مدیتیشن۴۵

 2021.08.04

درود عزیزانم. کرایون هستم.

کمی نزدیک‌تر بیایید. این فرصتی است برای آزمودن چیزهایی که انتظارش را ندارید. باور آن برای بعضی سخت است که این سناریوی خاص،‌ سناریوی عبور از پل، اکنون به مدت یک سال است که تقریبا هر هفته اتفاق افتاده است. این فرصتی است تا چیزهایی را بیازمایید که انتظارش را نداشتید. و منظورم از آن این است که شما از پلی عبور می‌کنید، این همیشه یک استعاره است، گذر از یک پل، پلی میان آنچه به گمانتان می‌دانید و چیزهایی که ناشناخته‌اند. من نگفتم گذر از یک پل به «چیزی که نمی‌دانید». گفتم «چیزهایی که ناشناخته‌اند». این‌جا یک تفاوت جزئی وجود دارد و به نگرش شما مربوط می‌شود.

کسانی هستند که به معنای واقعی کلمه در اطراف خود حبابی از نگرش و دانش ایجاد کرده‌اند و آن حباب طوری تبلور یافته که هر چیزی که خارج از آن باشد [گویی] مسخره و مضحک است. و بنابراین دوباره می‌گویم، به کسانی می‌گویم که اینجا هستند و شاید از روی انکار چشمان خود را گردانده و می‌گویند: «این چیزها احمقانه است. من فقط برای گوش دادن به این حماقت‌هاست که این‌جا هستم!»

به آن‌ها دوباره خواهم گفت که اگر همچنان به گوش باشید [در ادامه] برای شما حماقت‌های بسیاری خواهد بود! به خاطر آنچه می‌خواهم به شما ارائه کنم: اطلاعاتی که شاید باعث انکار و چشم‌گرداندن بیشتر شما می‌شود.

اما دوباره به شما خواهم گفت که نظرتان درباره [چنین موقعیتی] چیست؟ موقعیتی که در آن هر چیز مسخره‌آمیز و مضحک فقط چیزی است که شما نمی‌دانید. یا شاید [در مورد] آن چیزهایی که به شما آموخته‌اند، و هر آنچه به شما آموخته‌اند به شکل یک دیوار تبلور می‌یابد. آن اتاقی است که می‌توانید به دیوارهایش کوبیده و بگویید: «این را یاد گرفته‌ام، آن را یاد گرفته‌ام، آن را یاد گرفته‌ام.» و اگر کسی ورای آنچه به شما آموخته‌اند برود، مسخره و مضحک است.

دوست دارم اشاره‌ای داشته باشم به علم، و سال‌ها و سال‌ها آزمایش‌های انقلابی‌ای که [موضوعات] مسخره و مضحک را به وجود آورد. به عنوان مثال میکروب: این ایده که چیزهای خزنده ریزی [وجود دارند] که نمی‌توانید ببینیدشان. سپس به اثبات رسید و همه چیز به وضوح عیان گشت. و این بارها و بارها و بارها اتفاق افتاده است. آیا می‌خواهید اجازه دهید که از نظر معنوی هم همین اتفاق بیفتد؟ آیا واقعا همه چیز را درباره همه چیز بر روی این سیاره می‌دانید؟ آیا واقعا فکر می‌کنید که می‌دانید بر روی این سیاره هر چیزی چگونه ممکن است اتفاق افتاده باشد؟ یا شاید حقیقتی وجود دارد، بزرگ‌تر از هرآن‌چه که تا به حال به شما گفته شده!

به همین دلیل است که باید از شما و حتی دانشمندان این تقاضا را داشته باشم و تمام آن فقط بیان این نکته است که چیزهای بسیار دیگری وجود دارند. فقط [کافی است] از فکر کردن باز ایستید یا تکامل آن بازدارنده‌های مضحک را متوقف کنید. [یعنی] همان‌جایی که می‌گویید: «هر چیزی ورای این نقطه، ناقص و بی‌معنی است.»

و بسیاری هستند که این را گفته و این برنامه را با سر دادن خنده و سرخوشی ترک می‌کنند و به دوستان‌شان خواهند گفت: «باید آن را بشنوی، خیلی خنده‌دار است!»

بسیارخوب، می‌خواهم اکنون [یک چیز] خنده‌دار به شما عرضه کنم، حقیقتی ورای حقیقت، شاید ورای هر آنچه شنیده‌اید و برای بعضی [از شما] هم یک تصدیق کامل خواهد بود بر آنچه می‌دانید و آنچه احساس می‌کنید.

