مدیتیشن۴۴

2021.07.28 

درود عزیزانم. کرایون هستم.

کمی نزدیک‌تر بیایید.

هر بار که در این مدیتیشن نزد شما می‌آییم، حقیقتا از این نکته آگاهیم که برای بسیاری در حال کاری هستیم که فراخ‌تر کردن مرزهای حقیقت نامیده می‌شود.

همچنین ما می‌دانیم که بسیاری از شما به دلیل احساس خوبی که این [مدیتیشن] دارد به این‌جا می‌آیید. شاید شما در این کار مشارکت کامل ندارید و یا از تمام چیزهایی که ما مایلیم به سوی شما روانه کنیم آگاه نیستید، چیزهایی که همانا ابزارهای جدیدی هستند و نیز زیبایی این‌که شما کیستید و کشف [آن].

 و آن عده حقیقتا هنوز از تمام این [چیزها] آگاه نیستند، با این حال این مدیتیشن حس خوشایندی دارد. در واقع باید هم این‌گونه باشد. تمام چیزهایی که ما تعلیم می‌دهیم، حتی از همان ابتدا، تمام آن چیزهایی که ما ارائه کرده‌ایم باید به نحوی سرشار از حقیقت باشد. نه تنها باید سرشار از حقیقت باشد، بلکه برای آن‌هایی که فکری باز دارند، باید درست به نظر برسد.

گاهی نظراتی دریافت می‌کنیم، از کسانی که می‌گویند: «خوب، من می‌خواهم که احساس خوبی داشته باشم، اما اینگونه نیست.»

عزیزان، اگر به آن نگاهی انداخته و شروع به بررسی آن بکنید، ناگهان متوجه می‌شوید که افراد دیگری هم در این [امر] دخیل هستند و تنها خود شما نیستید. و به نظر می‌رسد که این نبردی است که شما دارید، نبردی از جانب کسانی که چیزی به شما گفته‌اند و آن چیز در حال آغاز یک مبارزه است، مبارزه با آنچه شما خود آغاز به درکش کرده‌اید.

به عبارت دیگر، آنچه می‌گویم این است که هنوز هم بر روی این سیاره افراد بسیاری هستند که برای اینجا نبودن شما تلاش بسیاری دارند.

این چیزهایی که ما به شما عرضه می‌داریم طبیعی هستند و زیبا. و بیان‌گر یک حقیقت اصلی هستند که لزوما آن چیزی نیست که اغلب ساکنان سیاره زمین به آن باور دارند. بنابراین واقعا پیشگام به نظر می‌رسد. شاید از نظر برخی پیشگام در شگفتی باشد.

اگر به جای این‌ها، آن یک حقیقت ژرف و شگفت‌انگیز باشد چه؟ حقیقتی که مدت زمانی بس طولانی با شما و شاید در آکاش شما نهفته بوده. و این همان چیزی باشد که شما را به این‌جا کشانده و مجذوب خود کرده.

کسانی هستند که می‌گویند: «خوب، به این‌جا آمدن کار خطرناکی است! زیرا کرایون شما را به مکانی هدایت می‌کند که منحصر به چیزهایی است که از شما می‌خواهد دیده و به انجام رسانید. و شما را تماما از باورهایی که شاید در یک دُکتُرین[1] به شما آموخته‌اند، جدا می‌کند.»

و آنچه ما در این [مورد] گفته‌ایم این است که شهود خود را به کار گیرید و در این راه قدم مگذارید، مگر این‌که واقعا خواستارش باشید.

عزیزانم، آنچه ما ارائه می‌کنیم مغایرتی با دُکتُرین شما ندارد، بلکه عشق خد را بیش‌تر می‌کند. و اگر این در دُکتُرین شما نیست، پس شاید باید دُکتُرین دیگری را در نظر داشته باشید.

این مدیتیشن همه آن دُکتُرین‌هایی که بر روی این سیاره هستند و از زیبایی آفریدگار و عشقی که آن‌جا هست سخن می‌گویند را ارتقا می‌بخشد، همگی آن‌ها را.

