مدیتیشن۵۹

 2021.11.17

درود عزیزانم، من کرایون هستم.

کمی نزدیکتر بیایید.

تمام هدف و دلیل «حلقۀ دوازده»، توانمندسازی شماست. همین!

بسیاری مواقع، به مدیتیشن‌ها به این صورت نگریسته می‌شود: زمانی برای اتصال و ارتباط با «آن سوی پرده» یا «روح هستی[1]» یا «هر روشی» که تو در آن با خود می‌گویی: «من این واقعیت خود را برمی‌دارم و زمانی صرف این خواهم کرد که به فراتر از آن بروم». برخی مدیتیشن می‌کنند، فقط به این دلیل که مدیتیشن حس خوبی به آنان می‌دهد. و بله چنین است!

عزیزانم، «بدن انسانی شما» برای این طراحی شده که آفریدگار را بیابد، آیا تا به حال به این اندیشیده‌اید؟ اگر به «سیستم‌های باوری» روی این سیاره نگاهی بیندازید، [متوجه می‌شوید] که بیش از ۸۵ درصد [مردم] این سیاره به نوعی به «سرچشمۀ آفرینشگر» باور دارند؟ و این از تعالیم آموزشی مکاتب ناشی نمی‌شود؛ بلکه این شهودی است و شاید از یک زمانی [به بعد]، هنگامی که هر جایی روی زمین به باور‌های هر انسانی می‌نگریستی [متوجه می‌شدی که] چنین تفکری برایش روی داده است.

شما چنین طراحی شده‌اید که در جستجوی خالق باشید و بسیاری از شما به جایی رسیده‌اید که می‌گویید: «بخشی از لذت‌های من این است که بنشینم و مدیتیشن کنم و می‌توان گفت من گاهی اوقات تجربۀ خروج از بدن داشته‌ام یا تجربۀ درون بدنی که بسیار شبیه یک تجربه خروج از بدن بوده و این حس بسیار خوبی است و من می‌دانم که من متصل هستم.»

مدیتیشن حلقه دوازده از این نوع مدیتیشن‌ها نیست؛ حتی یک «مدیتیشن هدایت شده»[2] هم نیست؛ و حتی یک تصویرسازی هم نیست. و علتش این  است: هر کدام از شما یک روح دارید و این روح واقعی است، تخیلی نیست!

این روح، به شیوه‌ای اسرارآمیز که شما درک نمی‌کنید، به عبارتی بر «انسان بودن شما» قرار گرفته است. پس دربارۀ روح به خوبی آموزشتان نداده‌اند. [روح] برای شما صرفاً [در حد] یک کلمه‌ای است که بر زبان می‌آورید و [می‌گویید] روحی دارید که با آن به این دنیا می‌آیید و سپس زندگی را ترک می‌کنید! [این نگاه شما به روح، نگاهی خطی و] تقریباً مانند سرشماری کردن است! و ناگهان ما موضوعی جالب توجه بیان می‌کنیم و به شما می‌گوییم که: این روح تو، مرکز و هستۀ همه چیز برای انسان است، روح همان جایی است که عشق از آن سرچشمه می‌گیرد. روح اغلب نگهبان و نگهدارندۀ آکاش است، این روح تو چیز‌های بسیاری برای شناخت و شناسایی دارد؛ زیرا ابدی است. در تکتک زندگی‌هایت همان روح با تو بوده است. تقریباً مثل این است که تو به این سیاره بیایی و بروی و بیایی و بروی و روح تو هرگز در ذهن تو، در واقعیت تو، نقشی نداشته است.[3]

حلقه دوازده برای این است که تو را به این درک برساند که شاید، فقط شاید، واقعیت بزرگتری هم برای تو وجود دارد. این مدیتیشنی نیست که در آن به مکانی خارج از بدن بروی؛ [بلکه] مدیتیشنی است که تو به مکانی درون بدن می‌روی، به مکانی که آنجا می‌مانی و از این پل خیالی عبور می‌کنی؛ زیرا این، تنها و تنها کاری است که می‌توانیم انجام دهیم تا استعاره‌ای از «عبور تو از یک مکان خطی به یک مکان فرابعدی» بسازیم. و تو به این [مکان فرابعدی] می‌روی و چشمانت را می‌گشایی و چیز‌هایی را که ما به تو پیشنهاد می‌کنیم تجربه می‌کنی زیرا این چیز‌ها ذات و ماهیتی واقعی دارند.