این یک تمرین است، تمرین رفتن به مکانی که نمی‌دانید چه چیزی آن‌جاست. این کار آسانی نیست.

انسان‌های معنوی که مدیتیشن می‌کنند اغلب این را تجربه کرده‌اند و به همین دلیل است که مدیتیشن می‌کنند. شاید ندانسته یا محاسبه نکرده باشند که از پلی عبور کرده‌اند ولی عبور کرده‌اند. کسانی که مدیتیشن می‌کنند و خیلی وقت است که این کار را می‌کنند، آن را بارها و بارها و بارها انجام می‌دهند، نه به این دلیل که دکتُرینی هست که می‌گوید باید مدیتیشن کنند، بلکه انتظارش برایشان سخت است. زیرا در جایی نشسته و به سناریوی زیبایی کشانده می‌شوند که فقط می‌خواهند بنشینند و لذت ببرند و لذت ببرند و لذت ببرند. به همین دلیل آن‌ها عمر طولانی‌تری خواهند داشت. در واقع آن‌ها از یک پل عبور می‌کنند. آن‌ها آنچه آن‌جا هست را نمی‌شناسند. فقط می‌دانند که لذت می‌برند.

برخی چیزهایی می‌بینند، برخی نه. بعضی‌ها فقط می‌خواهند که بنشینند زیرا احساس خوشایندی دارد. بعضی‌ها گفته‌اند که تقریبا مثل این است که من به آن‌جا می‌روم و در نهایت شناور می‌شوم. و وقتی باز می‌گردم ساعت‌ها گذشته و من متوجه می‌شوم در نوعی مِه شناور بوده‌ام.

این دقیقا همان کاری است که ما می‌کنیم. ما شما را از روی یک پل در میان مه عبور می‌دهیم. عزیزانم، تمام آنچه این‌جاست و دلیل آن که چنین می‌کنیم این است که شما می‌توانید به مکانی رفته و چیزهایی را بیازمایید که آن‌ها را نمی‌دانستید یا شاید دوست داشتید ببینیدشان و امیدوار بودید که آن‌جا باشند تا حقیقت بزرگ‌تری [را بیابید] که نمایانگر عظمت و شکوه چیزی است که آن‌جاست و هیچ کس درباره آن چیزی به شما نگفته.

بنابراین آنچه بعضی آن را مسخره و مضحک خواهند خواند را آغاز می‌کنیم، حتی قبل از آن‌که از پل گذر کرده باشیم.

آیا ممکن است که تمام تاریخ این سیاره متفاوت با آن چیزی باشد که به شما گفته شده؟ می‌خواهم از روشن‌فکرترین افراد سوال کنم: «آیا باور می‌کنید که وقتی شب‌ها به ستاره‌ها نگاه می‌کنید ممکن است در آن‌جا حیات وجود داشته باشد؟» مراقب پاسخ خود باشید، زیرا اگر بگویید نه، رو در روی روشن‌فکرترین ستاره‌شناسان قرار می‌گیرید. همان دانشمندانی که می‌گویند باید باشد، همان کسانی که شمار سیارات مانند زمین را مورد بررسی قرار داده‌اند و حتی مواردی هستند که می‌توانید از ستاره‌ها با چشم غیرمسلح ببینیدشان و گفته شده میلیاردها مورد از آن‌ها وجود دارد و آن میلیاردها مورد از آن دسته هستند که به دور ستاره‌ای همانند و هم‌اندازه ستاره شما می‌چرخند و بسیار شبیه به زمین هستند.

کسانی هستند که می‌گویند: «خوب بله، ولی مدرکی دال بر وجود حیات در هیچ یک از آن‌ها وجود ندارد.» و ستاره‌شناسان خواهند گفت: «باید به احتمالات نگاهی بیندازید، زیرا شما از جنس ستارگان هستید و آن‌ها هم همین‌طور هستند. همه چیز از عناصر یکسانی ساخته شده، با فیزیکی که در سرتاسر کهکشان یکسان است.»

و برای یک لحظه فکر می‌کنید که آن‌جا حیاتی وجود ندارد ولی این‌جا چرا. این غیر منطقی است. این مضحک است. و بنابراین اگر چنین باشد بیش‌تر می‌پرسم: «آیا ممکن است که قبل از حیات شما هم حیاتی رخ داده باشد؟»

مراقب باشید. زیرا دانشمندان گفته‌اند بله. آن‌ها گفته‌اند که حیات بر روی این سیاره به کُندی پیش می‌رفته. می‌دانید به کجا قرار است برسم. این‌طور نیست؟ از شما می‌خواهم به دیدار کسی بروید که می‌خواهد چیزهایی به شما بگوید. و برخی خواهند گفت که این مضحک است. و شما با گذر از آن پل به مکانی می‌روید که آن فرد در آن‌جا منتظر شماست.