شاید این بر خلاف آن چیزی باشد که شما را مجاز به انجامش دانسته‌اند، اما آن هم باید به همان اندازه برای شما درست به نظر آید.

این چیزها باید درست به نظر آیند. این مستلزم چیزی است که ما آن را «آغازی بر یک احساس شهودی از بیداری» می‌نامیم.

می‌خواهم درباره کسانی که در حال شنیدن [این برنامه] هستند چیزی به شما بگویم، چیزی که من درباره همه شما می‌دانم.

طیف گسترده‌ای از روح‌های کهن هم‌اکنون شنونده یا بیننده این [برنامه] هستند. و منظورم از آن این است که در میان روح‌های کهنی که در طی زندگی‌های بسیار زیادی ارتقا یافته‌اند، قشری هستند که شاید [تجربه] بیش از صد یا شاید هزار، شاید هم پنجاه زندگی را داشته‌اند. پس ممکن است بگویید در یک مدرسه آموزشی، روح‌هایی که به این‌جا آمده و گوش می‌سپارند در مدارج و پایه‌های مختلف بسیاری طبقه‌بندی می‌شوند، اما تقریبا همه شما یک وجه اشتراک دارید:

«روح کهنی که زندگی‌های بسیار را یکی پس از دیگری پشت سر نهاده و اکنون بر روی این سیاره است، آن روح کهن خاص، آن شخصیت، از هر جنسیتی که باشد، اغلب دارای یک ویژگی است. و آن ویژگی این است که شما کم‌وبیش یک وصله ناجور بوده‌اید، به این معنی که شاید شما دقیقا آن‌گونه که به شما گفته شده عمل نمی‌کنید.

به عبارت دیگر، جویندگان بسیاری در حال شنیدن [این برنامه] هستند،‌ کسانی که می‌خواهند از جعبه بیرون آمده و دریابند چه چیز دیگری می‌تواند آن‌جا باشد، یا شاید این‌که آموزش‌هایی که در آن مکان‌ها دریافت کردید؛ همان مکان‌هایی که آن دُکتُرین‌ها را به شما ارائه کردند؛ به طور تمام وکمال درست به نظر نمی‌رسند.»

ما این را قبلا هم گفته‌ایم: ما اینجا نیستیم تا «ضد کلیسا» باشیم. ما این‌جا هستیم تا به زیبایی و شکوه «سرچشمه آفرینشگر»[2] بیفزاییم. معنایش این است که یک حقیقت بزرگ‌تر می‌خواهد شما را ارتقا بخشد.

اگر [حقایقی] بسیار بیش‌تر از آنچه به شما داده شده، وجود داشته باشد چه؟ بیش‌تر از هر آنچه در تمام زندگی‌های گذشته‌تان به شما داده شده، البته شاید به استثنای اولین زندگی‌هایتان.

آیا ممکن است که در درون شما چیزهایی پنهان باشند؟ چیزهایی که آن‌جا کاشته شده‌اند و به گونه‌ای کاشته شده‌اند که مضر و زیان‌بخش نباشند، طوری که شاید مثل این باشد که شما غذایی را سرو می‌کنید، اما در آن غذا طعمی پنهان شده که کمی بعد آزاد شده و چشیده می‌شود. و این چیزی بوده که شاید آشپز برای غافل‌گیر و متعجب کردن شما تدارک دیده بوده. او می‌گوید که می‌خواهم این غذا را به شما بدهم، اما صبر کنید. صبر کنید. آن را [خوب] بچشید، آن را [خوب] مزه کنید. زیرا در ادامه چیزی هست و شما آن غذا را می‌خورید و تقریبا وقتی در حال اتمام است ناگهان متوجه آن طعم می‌شوید. و این یک انتشار و آزادسازی فوق‌العاده از طعم و زیبایی است. و شما می‌گویید که: «به خاطر شیوه‌ای که این طعم، آزاد و منتشر شد، این بهترین غذایی است که تابحال خورده‌ام!»

این همان چیزی است که اکنون بر روی این سیاره در جریان است. و این منحصر به روح‌های کهن نیست. سطوحی از انتشار و آزادسازیِ حقایق آکاشیک بر روی این سیاره در حال وقوع است، نه فقط برای روح‌های کهن، بلکه کاشت[3] و القاهایی از یک آگاهی بالاتر، تقریبا در وجود همه انسان‌ها وجود دارد.

