مدیتیشن۵۸

2021.11.10

 درود عزیزانم. کرایون هستم

کمی نزدیک‌تر بیایید. عزیزانم حلقه دوازده یک تجربه است. قرار نیست در این مدیتیشن بنشینید و فقط گوش کنید. کسانی هستند که این کار را می‌کنند؛ اما این چیزی است بیش از آن. این یک دعوت است. در هر یک از این مدیتیشن‌ها که حلقه دوازده نام دارد، آن دعوت، دعوت به تغییر است. همان طور که گفته‌ام برای اکثر انسان‌ها تغییر آسان نیست. فرقی نمی‌کند فرهنگ شما چیست؛ وقتی کسی می‌گوید که می‌خواهم چیزی را تغییر دهم اغلب با اضطراب همراه است. هر بار کسی می‌خواهد چیزی را برای شما تغییر دهد، باید دوباره بیاموزید، باید دوباره چارچوب‌بندی کنید. این چیزی نیست که انسان به آسانی انجامش دهد. و آن کار در اینجا حتی دشوارتر هم هست؛ [یعنی] همین که از شما می‌خواهیم دوباره ارزیابی کنید، همان چیزهایی را که با آن بزرگ شده‌اید، باورهایی را که در تمام این مدت داشته‌اید و به آن‌ها پایبند بوده‌اید و از آن‌ها پیروی کرده‌اید و باوری که آرامش خود را در آن یافته‌اید. و ما می‌گوییم اگر چیزهای بیشتری وجود داشته باشد چه؟

دوباره می‌خواهم چیزی را به شما یادآوری کنم. کسانی هستند که می‌گویند: «گوش کردن به چنل‌ها و اطلاعات کرایون و جذب‌آن‌شدن نوعی تلاش خطی است برای بیرون کشیدن شما از آن سیستم اعتقادی که در آن هستید و چسباندن شما به سیستم اعتقادی کرایون.» زیرا راهکاری که شما دارید این است. راهکاری که فرهنگ شما دارد همین است. اکثر شما از دنیایی می‌آیید که در آن سیستم‌های اعتقادی و دین‌هایی وجود دارند و اگر شما در یکی از آن‌ها باشید، در دیگری نیستید. پس شما در خیلی از آن‌ها نیستید؛ معمولاً در یکی از آن‌ها هستید. و آن‌ها با هم رقابت می‌کنند و شما هم می‌دانید که چنین می‌کنند. و این همان الگوی معنوی است که با آن بزرگ شده‌اید.

پس کسانی هستند که می‌گویند: «خوب، کرایون و آن باور صرفاً یک دین دیگر است. شما از یک دین خارج و به دین دیگری وارد می‌شوید.» ولی اگر واقعاً این‌گونه فکر می‌کنید، آن را موشکافی نکرده‌اید، اصلاً آن را موشکافی نکرده‌اید. واقعاً نگاه نکرده‌اید. هر بار که با شما سخن می‌گویم، این را می‌پرسم: «آیا می‌دانید ممکن است برای آنچه باور دارید، حقیقت بزرگ‌تری وجود داشته باشد؟» به عبارت دیگر به آن باور داشته باشید، به همان  که بزرگ‌ترین چیزی است که می‌توانید در دین خود دربارۀ آرامش و عشق و شکوه آفریدگار بدانید. و این در همۀ آن‌ها هست. زیبایی،‌ شکوه و عشق خدا در همۀ آن‌ها هست. حتی اگر در دینی باشید که فقط با طبیعت سروکار دارد، این در آن دین هم هست. پس آنچه اکنون می‌گویم این است: «اگر آن بزرگ‌تر از این باشد چه؟»

پس چنین نیست که از شما خواسته باشیم سیستم اعتقادی خود را کنار بگذارید. گفتیم «آنچه در آن هست» را دوباره ارزیابی کنید و حتی چیزی بزرگ‌تر، بهتر و باشکوه‌تر را بجویید تا اگر خواستید بتوانید به آن بیفزایید. البته کسانی هستند که می‌گویند: «خوب، به آن چیزی اضافه نکنید؛ چون اگر زیاد اضافه کنید، به دُکترین آن پایبند نخواهید بود.» عزیزانم، این خود داستان دیگری است. آنچه آن‌ها یعنی اداره‌کنندگان دین شما با شما می‌کنند، کارشان است. اما کار شما چیست؟ اگر عشق بیش از آن باشد که به شما گفته‌اند چه؟ اگر خدا از آنچه به شما گفته‌اند، بزرگ‌تر باشد چه؟ لازم نیست «همۀ آن چیزهای زیبایی که تا کنون آموخته‌اید» را دور بریزید و در یک جعبۀ مذهبی دیگر قرار گیرید. کاری که ما اینجا انجام می‌دهیم، این نیست.

