پیشمدیتیشن۳۴
2021.05.12
مرزهای جدید آگاهی
قسمت دوم
درود عزیزانم.
کرایون هستم از خدمات
مغناطیسی.
مجدداً میگویم که من
بسیار آگاهم که چه کسی اینجاست و چه کسی گوش میدهد؛ من نه تنها از چشمها و گوشهایی
که هم اکنون این برنامه زنده را میبینند آگاهم، بلکه حتی میدانم چه کسانی این
برنامه را در آینده میشنوند. این یک پیامِ بیزمان است، یکی از مهمترین پیامهاست،
شمارهٔ دو از چهار پیام این ماه. این سری از پیامها در این ماه در مورد مرز جدیدی
است که ما به آن «بیدار شدن بشر به یک آگاهی بالاتر» میگوییم؛ و برخی به سادگی به
آن «افزایش هشیاری و آگاهی» میگویند.
در جلسه قبل ما برای چیزی
که الان میخواهم دربارهاش بگویم زمینهسازیهایی کردیم. در آن زمینهسازی، ما
سؤالی پرسیدیم که «چه میشود اگر حقیقتی بزرگتر وجود داشته باشد؟ و اگر باشد چه؟
چه میشود اگر مقیاسی برای درجهبندیِ هوش و آگاهی وجود داشته باشد و جامعه شما و
فرهنگ و بشریت شما از آن بگذرد و این مقیاسِ درجهبندی را ارتقا دهد، و یا ارتقا
ندهد، چون انتخاب آزاد برای آن دارد؟ اگر بگویم این برای نخستین بار است که شما به
نوع جدیدی از آگاهی دست یافتهاید چه؟!»
و سپس در مورد موضوعی
صحبت کردیم که معنوی است و ما الان قصد صحبت در مورد آن را نداریم؛ و ما گفتیم که
اگر حقیقتی بسیار بزرگتر وجود داشته باشد چه؟ حقیقتی که پنهان و برخود پوشیده است
تا زمانی که شما نگاهی به آن بیاندازید و از هر طریقی که بتوانید آن را ببینید.
ما در مورد کسانی که روی
تختهای جراحی بودند و از نظر بالینی مرده بودند و سپس بازگشتند صحبت کردیم؛ و
همینطور گفتیم که این افراد به جراحان خود پس از بازگشت از مرگ چه گفتند، و
جراحانِ بسیاری کلمات مشابهی از این افراد میشنیدند. وقتی آنها حقیقت بزرگتر و
آن شکوهمندی را دیدند و آن در کمی باز شد و آنها توانستند نیم نگاهی به واقعیت
بیاندازند، البته نه آن چیزی که دکترینها و سیستمهای دینی شما دربارهاش میگویند،
بلکه آنها واقعیت را دیدند، و سپس گفتند: «چرا مرا بازگرداندید؟!» و این موضوعی
بسیار عمیق است.
در این بخش توضیح میدهیم
که این موضوع تا چه اندازه میتواند عمیق باشد. میخواهم برای لحظهای نگاهی به کلایدهٔ
«رشد کردن و بزرگ شدن» بیندازید. در تمام فرهنگها این مشترک است، این طبیعتِ
انسان است که به رشد فرزندانش نگاه میکند. بسیاری از شما فرزند دارید و یا اینکه
اطرافیانتان صاحب فرزند هستند و شما ساعاتی را با این کوچولوها میگذرانید. میبینید
که آگاهی ادراکی آنها رشد کرده است. برخی اوقات عاقلانه حرف میزنند و این خیلی
بامزه است! یا گاهی اوقات آنها دانشی بدون خرد دارند و وقتی با تمام پاکی و
معصومیت خود این حرفها را میزنند، بسیار دلنشین است. این کودکان حرفهای بسیار
خاصی میزنند که کتابهایی در مورد آن نوشته شده است. شما کمکم آگاهی را در آنها
مشاهده میکنید و میبینید که آنها اندکی خردمندتر شدهاند؛ و رفتهرفته آنها
خردمندتر از قبل میشوند؛ و سپس تبدیل به جوانانی بالغ میشوند.
