مدیتیشن۲۶
2021.03.10
درود عزیزان کرایون هستم.
کمی نزدیکتر بیایید. کمی
نزدیکتر بیایید.
این عبارتی که ما بکار میبریم
حرفهای بسیار بیشتری نسبت به یک عبارت معمولی به شما میگوید، این یک درخواست است
عزیزانم از طرف همهٔ کسانی که شما آنان را موجوداتِ اتری، فرشتگان، راهنمایان، و
خودِ خدا مینامید. این درخواست همیشه وجود داشته است، خودشناسی شاید شما را به یک
حقیقت نزدیکتر کند.
سری برنامه «حلقۀ دوازده»، شروع به بازنویسی چیزی
کرده است که حقیقتی مقدس است؛ شاید نزدیکشدن به پرده، و یا شاید نزدیک شدن به
آنچه شما آن را نمیفهمید یا نمیشناسید، و آن ممکن است نوری که درخواست کردهاید
را برایتان به ارمغان آورد.
این مدیتیشنِ بخصوص، این
حلقه دوازده، به اعضای حلقه دوازده
تعلق دارد. بنابراین من میخواهم سخنانم را برای شما با قصهای که
اندکی پیش[1] گفتم
ادامه دهم؛ قصهٔ آن مرد نابینا در اتاق، که با همه چیز و وضعیت خودش آسوده و راحت
بود و دیگر حواسش به شدت افزایش یافته بود: حس لامسه در دستانش، حس شنوایی گوشهایش
و حتی آنچه از طریق آگاهیش میتوانست دریافت کند نیز تقویت شده بود. این حقیقتاً
یک واقعیت از زندگیِ یک فرد نابینا را به شما نشان میدهد، فردی نابینا که بخوبی
روی این سیاره زندگی میکند و نابینا بودنش را (با حواس دیگرش) جبران کرده است.
اما تک تک این چیزهایی که
ما به آنها اشاره میکنیم، معنی دیگری دارد. اگر متوجه شده باشید،
عزیزانم، ما اغلب بصورت استعارهای و با تشبیهات با شما حرف میزنیم. ما به شما
قصههایی میدهیم که میتوانید آنها را آنالیز کنید، زیرا چیزهای بسیار بیشتری
[نسبت به معنای ظاهری] در این قصهها هست که ببینید و بفهمید و درک کنید.
من گفتم که مردی در اتاق
بود که نابینا بود و این استعاره و تشبیهی است از همهٔ شماها. استعارهای از سیارهای
که واقعاً نور زیادی در آن وجود ندارد، سیارهای که در آن شما واقعاً
نمیتوانید ببینید که چه چیزی آنجا هست و شما فقط چیزهایی رو میتوانید با چشمهایتان
ببینید که چهاربعدی هستند.
پس ما اینجا مردی را در
اتاقی داریم که نابیناست و نمایانگر و معرف شما در چهاربعدی است در اتاقِ واقعیت
خودتان. ما یک اتاق انتخاب کردیم که بدین معناست دیوارهایی اطراف این اتاق وجود
دارد و همچنین بدین معنا که در واقعیت شما دیوارهایی وجود دارد، شما دیوار
اطرأفتان را حس میکنید و میدانید چه چیزی واقعی است و چه چیزی واقعی نیست و با
آن بخش از «شما» که روی این سیاره هستید راحتید. این همان مرد درونِ اتاق است
(یعنی شما) که نابیناست و سپس ما گفتیم که اتفاقی روی داد و نور بیشتری برای او
ایجاد شد و او نوعی از بینایی را دریافت کرد. و ما گفتیم که این بینایی، حاصل یک
کارِ درمانی نبود، به عبارت دیگر او هیچ جراحی چشمی انجام نداد، بلکه تقریباً یک
ارتقا در آگاهیِ او بود، اما نتیجهٔ این ارتقا برای او، بینایی و دیدن بود.