هر چیزی که تا به حال در حلقۀ دوازده، در آن تئاتر، انجام داده‌ایم یک استعاره بوده است، اما شما آن را به صورت خطی تجربه می‌کنید، آن «روی صندلی نشستن‌ها»، آن چیز‌ها [یا کسانی که] مقابل شما بودند، کار‌هایی که انجام می‌شدند و همۀ کار‌هایی که [در حلقه دوازده] انجام داده‌ایم همگی شکل و فرمی از واقعیت [چهاربعدی ] شما را داشت.[4] و آن همان چیزی بود که می‌خواستیم به شما نشان دهیم [که] شاید آنچه فکر می‌کنی همان «چیز واقعی» روی این سیاره است، خیلی پیچیده‌تر و جالب‌تر از آنی باشد که به نظر می‌رسد: [یعنی] «تو»!

شاید دری بگشایی و چیزی تجربه کنی که هرگز فکر نمی‌کردی واقعاً این تو بوده باشی و در این مدیتیشن‌ها تو در می‌یابی که می‌توانی آن [وجه از خودت] را به این واقعیت خطی بیاوری و شروع به استفاده از آن کنی. تمام هدف همین است، این دلیل آنست که ما از تو می‌خواهیم بیدار بمانی تا تجربه‌ای داشته باشی که ممکن است، فقط ممکن است، به تو نشان دهد که بیش از آنی که فکر می‌کردی، [برای دانستن و شناخت] وجود دارد.

کل این فکر و‌ایدۀ [پشت] حلقۀ دوازده، با [هر]‌ ایده و تفکری که پیش از این تجربه کرده‌ای متفاوت است. دفعات بسیاری، ممکن است تصویرسازی‌هایی داشته‌ای، که تو را به مکان‌هایی برده، تصویرسازی‌هایی که توسط آنان که با تو مراقبه می‌کنند هدایت شده یا از طریق سفر‌ها و مدیتیشن‌های هدایت شده تجربه می‌کنی؛ اما ما از تو می‌خواهیم هنگامی که روی صندلی می‌نشینی، هنگامی که مرا دنبال می‌کنی، هنگامی که با من هستی، این را به عنوان کاری ببینی که واقعاً انجامش می‌دهی. و کل هدف و منظور تمام این‌ها، ارتقای شماست. من در چنل [قبلی][5] گفتم که اگر می‌توانستید خودتان را آن‌گونه ببینید که ما می‌بینیم، نفستان در سینه حبس می‌شد. میزان تفاوت «شمای واقعی» با «شمایی که باور دارید آنجا نشسته»، اینقدر زیاد است.

ما بار‌ها و بار‌ها اشاره کرده‌ایم و ما حتی از زمانی که چنل‌کردن روی این سیاره را آغاز کردیم، گفتیم که انسداد‌هایی که باید از میانشان بگذرید [و برطرف کنید]، به طور قابل توجهی ضخیم هستند. برخی از شما، ابتدا از متافیزیک، ‌ایده و تفکر زندگی‌های گذشته، و شاید از‌ایدۀ کارما، راهنما‌ها و فرشتگان، آگاه و بیدار شدید، و بنابراین خارج از واقعیتی که دارید و خارج از فیزیکی که دارید، فراتر از متافیزیک، می‌اندیشید. اما آیا در این بیداری، «بیداری و آگاهی یافتن از عظمت خود» نیز جای دارد؟ یا فقط دانشی که تکرار و بازگو می‌کنی؟ یا اینکه اقرار می‌کنی که «بله، چیز‌های عالی‌تر و عظیمتری هم هست»؟ شاید هر روز با قانون جذب تمرین و کار می‌کنی یا آنچه برایت واقعی است [در واقعیت خویش ] خلق می‌کنی، بنابراین در یکی از این چیز‌ها مهارت داری. به عبارت دیگر، تو می‌دانی که عملکرد و کارکرد آن[6] چگونه است.

برخی از شما بدن‌های خویش را شفا داده‌اید و در واقع، حقیقتاً در پروسۀ بیداری هستید. اما چند نفر از شما واقعاً این حقیقت را در مشت خویش دارید؟ این حقیقت که شما شکوهمند هستید و درون بدن هر یک از شما معجزه‌هایی در انتظار ظاهر شدن، وجود دارد. آن، همان حقیقت است.

