مدیتیشن۵۲

 2021.09.22

درود عزیزانم. کرایون هستم.

کمی نزدیک‌تر بیایید. دوست دارم اطلاعاتی به شما بدهم که هرگز نشنیده‌اید. پس همین کار را خواهم کرد. و آن مربوط می‌شود به موضوعی که تمام این ماه به آن پرداخته‌ایم: «روح انسان

اگر به شما بگویم که بیولوژی شما در واقع برای دیدن، درک کردن و دریافت چیزهایی از روح شما ساخته شده است، آیا این شما را شوکه یا شگفت‌زده نخواهد کرد؟

انجام تحقیقات بر روی چیزهای چندبعدی دشوار است، زیرا تمام آن چیزهای میکروسکوپیِ شما که تا حد مشاهده ساختار اتمی ریز می‌شود، چیزی بیش از سه یا چهار بُعد را نشان‌تان نمی‌دهد.

چند فرشته را می‌توانید در سر یک سوزن جای دهید؟ [کرایون می‌خندد] این یک استعاره است عزیزانم. اما این سوال نشان می‌دهد که به کجا قرار است بروم.

من فکر می‌کنم که اگر واقعا بتوانید طرح پیوند «چند بعدی بودن» به بیولوژی خود را دیده و درک کنید، این همه چیز را تغییر خواهد داد، همه چیز را.

اگر چگونه ساخته شدن چیزها در درون شما، در درون مغز و آگاهی شما، حتی شیمی بدن شما و یا شاید حتی شکل مولکول را بتوانید ببینید، ممکن است بگویید که گیرنده‌هایی وجود دارند.

بگذارید تا به این چیزها نگاهی بیندازیم، چیزهایی که مشاهده آن‌ها در میکروسکوپ‌ها، به‌اندازه‌ای نخواهد بود که در یک طرح میکروسکوپی در سطح چندبعدی و چهاربعدی خواهید دید.

این اتفاق روزی رخ خواهد داد. شما قادر خواهید شد، چیزها را در آنچه ما یک «حوزه کوانتومی» می‌نامیم، ببینید. هرگاه که از واژه کوانتوم استفاده می‌کنیم، بدانید که به معنیِ «چندبعدی» است.

تصور کنید که در سطح میکروسکوپی به چیزی نگاه می‌کنید و همۀ آن دیده می‌شود، نه فقط بخش‌های چهار بعدی، بلکه تمام بخش‌ها.

و اولین باری که آن در این حوزه خاص، توسط انسانی مورد مشاهده قرار گیرد، موجب اظهارنظرهای شگفت‌انگیزی خواهد شد. مثلا: «آه! من این را باور نمی‌کنم.» شما می‌توانید ببینید که چگونه همه چیز [با هم] جور درمی‌آید.

«دربارۀ چه چیزی صحبت می‌کنی کرایون؟»

اگر به شما بگویم که برای عشق، گیرنده‌هایی وجود دارد چه؟

گیرنده‌ها! نه فقط اندورفین‌ها[1] و نه واکنش‌ها[ی شیمیایی]، گیرنده‌های عشق!

بعضی از شما می‌دانید که دربارۀ چه چیزی صحبت می‌کنم، زیرا شما می‌توانید وارد یک اتاق بشوید و اگر قبلا دعوایی در آنجا رخ داده باشد، انرژی آن را احساس کنید. این یک گیرنده عشق نیست،‌ اما یک نوع گیرنده است. اینطور نیست؟ یعنی همین که می‌توانید انرژی درون یک اتاق را احساس کنید! و این از کجا می‌آید؟ آیا از طریق پوست، مغز یا آگاهی شما می‌آید؟ این یک احساس چندبعدی است که شما می‌دانید آنجاست.

و یا وقتی به مکانی وارد می‌شوید که اتفاق شگفت‌انگیز و زیبایی در آنجا رخ داده: یک ازدواج، یک اتحاد و یا هر چیز دیگری از این قبیل. شما می‌توانید عشق مردم فوق‌العاده‌ای را احساس کنید، مردم فوق‌العاده‌ای که عاشق تمام آنچه آن‌جا هست بوده و اوقات خوشی را سپری می‌کنند. و شما آن را احساس می‌کنید. آیا از من می‌پرسید که چگونه؟ اُه! صبر کنید.