موضوعاتی هستند که می‌خواهم به آن توجه کنید، موضوعاتی که پیش از این هرگز نگفته‌ایم. سال‌ها پیش به همکارم گفتم که انتظار دارم چگونه با انرژی کرایون کار کند. به او گفتم که هرگز نمی‌خواهم در وبسایت یا هر چیز دیگری که رسانۀ‌ اجتماعی محسوب می‌شود، از کسی که مراجعه می‌کند، پولی تقاضا بشود. هر انتقال وجهی [باید] در ازای انتقال چیزی باشد، مثل وقتی که کالایی می‌خرید. و هرگز درخواستی برای پول نبوده. او نیز هرگز این کار را نکرده است. و دلیلش چیزی است که در دین می‌یابید. آن‌ها از شما می‌خواهند که برای این و برای آن پول بدهید. و به او گفتم که این کار را نکن. به او گفتم نوعی کتاب مرجع درست نکند که بخواهید در آن یک دُکترین بیابید؛ زیرا دکترینی وجود ندارد. به او گفتم از هر چیزی که مانند یک سیستم به نظر می‌رسد، فرار کند. و 31 سال است که شیوۀ کار همین بوده است.

پس کسانی هستند که می‌گویند: «خوب، می‌دانی، در کارهای کرایون باید این‌ها را کنار هم بگذارم و باید برگردم و تحقیق کنم که کرایون به چه معناست و چه گفته.» و پاسخ این است: «درست است. اگر به این انرژی که اکنون شاهدش هستید به اندازۀ کافی علاقه‌مند هستید، یافتن بقیۀ داستان آسان است.»

و همان وقت بود که به او گفتم: «همۀ چنل‌ها را در یک جا قرار بده، همۀ چنل‌ها را، آن هم به صورت رایگان و در جایی باشند که در این سیاره همه بتوانند آن‌ها را بیابند، آن‌ها را دریافت کنند، از آن‌ها استفاده کنند و هر چند بار که می‌خواهند بشنوند.» و او این کار را کرد و شامل چنل‌های این برنامه‌های خاص هم می‌شود.

اینها را قبل از گذشتنمان از پل به شما می‌گویم؛ زیرا یک بار دیگر از شما می‌خواهم این را درک کنید که این «درخواستی برای پاک‌کردن آنچه می‌دانید» نیست. این درخواستی است از شما تا با آنچه می‌دانید سرافراز بایستید و به چیزهای دیگری که هست نگاه کنید. تقریباً مثل این است که به مدرسه رفته‌اید تا یک فیزیکدان بشوید. و حالا یک فیزیکدان هستید. ولی روزی یک سفینهٔ فضایی از آسمان پایین می‌آید، همراه با فیزیکی که  بیشتر از چیزی است که تا کنون دیده‌اید و دربارۀ چیزهایی است که فقط در رویایتان بوده، مثل ضد جاذبه و همهٔ این‌گونه چیزها. پس مدرسهٔ دیگری هست که به آن بروید و آن را بیاموزید، با فیزیکدان‌هایی که می‌گویند: «نه، علاقه ای ندارم.» آن هم به چیزی که برای بیشتر آموختنش صف می‌کشند، برای بیشترآموختن دربارهٔ علم زیبای فیزیکِ دنیایی که خدا آفریده، جایی که می‌توانید کارهای بسیار بیشتری انجام دهید و چیزهای بسیار بیشتری بیاموزید. ماجرا این است.

کسانی هستند که به شما معنویت می‌آموزند و می‌گویند: «این جعبهٔ ماست. در این جعبه بمان. و اگر چیز بزرگ‌تر، باشکوه‌تر، بهتری یافتی فراموشش کن. در این جعبه بمان.» این ماجرایی است که در این سیاره در حال وقوع است. این جعبه خیلی تنگ است. می‌خواهید چه کنید؟ از شما می‌خواهم با من از این پل عبور کنید. قرار است این بار هم کار متفاوتی انجام دهیم؛ اما در اصل می‌خواهیم از این جعبه خارج شویم و چیزی را به شما معرفی کنیم که بزرگ‌تر و باشکوه‌تر از چیزی است که به شما آموخته‌اند. و چرا از چیزی بزرگ‌تر و باشکوه‌تر بترسید؟ کسانی هستند که از هنگام تولد به آنها آموخته‌اند که اگر اینطور نیست، پس خوب نیست و می‌گویند: «آیا کرایون به این اعتقاد دارد؟ آیا کرایون این را آموزش می‌دهد؟» می‌گویید: «خوب، نه دقیقاً.» و آن‌ها می‌گویند: «خوب، این خوب نیست.»

