پیشمدیتیشن۴۲
2021.07.14
درود عزیزانم.
کرایون هستم از خدمات
مغناطیسی.
این دومین پیام از چهار
پیام است، اگر میخواهید [به جای پیام آن را] درس بنامید. ما درباره اینکه چطور
روحهای کهن روی این سیاره با زندگی روزمره، با چیزی که در سه بعدی و چهاربعدی
وجود دارد، سر و کار دارند صحبت میکنیم.
اینها درسهایی نیستند
که دربارۀ این صحبت کنند که آنچه دارید هدایایی از جانب روح شماست یا دربارۀ قدرتهای
متافیزیکی سخن بگویند یا هر نوع استعداد و موهبتی که شما از آنها برخوردارید. این
درسها دربارۀ خرد هستند عزیزانم.
شما به عنوان یک روح کهن؛
با بیداریِ انرژیای که همه چیز را میداند؛ با خردی که چیزهایی را میداند که
بالاتر از دانش شما در چند سال گذشته است، و با آگاهی دربارۀ نحوۀ عملکرد چیزها؛
چه برخوردی با این سیاره که تقریباً مثل صد سال پیشِ خودش باقی مانده میکنید؟
این سیاره در حال بیدار
شدن است. یعنی یکپارچگی، انصاف و شفافیتهایی از این دست جایگزین فریب و نیرنگ [میشود].
اما روحهای کهن تغییر بزرگتری در پیش دارند. یک روح کهن میتواند بلافاصله ببیند
و حس کند که آیا انرژی مناسب است یا نه! چیزهایی که شاید عادت به انجام، شنیدن یا
مشارکت در آنها را داشتید حالا ظاهراً و در بیانی استعارهگونه سیلی به صورت شما
میزنند و دلیلش منفی و نامناسب بودن آن در زندگی شماست.
بیداری این است که شاید
شما به تعاملها و اثر متقابل بین انسانها یا موقعیتها حساس میشوید، و اینجاست
که شما به حقیقت بزرگتری بیدار میشوید، الوهیت را درک میکنید، نور را میبینید.
اینجاست که شما تبدیل به فردی میشوید که صلح و آرامش بیشتری دارد.
اینجاست که شما فردی با
درک و دانش بیشتر دربارۀ «نحوۀ شفای خود» یا «فرایند شفا» و «نحوه قرار دادن خود
در تفکر نیکخواهانه» یا «تفکرات تأییدی» میشوید. تفکرات تأییدی و خیرخواهانهای
که در آن شما شروع به تفکر در مورد «آنچه که هستید» و «میخواهید باشید» میکنید و
قادر به کنترل زندگی خود هستید. همۀ اینها در مقایسه با کسانی که در اطرأفتان
هستند بسیار عالی است.
هفته پیش ما پرسیدیم که
عکسالعمل شما در مواجهه با این موضوع چیست و کسانی هستند که میگویند: «خب، واضح
است که ما فرار میکنیم و مخفی میشویم!» [کرایون میخندد] و کسانی هستند که این
کار را کردهاند و [کماکان] میکنند. بسیار سخت است که وقتی به خانه میرسید با
خانوادهتان مواجه میشوید و وقتی سر کار هستید با همکاران؛ و [البته] این اجتناب
ناپذیر است. و ما به شما گفتیم که اینکار را نکنید عزیزانم؛ با خرد و نوری که شما
دارید، جدا کردن خود از دیگران، به هیچ کسی در این سیاره کمکی نمیکند.
پس ما هدف اصلی یک
نورپیشه[1] را
بازبینی میکنیم. چرا اینجا هستی؟ در میان تمام این چیزها [هدف تو] این است که
شکوه و عظمت سرچشمۀ آفرینش را بازتاب دهی، چهرۀ خدا را منعکس کنی. این یکی از
دلایل اصلی بودن تو در اینجاست. من همین الان پرسشی که در برنامه[2] مطرح شده
بود را پاسخ دادم. سؤال این بود: چرا اینجا هستی؟ [کرایون میخندد] و هرکس یک پاسخ
خطی میخواهد: «خب تو اینجا هستی تا یک «مرکز شفا و درمانگری» ایجاد کنی! یا اینجا
هستی که این کار یا آن کار را انجام دهی!»
به جای یک کار، [پرداختن
به] یک «مفهوم» چطور است؟
تو اینجا هستی تا در نحوه مواجهه با مسائل زندگی هر روزهات نور بتابانی،
همان مسائلی که همه اطرافیان تو نیز ناچار به مواجهه با آن هستند.
