مدیتیشن۷۶

2022.03.23

درود عزیزانم. کرایون هستم.

کمی نزدیکتر بیایید.

این دعوتی است که همیشه هم بوده، تا به چیزی بپیوندید که انرژی حلقۀ دوازده می‌نامیمش. حلقۀ دوازده استعاره است و این را بارها توضیح داده‌ایم. حلقۀ دوازده استعاره‌ای است برای همۀ آن چیزی که [مبنای] ساختار همه چیز است و همۀ آن‌ها در همه جا بر چهار بخش‌پذیرند. حلقۀ دوازده یعنی سیاره، یعنی گیتی، یعنی کهکشان‌ها، یعنی همۀ آنچه هست. همۀ فیزیک، همۀ حیات، همۀ دی‌ان‌ای، همۀ این‌ها به شیوه‌ای یکسان پژواک می‌کنند، همۀ این‌ها ویژگی‌های مشابهی دارند. شما از هیچ یک از چیزهایی که در این سیاره هستند، مجزا نیستید؛ [ولی] فکر می‌کنید مجزایید، به این علت که شاید از هر چیز دیگری در این سیاره، باهوش‌ترید، از حیوانات، از پرندگان، از همۀ این چیزها؛ ولی [مجزا] نیستید، واقعاً نیستید.

این ادارکی است که دارید، می‌توان گفت [ادراک] جدابودن از این سیاره، می‌توان گفت [ادراک] جدابودن از همۀ زندگی‌های دیگر؛ ولی همۀ شما در درون خود جوهر یکسانی را سهیمید. در واقع عملکردهای درونی همۀ شما مشترک است و همۀ شما بخشی از یک چیز واحد هستید. عزیزانم، پیامی [که داده‌ایم] این بوده و همیشه هم همین خواهد بود؛ ولی در حلقۀ دوازده شما را به قطعات و بخش‌هایی از خودتان برده‌ایم، در حلقۀ دوازده به شما پاسخ‌ها و سوال‌هایی داده‌ایم، به شما شیوه‌هایی از راه‌حل‌ها داده‌ایم، در حلقۀ دوازده شیوه‌های به‌پایان‌رساندن را به شما گفته‌ایم. همۀ این کارهایی که انجام می‌دهیم، به این علت است که زمانش فرارسیده است که این توانایی‌ها را داشته باشید، تا همان طور که می‌گوییم، خودتان به آن سوی پل بروید، حتی بدون این مدیتیشن‌ها، شاید هم بارها و بارها به این مدیتیشن‌ها بازگردید، به مدیتیشن‌های مورد علاقه‌تان؛ در نتیجه می‌توانید دوباره در کاری چندبُعدی مشارکت کنید.

نقش مُهری هست که می‌خواهم دربارۀ آن به شما بگویم. وقتی بسیاری از شما با هم چیزی را تمرین می‌کنید، آگاهی‌ای وجود دارد که نقش مُهر خود را در درون آن میدان می‌نهد. توصیفش دشوار است؛ ولی هست. هر چیزی که در این سیاره اتفاق می‌افتد، به‌ویژه انرژی‌های گروهی، نقش مُهر خود را در این میدان می‌نهد.

حال می‌توان گفت میدان واقعاً چندان رمزگونه نیست؛ ولی انرژیِ آگاهی [چرا]؛ حتی می‌توان آن را شبکه نامید. میدان همۀ چیزهایی است که در انرژیِ آگاهی وجود دارند و هم‌اینک در حال وقوع‌اند و [نیز آن‌هایی که] در گذشته رخ داده‌اند. این همان چیزی است که خیلی چیزها را در این باره توضیح می‌دهد که چرا وقتی این کار را می‌کنند، اتفاق‌هایی رخ می‌دهد یا چگونه می‌توانید شاید وقوع چیزی را احساس کنید که گاه دقایقی دیگر و گاه چند سال دیگر رخ می‌دهد. چیزی که دارد اختراع می‌شود در میدان است و آنچه دربارۀ آن [اختراع] فکر می‌کنند، در میدان است و افراد دیگر می‌توانند در واقع ویژگی‌های آن اختراع را از آنجا به دست آورند و ادامه دهند. میدان این است؛ پس وقتی در حلقۀ دوازده مشارکت می‌کنید، هم‌اینک نقش مُهری نهاده می‌شود که از مشارکت همۀ شماست، از آگاهی شماست، از شفقت شماست و از احساسی است که دارید. وقتی با آنچه پخش مجدد می‌نامیدش، افراد بیشتری از شما این کار را می‌کنند، حتی نقش بیشتری هم می‌نهد. و این نقش مُهر، همان نقش مُهر است و با دیگر نقش مُهرها جمع می‌شود و تاثیرگذار می‌شود.