بدن شما نه تنها برای جستجوی آفریدگار، ساخته شده، بلکه از سوی دیگر، برای یافتن موارد خاصی، در واقعیت شما، به ارمغان آوردن آن‌ها برای شما و یک زندگی بسیار طولانی، ساخته شده است. بسیار جالب است که شما برخی از فرهنگ‌ها و باستانیانی را می‌یابید که بسیار طولانی زندگی کرده‌اند، برخی از آن‌ها، در [همین] زمان شما، بطور منظم بالای صد سال، تا ۱۳۰ سال زندگی می‌کنند. و شما فوراً به طور خطی [اندیشیده و] می‌گویید: «خب، چرا اینطور است؟ چه غذایی می‌خورند؟!» [کرایون می‌خندد] و اولین چیزی که شما به آن می‌نگرید این است که‌: «چطور ممکن است؟ رژیم غذایی آنان چیست؟» فکر می‌کنید که که شاید [رژیم غذایی] کلید یک عمر طولانی است. من به شما آن پاسخ را می‌دهم! آنان متعلق به فرهنگی بوده‌اند که هیچ انسدادی نداشت، به عبارت دیگر، آنان در فرهنگی به دنیا آمده‌اند که به آنان آموزش و تعلیم نمی‌داد که: «تو کثیف به دنیا آمده‌ای» و آنان فراتر از آن [محدودیت فکری و انسداد] رفتند و برخی از آنان، خود به تنهایی این [حقیقت] را دیدند که به راستی که عظمتی در خود دارند زیرا آنان بخشی از کیهان هستند. و آنان به یکدیگر تبریک گفته و با هم کار کردند و نتیجۀ آن بدون اسثتنا یک زندگی طولانی بود.[7]

آنان برنامه‌ها و ناخودآگاهی‌هایی که شما دارید را نداشتند تا به آنان بگوید: «تو کلی ایراد داری که نیاز به اصلاح دارد!» پس عزیزانم، [اکنون] طرف صحبت ما، یک فرهنگ است و ما می‌دانیم با کدام یک [از فرهنگ‌ها] صحبت می‌کنیم. و شما را تشویق می‌کنیم به درک اینکه این عبور از پل و حرکت به آن مکان، دعوتی است از شما برای دیدن حقیقتی عظیمتر و [دور] انداختن حقایقی که شاید از قبل داریدشان؛ زیرا [آن حقایق] چندان هم بزرگ نیستند.

و قبلاً گفته‌ایم و باز هم می‌گوییم: بخشی از آن [حقایق]، این نیست که کسی که هستی را بازنویسی کنی [و تغییر دهی] بلکه این است که به آنی که هستی بیفزایی؛ زیرا برخی از شما از قبل، عظمت و عشق خدا را می‌شناسید. اکنون زمان آن است که بقیۀ داستان را ببینید. و ما‌ امشب کاری کاملاً و تماماً متفاوت انجام می‌دهیم.

پل مثل همیشه آنجاست، قرار است از روی آن به درون قلمرو ناشناخته‌هایی برویم که تو هیچ شناختی از آن نداری. این بزرگ‌تر از توست. ابدی است. آن [قلمرو ناشناخته‌ها] تو هستی، روحِ تو. ما در شُرُف سفر به «تویِ بزرگ‌تر» هستیم. دست مرا بگیر و بیا برویم.

 

 

 

[شروع موسیقی]

از روی این پل به درون آن مکان بیا، البته اگر می‌خواهی آن را «مکان» بنامی. این یک قلمروی فرابعدی است و تو به اطرافت می‌نگری و همیشه چیز‌های متفاوتی می‌بینی. عزیزانم، این روح ابدی شما، هیچ مرز یا حائلی ندارد؛ چون خطی نیست؛ بخشی از کیهان است. توضیح دادن دربارۀ روح به شما یا نمایش نحوۀ کارکرد آن در ذهن شما، سخت است. شما همیشه می‌خواهید که مرز‌هایی داشته باشید.

«آیا [مرزهای روح به اندازه] جزیره‌ای در آسمان است؟ می‌دانی که اندازه آن چقدر است؟!» و سؤالاتی از این قبیل می‌پرسید! و پاسخ این است: بله![8] [کرایون می‌خندد]

[روح] در هیچ یک از زبان‌هایی که شما دارید، قابل توصیف نیست. تنها چیز قابل توصیف دربارۀ روح این است که روح بخشی از سرچشمۀ آفرینشگر است، ابدی است، همیشه وجود داشته است و همیشه وجود خواهد داشت. و تا زمانی که انسان هستید به شما تعلق دارد و اگر معتقدی که قبلاً روی سیارات دیگر، همان کاری را می‌کرده‌ای که اکنون می‌کنی، [که البته] برخی از شما چنین بوده‌اند، آن روح آنجا هم بوده است. روح «آن نام واقعی که خدا می‌داند» را بر خود دارد.