و منظورم از آن تجربه‌هایی است که به یک «آهان» ختم می‌شود و افراد بسیاری شروع به داشتن چنین تجربه‌هایی کرده‌اند، افرادی که روح‌های کهن نیستند. شاید این آن‌ها را به ارتعاش بالاتری از یکپارچگی یا شفافیت سوق می‌دهد، و یا می‌توان به کسانی اشاره کرد که به این وضعیت نگاه کرده و می‌گویند: «این درست نیست! بیا تا درستش کنیم!»

ممکن است با این نگرش که بیست یا پنجاه یا صد سال پیش چنین چیزی نبود بگویید که: «آن‌ها جدید هستند!» معنایش این نیست که آن‌ها روح‌های کهن هستند، بلکه به این معنی است که آن‌ها نیز در حال احساس یک «انتشار و رهاسازی» هستند. و ممکن است آن‌ها را به عنوان یک گروه در نظر گرفته و از آن‌ها بپرسید که چرا حالا؟ آن‌ها می‌گویند که ما چیزی را احساس می‌کنیم.

این آغاز کار است و می‌رود که بر روی این سیاره بیش‌تر و بیش‌تر اتفاق افتد. بیداری اولیه یک آگاهی بالاتر، صداقت بیش‌تر، شفافیت بیش‌تر، نیک‌خواهی بیش‌تر، این‌ها پایه و اساس [کار] هستند.

اما ای روح‌های کهن، شما در حال بیدار شدن به کاشت و القاهایی هستید که از یک حقیقت بزرگ‌تر [در وجود خود] داشته‌اید.

موردی که درباره آن صحبت می‌کنیم چطور؟ توانایی کار با روح خود.

این‌ها برای خیلی‌ها واژه‌هایی کفرآمیز هستند، برای همان کسانی که به شما می‌گویند: «از کرایون دوری کنید! زیرا او به چیزهایی می‌پردازد که نباید بپردازد! شما نباید به آن‌جا بروید! شما نباید این کار را بکنید!»

ممکن است که آن‌ها این حرف‌ها را بگویند، بدون این‌که بدانند شما را برای همین به آین‌جا آورده‌اند. ای انسان‌ها، اکنون زمان آن است که شما باقیِ ماجرا را بدانید! باقی ماجرا این است که شما شکوهمند زاده شدید، شما موهبت‌ها و ابزارهایی دارید که بعضی از شمن‌ها آن را به شما نشان داده و استادان به شما آموخته‌اند. و از آن‌جا که این [موهبت‌ها و ابزارها] بسیار عظیم هستند، گمان نمی‌برید که آن‌ها واقعا به شما تعلق داشته باشند.

شما خواهید گفت: «این‌ها متعلق به افراد خاص هستند!»

شاید بگویید: «این‌ها متعلق به اولیا و قدّیسان هستند.»

شاید بگویید: «تنها، کسانی که یکی دو معجزه به انجام رسانده‌اند می‌توانند در زُمره اولیا و قدّیسان باشند!»

شاید بگویید: «این [موهبت‌ها و ابزارها] متعلق به آن‌هاست.» و ندانید که تمام آموزش‌های استادان گویای این نکته بود که هر انسانی از این قابلیت برخوردار است، اگر به اندازه کافی ارتعاش بالاتری داشته باشد.

آن پیام همیشه همین بوده است.

شاید برای شفا یافتن در این‌جا هستید. این برای شما چه معنایی دارد؟ شاید منتظر کسی هستید که بیاید و کار شفای شما را به انجام برساند. آیا واقعا برای همین است که این‌جا هستید؟ آیا فکر می‌کنید که آن واقعا این‌گونه کار می‌کند؟

در طی تمام این سال‌ها، آن‌چه به شما آموزش داده شده این بوده که بروید و [فرد] متخصص و کارکشته‌ای را بیابید که بتواند کمک‌تان کند.