هم اکنون چیزی در این
سیاره در حال روی دادن است و این (قصهٔ مرد نابینا) همان استعاره از آنچه اکنون
روی میدهد است، این (نور _ ارتقا) همان چیزی است که همهٔ این چیزها را -دیوارها
را در چهاربعدی به شدت تکان می-دهد و شاید شما هم اکنون حتی در چهاربعدی مزایا و
منافع یک فرد نابینای قصه ما را هم ندارید و حتی قادر به جهتیابی بهتر و یا دارای
حس لامسه و شنیداری قویتری هم باشید چون شما فهمیدهاید که چطور از لمس کردن و
احساس کردن و شنیدن یا هر چیز دیگری استفاده کنید، در حالیکه بسیاری از مردم اینکار
را بلد نیستند؛ به عبارت دیگر آنان در چهاربعدی هستند و حتی از آن ( استفاده از
دیگر حواس) خوششان نمیآید!
اما استعارهٔ «آمدن نور
به سوی مرد نابینا» در واقع همان انرژیِ این زمانه است که ما در موردش گفتیم که
این انرژی اکنون اینجاست، شما آن را میبینید، انرژیِ بسیاری عمیقی در سرتاسر این
سیاره. زیرا مردم در حال شورش و تظاهرات هستند، زیرا از روشهای قدیمی خسته شدهاند،
عزیزان، روشها و انرژی قدیمی به شیوههای زیادی در حال نشان دادن این هستند که
دیگر قدیمی و ناکارآمد شدهاند و حتی ممکن است شاید هیچ وقت تا بحال متوجه آن نشده
بودید که این روشهای قدیمی درست نیستند و شاید ممکن است میدانستید که درست
نیستند اما اتفاق خاصی در جهتِ تغییر روی نمیداد و ناگهان زمین ( زمین+ مردم روی
زمین) به کسانی که مسئول و زمامدار هستند اعلام می-کند که: «بس کنید! روشها را
تغییر دهید! زیرا ما اکنون شروع به دیدن این کردهایم که شما که هستید، [ما شروع
به دیدن خودِ واقعیِ شما زمامداران امور کردهایم] نوری (یا چراغی) روشن شده و شما
نمیتوانید دیگر از این چیزها (تغییرات و دیده شدن) فرار کنید.
ما همیشه گفتهایم که این
سیاره شروع به تکامل در آگاهی، مهربانی و نیکخواهی کرده است، و این (تکامل) همان
چیزی است که شما درخواست آن را به شیوههای بسیاری داده بودید؛ این نوری که اکنون
میبینید شروع به روشن کردن این دنیای نابینا کرده است، جاییکه ناگهان شما شروع
به دیدن چیزهایی کردهاید که قبلاً ندیده بودید؛ در قصه و تمثیلی که چند دقیقه قبل
(در چنل پیشمدیتیشن) به شما دادم، گفتیم که آن فردِ نابینا شروع به دریافت یک
«دید و بیناییِ کم سو و تار» کرد، اما در هرصورت این بینایی بود و او هرگز قبلاً
هیچ بیناییای نداشت؛ و آنچه او در این نور و بینایی جدید دید، چیزی درخشان بود.
شما این را میدانید که
اگر فردی نابینا بوده باشید [در طول عمر خود] هرگز یک چیز درخشان را ندیدهاید. این
یک استعاره است؛ در یک انرژی قدیمی، شما نمیتوانید چیزهای درخشانی که ممکن است
همیشه همانجا وجود داشتهاند، و زیبا و هیجان انگیزند و حتی ممکن است فرابعدی
باشند، را ببینید و ممکن است این چیزها پیرامون شما باشند و شما نتوانید آنها را
ببینید، اما ناگهان اگر نوری تار شروع به تابیدن کند، شما چیزهای اطرأفتان را که
اکنون شروع به درخشش کردهاند میبینید ، این معنای آن استعاره است.
و سپس آسانسور وارد
داستان میشود، البته که منظور ما از آسانسور «صعود» و «عروج» است. آن فرد نابینا
که حالا بینایی کمسویی دارد، ناگهان آن درِ درخشان را دید؛ دکمهٔ درِ آسانسور را
دید، فشردن دکمهٔ درِ آسانسور استعاره از «قصد و نیت» است. او میخواست ببیند که
این آسانسور تا کجا میرود؛ پس اینکه بخواهی چیزهای اطرأفت را ببینی یک چیز است و
فعال کردن آن چیزهای اطرأفت چیز دیگری است؛ فعال کردن، همان فشردن دکمه دربِ
آسانسور است، زیرا تو میدانی که اگر آن دکمه را فشار دهی آن درِ آسانسور باز میشود
یا حداقلامیدِ چنین چیزی را داری و میدانی که حداقل تو آن را فراخواندهای.
