پیش مدیتیشن۹۷
2022.09.07
درود عزیزانم، کرایون هستم
از خدمات مغناطیسی.
به نظر میرسد که موضوع امروز دربارۀ چیزهایی است که
شاید شما بتوانید آنها را در ذهن خود دوباره چارچوببندی کنید، چیزهایی که شاید
[قبلاً] به طور کامل به شما ارائه نشده باشند. بسیاری از چیزها پنهان هستند. پنهان
شدهاند چون هنوز آشکار نشدهاند
یا شما از آنها آگاه نبودهاید و با این حال همیشه وجود داشتهاند. مانند کودکی که
با تنفس هوا رشد میکند و بعد روزی به مطالعۀ این میپردازد که هوا چیست. او آن را
بدیهی تلقی کرده و هیچکس به او درباره مولکولهای موجود در هوا، منشا آنها و
رابطه همزیستی با بقیه سیاره چیزی نگفته است. این صرفا هوا بود ]و[ او
آن را تنفس میکرد.
از این قبیل چیزها بسیار
هستند. امروز استعارهای به شما ارائه خواهم داد که ]نه تنها[ بسیاری از شما، بلکه اکثریت شما آن را
درک خواهید کرد و ]آن
را[ دیدهاید. همچنین در ادامه
متوجه خواهید شد که این استعاره درنهایت دربارۀ چیست و به چه معناست.
ما مدیتیشن حلقه دوازده
را انجام دادهایم و امروز نیز آن را انجام خواهیم داد. درواقع حلقه دوازده دربارۀ
این است: «اکتشاف خود بزرگترِ تو توسط تو». حتی پیشوایان مذهبی و معنوی،
خدا را در یک
سوی پرده و شما را در سوی
دیگر آن قرار دادهاند. و ]از سوی دیگر[ انواع روشهای مختلفی [در سیستمهای
اعتقادی شما] وجود دارند که به شما امکان میدهند تا چهرۀ خدا را به نحوی لمس کنید که
گویی خدا اینجا نیست بلکه آن سوی پرده است. و اولین باری است که من به شما در حلقه دوازده استعارهای
دادم که ادامه دارد و سعی میکند به شما نشان دهد که در واقع ]آنچه که شما به دنبال آن هستید[ روبرویِ شماست. در
واقع آن پرده، پلی است بین شما و خودِ بزرگتر شما، یعنی روح شما.
برخی افراد ممکن است
بپرسند: «خب، این چه ارتباطی به پردهای که بین ما و خداست دارد؟» و من به شما خواهم
گفت که روح شما بخشی از سرچشمه آفرینشگر است، بخشِ بزرگِ آن. اگر بتوانید آن چیزی
که روح شماست را لمس و احساس کنید، در فضایی خواهید بود که بیشتر در آن سوی
پرده است، یک فضای فرابعدی که فرشتگان، راهنماها و عشق روح هستی[1] (خدا)
همیشه در کنار شما هستند. و ما این مثال را بارها و بارها به شما ارائه کردهایم،
که در حقیقت روح هستی [صمیمانه] روی پای شما مینشیند! اما آیا این الگویی متداول
و رایج بوده است؟
بگذارید به شما چیزی نشان
بدهم، میخواهم چیزی را با من تجسم کنید که اکثر شما قبلاً ]شبیه آن
را[ دیدهاید. چندین جعبۀ تودرتو که درون هم قرار گرفتهاند را تصور کنید. و
گاهی اوقات ممکن است آنها را در جعبههای تزئینی مطابق با فرهنگ خود که به صورت
تودرتو وجود دارند تصویرسازی کنید و هر جعبه کوچکتر از جعبه قبلی است. شما یک
جعبه را باز میکنید، ]جعبه دیگری[ درون آن است که ]این
جعبه[ کوچکتر است. یک جعبه را باز میکنید، و هر بار یک جعبۀ دیگر را میبینید.
گاهی اوقات تخممرغهایی نیز ]اینچنین[ ساخته و تولید میشوند.[2] یک تخممرغ
بزرگ وجود دارد، شما آن را باز میکنید و یک تخممرغ کوچکتر داخل آن است. هر تخممرغ،
کوچکتر از تخممرغ قبلی است و همه آنها تزئینی و زیبا هستند.
برای لحظهای آن را تجسم
کنید، زیرا شما آن را دیدهاید. وقتی به آن کوچکترین میرسید، زیبا و سرگرمکننده
است. ]با خود میگویید:[ «واو! من از
ده تا از این جعبهها گذشتم تا به این موجود کوچولوی با مزه برسم. و اگر [این
موجود] میتوانست صحبت کند، آیا او میدانست که واقعاً آنجاست؟»
بخش اولِ این استعاره این
است: جعبۀ کوچک، آن کوچکترین جعبه که درون جعبههای دیگر که همه با هم جمع شدهاند
قرار دارد، این کوچکترین جعبه، ]درواقع[ «تو» هستی. تو از
جعبههایی که در اطرافت قرار دارد اصلاً آگاه نیستی. البته، این جعبه در تاریکی و
بیخبری است. و اگر کسی به تو بگوید که تو درون یک جعبۀ بزرگتر هستی، ممکن است
بگویی: «من واقعاً مطمئن نیستم. مطمئن نیستم که شما درست میگویید، اما
اگر چنین که شما میگویید باشد، پس حتماً این پرده است و خدا در آنسوی آن است.» سپس آنها میگویند: «خب،
دقیقاً اینطور نیست. یک جعبه بزرگتر
هم اطراف آن یکی جعبه وجود دارد.»