چطور این کار را به نحوی
متفاوت انجام میدهی؟ در واقع این کار دو جنبه دارد:
جنبه اول، اینکه چگونه میتوانی
این کار را به شیوهای انجام دهی که بتوانی صلح و آرامش خودت را داشته باشی،
بنابراین تو در این صورت وانمود نمیکنی. جنبۀ دیگر این است که چطور این کار را
انجام دهی بدون اینکه دیگران آن را به عنوان توهینِ به خود قلمداد کنند، یا بدون
اینکه تو انگشتاتهام را به سوی آنان بگیری یا بدون اینکه به آنها چیزهایی را
بگویی که نباید بگویی تا بتوانی آنها را دوست خود نگه داری؟! این [رفتار]
برخواسته از خردی است که ضمیمه آن است. این که چیزها را بطرز مناسبی بیان کنی که
به نظر بهتر و برتر از دیگران به نظر نرسی اما طوری به نظر برسی که شاید چیزی زیبا
برای خودت کشف کردهای.
این همان پاسخی است که ما
همیشه میدهیم، به جای اینکه بخواهی نزد دیگران بروی و تبلیغ کنی و بگویی: «خب تو
باید این کاری را بکنی که من کردم! و چیزی که تو باید بدانی این است و آن است و تو
باید این کار و آن کار را انجام دهی و...!»
[چون] در سیستمهای
معنوی، شما عادت دارید چیزهایی بشنوید که [از طریق آن] میخواهند به شما نشان دهند
که بهتر از شما هستند، اما شما قرار نیست [با دیگران] چنین کاری انجام دهید. [چون]
این حقیقت است و میتوان گفت که هنگامیکه آنان به تو نگاه میکنند در تو تعادل و
آرامش و لذت و سرور را خواهند دید.
ما در جلسه قبل این را
گفتیم که وقتی در جمع کسانی هستی که غیبت و بدگویی میکنند، گِله و شکایت میکنند،
منفی هستند، در این صورت تو بسیار کمحرف میشوی، و آنها رو به تو میکنند و میگویند:
«خب، چرا تو چیزی نمیگویی؟» و تو میتوانی بگویی: «من فقط عاشق این هستم که با
شما باشم و شما دوستان خوب من هستید و من شما را بسیار دوست دارم؛ و من بتازگی
چیزی زیبا برای خود کشف کردهام.» و بعد تو مجبور نیستی چیز دیگری بگویی. و آنان
ممکن ست از تو بپرسند که این [چیز زیبا] چیست؟! و سپس تو فرصتی داری که افکارت را
بر زبان بیاوری. بنابراین به هیچ وجه این یک رویکرد تبلیغی نیست، اینطور نیست؟!
عزیزانم، من به شما چیزی
میگویم. بشریت، بیشتر و بیشتر جذب نور شده است. افراد بیشتر و بیشتری هستند که میگویند:
«اگر فقط میتوانستم از این چرخ و فلک پیاده شوم!» یا همانطور که اصطلاحاً میگویند:
«از این «سگ دو زدن» در زندگی خلاص شوم!» و آنان آن را اینطور میبینند. و هر روز
این طرف و آن طرف میروند و کارهای مشخصی انجام میدهند و بعد به هم میرسند و
دربارهاش گله و شکایت میکنند! [کرایون میخندد] و این میشود زندگی!
شما [روحهای کهن] از چرخ
و فلک پیاده شدهاید و بنابراین شما به عنوان یک نورپیشه، یک روح کهن، اینجا
هستید، [به عنوان] کسی که یک «بیداری مستمر و ادامه دار» دارد و شروع به درک این
کرده است که میتواند در زندگی خود صلح و آرامش را آفریده و «خلقمشترک» کند.
این پیام دربارۀ خانواده
است. سختترین [درسی] که قرار است به شما بدهیم این است؛ این مشکلترین است. و
سختی آن در این است که شما در این مورد با دو جنبه سر و کار دارید که در «زندگی
روزمرۀ شما با مردم» وجود ندارد:
شماره یک: «نسبت خونی
خانواده». این همان روابط و نسبتهایی است که داری. خانوادۀ خونی. همگی یک چیز
مشترک با تو دارند. هنگامی که شما دوباره تناسخ پیدا کردید، اصلاً تصادفی نبوده که
برخی از شما در همین خانواده دوباره تناسخ پیدا کردهاید. پدر و مادر تو در سطوحی
در آن سوی دیگر پرده میدانستند که تو میآیی؛ و برخی از شما میگویید: «نه، نه،
کرایون تو زیادهروی میکنی! من با تو موافق نیستم! چرا که من در کودکی تحت خشونت
و آزار بودهام. من هیچ وقت نگفتهام که میآیم تا مورد آزار قرار بگیرم!» بله،
البته که این کار را کردید عزیزانم! چرا؟! چون تو روح کهن بودی و آنان نبودند.