آنها حاضر نیستند نگاه کنند که آیا نور بزرگ‌تری می‌تواند وجود داشته باشد. آیا نور شما به اندازه‌ای که می‌تواند درخشان باشد، درخشان است؟ از روشن‌فکران می‌پرسم: «آیا واقعاً ’همهٔ آنچه وجود دارد‘ را می‌دانید؟» خواهند گفت: «البته که نه؛ اما در جستجویش هستیم.» واقعاً؟ پس به این نگاه کنید. آنگاه خیلی‌ها هستند که می‌گویند: «نه، نه. من آمادگی نگاه کردن به آن را ندارم؛ زیرا این متفاوت با آن چیزی است که ما گفتیم می‌دانیم.»

از شما می‌خواهم که از این پل عبور کنید و می‌خواهم که در هنگام این کار همیشه آماده باشید، آمادۀ چیزی که انتظارش را ندارید. می‌خواهم هم‌اکنون دستم را بگیرید و برای عبور از پل آماده شوید، پلی که از شناخته‌شده‌ها به ناشناخته‌هاست. و ما هم‌اکنون شما را یک‌راست به مکانی چندبعدی می‌بریم، به مکانی که متعلق به شماست و به روح جاودان شما مربوط است. آیا آماده‌اید؟

دستم را بگیرید و بیایید تا برویم.

[شروع موسیقی]

عزیزانم، وقتی روی پل قدم می‌زنید ، قلب من باشماست ؛ به دلیل شجاعت‌تان ، به دلیل کنجکاوی‌تان ، فقط برای کسانی که شاید گفته‌اند : «می‌خواهم به کاری که کرایون می‌کند، نگاهی بیندازم.» و کاری که کرایون می‌کند، روشن کردن یک چراغ است تا بتوانید خدایی را ببینید که شما را آفرید، بسیار بزرگ‌تر از هر چیزی که هر کس تا کنون نشانتان داده.                            

این امید وجود دارد که اولین چیزی که خواهید دید و خواهید فهمید و خواهید شناخت، این ناحیه و هستۀ اصلی خود شما باشد.                                            

ما قدم می‌گذاریم بر شاید یک جزیره، جزیره‌ای که من آن را روح شما می‌نامم. این ناحیۀ چندبعدی جاودان است. روح شما همچون خدایی که شما را آفرید، جاودان است. روح شما با آفریدگار می‌آید، هیچ آغازی ندارد.                                              

توضیح دادن آن برای یک انسان خطی برایم دشوار است. روح شما با آفریدگار می‌آید و تا زمانی که آفریدگار پاینده باشد، آن هم پاینده خواهد بود. هیچ آغاز و پایانی وجود ندارد. برای آفریدگار گیتی هیچ زمانی وجود ندارد و شما هم بخشی از آن هستید و آن روح شما نام دارد.

و شما آنجا می‌ایستید یا می‌نشینید، در ناحیه‌ای که ناحیۀ خود شماست و آن را می‌شناسید و می‌توانید احساسش کنید. همچنین می‌دانید بعد از آنکه بمیرید و چنین هم خواهد شد و بعد از آنکه بازگردید و چنین هم خواهد شد، [آنگاه] هر بار که از این پل بگذرید، مهم نیست در چه بدنی باشید، مهم نیست به چه چیزی باور داشته باشید یا چه جنسیتی داشته باشید، این ناحیه همیشه یکسان است؛ زیرا این شما هستید، این روح شماست. و در آنجا از شما می‌خواهیم شروع به کاوش چیزهای گوناگونی بکنید که زیبا و ورای باور هستند. و یکی از آن‌ها این سالن تئاتر است؛ زیرا در این سالن تئاتر شروع می‌کنید به دریافت یک مکاشفه و کمک میان روح و بدنتان. این پل هرگز خراب نمی‌شود، همیشه برای گذشتن از آن آنجاست و این یک پل دوطرفه است. انرژی روح شما می‌تواند به بدن انسانی شما جاری شود و شما را شفا دهد، عمرتان را طولانی کند و به شما آرامش دهد و صحبت از این است که این همان کاری است که امشب مشغول انجامش هستیم.