این چه معنایی میتواند
داشته باشد؟ این جعبههای تودرتو، «آگاهی» هستند. آنها جعبههایِ
آگاهی هستند. و ما همیشه به شما گفتهایم که بزرگترین ]جعبه[، جعبهای که خدا میبیند،
جعبهای که من میبینم، شمای واقعی است. جعبه کوچکتر، شمایِ
درونی است.
حال این دعوت از شماست و این
دعوتی است که همیشه پابرجا بوده است: از شما میخواهیم این را بفهمید که وقتی چیزی
را میپذیرید که به شما میگویم، این خود جعبهای درون جعبهای دیگر است و شاید
چیزی را که میگویم به جای آن چیزی میپذیرید که دیگران به شما گفتهاند، چیزی که
دیگران که بهعنوان محدودیت شما در معنویت و اندیشیدن به شما گفتهاند.
ما در مورد پوست کندن پیاز
واقعیتِ خودتان صحبت کردهایم، جایی که شروع به پوست کندن آن میکنید و هستۀ
خود را پیدا میکنید. ]اما[ این موضوع عکس آن است. من
درباره رهاسازی صحبت میکنم. چند نفر از شما حاضرید بگویید: «روح عزیز،
اگر جعبۀ بزرگتری وجود دارد که من در آن هستم، آن را به من نشان بده.»
و این آگاهی به تنهایی باعث
میشود که جعبههای داخلی از میان بروند ]و تعداد آنها کاهش یابد]. شما ممکن است ده جعبه
تودرتو داشته باشید و ناگهان به سه جعبه کاهش یابد؛ زیرا شما از عشق الهی و
ابزارهایی که به عنوان یک انسان در اختیار دارید آگاه هستید. انرژی گایا زنده و
سالم است و شما در واقع کنترل واقعیت خود را در دست دارید. شما به تازگی سه یا
چهار تا از جعبهها را کنار گذاشتید ]و از محدودیتها و باورهای محدود کمتری تاثیر
میپذیرید[.
حالا این جعبهها چیستند؟
آنها همان چیزهایی هستند که به شما گفتهاند؛ هر یک از آنها نمایانگر آن چیزی است
که به شما دربارۀ «[هویتِ شما و] آن کسی که واقعاً هستید» گفتهاند.
عزیزانم برخی از آن چیزها، نه فقط نادرست هستند، ]بلکه[ برخی از آنها هدفمند و عامدانه هستند. برخی دیگر از
آنها نیز بهترین چیزی بود که انسانها در آن زمان داشتند. اما همه ]این باورها[ داستان یک خدای بزرگ و
یک شمایِ بسیار کوچک را تعریف میکردند -که البته بخشی از آن درست بود- اما هیچ
ارتباط ]مستقیمی بین شما و آن خداوند[ وجود نداشت. دیواری
بین شما [و خداوند قرار داده شد[.
این چیزی است که به شما آموزش داده شده است.
اگر شما درگیر و علاقهمند
به برخی از سیستمهای معنوی سازمانیافته[3] در این سیاره هستید، آنها در ابتدا به شما خواهند گفت
که شما کوچک هستید. شما قرار نیست بتوانید چهره خدا را لمس کنید. شما شایسته
نیستید. بنابراین آنها قوانین متعددی دارند که به شما کمک میکند که لایق شوید یا
حداقل بدون احساس ناشایستی به خدا نزدیک شوید. و شما شروع به فهرست کردن آن ]قوانین[ میکنید. آنها از شما
چه میخواهند که انجام دهید؟ اگر به شما بگویم که آن دستورالعملهای
آنان همان جعبهها هستند چه؟! دستورالعملهای آنان، همان جعبههایی
هستند که شما را از دیدن جعبه بزرگتر باز میدارند. و شما شروع به کنار گذاشتن و
محو کردن این جعبهها میکنید و به جایی میرسید که میگویید: «اگر بتوانم
از پل عبور کنم و به سوی ]جعبه[ بزرگتر بروم چه؟» و آن ]جعبه بزرگتر[ روح شما است.