عده بسیار معدودی گفته‌اند که به درون رفته و عظمتی که با آن آمده‌اید را بیابید و خود را درمان کنید. و این همان چیزی است که ما در حال آموزش دادن آن هستیم.

«حلقه دوازده» مستلزم آن است که در صورت تمایل، برای یک سفر همراه شوید، و اگر چنین باشد از پلی عبور خواهید کرد. در حقیقت این یک استعاره است. تمام آن یک استعاره است. اگر بخواهید که آن را ببینید، یک تصور ذهنی است.

بسیاری از شما از یک پل عبور کرده‌اید. پس این کار[4] چندان سختی نیست. ما درباره این پل صحبت می‌کنیم. هم‌اکنون از شما می‌خواهم که از آن عبور کنید. زیرا امروز می‌خواهیم کاری انجام دهیم که تا حدودی متفاوت است، شاید کمی پخته‌تر نسبت به دیگر اوقات.

شناخته‌شده‌ها شیوه زندگی امروز شماست، همان چهاربعدی که در آن زندگی می‌کنید و برایتان کاملا شناخته‌شده است و ترسناک نیست. شما برمی‌خیزید و با چیزهایی در حیطه حواس و ابعاد چهارگانه خود کار می‌کنید. و شما با همه آن‌ها شاد [و راحت] هستید. شما آن‌ها را می‌فهمید. [برای راه رفتن] یک پایتان را جلوی پای دیگر می‌گذارید. [همه] چیز خطی است. همه چیز هر روز یکسان عمل می‌کند.

و به‌ناگاه ما به شما می‌گوییم که وقتی از آن پل گذشتید دیگر این‌گونه نیست. عبور از پل، رفتن به یک مکان ناشناخته چندبعدی[5] است، مکانی چندبعدی که در آن شمارش، حقیقتا غیر ممکن است، جایی که به نظر می‌رسد زمان در آن‌جا معلق است.

این ماده‌ای است که از رویاها ساخته شده. یا می‌توان گفت که رویاها با آن ساخته شده. این از ویژگی خطی‌بودن دنیای هر روزه شما پیروی نمی‌کند.

در آن سوی پرده چیزهایی هست که کاملا و تماما از آنِ شما هستند. فقط هنوز همه آن‌ها را کشف نکرده‌اید. مثل این است که بروید و جعبه‌های خیلی زیادی را پیدا کنید و به نحوی پی ببرید که: «همه این‌ها را من بسته‌بندی کرده‌ام! این دست‌خط من است. این کاغذ کادوها را من استفاده کرده‌ام. من همیشه گره‌های پاپیونی را این شکلی می‌زدم!»

یا بگویید: «این مدل بسته‌بندی مورد علاقه من است. من همیشه در ایام کودکی، گوشه‌ها را این‌گونه در می‌آوردم!»

و تک‌تک بسته‌هایی که بسته‌بندی کرده‌اید را تا حدودی تشخیص می‌دهید. اما نمی‌دانید که داخل هر یک از آن‌ها چیست. و کم‌کم متوجه می‌شوید که بعضی از آن‌ها در جای درست خود قرار ندارند! بعضی از آن‌ها شناور و معلقند.

این در واقعیت شما غیرممکن است. سپس آن‌ها را باز می‌کنید و می‌گویید: «وای! خدای من! این از کجا آمد؟ مدت‌ها منتظرش بودم. این را تا حدودی به یاد می‌آورم. من این هدیه و این ابزار را به یاد دارم. وای، چقدر خوب است که دوباره می‌بینمتان!»

این مثل یک عکس قدیمی است که برای شما بسیار پرمعنی است و ممکن است بگویید: «من این را به یاد دارم! این مربوط به آن روزهاست!»

این یک استعاره است،‌ استعاره‌ای از حقیقت عیان‌شده، این همان چیزی است که در روح شماست.

با من بیایید، همین حالا. بیایید از آن پل عبور کنیم، همین حالا.

با من بیایید. شما به این مکان می‌روید، همراه با تمامی این بسته‌ها. و می‌بینید که این‌جا خیلی چیزهاست که پیش از این ندیده بودید.