ما تقریباً آماده‌ایم که به آن سالن تئاتر برویم. اما صبر کنید. صبر کنید. دربِ دیگری هم هست. این، آن دری نیست که به آن تئاتر باز می‌شود؛ و این یکی، دربِ یک سالن نمایش فیلم است، جایی که قرار است با برخی افراد دیگر، فیلم‌هایی ببینی. من از تو می‌خواهم که به درون این سالن سینما گام بگذاری و یک صفحۀ نمایش بزرگ ببینی، صندلی‌ها خالی هستند. تو اولین کسی هستی که از راه رسیده. از تو می‌خواهم که از آن راهرو پایین بروی و در میانۀ راه روی یکی از صندلی‌ها بنشینی. راحت باش! صندلی‌های بسیاری اینجاست و این بار روی صحنه، فقط یک صندلی نیست، صندلی‌های بسیاری [اینجاست که همه] خالی هستند. لطفاً روی صندلی خودت در وسط بنشین و برای یک تجربۀ شگفت‌انگیز [تماشای] فیلم آماده شو!

به محض اینکه می‌نشینی، به طرزی جادویی، سه راهنمایت ظاهر می‌شوند، یکی سمت چپت، یکی سمت راستت و یکی هم فوراً پشت سرت می‌نشیند. عزیزانم این یک استعاره است. این استعاره‌ای است از درک، شهود، و حفاظت توسط راهنما‌های شما. آنان شما را در بر می‌گیرند و از شما محافظت می‌کنند. هیچ چیز بدی برای تو روی نخواهد داد؛ زیرا آنان آنجا [پیش تو] هستند. آنان دستت را می‌گیرند و سالن نمایش شروع می‌کند به پر شدن از کسانی که تو به نحوی فکر می‌کنی قبلاً آن‌ها را دیده‌ای. به نوعی فکر می‌کنی قبلاً می‌شناختیشان. برخی را تشخیص می‌دهی: دوستانت را! کسانی را که دوستشان داشته و از دستشان داده‌ای تشخیص می‌دهی. [از دیدن آنان ] لحظه‌ای نفس تو می‌گیرد. اما این یک مکان فرابعدی است، این روح توست که در آن همۀ آن چیز‌ها می‌تواند محقق شده و صورت مادی به خود بگیرد. همۀ روح‌ها ابدی هستند و این بدان معناست که هر آنکه دوستش داشته و از دست داده‌ای، هنوز وجود دارد. آنان نیز روح خود را دارند. آنان فقط با نامی که قبلاً داشته‌اند روی این سیاره نیستند، بلکه آنان برای لحظاتی در این سالن هم هستند و چهره‌شان درست مثل همان موقعی است که آن‌ها را [در زمان حیات‌شان] می‌شناختی. آنان روی صندلی‌های خویش می‌نشینند و حتی به تو سلام نمی‌کنند و فقط مشتاق دیدن فیلم هستند.

آن چه فیلمی است؟ چه می‌تواند باشد؟

و هنگامی که همه نشستند، برخی را می‌شناسی برخی را نه. فکر می‌کنی برخی را در زندگی‌های گذشته‌ می‌شناختی و تو به سختی در حال فکر کردن هستی [که آنان را از کجا می‌شناسی]!

نور کمتر شده و فیلم شروع می‌شود. و اولین چیزی که می‌بینی تولدت است. تو از راه می‌رسی و به این سیاره وارد می‌شوی و فوراً تئاتر مملو از هلهله و تشویق و هورا می‌شود. [کرایون با لذت می‌خندد] آنان اینجا هستند تا همۀ آن چیز‌های خوبی که در زندگیت روی داده را جشن بگیرند، آنجا هستند تا لذت‌بخش‌ترین و بامزه‌ترین زمان‌هایی را جشن بگیرند که با آنان سپری کردی، و این شروع می‌شود. و تو شروع می‌کنی به دیدن برخی از کار‌های بامزه‌ای که در بچگی انجام می‌دادی، کار‌هایی که والدینت عاشقش بودند و به آن می‌خندیدند و قهقهه می‌زدند؛ زیرا تو بسیار بانمک و بامزه بودی. زمان‌های [بازی] با حیوانات، زمان‌های [بازی] با اسباب بازی‌هایت، همۀ این زمان‌های بامزه.