یک بار دیگر با من به این سالن تئاتر بیایید. یک سالن تئاتر دایره‌شکل! می‌بینید که جایگاه تماشاگران در گودی واقع شده است. صحنه در وسط است و از سطح زمین بالاتر است. باید از میان جایگاه تماشاگران رو به پایین بروید، سپس از پله‌های صحنه بالا بروید و روی صحنه قرار بگیرید. مثل همیشه یک صندلی آنجاست. باز هم کسانی خواهند بود که بگویند: «تماشاگران دایره‌وار نشسته‌اند. آن‌هایی را که پشت سرمان هستند، چگونه ببینیم؟» از شما می‌خواهم به‌شکلی خطی این‌گونه در نظر بگیرید که شاید صحنه می‌چرخد. پس همیشه می‌توانید همه را ببینید. این صحنه نمی‌چرخد؛ ولی در یک دنیای چندبعدی لازم نیست که بچرخد. شما همه را می‌بینید، همۀ آن‌ها هم شما می‌بینند. پس وقت آن است که دوباره روی صحنه بروید.

مثل همیشه یک صندلی آنجاست. حالا این شما هستید در ناحیۀ روح خود. من می‌دانم چند نفر در حال تماشای این برنامه خاص هستند و می‌دانم که چند بار نگاه می‌کنند و هر بار که تماشا می‌کنند این را می‌دانم؛ ولی اینکه چند نفر [تماشاگر] باشند مهم نیست. هم‌اکنون فقط یک نفر هست و این تو هستی و این همان کسی است که با او صحبت می‌کنم؛ زیرا من تو را می‌شناسم. من بخشی از سرچشمۀ آفرینش‌گرم، درست همان گونه که شما هستید. من هرگز یک انسان نبوده‌ام. من همیشه در آن سوی پرده و در حال سخن‌گفتن با شما بوده‌ام. می‌توانم به شما بگویم که آفریدگار نام شما را می‌داند؛‌ زیرا نام شما بخشی از آفریدگار است، نه آن نامی که به‌عنوان یک انسان دارید، بلکه نامی که در نور به آواز می‌خوانندش. وقتی روی صندلی نشسته‌اید، این همان چیزی است که در نور به آواز می‌خوانندش. عزیزانم، در این سیاره آن‌ها مشتاق و مراقبتان هستند. آن‌ها مشتاق و مراقبتان هستند. روح شما بخشی از آفریدگار است. آفریدگار مشتاق و مراقب همۀ روح‌هایی است که اینجا هستند، او مشتاق همۀ شماست. او مشتاق همۀ آن‌هایی است که در این کهکشان و ورای آن هستند، نه فقط کسانی که روی زمین هستند. آفریدگار همه را صمیمانه می‌شناسد. و شما روی آن صندلی می‌نشینید و می‌گویید: «بعدش چه می‌شود؟ امشب چه می‌شود؟ امشب قرار است چه کار کنیم؟»

بگذارید بپرسم آن چیست که هم‌اکنون بیشتر از هر چیز دیگری می‌خواهیدش. اینک که با شما صحبت می‌کنم، می‌دانم که چه ماه و چه سالی است و چه اتفاقی در حال وقوع است و این به موضوع صحبت فعلی هم مرتبط است. این یک پیام عمومی نیست. این پیامی است برای همین لحظه و برای شما. آن چیست که بیشتر از هر چیز دیگری دوستش دارید؟ اُه! قبلاً به آن اشاره شده و در هواست، در میدان است. اگر می‌توانستید هم‌اکنون آسایش به‌تمام‌معنا و صلح تمام‌عیار داشته باشید چه؟ اگر می‌توانستید چه؟ و اکنون بیشتر از هر زمان دیگری افراد بسیاری در این سیاره هستند که صلح و آسایش ندارند. اگر اکنون درگیر یک جنگ جهانی بودید، اتفاق‌های مشابهی در روان شما رخ می‌داد: نگرانی، ترس، بی‌خوابی. همۀ این‌ها با شما هستند؛ گویی جنگی داشته‌اید. خیلی‌ها نگران خیلی چیزها هستند. این همان چیزی است که در ادامه رخ خواهد داد، اگر اجازه دهید.