آن عده از شما که در تمام این برنامه‌ها این کار را بارها و بارها با ما انجام داده‌اید، ممکن است چیزهایی ببینید که قبلا هرگز ندیده‌اید،‌ یا از چیزهایی آگاه شوید که قبلا هرگز ندیده و نسبت به آن آگاه نبوده‌اید، دلیلش این است که این مکان دارد برای شما آشناتر می‌شود.

بیایید به آن سالن تئاتر برویم، همین حالا.

این‌جا علاوه بر یک سالن تئاتر خیلی چیزهای [دیگر] هم هست، اما این مدیتیشن خاص در «حلقه دوازده» درباره این سالن تئاتر است. یک سالن تئاتر دایره شکل با صحنه‌ای که در گودی آن واقع شده؛ یک صندلی که هنوز به درستی آن را درک نکرده‌اید، صندلی‌ای که وقتی بر روی آن می‌نشینید روی شما به یک جهت است، اما من به شما گفته‌ام که روی آن به تمام جهت‌هاست. چگونه می‌توانید در آنِ واحد به همه جهت‌ها نگاه کنید؟ پاسخ این است که بله، [می‌شود]. زیرا این یک مکان چندبعدی است، این چیزها واقعا وجود دارند و اتفاق می‌افتند.

بیایید به آن‌جا برویم. وقتی شما این‌جا، در این مکان هستید، این، خودِ شماست. آه، اگر می‌توانستم آن را به شما بگویم. آن غرق در تمامیت و یکپارچگی حقیقتی است که درباره شماست. جایی که نه آغازی هست و نه پایانی؛ آن روح، شما هستید. همیشه این‌جا بوده و همیشه خواهید بود. شما موقتا بر روی این سیاره و [اینک] در حال بازدید دوباره از این‌جا هستید، از این مکانِ همیشه پابرجا. می‌توان گفت بازدیدی دوباره از معبدی پایدار و ابدی که همیشه آن‌جاست و همیشه خواهد بود. شما بخشی از آفریدگار هستید.

شما از این سیاره می‌آیید. و شما در قالبی که هم‌اکنون در آن هستید به این‌جا آمده‌اید تا از یک حقیقت اصلی خود، بازدیدی دوباره به عمل آورید.

بیایید تا بر روی آن صندلی بنشینیم. از شما می‌خواهم از میان حضار رو به پایین رفته و بر روی آن سکّو قرار بگیرید. این سکّو همان صحنه‌ای است که همه آن نورها آن‌جا هستند. در این حلقه دوازده ما همیشه این‌جا هستیم و من از شما می‌خواهم که برای لحظه‌ای بر روی آن صندلی بنشینید. جلو رفته و بنشینید.

دوباره سالن با حضورِ حضار پر می‌شود. شما نمی‌توانید ببینید که چه کسی آن‌جاست. و شما به نوعی تعامل خاص عادت کرده‌اید. اما کسانی هستند که می‌گویند: «کی فرصت آن را خواهیم داشت که فقط بنشینیم: بی هدف، بدون هیچ درسی، و فقط باشیم!»

سوال‌هایی هستند که فقط در این «فقط بودن» است که ممکن است آن‌ها را از خود بپرسید. و در حین اینکه چنین می‌کنید شهود شما حس‌گر است. اما این حضار هستند که شروع به پاسخ دادن آن‌ها خواهند کرد، نه با زبان و گفتار، بلکه با خِرد اعصار و دوران‌ها خواهید دید و احساس خواهید کرد. و همچنان که پاسخ‌ها به سوی شما جاری می‌شوند، نسبت به آن‌ها آگاه خواهید شد، در همان حال که در سکوت محض آن‌جا نشسته‌اید؛ به استثنای موسیقیِ در حالِ پخش که همان موسیقی حلقه دوازده است. این زیباییِ شفایی است که می‌تواند از آنِ شما باشد.

از شما می‌خواهم لحظه‌ای فکر کنید، به سوال‌هایی که می‌پرسیدید، قبل از این‌که مدیتیشن را شروع کرده باشیم. بر روی صندلی بنشینید.

«من برای چه این‌جا هستم؟!»