می‌دانید که این [یک موضوع] شیمیایی نیست؛ واقعا نیست. کسانی هستند که می‌گویند: «خوب، شما می‌دانید که فِرومون‌ها[2] و دیگر موارد بیرون رفته و چنین و چنان می‌کنند.»

من درباره یک میدان صحبت می‌کنم. من درباره این صحبت می‌کنم که شما هم از راه دور این را احساس می‌کنید.

یک فرد خیلی خیلی خاص به شما تلفن می‌کند و شروع به صحبت دربارۀ این می‌کند که چقدر دلش برای شما تنگ شده یا اینکه چقدر دوست‌تان دارد یا شروع به یادآوری اوقاتی می‌کند که با همدیگر داشته‌اید. سپس شما آن را احساس می‌کنید. مگر نه؟ آیا این چیزی است که از مغز یا شیمی بدن خودتان برمی‌آید؟ یا چیزی بیش از این است؟ آیا پای چیز بیشتری در میان است که به عنوان مثال دو فرد عاشق یا مادر و دختر از راه دور می‌توانند [چیزی را] احساس کنند؟

گیرنده‌هایی وجود دارند که در مغز شماست، در قلب شماست، در آرنج شماست، (کرایون می‌خندد.) زیرا آن در دی‌ان‌ای شماست عزیزانم! و می‌تواند احساس کند و برای عشق طراحی شده است. نه فقط برای عشق، برای الوهیت.

آنچه لرزه بر اندام‌تان می‌اندازد چیست؟ آنچه به شما احساس آرامش می‌دهد چیست؟ ما «حلقه دوازده» را برای شما ایجاد کرده‌ایم تا به آن مکان بروید، مکانی که آن گیرنده‌ها در آنجا کاملا گشوده هستند، مکانی که شفابخش است، زیرا اینجا همان مکانی است که در آن با کیهان احساس «یکی بودن» دارید، آن هم تا به حدی که از مرگ نمی‌ترسید، در آنجا از هیچ چیز نمی‌ترسید، زیرا متوجه می‌شوید که شما هم بخشی از «سیستم» هستید و همه چیزها به زیبایی در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند.

شما در آنجا خشم را فرو می‌گذارید. اگر بخواهید، در آنجا یک تجلی دارید و گیرنده‌ها گشوده هستند و الوهیتِ «آنچه هستید» وارد می‌شود، و نیز حقایق جهانی، چیزهای بزرگی را که نمی‌دانستید یا هرگز به شما گفته نشده. و آن‌ها شما را آرام کرده و شما را در مکانی قرار خواهند داد که سزاوارش هستید، جایی که در آن فقط می‌توانید بگویید: «وای خدای من! من هیچ وقت نمی‌دانستم. من هیچ وقت نمی‌دانستم که این‌قدر بزرگ هستم یا اینکه بخشی از چیزی هستم که به شکل حیرت‌آوری بزرگ است.» و آن وقت است که «ترسِ از زندگی» فرو می‌ریزد، در نتیجه شما دیگر با عصبانیت باز نمی‌گردید.

و عزیزانم هر چه زمان بیشتری را در آنجا بگذرانید، زندگی در آزار شما ناتوان‌تر خواهد شد و عصبانیت شما از دیگران به هر دلیلی که باشد، کمتر خواهد شد.

خیلی‌ها هستند که به جاهای مختلفی از جمله جمع خانواده خود می‌روند و صِرف حضور با آن‌ها در یک اتاق، آزارشان می‌دهد. عادت‌ها آزارشان می‌دهد. صحبت کردن [با آن‌ها] آزارشان می‌دهد. خلق و خوی [آن‌ها] آزارشان می‌دهد. و خیلی زود در هم می‌شکنند. آنگاه شروع به مصرف دارو می‌کنند،‌ به پزشکانی مراجعه می‌کنند که سعی دارند به آن‌ها کمک کنند و آن‌ها صادقانه برای کمک به آن‌ها تلاش می‌کنند.