شاید قرار است برایتان ماجراهایی را بازگو کند، اگر مایل به شنیدنش باشید. و شما را با انرژی‌هایی احاطه خواهد کرد، اگر مایل به شنیدنش باشید.

چند نفر از شما به [وجود] فرشته‌ها اعتقاد دارید؟ و دست‌های بسیاری بالا خواهند رفت، حتی کسانی که فکر می‌کنند این مضحک است به [وجود] فرشته‌ها باور دارند، زیرا به آن‌ها گفته شده که [فرشته‌ها] وجود دارند.

یک فرشته چیست؟ آیا می‌خواهید که آن را تعریف کنید؟ آیا ممکن است که یک فرشته فُرمی چندبـُعدی باشد که تجسمی است از آنچه در آن سوی پرده است؟ همان چیزی که برخی به آن خدا می‌گویند؟ و درست بر روی این سیاره فرود می‌آید. تا چه کند؟ تا شاید شما را در مکانی برای شفا قرار دهد یا شاید اطلاعاتی به شما بدهد.

می‌خواهم فرشته‌ای را ملاقات کنید. ممکن است فقط آن چیزی که فکر می‌کنید نباشد. برخی از این موارد بسیار ژرف و پرمحتوا هستند.

اگر در تکامل این سیاره مداخله‌ای صورت گرفته باشد چه؟ اگر شما از جنس ستاره‌ها ساخته شده باشید چه؟ اما فراتر از آن، اگر تاریخ این سیاره حقیقتا مورد مداخله قرار گرفته باشد چه؟ مداخله‌ای از سوی آن‌ها که از آن ستاره‌ها هستند، مداخله‌ای هدفمند و عامدانه، تا چیزی را به شما بدهند که در غیر این‌صورت آن را نداشتید و آن چیز ویژگی‌های الوهیت و روح است.

اگر تمام داستان آدم و حوا در قالب استعاره، حقیقت داشته باشد چه؟ که بر اساس آن خدا حقیقتا به این سیاره آمد، به‌گونه‌ای که چیزی به شما داد که پیش از آن، نداشتیدش: الوهیت.

دانشمندان می‌گویند که تکامل خیلی سریع به وقوع پیوست. بروید و از آن‌ها بپرسید. این فقط آغازی بر مدارک و نشانه‌هاست.

از شما می‌خواهم که هم‌اکنون با من از آن پل بگذرید و کسی را ملاقات کنید. در حلقه دوازده از شما دعوت می‌کنم که بیایید، دستم را بگیرید، دست دیگران را بگیرید، از روی یک پل بگذرید و این یک کار نمادین است، کنایه‌ای است از رفتن از آنچه فکر می‌کنید می‌دانید به آنچه نمی‌دانید یا شاید بگویید: «من می‌دانم ولی هنوز نه.» تفاوتش همین است.

نگرشتان نسبت به ناآگاهی چیست؟ نسبت به کسانی که آن حباب مسخرگی را دارند، همان حبابی که برایتان توصیفش کردم. [همان کسانی که] می‌گویند: «بسیار خوب، آن را به من نشان نده، زیرا این‌گونه نیست. این‌گونه نیست. زیرا که من یک حباب دارم. آیا حبابم را ندیدی؟ من آن حباب را دارم. پس چیزی فراتر از آن به من نگو.»

کسانی هم هستند که می‌گویند: «من یک حباب دارم. اما قابلیت گسترده‌تر شدن را دارد. حباب من را گسترش بده. آنچه ممکن است آن‌جا باشد را نشانم بده.»

با من بیایید. بیایید همین حالا و با هم از آن پل بگذریم. با من بیایید. بیایید تا برویم.

[شروع موسیقی]

از شما می‌خواهم که همین حالا بیایید. بیایید یک‌راست از طریق آن درگاه به سالن تئاتر برویم. از طریق همان درگاهی که یک نماد است، همان‌گونه که قبلا گفته‌ام، همیشه یک نماد است. آن درگاه فقط نماد رفتن از یک مکان به مکانی دیگر است.

و ما می‌خواهیم به آن سالن دایره‌شکل برویم. آن سالن تئاترِ دایره‌شکل یک نماد و استعاره است، شاید نماد و استعاره‌ای از یک اجرا یا گوش دادن به یک موسیقی یا شعر یا حتی یک اثر هنری و یا هر چیز دیگری.