این یک استعاره
است از «نیت و قصد» با انتخاب آزاد، آن فرد نابینا حتماً بایستی آن
درخششها (چیزهای درخشان) را ببیند و سپس انتخاب بعدی او -فعال کردن، فشار دادن
دکمه، سوار آسانسور شدن و بالا رفتن (یعنی صعود) است. آیا اکنون میتوانید
بفهمید که همهٔ این چیزهایی[2] که ما به
شما میدهیم معنایی درون معنای دیگر دارند؟ حلقه دوازده، پل، معنا درون
معنا، رفتن از یک مکان چهار بعدی به یک مکان فرابعدی، معنا درون معنا.
تمامِ مفهوم و معنایِ
داستانِ «یک اتاق و یک مرد نابینا که تازه شروع به دیدن چیزی درخشان کرده است» این
است که: شما همیشه در چهاربعدی زیستهاید اما صدها بعد وجود دارد
عزیزانم؛ شما به چهاربعدی محدود شدهاید، وجود و هستیِ شما چهاربعدی است، و ناگهان
ابعاد جدیدی برای شما روی میدهند؛ نه تنها بُعدِ پنج، عزیزان، فرابعدی اینگونه
عمل نمیکند، فرابعدی خطی نیست؛ شما ناگهان از بعدیت آگاه میشوید، شما نمیتوانید
به فرابعدی برچسب بعدِ پنج بزنید، البته میتوانید در تصور و فکر خود اینکار را
بکنید اما آن درست نیست! آنچه روی میدهد این است که شما وقتی بُعدِ چهار را پشت
سر بگذارید، وارد یک مکان فرابعدی میشوید. و قصه هم در این باره بود و
حالا شما دارید یک چیز درخشان میبینید و در حال دیدن ابعاد دیگر هستید. این همان
چیز درخشان است. [که گفتیم مرد نابینا دید.]
«کرایون این از لحاظ عملی
به چه معناست؟»
کسانی هستند که میپرسند:
«خب که چی؟ تو داستانی را گفتی که در آن آسانسوری درخشان و مردی نابینا داشتی، خب
این برای شخصِ من چه معنایی دارد؟ » این بدان معناست که تو آنجاایستادهای و فکر
میکنی از مکانیزم و روشِ کارکرد همه چیز آگاه هستی و ناگهان چیزی از راه میرسد
که تو درکش نمیکنی! و سپس تو متوجه میشوی که این فرصت را داری که اگر بخواهی میتوانی
بفهمی آن چیز چیست؟
یکی از آن چیزها [که
ناگهان از راه رسیده و تو آن را نمیفهمی] این مدیتیشن است، زیرا کسانی
هستند که هم اکنون این را گوش میکنند و میگویند: «درباره چی حرف میزنی کرایون؟
من تا بحال چیزی شبیه این ندیده بودم! »
آیا میخواهی بیشتر
بدانی؟ آیا قصد و نیت[3] این را
داری که بفهمی؟
و سپس کسانی هستند که میگویند»
نه! من نمیخواهم که به هیچ واقعیت دیگری بروم زیرا همین واقعیتی که دارم (۴بعدی) اگرچه کامل و عالی نیست اما راحت است! «ما
درک میکنیم. کسانی خواهند بود که هرگز از پل عبور نخواهند کرد حتی در این زندگیشان،
چون به نوعی از همان جایی که هستی خوششان میآید. آنها روحِ کهن نیستند عزیزان،
زیرا روح کهن میداند؛ چون روح کهن در زندگیهایش گاه و بیگاه در معرض آنچه من
«معجزات کوچک» مینامم قرار گرفته است، و میداند و میفهمد و بسیار آگاه است که
چیزهای بیشتری وجود دارد و بنابراین اکنون تو روی این سیارهزاده شدی، ای روح کهن،
و منتظر این هستی، منتظر حلقه دوازده نه بلکه منتظر این انرژی بودی تا از راه
برسد.