با رسیدن شما به این درک از خود، که چه کسی هستید و جایگاه شما در این کیهان کجاست، همه این‌ها از بین می‌روند. اما بیشتر از آن، عشقی است که برای شما آنجاست، عشقی از جانب آن «سرچشمه آفرینشگر» که بخشی از شماست و همیشه بوده. وقتی که یکی، بخشی از دیگری می‌شود، ارتباطی وجود دارد و شما آن نیروی چندبعدی (البته اگر بخواهید آن را این‌گونه بنامید) که سوپی از عشق است را می‌بینید و آن شما را در آغوش خود می‌گیرد و شما صدای تلاقی آن بخش‌ها با یکدیگر را می‌شنوید.

و شما می‌گویید: «اُه! بله، حالا می‌فهمم.» و شما از آن مکان، شفایافته، آرام و بدون خشم بازمی‌گردید. و متوجه می‌شوید که این تفاوتی را ایجاد کرده‌است: «وقتی که آنجا بودم اتفاقی رخ داده و این فقط یک مدیتیشن نیست.»

روح کهن! خوش آمدی، اگر این برایت رخ داده. و اگر هم رخ نداده، به تو گفتم که در آنجا برایت چه چیزی هست.

این واقعی است. علاوه بر شیمی چیزهای بیشتری برای شما وجود دارد، خیلی بیشتر. و علم، مشاهده، احساس، اندازه‌گیری و شناخت آن را آغاز کرده است.

آگاهی انرژی است. آگاهی فیزیک است. آگاهی بسیار بیشتر از آن چیزی است که فکر می‌کردید و از هرچه دربارۀ دی‌ان‌ای و شیمی بدن خود می‌دانید هم بیشتر است.

وقتی به ابعاد دیگری که توسط آن، پیش کشیده می‌شود و خود بخشی از آن است، نگاهی بیندازید، [متوجه می‌شوید] این فقط بخشی از چیزی است که واقعا آنجاست. این است آن حقیقت.

ما درباره «خودِبرتر» صحبت کردیم. خودبرتر بخشی از روح شماست، اما بیش از آن است. خودِبرتر بخشی از یک گروه است، زیرا خودِبرتر هر انسان در بخش سه و چهاربعدی هم نقش دارد و بخشی از غده صنوبری هم هست، و نیز شیمی بدن، گیرنده‌ها و همه این‌ها. چرا که اگر با افراد بسیاری که آنها هم از «خودِبرتر» آگاه بوده و باورش دارند، با هم در یک اتاق باشید، در این صورت یک گروه معنوی دارید که گیرنده‌های عشق آن‌ها فعال است و شما شروع به احساس و درک آن می‌کنید. و آنگاه است که با خود این‌گونه فکر می‌کنید: «من و این گروه می‌توانیم برای این سیاره کارهایی بکنیم. در این گروه می‌توانیم در بخش شفا به یکدیگر کمک کنیم، زیرا ما خیلی قدرتمندیم، زیرا ما گیرنده‌ها را می‌شناسیم و احساس می‌کنیم. ما می‌دانیم که این چیزی بیش از شیمی است.»

اُه، آن علم دارد می‌آید و وقتی که بیاید کسانی خواهند بود که با این مشکل خواهند داشت، زیرا همیشه به آنها آموخته‌اند که علم و معنویت با هم ترکیب نمی‌شوند. و با این حال اگر به خدا باور داشته باشند، باید درک کنند که این علم را خداوند آفریده است. بنابراین، این یک مسئله بغرنج و پیچیده است. این‌طور نیست؟

آن فیزیکدان ارشد، آفرینندۀ این سیاره است. آن زیست‌شناس ارشد، آفرینندۀ این سیاره است. پس مدرسه‌ای بنا نکنید که فقط به مطالعۀ آفرینش پرداخته و بگوید این کار آفریدگار نبوده، البته مگر اینکه [بخواهید] ناکارآمد باشید. بیش از این نمی‌گویم. (کرایون می‌خندد.)

دوست دارم هم‌اکنون با من با عبور از پل به ناحیه‌ای برویم که همیشه می‌رویم، جایی که می‌توانیم این را با هم تجربه کنیم و گیرنده‌ها را بگشاییم.