شاید آنها تازه شروع کرده بودند و تو آمدهای تا به آنها کمک کنی. آیا این برایت
معنا و مفهومی ندارد؟ تو در نهایت با نحوۀ عکس العمل و واکنشی که در لحظه از خودت
نشان میدهی «معلم» آنان میشوی.
برخی میگویند: «خب،
والدین من مردهاند! پس دیگر هیچ فرقی نمیکند!» اوه بله، فرق میکند! نحوۀ واکنش
تو در مقابل دیگران متأثر از آنچه آنان به سرت آوردهاند است. دیگران واکنش تو را
به عنوان یک طفل آسیبدیده و مورد خشونت واقع شده چطور میبینند؟ آیا این را درک
میکنی؟ چه نوع خردی میتوانی عرضه کنی که دیگران بتوانند بگویند: «اوه! من هرگز
نشنیده بودم که کسی که چنین چیزهایی را تجربه کرده اینچنین [امیدوارانه] سخن
بگوید!» اینها همان چیزهایی هستند که ما در موردشان حرف میزنیم. خانواده سختترین
مورد است.
دومین بخشِ خانواده، آن
کسانی هستند که تو انتخابشان میکنی. تو انتخاب میکنی که با آنان باشی، تا یار و
شریکشان باشی، اینکه با آنها ازدواج کنی یا نکنی، اما با آنها باشی. این دومین
مورد است. این تصادفی نیست که چه کسی را ملاقات میکنی یا با چه کسی هستی. [کرایون
میخندد] هیچ تصادفی نیست! ممکن است بگویی: «خب، من قبلاً چند [رابطۀ] اتفاقی و
تصادفی داشتهام کرایون!» [کرایون میخندد] و پاسخ به این حرف این است که تو
مراحلی از زندگی را برای آنها و برای خودت گذراندهای. شما هر دو از روابط مختلف
چیزهایی یاد گرفتهاید.
برای برخی از شما سخت است
که در تعطیلات به خانه بروید، بسیار سخت! زیرا تو در درون خودت چیزی داری که بسیار
با آنچه آنان تا به اکنون دیدهاند تفاوت دارد، و همین باعث میشود بسیاری از آنان
تو را مسخره کنند. عکس العمل تو در قبال آنان چیست؟ آیا اخم میکنی؟ آیا میروی یک
گوشه مینشینی؟ هنگامی که تو را به اسامی دیگری [که نامحترمانه است] صدا میکنند
آیا گریه میکنی؟! یا اجازه میدهی که به نحوِ درست و مناسبی از تو بازخورد
بگیرند؟ اسمها فقط اسم هستند! تو ناکارآمدی آنها را میبینی. هر بار که یک عضو
خانواده رو به تو میکند و تو را دست میاندازد، تو میتوانی این را اینگونه ببینی
که او هنوز در [دنیای] سیاه و سفید زندگی میکند و تو در[دنیای] رنگها. بنابراین
تو چه میکنی؟ تو او را نصیحت نمیکنی. تو به او نمیگویی که احمق است! در عوض تو
آن را برای خودت نگه میداری و آن را با بودنِ در صلح و آرامش و با لبخند به او
نشان میدهی.
چیزی هست بنامِ «کارما».
عزیزانم شما کارمای خود را دور انداختهاید، و دیگران هنوز نه! شاید آنها دانۀ شن
داخل صدف هستند تا به شما تلنگری بزنند.[3] آیا
متوجه شدهاید که اگر مورد تحریک قرار نگیرید، اگر به خانوادهای که دکمههای شما
را فشار میدهند واکنش نشان ندهید، اگر به آنان واکنش نشان ندهید، آنان دست از
فشار دادن بر میدارند؟ آیا متوجه این شدهاید؟ آن وقت دیگر برای آنها بامزه به
نظر نمیآیید! [کرایون میخندد] و بعد آنان شروع میکنند به تعجب کردن که چرا؟!