ما قرار است که از پل
عبور کنیم، و کاری انجام دهیم، کاری کمی متفاوت تو پل را میبینی که آنجاست و یک
مه هم هست که مکانی که پل بسویش میرود را پوشانده است. این یک استعاره است. تو
ممکن است که مه را نبینی اما یک استعاره در آن مه نهفته است، موضوع اصلاً مه و پل
نیست، بلکه درباره این حقیقت است که « چیزهای فرابعدی از یک آگاهیِ چهاربعدی پنهان
هستند. این چیزهای فرابعدی همیشه پنهان هستند تا اینکه نمایان شوند و حتی در
اینصورت هم «خطی» نیستند، پس میتوان گفت که در یک مکان ثابت نمیمانند، بایستی
فعال شوند، با آنها کار شود تا بخشی از یک تجربهٔ ۴بعدی شوند.
بیایید بازهم دوباره از
پل عبور کنیم و چیزی را تجربه کنیم که فقط برای شماست.
در این تصویرسازی، به
مرکز پل قدم بگذار، البته اگر انتخابت اینست (قصد و نیت واقعی داری) و تو میبینی
که حقیقتاً یک مه وسط پل وجود دارد، و حتی اگر مه وسط پل را نمیبینی، نمیتوانی
ورای وسطِ پل را ببینی زیرا انسوی پل همیشه متفاوت است بیا اکنون آنجا برویم. با
من بیا. روحهای کهنی وجود دارد که بارها این کار را در این سفر، درین
برنامه، انجام دادهاند، و اگر تو از آن کسانی هستی که تازه واردی، اجازه بده آنان
دست تو را بگیرند، برای تجربه آنچه در شرفش هستی در امنیت کامل و تمام دست مرا
بگیر، زیرا این سفری است که در آن تو خودت را ملاقات میکنی. دست مرا بگیر. بیا
برویم.
[آغاز موسیقی]
از میان مه عبور میکنیم
و در آن سوی دیگر همه چیز شفاف میشود و حقیقتاً که عجیب است و دائماً در حال
تغییر است: نورها، رنگها، انرژیِ چرخان، فرابعدیت در بهترین حالتش، اینجا سیاره
زمین نیست، اما هست! این تو هستی! این تو هستی برای همهٔ زمانها، تو حتی بدرون
آکاش خودت قدم میگذاری، همهٔ آکاشت اینجاست تو اینجا بطور مطلق همه چیز را با
آگاهیت که همیشه فرابعدی بوده، کنترل میکنی. آگاهی تو اینجا حتی از همیشه بهتر
کار میکند زیرا یک روح همانجایی است که آگاهی تو آنجاست.
من تو را دعوت میکنم که
زیاد به اطرأفت نگاه نکنی زیرا ما میخواهیم از آن در، از آن پرتال عبور کنیم به
جایی که چیزهایی برای یاد گرفتن هست برویم. پس از آن در که تو با نیت خالص از آن
عبور میکنی، یک راهرو یا راه پله، هر چه که خودت بخواهی، هست که تو را به تئاتر
میرساند، تئاتر شفا، تئاتر دایره شکلی که ما همیشه آنجا میرویم، تئاتر دوباره یک
تئاتر گُود است، تو قبلاً این نوع تئاتر را دیدهای، شاید عکسهایش را و شاید هم
به چنین تئاتری رفته باشی که در آن افراد روی صحنه برای آنان که دورتادور استیج
نشستهاند برنامه اجرا میکنند. تو باید از میان صندلی حضار و تماشاچیان پایین
بروی و سپس از پلههایی بالا بروی تا به روی استیج برسی، و تو اکنون
اینکار را میکنی.
کسانی از شما که قبلاً
اینکار را کاردهاید، شاید به اطرأفتان نگاه میکنید تا ببینید که امروز حضار چه
کسانی هستند! و نمیتوانید واقعاً هیچکدام از حضار را ببینید زیرا
مانعی وجود دارد، صندلیهای حضار خالی نیستند، آنها(حضار) به نوعی آنجا هستند،
[کرایون میخندد] بصورت کاملاً فرابعدی، برخی از آنان در واقع حتی کمی هم تکان میخورند
و جابجا میشوند شاید کمی شناور هستند، عزیزان این یک مکان خطی نیست، این یک رویا
هم نیست.