پس بنابراین شما شاهد یک
فرایند آگاهی و چگونگی روند آن هستید، اینکه چگونه مغز شروع به رشد می-کند و آگاهی
انسانی به بلوغ و تکامل میرسد. در حال حاضر این ویژگیِ خاصِ فرایندِ رشد، در
کودکان و بزرگسالان مشترک است. از شما میخواهم نگاهی به این موضوع بیاندازید و آن
استعاره را در مورد بشریت و روشی که از طریق آن بر روی این سیاره کار میکند بکار
ببرید؛ و به جای رشد کودک، رشد بشریت را در نظر بگیرید. آگاهی و هشیاری هم فرصت و
شانسی دارد که به همین شکل رشد کند.
در طول تاریخ شما این
فرصت را دارید که چیزهای بهتری را کشف کنید، تا آگاهی سطح بالاتری دربارهٔ «چیزی
که هر کدامِ شما برای آن دیگری میخواهد» بدست بیاورید. این موضوع مربوط به گذشته
است که ما قبلاً هم درباره آن صحبت کردهایم. زمان زیادی از آن نمیگذرد، شاید پیش
از آنکه کشور آمریکا بوجود بیاید، در سرزمین مادری شما- کسانی که در اروپا زندگی
میکردند فستیوالهایی داشتند که خانوادهها برای پیکنیک به خارج از شهر میرفتند
تا سَر بریدن یک انسان را تماشا کنند!
آیا فکر میکنید که دیگر
اینگونه نیست؟ برخی میگویند: «خب نه! ما کارهای دیگری را بجای آن انجام میدهیم!»
اما شما از آن عبور کردید
عزیزانم. به عبارت دیگر، امروزه اینکار خلاف وجدان محسوب میشود. یک چیزی این وسط
اتفاق افتاد که باعث رشد آگاهی شما شد که بفهمید چه چیزی برای نوع دوستی و
بشردوستی مناسب است و چه چیزی مناسب نیست. این چیزی است که ما در مورد آن صحبت
می-کنیم. این یک قدم رو به جلو است و شما میتوانید تأثیر آن را در چند صد سال
اخیر مشاهده کنید.
شما هم اکنون در انرژی
جدیدی نشستهاید. شما از نقطه آستانه [یعنی 2012] عبور کردید و این حرکت
شتاب بیشتری گرفته است. واقعاً شتاب گرفته است و این زمانی است که شما نوع دیگری
از رشد را ببینید و این رشد درست جلوی چشمان شما دارد به وقوع میپیوندد، و ما
چندین چنل درباره آن ارائه کردهایم. اما این همان استعاره است. پس این موضوع
عمیقی که ما در موردش صحبت میکنیم چیست؟ چه حسی دارد؟ شبیه چیست؟ گام بعدی چیست؟
قصد من از گفتن اینها این است که به شما ادراکات وایدههایی را بدهم که شما
بتوانید تامل و تعمقی در مورد آن داشته باشید.
ما در این پیام در مورد
مسائل معنوی حرف میزنیم و ۳۱ سال است که این کار را انجام دادهایم. کسانی هستند که لحظهای
به این پیام گوش میدهند و با پوزخند میگویند: «خب چرا من بخواهم دینم را عوض
کنم؟ » یا میگویند: «آهان! دنیا همین را کم داشت!! باز هم یک سیستم باوری جدید!!!
» و من به شما و تمام کسانی که اینگونه فکر میکنند و چنین جهتگیریهایی دارند
میگویم که شما مسأله را درک نکردهاید! واقعاً منظور من را نگرفتهاید عزیزانم!
صادقانه بگویم که شما موضوع را نفهمیدهاید! این یک سیستم باوری جدید نیست. این
افشای حقیقتی است که هرگز به شما گفته نشده است. دری باز شده است و تنها کاری که
شما میتوانید بکنید این است که از آن عبور کنید و شما پس از عبور از آن در خواهید
گفت: «اوووووه! من هیچی نمیدانستم! » این یک سیستم باوری جدید نیست، این یک سری
قوانین جدید نیست. این موقعیتی نیست که ما به شما بگوییم که از چاله در بیایید و
وارد چاه شوید! واقعاً این نیست عزیزانم. این درخواستی برای این است که بنشینی و
چیزی بزرگتر از آنچه به تو گفته شده را کشف کنی.