اکنون اجازه دهید چیزی دیگر
در مورد این استعاره به شما بگویم که جادویی است. همانطور که شما شروع به کنار
زدن جعبههای اطراف خود میکنید، خودتان به جعبۀ اطراف خود تبدیل میشوید، یعنی
شما بزرگتر میشوید. بنابراین مجموعهای از ده ]جعبه[ تبدیل به یک مجموعۀ تودرتو از پنج ]جعبه[ میشود، زیرا جعبههای وسط
شروع به ناپدید شدن میکند، جعبههای اطراف بزرگتر و بزرگتر و بزرگتر میشوند و
اکنون شاید فقط یک جعبه داشته باشید. به «حلقه دوازده» خوش آمدید!
بنابراین اگر این را دنبال
کرده باشید، اکنون در یک جعبه بسیار بزرگتر هستید که در جعبۀ دیگری قرار دارد.
روح انسان، که جعبه بزرگتر است و دیگری که شما هستید. یکی که بخشی از شماست و در
سهبُعدی قرار دارد و شما آن را خوب میشناسید، اما بسیار نزدیک است و میتوانید
آن را احساس کنید. شما همه چیزهای محدود کنندهای که به شما گفته شده را کنار
گذاشتهاید و اینجا هستید.
عبور از آن پل کاری است که
امروز انجام خواهیم داد و هر چهارشنبه آن را انجام میدهیم. و ما این کار را در
تقریباً صد قسمت انجام دادهایم. تمام این مدت این استعارهای از لمس کردن جعبه
بزرگتر بوده است، اما فراتر از لمس کردن آن، چه اتفاقی برای شما میافتد و من میخواهم
برایتان تصویری ]از آن[ ترسیم کنم.
وقتی از پل عبور میکنید، آن
جعبه سهبعدی به طور موقت ناپدید میشود. شما مجبور هستید در سهبعدی زندگی کنید.
این همان چیزی است که شما هستید، اما این بدان معنا نیست که نمیتوانید با
آن ]جعبه[ بزرگتر ادغام شوید یا هر
زمان که خواستید به آنجا بروید. عبور از پل، رفت و آمد ]در آن[، کشف برخی از زیباترین
چیزهایی است که روح هستی، آفریدگار، برای شما دارد، غرق شدن در عشقی که همیشه بیقید
و شرط و بدون اینکه کاری برای به دست آوردن آن انجام دهید، همیشه وجود داشته است.
و شما شروع به درک ]این[ تصویر واقعی] و درک واقعیت بالاتر [میکنید.
حقیقت اصلی این است:
آفریدگار عاشق شماست و شما را در عشق آفریده و به شما حق انتخاب داده است تا آن را
پیدا کنید. ]حقیقت اصلی[ یک سری قوانین نیست که
بگویند شما نباید کاری را انجام دهید، یا شایسته نیستید، و یا به محض تولد محکوم
به فنا هستید. این هرگز حقیقت اصلی نبود. این انسانها هستند که حقیقت خود را به
شما تحمیل میکنند. عزیزانم همۀ مفاهیمِ مجازات، پاداش، بد، خوب، ]همه ساخته دست انسان هستند[ هیچ یک از این چیزها،
ارتباطی با عشق آفریدگار به شما ندارد.
پس اینجا مینشینی و شاید
روی پل میایستی، شاید بالاخره بفهمی که جعبه بزرگتر، خود تو هستی در پیوند با
آفریدگار، یعنی روحِ تو. این حقیقت است. هر زمان که بخواهی، آفریدگار
دست خود را دراز میکند و میگوید: «چرا مدتی به آن جعبه بزرگتر نمیآیی. برای مدتی به روحت سر بزن.» و دیر یا زود آن جعبهها یکی میشوند،
بنابراین هر روز از زندگیت بین جعبۀ بیرونی و درونی حرکت میکنی تا زمانی که آنها
یکی شوند و این را «صعود» مینامند.
این جایی است که در حال حاضر
در طرح این سیاره هستید، میتوان گفت اکنون در آن برنامهریزی که مدتها پیش از
آمدن به اینجا تنظیم کرده بودید هستید. اگر همه اینها حقیقت داشته باشد چه؟ میخواهم
بنشینید و آن عشقی که درباره آن صحبت میکنم را احساس کنید. امشب کمی بعد از آن پل
عبور خواهیم کرد. من شما را بار دیگر به آنجا خواهم برد.
و اینچنین است.
[1] spirit
[2] ماتریوشکا؛ انگلیسی: (Matryoshka)؛ روسی: (матрёшка) یا عروسک تودرتوی کشور روسیه، مجموعهای از عروسکهای کوچکشونده است که به
ترتیب داخل دیگری قرار میگیرد. در طراحی «اصل ماتروشکا» یا «اصل عروسکهای تودرتو» اصلی
است که بازگوکنندهٔ «اشیای یکسان درون اشیای یکسان» است که در بسیاری از طرحهای
طبیعی یا ساخت انسان وجود دارد. ساختار پیاز نیز به همین شکل است. با
کندن لایه بیرونی پیاز، دوباره لایهای مشابه در زیر آن مشاهده میشود. ویکیپدیا
[3] ادیان.مترجم
نظرات
ارسال یک نظر