و از شما می‌خواهم پاسخ هر یک از سوال‌هایی که می‌خواهید بپرسید را بشنوید، از این حضار، از آن اعصار و دوران‌ها، از دوران‌های گذشته که شامل زندگی[های] گذشته خودِ شما هم می‌شود، و آنها پاسخ این سوال‌ها را می‌دانند، تک‌تک سوال‌ها را، همین حالا.

برخی از شما با سوالی می‌آیید که احتمالا سوال خیلی‌هاست: «چرا من؟! چرا من؟!»

و برای آن پاسخی زیبا وجود دارد. در نتیجه می‌توانید از سوال «چرا من» فراتر بروید. در نتیجه می‌توانید از خودتان خارج شوید. در نتیجه می‌توانید مقصدی را در پیش گرفته و یک زندگی عالی داشته باشید.

«آیا برای این‌جا بودن من دلیلی هست؟!»

پیش آیید. بپرسید:

«هدف زندگی من چیست؟»

ادامه دهید. و فقط آن‌جا بنشینید. و وقتی که شما در انرژی روح خود هستید و این حضار گرداگردتان هستند، عزیزانم، آن‌ها پاسخ‌ها را دارند و این پاسخ‌ها، پاسخ‌های سه‌بُعدی نیستند.

شاید بپرسید: «چرا این بیماری را دارم؟» و بعضی [پاسخ‌ها] به سوی شما جاری خواهند شد و شما بلافاصله آن را بواسطه عظمت و شکوهمندیتان دریافت خواهید کرد و پاسخی خواهید شنید؛ و این تا مدتی بعد، منطقی و قابل درک نخواهد بود. و شما شروع به فهم این نکته خواهید کرد که «جهان شما را می‌شناسد.» آن‌ها که از اعصار و دوران‌های گذشته هستند شما را می‌شناسند. همه آن‌ها که حقیقت اصلی را دارند، شما را می‌شناسند و می‌خواهند اکنون به شیوه‌ای بسیار ساکت و با ملایمت و آرامش با شما سخن بگویند،‌ در حالی که شما فقط آن‌جا نشسته و سوال‌هایتان را می‌پرسید.

اما من به شما خواهم گفت هر لحظه که بر روی این صندلی می‌نشینید یک انرژی شفابخش هست که با شما شروع به زمزمه می‌کند. زیرا شما در حال دریافت پاسخ‌ها از آن سوی پرده هستید.

این‌جاست که آن اتفاق می‌افتد، پاسخ‌هایی از سوی دیگر پرده، فقط برای شما، پاسخ‌هایی خاص و مشخص.

«بعدش چکار کنم؟!»

و شهود شروع به زمزمه می‌کند، این‌جاست که پاسخ‌ها را دریافت می‌کنید. شهود با منطق و این واقعیت که شما کیستید تلاقی می‌کند.

از شما می‌خواهم که در سکوت و آرامشِ این‌جا، بمانید و هر آنچه می‌خواهید را بپرسید و بنشینید.

هم‌زمان آن انرژی شفابخش این‌جاست. زیرا به همین دلیل است که این‌جا هستید، تا این‌جا را به شکلی متفاوت با آنچه آمدید ترک کنید. اما با دانستن این که این مکان یکی از واقعی‌ترین مکان‌هایی است که تا به حال از آن دیدن کرده‌اید. زیرا که پایدار و ابدی است، پایدار و ابدی.

و این‌چنین است.

 


[1] Doctorine (اصول و قواعد مذاهب و ادیان)

[2] creative source

[3] implant

[4] تصور ذهنی عبور از پل. مترجم.

[5] multi-dimensional، کرایون واژه چند بعدی را برای واقعیتی که شامل ابعادی بیش از سه و چهار بعد شناخته شده ما می‌شود به کار می‌برد. بعضی مترجم‌ها آن را فرابعدی ترجمه کرده‌اند، ولی اصرار من استفاده از واژه «چندبعدی» است که ترجمه دقیق عبارت انگلیسی آن است، با در نظر داشتن این نکته که منظور از آن واقعیتی با ابعاد بیش‌تر است.

 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

پیش‌مدیتیشن۱۲۴

پیش‌مدیتیشن۱۲۶