به خودت نگاه می‌کنی و می‌گویی: «این بامزه‌ترین چیزی است که تا به حال دیده‌ام، خیلی خندهدار و بامزه است!» و در می‌یابی که در حال خندیدن و خندیدن هستی. و به یاد می‌آوری و به یاد می‌آوری و به همۀ آنان که اطرافت [روی صندلی‌ها] نشسته‌اند هم اینچنین خوش می‌گذرد!

اُه! بعد از آن [نوبت نمایش] مهمانی‌هایی [است] که داشته‌ای، جشن‌هایی که داشته‌ای، حتی وقتی در حال بزرگ شدن بودی. هیچ چیز منفی و ناخوشایندی روی آن صفحه نمایش نیست. این یک جشن است، فقط جشن سرگرمی و جشن همۀ آن زمان‌هایی که تو در زمان و مکان درست، جوک درستی گفتی و آنان [که جوک را شنیدند] نتوانستند جلوی خندۀ خود را بگیرند. و همۀ سالن نمایش از فرط خنده در حال انفجار است! [حتی] راهنما‌هایت! می‌توانی احساس کنی که ریز ریز می‌خندند و [از خنده، آهسته] تکان می‌خورند. این جشن برای «تو» است و «شادترین تو»‌یی که وجود دارد. و این جشن به دلیلی اینجا برگزار می‌شود عزیزانم، تا به تو نشان دهد که چیز‌ها و مسائل بد را فراموش کنی، در تو چیز‌های خوب بسیار زیادی هست. همۀ آن چیز‌های منفی را که به آن فکر می‌کنی، نگرانش هستی و همیشه بطور مداوم به سمتش کشیده می‌شوی، را فراموش کن. این یکی متفاوت است. این شکوه توست که روی صفحۀ نمایش است و [فیلم] ادامه دارد و ادامه دارد؛ چون چیز‌های بامزه بسیار زیادی هست، و خندۀ زیاد، لذت زیاد. همه [از فرط خنده] اشک می‌ریزند چون از تماشای زندگی تو و آن زیبایی و همۀ آن چیز‌هایی که تو را به خنده انداخته بسیار لذت می‌برند. آنان با تو می‌خندند.

می‌خواهم که بمانی؛ زیرا این متوقف نمی‌شود. فیلم ادامه دارد زیرا بیشتر و بیشتر و بیشتر هست. آیا درک می‌کنی که «لذت» مقدس است؟ آیا درک می‌کنی که «خنده» شفابخش است؟ از تو می‌خواهم در حین اینکه آنجا با راهنما‌هایت و همه اطرافیانت نشسته‌ای، لبخندی بزرگ بر صورتت داشته باشی؛ زیرا این ادامه می‌یابد. و وقتی فکر می‌کنی تمام شده است و موسیقی حلقه دوازده بسته می‌شود، از تو می‌خواهم که همۀ آن [لذت و خنده] را به خانه ببری و از تو می‌خواهم که به «لذت بردن از شکوهمندیِ آن کسی که هستی» ادامه دهی.

بمان.

و این‌چنین است.

 


[1] spirit

[2] مدیتیشن هدایت شده نوعی از مدیتیشن است که طی آن، فرد از یک مربی یا یک سوم‌شخص کمک می‌گیرد. این یعنی کل فرآیند مدیتیشن یا مراقبه هدایت شده، به کمک صحبت‌ها و راهنمایی‌های یک نفر دیگر انجام می‌شود.

[3] تو در ذهنت برای روحت نقشی در واقعیت خود قائل نشده‌ای. مترجم

[4] تا راحت باشید و راحت آن را تجسم کنید. مترجم

[5] پیش‌مدیتیشن

[6] قانون جذب و خلق مشترک و کارما و...

[7] «گناه» نخستین آموزه‌ای مسیحی است که انسان طبیعت آلوده و تمایل به گناه را از طریق تولد به ارث می‌برد. گناه نخستین گناه نافرمانی در برابر خدا است که از آدم و حوا به تمام نسل‌های بعدی منتقل شده‌است. از دیدگاه کاتولیک‌ها، گناهِ نخستین یک وضعیت است، که نشان می‌دهد نوزادان در بدو تولد گناهکار هستند. ویکی پدیا

 

[8] کرایون وقتی می‌خواهد نشان دهد که سؤال شما پاسخی خطی ندارد یا سؤال خطی و نادرست است و یا نمی‌خواهد پاسخ دهد از این نوع پاسخ استفاده می‌کند‍. مترجم

 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

پیش‌مدیتیشن۱۲۴

پیش‌مدیتیشن۱۲۶