اگر بخواهید ببینید، یک پل پیش روی شماست، پلی که از سه و چهاربعدی به چندبعدی می‌رود. عزیزانم! این [پل] به بعد پنجم نمی‌رود، به وضعیت چندبعدی می‌رود. بیش از پنج بعد وجود دارد. شما از [ابعاد] سه و چهار به پنج نمی‌روید. وقتی از روی این پل به روح خود پا می‌گذارید، از [ابعاد] سه و چهار به همه ابعاد می‌روید. ممکن است وقتی اینجا، در این سوی پل هستید، بعد پنجم را مطالعه و بررسی کنید، اما وقتی از آن می‌گذرید، چنین چیزی نیست. صرفا همه آن‌ها آنجا هستند. دست من را بگیرید. همه شما که تصمیم به آمدن دارید، بیایید تا هم‌اکنون برویم.

[شروع موسیقی]

شما از روی پل و مهی که آنجا هست عبور می‌کنید. درست از میان آن می‌گذرید. آن مه آنچه در آن سوی پل است را مبهم و مه‌آلود می‌کند، فقط به این خاطر که شما را وحشت‌زده نکند، زیرا از جایی که احتمالا اکنون ایستاده‌اید، آنچه در آن سوی پل است، چیزی بیش از یک رویای عجیب و غریب نخواهد بود، جایی که در آن همه چیز در جای نادرست قرار گرفته، جایی که علم فیزیک معنایی ندارد، جایی که می‌توانید پرواز کرده و شناور شوید و باشید و مشغول به کار باشید، و در همه سنین باشید. این یک «وضعیت چند بعدی» از آگاهی شماست. از شما می‌خواهم لحظه‌ای در اینجا بمانید و به اطراف خود نگاه کنید. در چشم ذهن خود چه خواهید دید؛ اگر بتوانید وارد یک «تو»ی نامحدود شوید؟ من دربارۀ یک آدمک مَفصلی[3] صحبت نمی‌کنم. من دربارۀ چیزی صحبت می‌کنم که جاودانه است و از هنگام شروع زمان و قبل از آن اینجا بوده است.

این همان «تو»یی است که درباره‌اش صحبت می‌کنم. و شما برای مدتی انسان هستید. این همان «تو»یی است که درباره‌اش صحبت می‌کنم، کسی که «همه آنچه هست» را فورا می‌بیند، و یا اینکه این احساس در شما آغاز می‌شود که: «در اینجا چیزی ، وجود دارد، بزرگ‌تر از هر آنچه تا به حال به من گفته شده. و آن [خود] من هستم. من بخشی از آن هستم.» آیا این را می‌دانستید؟

شما در حال مشاهده یک رویداد نیستید. شما در حال مشاهده خود هستید.

با من به سالن تئاتری بیایید که همیشه یا معمولا به آنجا می‌رویم. شما این را حدس زدید. ما به داخل همان سالن تئاتر دایره شکلی می‌رویم که در آنجا بر روی صحنه‌ای قرار می‌گیرید که در گودی واقع شده. و باید از میان تماشاگران رو به پایین حرکت کنید و با بالا رفتن از پله‌های صحنه،‌ بر روی صحنه قرار بگیرید. و دلیل دایره‌شکل بودن آن یک استعاره است، زیرا برای آن هیچ آغاز و پایانی وجود ندارد. هیچ‌یک از صندلی‌ها خوب یا بد نیستند. همه آنها به شما نگاه می‌کنند و شما در مرکز آن قرار دارید.

اگر مایلید بیایید تا یک چرخش انجام دهیم تا همه یک دید خوب داشته باشند. اما منظور از همه، خودِبرترهای همۀ روح‌های این سیاره است. این چه حسی به شما می‌دهد؟ تماشاگران امروز چه تعداد هستند؟ روح‌های کهن، خودِبرترهای فعالی دارند و ممکن است بگویید در ردیف‌های جلوی این سالن تئاتر عظیم نشسته‌اند.