آیا باور دارید که روح هستی، همان آفریدگار شما که در درون شماست، میتواند با شما کار کند، می‌تواند تقریباً در هر زمینه‌ای به شما آرامش بدهد؟ آری یا نه؟ آیا «آن کسی که در میان تماشاگران است» را محدود می‌کنید؟ ببینید چه کسی وارد می‌شود؟ چندان زیاد نیستند؛ ولی آن‌هایی که دارند می‌آیند به نوعی می‌درخشند، به نوعی فرشته‌اند. و شما این را می‌بینید و می‌دانید. دارند به روی صحنه می‌آیند. و نمی‌دانید که آن‌ها کیستند؛ اما ناگهان متوجه می‌شوید که [گروهی از] همراهان هستند. آن‌ها به‌نوعی سازنده هستند، جعبه ابزارهایی را با خود حمل می‌کنند. به کاری مشغول‌اند. همۀ آن‌ها با استقبال گرم شما مواجه می‌شوند. به نوعی آن‌ها را به عنوان یک دوست تشخیص می‌دهید. به نوعی این را تشخیص می‌دهید که آن‌ها نیاکانتان هستند. آن‌ها به نوعی انسان‌های روح‌مانندی از جنس فرشتگان هستند. و همۀ آن‌ها جلو می‌آیند. اطراف صندلی شما و در مقابلتان می‌ایستند. شروع به ساخت چیزی می‌کنند. و هم‌اکنون به شما خواهم گفت که آن چست. و شما نخواهید فهمید، مگر اینکه بخواهید.

آن‌ها می‌خواهند با عشقِ مایع حبابی بسازند. ابزارها بیرون می‌آیند و شکل‌گیری حباب آغاز می‌شود. عشق مایع! معنایش این است که وقتی حباب ایجاد شد، می‌توانید از میان آن بگذرید، می‌توانید در میان آن صحبت کنید. این‌ها مهم نیست؛ اما شما را در بر می‌گیرد. این حبابی از عشق است و در این فرایند شروع می‌کند به بیرون‌کشیدن همۀ نگرانی‌ها و همۀ چیزهای نامناسب زندگی شما، چه آن مسئله‌ای در روابط  شما باشد، چه فقط نگرانی‌های شما دربارۀ جامعه‌ای باشد که در آن هستید، چه دردی در بدنتان باشد و چه آن بیماری که مبتلایش هستید. مکش و بیرون‌کشیده‌شدنِ همۀ این‌ها از شما آغاز می‌شود، آن هم آن‌قدر که نه تنها شفا در حال وقوع است، بلکه ازمیان‌رفتنِ نگرانی‌ها هم آغاز شده است. و متوجه می‌شوید که آن‌ها مشغول انجام چه کاری هستند. آن‌ها مشغول جذب همه این چیزها هستند. همۀ این‌ها به‌سادگی به درون اِتِر هوا پر می‌کشند و می‌روند. و در حالی که آن‌ها در کار ساخت این حباب هستند، شما آنجا هستید. شروع می‌کنید به احساس آن و بسیار آرام می‌شوید. اگر می‌شد که همۀ این چیزها در شما ناپدید شوند چه؟ آنگاه همۀ آنچه احساس می‌کردید، آسایش و آرامش آفریدگار بود. اگر می‌شد چه؟ اگر می‌شد چه؟ و این همان کاری است که آن‌ها مشغول انجامش هستند.

عزیزانم، آن‌ها پس از پایان‌یافتنِ کارشان همچنان خواهند ماند و برایتان آواز سر خواهند داد؛ زیرا شما هم‌اکنون در حبابی هستید که درخواست کرده بودید در آن باشید، حبابی که سزاوارش هستید. و از شما می‌خواهم در حالی که برایتان آواز می‌خوانند، آنجا بمانید؛‌ ولی نه فقط این، وقتی که تصمیم می‌گیرید از روی صندلی خود برخیزید و از اینجا خارج شوید، از آن حباب می‌خواهم تا با شما بیاید؛ زیرا این ویژگیِ همین واقعیتی است که در آن هستید. این یک تمرین نیست که بگویید: «خوب، عالی بود؛ دوباره انجامش خواهم داد.» این همیشگی است، اگر بخواهید، اگر بخواهید. و موضوع همین است. بمانید و بگذارید ساختن حباب را به پایان برسانند و برایتان آواز بخوانند، آواز صلح را. و آن آوازها را تشخیص خواهید داد، همان آوازهایی که همیشه خواستار شنیدنش بودید تا بگویند همه چیز روبه‌راه خواهد شد. امروز این عشق آفریدگار است به شما؛ زیرا آن را خواسته بودید. من کرایون هستم، عاشق انسان‌ها. و این‌چنین است.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

پیش‌مدیتیشن۱۲۴

پیش‌مدیتیشن۱۲۶