حال بگذارید بگویم که این چگونه کار می‌کند. معنایش این است که وقتی در آینده دیگران هم می‌آیند و به این حلقۀ دوازده می‌پیوندند و در آن مشارکت می‌کنند، همان نقش مهرِ لحظۀ فعلی را دریافت می‌کنند، همان نقش مهری را که شما در آنجا نهاده‌اید. آیا این را درک می‌کنید؟ دشوار است. در این وضعیت خطی و با زمانی که در ساعت‌های خود دارید، درک این [موضوع] دشوار است؛ ولی آنچه اینک انجام می‌دهید، بر کسانی که می‌آیند، تاثیر می‌گذارد. آن را همچون مخزنی از آگاهی در نظر بگیرید، مخزنی که همان جایی که هست، می‌ماند و وقتی [در آینده] آن‌ها می‌آیند، همۀ شما را احساس می‌کنند، همۀ کارهایی را که انجام داده‌اید، احساس می‌کنند. مهم است که در این مقطع از زمان، این را بدانید.

می‌خواهیم با هم از این پل بگذریم، همان طور که همیشه این کار را کرده‌ایم. و دوباره می‌گویم که استعارۀ پل، استعارۀ اتصال یک واقعیت به واقعیتی دیگر است. و در واقع نه اتصال یک واقعیت به واقعیتی دیگر، بلکه اتصال واقعیتی است محدود به واقعیتی گسترده. کاری که انجام می‌دهید، این است.

از این پل به‌صورت کاملاً مصمم عبور می‌کنید، نه با این سوال اسرارآمیز که «نمی‌دانم که چه چیزی آنجاست.» قصد دارید [بخش] بزرگ‌تری از خود را تجربه کنید. همه‌اش دربارۀ شماست. نه به سرزمینی جادویی، بلکه به درون خود می‌روید. و جادویش این است که آنچه آنجا هست، بیش از چیزی است که انتظار دارید، آن بسیار بیشتر از چیزی است که انتظارش را داشتید.

به هیچ کس اجازه ندهید به شما بگوید که باشکوه نیستید. این شیوه‌ای برای گفتن این است که باشکوهید. همین و بس! شما باشکوه زاده شدید، به همین شکل هم باقی مانده‌اید و هر چیز دیگری که فکر می‌کنید [می‌گوید] باشکوه نیستید، سخن نادرستی است که یا بر شما تحمیل کرده‌اند یا خودتان چنین کرده‌اید. شنیدید؟ ناب زاده شده‌اید، با توانایی‌ها زاده شده‌اید؛ سپس فرهنگ شما بر شما مسلط می‌شود و آنگاه اوست که می‌گوید شما کیستید. خود را از طریق چیزی تعریف کرده‌اید که به آن باور دارید؛ پس این [مدیتیشن] تلاشی است برای خنثی‌کردن بعضی از آن [باورها]، برای این است که با من به آن سوی پل بروید و چیزهایی ببینید و چیزهایی تجربه کنید که شاید به شما نشان دهند که کیستید و کجا زندگی می‌کنید و چه چیزی در اطراف شماست؛ پس بیایید تا دوباره انجامش دهیم.

در این لحظه از زمان، همراه با من از این پل عبور خواهید کرد. می‌خواهیم از میان این مه بگذریم، مهی که در میانۀ این پل است و به مکانی دیگر گسترانیده می‌شود، البته اگر بخواهید مکان بنامیدش. با من بیایید و دستم را بگیرید.

[شروع موسیقی]

همیشه و بارها این را گفته‌ام: عزیزانم، اینجا جایی است که جادو هست و این واژه را با حس جادویی به کار می‌بریم؛ زیرا به شما آموخته‌اند که «جادو واقعیت شما نیست، جادو متعلق به جادوگران و شمن‌هاست» و اینک به شما تعلق دارد؛ زیرا همراه با من درست از میان این مه عبور می‌کنید و از این پل می‌گذرید. پس از آن، آنچه در ذهن شما پدیدار می‌شود، می‌تواند هر چیزی باشد که خودتان می‌خواهید؛ ولی اگر مایل به همراهی هستید، پیشنهادهایی ارائه خواهم کرد.