همکار من این را تجربه
کرده است. هنگامی که جایی میرود که او را بخاطر باورهایش دست میاندازند و به او
میخندند، یکی از آنها میآید و میگوید: «ما متأسفیم که این کار را کردیم. من
متأسفم این کار را کردم. ولی من میخواهم چیزی را هم بدانم. تو چطور این کار را میکنی؟
چطور بواسطۀ همۀ این چیزها آرام و مسرور و شادمان میمانی و ما میدانیم که تو
وانمود نمیکنی؟!» همین است عزیزانم! آیا دیدهاید که چه کردهاید؟ نور، خود را
نشان میدهد.
هنگامی که تو روابطی داری
که در حال تیره شدن هستند و یا بد پیش رفتهاند، برخی از شما وسوسهای دارید که
بگویید: «من شکست خوردم!» برخی از شما خواهید گفت: «من دوباره شکست خوردم!» برخی
از شما بارها و بارها خود را سرزنش کرده و گفتهاید: «خب من نمیتوانم یک رابطه را
حفظ کنم! زیرا چیزی در من اشتباه است!»
دروننگری واقعاً عالی
است عزیزانم، اما من قصد دارم به تو بگویم که اغلب اوقات آنچه روی میدهد این است
که بیداری در سطوح مختلفی در تو اتفاق میافتد، و آنچه زمانی خوب بود، در این زمان
کمتر خوب است. این تقریباً مثل این است که تو از یک نردبان آگاهی بالا میروی و
شریکت نه. و زمانی میرسد که چیزهایی که قبلاً قابل قبول بودند دیگر مقبول به نظر
نمیرسند. بنابراین به جای اینکه شکست خورده باشی تو صرفاً کمی رشد کردهای!
با کسی که از او جدا شدهای
چگونه رفتار میکنی؟ این همان راز است! مهم نیست که او چه میگوید، تو با او چه
رفتاری میکنی؟ آیا با او دوستانه برخورد میکنی، با احترام، بدون توجه به هر آنچه
اتفاق افتاده؟ اگر به عنوان مثال بخاطر اینکه فکر میکنند تو با ترک کردن آنها
کار نادرستی در حق آنان کردهای، تو را نامحترمانه خطاب قرار دهند یا برعکس، آیا
تو میتوانی در آنچه روی داده نیکخواهی را به روشی خردمندانهتر از آنچه آنها تا
به اکنون دیدهاند حفظ کنی؟
آنها که اطراف تو هستند
این را خواهند دید. و در سطوحی این را خواهند دید: این تو هستی که تا زمانی که بر
روی زمین هستی، [در نحوه ارتباط] با خانواده سیمای خدا را بازتاب میدهی. من همین
الان پیامی ژرف و عمیق به شما دادم. من دوست دارم که این را دوباره گوش دهید، زیرا
این پاسخ بسیاری از پرسشهای شما است.
«من چه کنم؟!»
سرانجام من این را خواهم
گفت: عزیزانم، این سؤالی است که خیلیها پرسیدهاند: اگر شما در یک رابطه غیر قابل
دفاع و توجیهناپذیر قرار دارید، چه میکنید؟ و پاسخ این است: براستی زمانی خواهد
رسید که شاید تو مجبور باشی آن رابطه را ترک کنی. و این بحث برانگیز است، زیرا
کسانی هستند که میگویند: «وقتی تو وارد رابطهای میشوی، قول و قرارهایی وجود
دارد و همۀ کاری که باید بکنی
این است که به آن بچسبی!» و پاسخ این است که اگر تداوم یابد در بعضی موارد باعث
بدبختی و رنج هر دو طرف میشود عزیزانم! این پاسخ به سؤالی دیگر هم هست که هنوز در
پرتال قرار نگرفته است.
عزیزانم شما اینجایید تا چهرۀ خدا را بازتاب دهید.
شما اینجایید تا حافظِ
خرد پروردگار باشید.
و اینچنین است.
[1] lightworker
[2] قبل از شروع چنل.
[3] گاهی
اوقات یک ذره خارجی مثل دانهای شن یا یک موجود ریز دریایی وارد پوسته یا صدف این
نرمتنان میشود و با بدن نرم و حساس آنها تماس پیدا میکند. این تماس باعث تحریک
و خارش بدن نرم تن میشود. نرم تن برای تسکین خود مادهای از جنس صدف به دور این
ذره خارجی ترشح میکند. پس از مدتی، مرواریدی گرد، سفید و درخشان در داخل صدف شکل
میگیرد. به این نوع مروارید، مروارید اصل میگویند.
نظرات
ارسال یک نظر