من آن را با این برابر میدانم
که: یک فرد نابینا به یکباره نه تنها بینا میشود، بلکه همه چیز را رنگی و سه بعدی
و حتی بیشتر از اینها میبیند! و این استعاره چیزی را توضیح میدهد که برای شما
بسیار رایج است. من قبلاً گفتهام که این سیاره بینا است و میبیند. به اندازه
کافی میبیند که بتواند مسائل را درک کند، و میفهمد که خداوند بزرگ است و فقطیه
خدا و یک خالق وجود دارد. اما شما همه چیز را سیاه و سفید میبینید. همه سیاه و
سفید میبینند و ناگهان افرادی از شما پیدا میشوند که میتوانند همه چیز را رنگی
ببینند. این یک لایهٔ دیگر از سیاه و سفید نیست، این یک مذهب جدید نیست. شما پا را
فراتر از دنیای سیاه و سفید گذاشتهاید و همه چیز را رنگی میبینید و میگویید:
«خب! حالا با این چکار کنم؟ اصلاً این چیست؟! و مهمتر از همه اینکه چطور این را
به کسانی که سیاه و سفید میبینند توضیح دهم؟! »
صادقانه میگویم، چطور میخواهی
بینایی را برای کسی که از بدو تولد نابینا بوده است توضیح دهی؟! نه تنها این، بلکه
چطور میخواهی شروع به شرح دادن طیف رنگهایی کنی که تو اکنون آنها را میبینی و
دیگران هرگز توان دیدن آنها را نداشتهاند؟ میبینید! ؟ مسأله این است و این غیر
قابل باور است.
در این دنیای رنگیای که
ما از آن حرف میزنیم، و شما میتوانید در آن شرکت کنید، یک استعاره وجود دارد: یک
استعاره برای الگویی دیگر از حقیقت. اما حقیقتِ رنگی بسیار بزرگتر از حقیقت سیاه
و سفید است عزیزانم، و من روی این استعاره پافشاری میکنم چون این بهترین استعارهای
است که میتوانم به شما بدهم.
اگر واقعاً دنیای رنگی
اطرأفت را کشف کردهای و اکنون شروع به کشیدن نقشهای رنگی کردهای و رنگی فکر میکنی
و باورهای رنگی داری و برای مثال وقتی به خانه یا محل کار خود میروی و در باز میشود
و تو می-بینی که در دنیای سیاه و سفید آنها هستی و تمام چیزی که آنها در مورد آن
حرف میزنند سیاه و سفید است، و تمام رنگبندیها و حتی آن عظمت و شکوه و جلال
برای آنها قابل درک نیست- بدان که هیچ اشکالی در این وجود ندارد و آنها هم مشکلی
ندارند؛ چون آنها در یک واقعیت دیگری که جدا از واقعیتِ توست زندگی میکنند. همگی
آنها انسانهای خوب و زیبایی هستند؛ آنها تو را نگاه میکنند و وقتی تو از رنگها
برای آنها میگویی چشمانشان را به طرف دیگری میچرخانند و از آنجا دور میشوند!
برای آنها باورکردنی نیست، هنوز نه! پس آنها نمیتوانند چیزی که تو تجربه کردهای
را درک کنند. و این «مرز جدید آگاهی» به این صورت عمل میکند؛ حد و مرز جدیدی که در
آن زمین شروع به دیدن چیزهایی میکند که قبلاً هرگز به خود ندیده است.