با این حال این یک سالن تئاتر عظیم نیست. در واقع امروز بسیار کوچک است. و ممکن است بگویید: «این بی‌معنی است کرایون! شما نمی‌توانید این همه روح را در چنین سالن کوچکی داشته باشید.»

اُه! چرا می‌توانید. اگر بخواهید می‌توانید همه آن‌ها را در یک کوزه جای دهید و کوزه هم مانع حرکت آنها در اطراف نخواهد شد. این فقط ایده‌ای است، [برای توصیف] یک وضعیت چند بعدی. شما می‌توانید این سالن تئاتر را به هر اندازه که می‌خواهید بزرگ بسازید، سالنی به بزرگی یک شهر و یا یک سالن شخصی، در حد سه یا چهار صندلی روبه‌روی شما. آن نکته اینجاست. خودِبرتر شما یک گروه است و با آگاهی بشریت درهم‌تنیده و مرتبط است.

عزیزانم بشریت رشد و بیداری را آغاز و همچنین شروع به آگاه شدن کرده است. و دشواری‌ها، مشکلات و ترس‌هایی خواهد داشت، از آنچه اکنون بر روی این سیاره در حال وقوع است و قبل از آن هرگز نبوده.

و این‌جاست که شما وارد می‌شوید. این نشست شما با خودِبرترتان و دیگران، همایش روح‌های کهن است.

از شما می‌خواهم که لحظه‌ای وقت گذاشته و دو کار انجام دهید.

شماره یک: گیرنده‌هایی که در شیمی بدن شما برای [دریافت] عشق طراحی شده‌اند را بگشایید، همین حالا. یک لحظه وقت بگذارید. در حالی که روی صحنه بر روی صندلی نشسته‌اید، آن گیرنده‌ها را بگشایید. عزیزانم هیچ مرگی وجود ندارد. آن صرفا یک انتقال است. بازگشتن یا بازنگشتن شما به انتخاب خودتان است. شما بخشی از یک چیز خیلی خیلی بزرگ‌تر هستید. از شما می‌خواهم «صلح و آرمشی که از آن شماست» را احساس کنید. این از درک اینکه اصلا چرا باید آن را داشته باشید، فراتر می‌رود.

از شما می‌خواهم این را درک کنید که تمام خشم‌ها و درماندگی‌های آن سوی پل، چیزهایی هستند که خودتان برای خودتان ساخته‌اید و می‌توانند بی‌درنگ فرو بریزند. از شما می‌خواهم این را درک کنید که در نتیجۀ آن، یک زندگی طولانی می‌تواند تماما از آن شما باشد. خوب، این فقط شمارۀ یک است.

وقتی به آن مکان می‌رسید، وقتی با همۀ آنچه در اطراف شماست، احساس یکی بودن دارید، از شما می‌خواهم ابزاری که اینک ساخته‌اید را برداشته و هم‌اکنون با خودِبرتر کسانی که در جایگاه تماشاگران هستند درهم آمیخته و یکپارچه شوید.

و از شما روح‌های کهن و خودِبرترهایی که آنجا هستید می‌خواهم که هم‌اکنون زمینی را تصور کنید که با امروز متفاوت است و آن را در آینده این سیاره قرار دهید، طوری‌که این باعث لبخندتان شود، وقتی می‌بینید مسائلی که به شما گفته بودند حل‌نشدنی هستند اینک چگونه حل‌شدنی هستند، آن‌هم در زمینی که در آن، دیگر وحشتِ از جنگ وجود نخواهد داشت. برای این در سیاره‌های دیگر کهکشان شما،‌ الگویی وجود دارد که دقیقا همین کار را انجام داده‌اند.

این یکی از بزرگ‌ترین ابزارهایی است که در اختیار دارید: همایش روح‌های کهن،‌ یک گردهمایی است که اگر بخواهید، می‌توانید هر روز قبل از خوابیدن داشته باشید، زیرا وقتی در این مکان هستید، ذهن خدا را دارید و نه ذهن انسان‌هایی از دیگر کشورها را.

شما با یک هدف مشترک در کنار هم هستید: مهربانی، شفقت، صداقت، شفافیت، مراقبت از یکدیگر.

