندیسها
روبرو شوید و او را با همان نامی که نام خود شما در آن زندگی بوده، صدا زده و
بگویید: «بدین وسیله من خود را از هرگونه انرژی تاریک و نامناسب در آن زندگی جدا
میکنم. در نتیجه، آن انرژی در این زندگی ناپدید خواهد شد.»
و تا هر زمانی که طول
بکشد با هر یک از آن تندیسها میمانید. این شما هستید که در این انرژی جدید به
بایگانی آکاشیک خود دستور میدهید که خودش را اصلاح کند، زیرا اینجا یک ناحیه
چندبعدی است که در آن، زمان اهمیتی ندارد و شما مسئول هستید.
به سراغ یکی دیگر از آن
تندیسهای روشن بروید. شما میگویید: «در اینجا یک بیماری وجود دارد که بدین وسیله
آن را به طور کامل در آن زندگی پاک میکنم.» نامی که در آن زندگی داشتهاید را صدا
کنید. «پس آن بیماری دیگر هرگز در زندگی کنونی من رخ نخواهد داد.»
در واقع حتی اگر باشد هم
شروع به کاهش خواهد کرد، چرا که دیگر [به شما] تعلق ندارد. آیا امکان دارد که آکاش
خود را شفا دهید و در نتیجهٔ آن خود را شفا ببخشید؟ آن تمرین همین است. آن ساختار
همین است. «حلقه دوازده» همین است. عزیزانم! تواناییای که در
این ناحیه دارید حیرتآور است. ما به شما گفته بودیم که این تواناییها میتوانند
باشند، گفته بودیم که آنها دارند میآیند.
از شما میخواهم که اینجا
بمانید و با هر تعداد از تندیسهایی که نیاز است روبرو شوید تا هر تعداد ادعایی که
لازم است را مطرح کنید.
فقط بمانید. فقط بمانید.
و هنگامی که از این اتاق
خارج میشوید آکاش شما زلال و شفاف است.
هرگز نیازی نیست که
برگردید، مگر اینکه صرفا خواسته باشید با دیگران آنجا بوده و [چیزی را] به یاد
آورید یا [در کاری] مشارکت داشته باشید. اما در حال حاضر شما گذشته خود را شفا
دادهاید.
استوار و سرافراز
بایستید، زیرا بسیاری از شما به خاطر آنچه امروز انجام دادید، عمر طولانیتری
خواهید داشت.
من کرایون هستم، عاشق
انسانیت.
بمانید.
و اینچنین است.
[1] incarnation
[2] مهمانهای
برنامههای حلقه 12
[3] برداشت
مترجم از این جمله این است که هر روح با زندگیهای متعدد و پیاپی در یک جنسیت خاص
به آن عادت کرده و با این وضعیت راحت خواهد بود.
نظرات
ارسال یک نظر