داستانی را برای شما
خواهم گفت که مناسبِ دوره و زمانهٔ شماست. چیزی که همکار من همیشه به یاد خواهد
داشت. در چهل سال اخیر اسرائیل همیشه درگیر مشکلاتی با همسایگان اطراف خود بوده
است و همچنین همسایگان نیز با اسرائیل مشکلاتی داشتهاند. اجلاس و نشستهای مختلفی
به همین منظور برگزار شده است، چیزهای بسیاری گفته و انجام شده، جنگها و مرگهای
بسیاری رخ داده است، خشم و نفرتی در این میانه هست که هنوز هم ادامه دارد. یک
جامعه هنوز در داخل جامعهای دیگر زندگی میکند.[1] و به
ظاهر برای یک طرف مناسب است و برای طرفی دیگر نامناسب؛ و این مسأله همینطور ادامه
دارد. هم در اسرائیل و هم در فلسطین نامی برای آن هست که به آن «موقعیت» میگویند.
و این همان فیلِ زیر میزی است که وقتی به قسمتهای خاصی از خاورمیانه میروید میبینید
و همیشه هم آنجا وجود داشته است.[2] توریستها
از بازدید بناهای تاریخی و کلیساها و معابد لذت می-برند، اما اگر سرشان را
برگردانند و به چپ یا راست نگاه کنند میبینند که توسط نگهبانانی که مسلح هستند،
حفاظت میشوند و این نشان میدهد که آن «فیل زیر میز» هنوز هم آنجاست!
چند سال پیش من و همکارم
به تنهایی روی صندلی بالای یک استیج نشستیم. البته آن، شبیه تئاتری که ما در حلقه
دوازده به آنجا میرویم نبود، بلکه یک استیج ساده بود و تمامی نورها بر روی آن
صندلی متمرکز شده بود و هزاران اسرائیلیِ جوان در آنجا بین تماشاچیان بودند؛ و
کرایون میخواست در مورد «موقعیت» صحبت کند. کرایون چیزهایی گفت که برای بسیاری
باورکردنی نبود، البته بجز برای آن جوانانی که آنجا بودند و متوجه حرفهای کرایون
شدند، چون آنها میدانستند که «دنیای رنگی» در حال آمدن است. این همان چیزی است
که من گفتم شما نمیتوانید آن را بفهمید! «موقعیت» چیزی نیست که قابل فهم باشد و
در عین حال قابل دفاع کردن هم نیست. در تمامی این سالها اینگونه بوده است. راهحل
جدیدی در حال آمدن به سوی شماست که اصلاً فکرش را هم نمیکنید که زمانی اتفاق
بیافتد. جوانانی هستند که برمیخیزند و این راهحل را جستجو میکنند. و بعد من در
مورد «نرمال جدید» برای آنها گفتم؛ من در مقابل همهٔ آنها سخنرانی کردم.
شما در سیاه و سفید زندگی
میکنید عزیزانم و رنگها در حال آمدن هستند.
این دومین ویژگی از چهار
ویژگی از مرز جدید آگاهی است و من به سادگی تفاوت بین چیزی که تاکنون تجربه کردهاید
و آن چیزی که ممکن است در آینده تجربه کنید را پوشش دادم. این نمایش یک سیستم
باوری و مذهب و دکترینِ جدید نیست. یک حقیقت بسیار بسیار عظیم است که ما از شما
دعوت میکنیم در مورد آن تحقیق کنید و آن را ببینید؛ و بسیاری از شما در حال حاضر
در آنجا هستید [در آن دنیای رنگی] و درک میکنید و میدانید که من در مورد چه چیزی
صحبت میکنم.
من کرایون هستم عاشق
بشریت، برای رسیدن به نتایجی عالی.
و اینچنین است.
[1] اشاره به
نزاع فلسطین و اسرائیل بر سر بیتالمقدس
[2] اشاره به
مسائل و مشکلات- فیل زیر میز اصطلاحاً به موضوعی چالشی گفته میشود که افراد با
وجود اینکه میدانند وجود دارد اما ترجیح میدهند در مورد آن صحبتی نکنند و طوری
با آن برخورد میکنند که گویی چنین چیزی وجود ندارد و آن را نادیده میگیرند تا از
بحث دربارهٔ آن اجتناب شود- مترجم
نظرات
ارسال یک نظر