این امکان‌پذیر است، مهم نیست که در خبرها چه می‌بینید عزیزانم، یعنی در همان برنامه‌هایی که مختص ترساندن طراحی شده‌اند.

کاری که اینک مشغول آن هستید، ارسال انرژی آیندۀ زمین است.

آیا احمقانه است؟ این را به خود شما وامی‌گذارم، زیرا روزی که دوباره برگردید، خود بانیِ این کار نیک خواهید بود. شمن‌ها! همۀ شما که امروز در این بخش هستید‍! از شما می‌خواهم که بمانید و این را درک و احساس کنید. روح‌های کهن این سیاره برای عصر سرشار از صلحی که شما می‌توانید ایجاد کنید، متحد می‌شوند.

بمان. بمان.

و این چنین است.

 


[1] اندورفین‌ها (Endorphins) یا مسکن‌های طبیعی بدن موادی هستند که از غدد مخاطی و توسط تحریک این غدد بوسیله هیپوتالاموس ترشح می‌شوند و اثر اصلی آن‌ها تسکین درد است. اندورفین‌ها که مرفین طبیعی بدن (endogenous morphine) خوانده می‌شوند در حقیقت بسیار شبیه به مخدرها - مانند مرفین و دیگر مشتقات تریاک - عمل می‌کنند و تولید آن‌ها در زمان فعالیت بدنی، هیجان، احساس درد، خوردن غذاهای فلفلی، فعالیت جنسی و احساس عشق است.

این نوروپتیدها در نورون‌های سیستم عصبی مرکزی، هیپوفیز و محیطی یافت می‌شوند. اندورفین از سه نوع اصلی آلفا و بتا و گاما تشکیل می‌شوند که هر یک بر روی گیرنده‌های خاصی در دستگاه عصبی بدن عمل می‌کنند. دو ترکیب α-neo-endorphin و β-neo-endorphin نیز در این گروه هستند.

درکنار اعمالی چون ورزش یا خنده، حتی گریه کردن نیز می‌تواند سبب آزادی اندورفین شود. برای همین در شرایط پرتنش و اندوه ناک الزامی برای جلوگیری از گریه کردن نیست و در واقع توصیه می‌شود افراد گریه کنند. به‌طور کلی اندورفین‌ها باعث ایجاد حالات خوشی و لذت شده و آرامش بخش هستند. همچنین به واسطه توقف ارسال پیام‌های درد به سوی مغز موجب از بین رفتن حس درد می‌شوند. (منبع: ویکی‌پدیا)

[2] فرومون (از واژه‌های یونان باستان φέρω فرو «در بر داشتن «، و هورمون، ὁρμή «انگیزه و عزم «)، یک عامل شیمیایی ترشح‌شده یا دفع شده است که موجب پاسخ اجتماعی در اعضای یک گونه می‌گردد (البته مارها می‌توانند از فرومون‌های دیگر جانوران برای تشخیص نوع جانور استفاده کنند). در دنیای جانوران از ارتباط شیمیایی نه فقط برای ارتباط بین یاخته‌ها، بلکه برای ارتباط افراد با یکدیگر نیز استفاده می‌شود. فرومون‌ها موادی هستند که از یک فرد ترشح شده و در فرد یا افراد دیگری از همان گونه پاسخ‌های رفتاری ایجاد می‌کند. فرومون‌ها مواد شیمیایی هستند که قادرند گیرندگان پیام را خارج از بدنِ تولید کنندهٔ پیام، تحریک کنند و بر رفتار آن‌ها تأثیر بگذارند. فرومون‌های گوناگونی از جمله فرومون‌های هشدار دهنده، فرومون‌های آمیزش جنسی، و فرومون‌های دنباله‌دار غذا وجود دارند. [۱]

برای نمونه، فرومون موجود در ادرار سگ‌ها، قلمرو آن‌ها را مشخص می‌کند یا می‌تواند برای جذب جنس مخالف مؤثر باشد. [۲] فرومون حتی راه شناسایی در جنس قاب‌بالان مثل کرم شب‌تاب از فواصل دور است. (منبع: ویکی‌پدیا)

[3] Action figure

 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

پیش‌مدیتیشن۱۲۴

پیش‌مدیتیشن۱۲۶