این روح شماست. به درون بسته‌ای چندبُعدی از قداست، الوهیت و عشق و شفقت قدم گذاشته‌اید یا در آن شناور شده‌اید، درست همان گونه که ساخته شده‌اید. مدت‌ها پیش از وجود زمین و مدت‌ها پیش از آنکه انسان‌ها انسان باشند، شما وجود داشته‌اید. و این روحِ شما دربردارندۀ همۀ اتفاق‌هایی است که تابه‌حال برایتان رخ داده است. روح شما دربردارندۀ جوهر این سیاره است.

قبلاً هم دو بار دیگر شما را به مکانی برده‌ایم که قرار است هم‌اینک دوباره به آنجا ببریمتان. این بار کمی متفاوت است. این بار ناب‌تر است و چیزهای دیگری می‌گوید که هرگز به شما نگفته‌اند. به سوی این در بیایید. این دری متفاوت است؛ حتی با آن در قبلی هم متفاوت است. این در خیلی سبز است، خیلی آبی است، دری است درخشان که شما را به درون فرامی‌خواند. قرار است دوستی را ملاقات کنید. دیدار این دوست شایسته است و هیچ چیز دیگری دست‌وپاگیرتان نیست، فقط قرار است این دوست را ملاقات کنید. هیچ یک از دوستانش آنجا نخواهند بود؛ فقط شما هستید و او.

از این در می‌گذرید و یک صندلی آنجاست و این صندلی در وسط این اتاق است. نمی‌دانید اینجا چه اتفاقی رخ خواهد داد؛ ولی هیچ تماشاگری نیست. فقط یک صندلی هست.

روی این صندلی بنشینید و اینک با من به این موضوع بپردازید. شاید برای برخی دشوار باشد، شاید برای برخی خیلی آسان باشد، بستگی دارد به ادراک شما از جایی که در آن زندگی می‌کنید. در طی سال گذشته و سه ماه گذشته از امسال، دو بار دیگر هم شما را در حلقۀ دوازده به دیدار گایا برده‌ایم؛ ولی به روش‌های مبهمی شما را به دیدار گایا برده‌ایم. شما را از طریق نیاکانتان به دیدار گایا برده‌ایم، شما را از طریق حیوانات به دیدار گایا برده‌ایم؛ ولی اینک وقت آن است که بنشینید و این سیاره را ملاقات کنید.

به شما گفته شده که این سیاره احساس دارد، ادراک دارد، هدف دارد.

ممکن است بگویید: «خوب، آیا به‌صورت رمزگونه و چندبُعدی، به شیوه‌های خاصی فکر می‌کند؟»

بله.

«آیا می‌تواند پیامی بدهد؟»

بله.

«آیا می‌تواند پیامی دریافت کند؟»

از دوست‌دار طبیعتی بپرسید که درختان را بغل می‌کند. بله.

درختی را در آغوش می‌گیرید و عشق و شفقتی که به درون این درخت می‌رود، از پیچک‌های همۀ ریشه‌ها می‌گذرد، به ریشه‌های دیگر و پیچک‌های دیگر می‌رود و از تنۀ دیگر درختان بالا می‌رود و جنگل شما را می‌شناسد؛ چون به یک درخت عشق ورزیده‌اید.

از شما می‌خواهم با این سیاره صحبت کنید. اتاق روشن می‌شود. احساس می‌کنید چیز عظیمی آنجاست؛ ولی این عظمت، تهدید نیست، این عظمت دوستانه است. از شما می‌خواهم این سیاره را طوری ملاقات کنید که پیش از این هرگز این‌گونه ملاقاتش نکرده‌اید، طوری که پیش از این هرگز این‌گونه ملاقاتش نکرده بودید. شاید اینک از این سیاره سوال‌هایی بپرسیم. شاید اگر دوست داشته باشید، بتوانم واژه‌هایی را در دهان شما بگذارم و بتوانیم پاسخ‌هایی بشنویم؛ زیرا شاید این پاسخ‌ها با آنچه انتظار دارید، متفاوت باشند.

این دیدار، این حلقۀ دوازده، ملاقات گایاست، چهره‌به‌چهره، شما با این سیاره، یک فرد، یعنی شما، که با سیاره صحبت می‌کند: «گایای عزیز، دوستت دارم. گایای عزیز، از تو متشکرم، برای اکسیژن، برای آب، برای همه چیز، برای رابطه‌ای که در همزیستی با هم داریم. متشکرم که هستی. آیا امروز چیزی برای گفتن به من داری؟»

حال آیا به این سوال توجه کردید؟ این همان سوالی است که ممکن است دعا و هر گونه ارتباطی با روحِ‌هستی یا با راهنماهای خود را با آن شروع کنید: «آنچه را باید بدانم، به من بگو.» اولین سوال، این همیشه اولین سوال است.