من از تو میخواهم که اگر
انتخابت باشد از پلهها بالا بروی و روی استیج بروی و بفرمایید: مثل همیشه یک
صندلی آنجا روی استیج است! و این به شما میگوید که احتمالاً چه چیزی قرار است روی
دهد! امروز یک صندلی روی استیج است، یک صندلی زیبا؛ در واقع امروز روی صندلی از
بالا نور انداخته (spotlight)شده است و نور بسیار روشن
و درخشانی روی صندلی افتاده است تقریباً مثل اینکه قرار است یک عمل جراحی قرار است
انجام شود(شدت نور رو توضیح میده) از تو میخواهم که روی صندلی بنشینی. شاید
بخواهی که روی صندلی بنشینی و اکنون بخاطر شدت نور چشمانت را ببندی. این نور به
عمد درخشان است، اینها همه استعارهاند، عزیزان. این نور عالی و کامل که از بالا
روی شما میتابد و میدرخشد در این لحظه، نوری که کامل و عالی است، در واقع عشق و
شفقت خداوند است.
درحالیکه روی صندلی نشستهای
دستانت را بالا بگیر. این را تصویرسازی کن.
آیا برای ارتقا و آپگرید
آمادهای؟ [کرایون میخندد] آیا برای نور در زندگیت آمادهای؟ آیا، آیا «اجازه»
صادر میکنی؟
ممکن است بگویی « من
اجازه میدهم، من اجازه میدهم تا تقویت شوم. «
شما، همهٔ شماها، بدون شک
این توانایی را دارید که به این مرحله که من توصیفش میکنم بروید و تمام کاری که
در این انرژی جدید باید انجام دهید اینست که بگویید « من این را میخواهم».
پیچکهایی شناور دود
مانند از انرژی (wisps) اکنون از سمتِ
تماشاچیان و آن صندلیها روی استیج بالا میآیند، این پیچکهای دود مانند انرژی
(مانند نسیم) ، یک انرژی شناور، شاید مانندِ مه، که چند رنگ است. اگر دوس داری نام
آن را (wisp) را مهِ رنگین کمانی
بگذار، این انرژی تو را احاطه میکند زیرا تماشاچیان و حضار آمادهاند که تو را
تقویت کنند، از میان تو و اطرافِ تو، درونِ تو و بیرونِ تو عبور کنند. و اگر تو
این را حس کنی خواهی دانست که آنان که در جایگاه تماشاچیان هستند، کسانی که من
آنان را «مکانیک و کارکرد نور» مینامم، اکنون درون تو سرازیر میشوند و هر سلول
تو این را حس میکند.
تو در حال دریافتِ آپگرید
و ارتقا هستی، از همان نوع آپگریدی که مرد درون اتاقِ قصه دریافت کرد و ناگهان
قادر به دیدن چیزهایی شد که هرگز قبلاً ندیده بود، زیرا آنچه تو اکنون در حال
دریافت آن هستی بدین معناست که وقتی این (اپگرید) تمام شد و این واقعیت (فرابعدی)
انجام شد، این مدیتیشن، و امروز به پایان رسید، (این آپگرید و این نور) همچنان با
تو میماند. برخی از شماها این را خواهید دانست، شما اکنون در این واقعیت اجازه را
صادر کردهاید تا چیزهایی را دریافت کنید که همیشه قادر بودهاید دریافت کنید. به
همین دلیل است که این معبد وجود دارد، این مدل وجود دارد و این برنامه اکنون درین
زمان، برای شما، اینجاست. بنابراین تو میتوانی این (ارتقا، نور یا فرابعدیت) را
در یک الگوی چهاربعدی بگذاری و از آن استفاده کنی، همین حالا.
آیا آمادهای که چیزی را
دریافت کنی که تو را قادر خواهد کرد تا پردهٔ بین تو و سرچشمهٔ آفرینشگر را بالا
ببری و زندگیت را تغییر دهی و چیزهایی را شفا دهی که بخاطر شفایش آمدهای؟ بله
یا خیر؟
بمان.
بمان تا روی تو کار شود
اگر میخواهی و آن پیچکهای نامریی انرژی را حس کن. آن را حس کن. حس کن
که آن انرژی نسیم و دود مانند از میان تو رد میشود، در اطراف تو میچرخد؛ و
هنگامیکه این را حس کردی این را درک کن که هر بار آن تو را لمس میکند تو با لذت و
خوشی عکس العمل نشان میدهی. تو توسط آفریدگار و خالق لمس میشوی. و
اکنون زمانش رسیده است.
بمان.
و اینچنین است.
[1] در چنل
پیش مدیتیشن
[2] موضوعات
و استعارهها و قصهها
[3] intent
نظرات
ارسال یک نظر