و مادرزمین با صدایی زیبا، صدایی زنانه، زنی بزرگ، پاسخ می‌دهد و به شما می‌گوید: «عزیزم، ما تو را می‌شناسیم. نامت را می‌دانیم، روحت را می‌شناسیم، می‌دانیم از کجا آمده‌ای. تک‌تک گام‌هایت را می‌دانیم، تک‌تک گام‌هایی که در تک‌تک زندگی‌هایت بر روی من برداشته‌ای.» این چیزی است که به شما می‌گویند.

«تو برایم غریبه نیستی و عشق دوسویه است»، این چیزی است که به شما می‌گویند.

ممکن است در جواب بگویید: «گایای عزیز، ما را ببخش، من را ببخش، برای وقتی که منابع را به پایان رساندیم و با تو بسیار بد رفتار کردیم و رودخانه‌ها را آلوده کردیم و شاهد مرگ گونه‌هایی بودیم که علت مرگشان ما بودیم و این کارها.»

صحبت‌تان قطع خواهد شد. صحبت‌تان قطع خواهد شد. بگذارید چیزی به شما بگویم. پیامی از سوی گایا را به شما می‌گویم و آن پیام این است:

«نیازی نیست تقاضای بخشش کنی. ما می‌بینیم که چه دارید می‌کنید و آگاهی شما رو به افزایش است. گایا در طول میلیون‌ها سال از بسیاری چیزها بهبود یافته و انعطاف‌پذیر است. از شما هم بهبود خواهم یافت. از هر آنچه انسان‌ها می‌توانند نسبت به من انجام دهند، بهبود خواهم یافت و میلیون‌ها سال این کار را کرده‌ام، حتی بیشتر از آنچه فکرش را می‌کنید، همان هنگامی که شهاب‌ها اصابت کردند و سال‌ها و سال‌ها تاریکی بود. من از آن بهبود یافتم. من از وضعیت بدون حیات به وضعیت دارای حیات بهبود یافتم. آنچه به من داده‌اید، چیزی است که انتظارش را داشتم. اینک دارید تغییر می‌کنید و به همین دلیل است که شما را بسیار دوست داریم. نگویید متاسفم؛ فقط کاری را که می‌کنید، تغییر دهید.»

این پیامی بود که دریافت کردید. و این گایاست که امروز مستقیماً با شما صحبت می‌کند تا بگوید که در اینجا عشق هست، تا بگوید آینده روشن است و گایا نام شما را می‌داند. عزیزانم، وقتی امروز صحبتتان را با این سیاره به پایان رساندید، [البته] سوال‌های خود را دارید و می‌توانید پاسخ‌هایی دریافت کنید و هم‌اینک می‌توانید با گایا چنلی داشته باشید؛ پس وقتی صحبتتان به پایان رسید و پیام‌هایی را که می‌خواستید، دریافت کردید و پس از آنکه همان طور که از شما می‌خواهم، ماندید و ماندید، هنگامی که [پس از همۀ این‌ها] به صندلی خود بازمی‌گردید، وقتی به خانه می‌روید، شاید فردا، شاید روز بعدش، کفش‌هایتان را درآورید و پاهایتان را روی چمن بگذارید، در خاک بگذارید؛ زیرا آنجاست که این ارتباط واقعاً آغاز می‌شود و احساس خواهید کرد که این سیاره برای آنچه دارید انجام می‌دهید و آنچه در حال گذراندنش هستید،‌ به شما تبریک می‌گوید و این احساس به شما دست می‌دهد که گایا می‌داند که آینده‌ای از نور هست؛ زیرا از میدان آگاه است؛ درست همان طور که شما از آن آگاهید. و گایا همکار شماست.

من عاشق همۀ شما هستم، به دلیل آنچه انجام می‌دهید، به دلیل آنچه تجسم می‌کنید، به دلیل آنچه می‌توانید هم‌اینک در این مکان و روی این صندلی انجام دهید، در حینی که ممکن است لحظاتی را فقط صرف عشق‌ورزیدن به این سیاره کنید، سیاره‌ای که نام شما را می‌داند و او هم متقابلاً شما را دوست دارد. باور کنید که آگاهی گایا شما را می‌شناسد.

و این‌چنین است.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

پیش‌مدیتیشن۱۲۴

پیش‌مدیتیشن۱۲۶