اما جایی است که آن‌ها می‌آیند و مطلع می‌شوند و چیزهایی می‌بینند که در غیر این‌صورت نمی‌توانستند ببینند و نورها پرتو می‌افکنند و همه ساکت و خاموشند، اما این بار نه. آن سالن تئاتر دایره‌شکل، به شکل گود و فرورفته، حضاری که در جایگاه پلکانی [خود] جای دارند و شما به سمت پایین وارد رفته و از میان حضار عبور می‌کنید و سپس رو به بالا رفته و بر روی صحنه قرار می‌گیرید.

و امروز بر [روی صحنه] دو صندلی می‌بینید. و امروز هیچ تماشاگری نیست. در واقع هست. حضار و تماشاگران همه شما هستید، هزاران نفری که هم‌اکنون و بعدا بیننده این برنامه [هستند] و خواهند بود، همه شما که بعدا در ذهن خود به قضاوت خواهید پرداخت که چه چیزی مضحک است و چه چیزی نیست، چه چیزی ممکن است و چه چیزی ممکن نیست، چه درهایی را باید بست؛ به نظرتان چه اطلاعاتی ناقص و احمقانه است و چنان‌چه ناقص و احمقانه نیست، اگر ژرف و پرمحتوا باشد چه؟

می‌خواهم حقیقت را نشانتان دهم، نگاهی تند و گذرا به حقیقت که اگر اجازه دهید ممکن است برای همیشه در ذهنتان ماندگار شود.

دو صندلی!

صندلی‌ها برای راحتی هستند.

می‌نشینید.

حالا قرار است که بنشینید و لذت ببرید. نه فقط لذت ببرید، بلکه اگر بخواهید چیزی را احساس خواهید کرد، زیرا می‌خواهم فرشته‌ای را به شما معرفی کنم.

صندلیِ روبروی شما هنوز خالی است اما چیزی را حس می‌کنید، چیزی که در حال وقوع است و این‌که یک انرژی در حال گسترش آن‌جاست، یک انرژی مملو از عشق و زیبایی، نیک‌خواهی، مهربانی، صلح و تمام آن چیزهایی که آرزو می‌کنید و می‌خواهید. شما می‌خواهید که آن [انرژی] در بدنتان جریان یابد، می‌خواهید در تک‌تک سلول‌هایتان شناور شود. شاید به این خاطر که دردی دارید یا بدتر، یا ترس و اضطراب دارید یا چیزی بدتر. من کسانی که این‌جا هستند را می‌شناسم.

از شما می‌خواهم که بر روی آن صندلی بنشینید و حس کنید که چیزی دارد می‌آید. کم‌کم تصویر را می‌بینید:

زیبا و فرشته‌سیرت. نور از او می‌تراود. تقریبا مانند یک موجود چندبُعدی با رنگ‌های متعدد است که بر روی صندلی روبروی شما می‌نشیند. برخی از شما با این [انرژی] می‌لرزید، زیرا این انرژی کمی متراکم و اندکی قدرتمندتر از آن چیزی است که انتظارش را داشتید.

آن وجود می‌گوید: «نترس! چون که من آمده‌ام تا خبرهای خوبی به تو بدهم. من به تو چیزهای شاد و مسرت‌بخشی را می‌دهم که هربار و همیشه می‌دهم.»

او مونث است. شما می‌بینید که او مونث است. او به این شکل و شیوه به شما معرفی می‌شود. این یک تصویر مادرانه است. این عامدانه و هدفمند است. آیا دقت کرده‌اید که در طول تاریخ تقریبا همه فرشتگان خود را به صورت مونث به ما معرفی می‌کنند؟ در طول تاریخ به شکل مونث به نگارش در آمده‌اند، زیبا هستند و همچون ستارگانِ درخشان.

بر روی آن صندلی، روبروی شما، هم‌اکنون، بدون آن‌که چیزی گفته شود، آن وجود در حال شفای بدن شماست. عزیزانم، شما در مکان درست و مناسب نشسته‌اید. با قصد و منظوری آن‌جا هستید. تا تجربه کنید. چیزهای مضحک را؟ شاید!

جناب شکاک! تعریف شما از مضحک چیست؟

و شما خواهید گفت: «خوب، تعریفش همین است آقای کرایون! همین کاری که الان داری می‌کنی.»

و ما می‌گوییم که اگر توانستید ده سال دیگر برگردید تا دوباره صحبت کنیم.

بگذارید چیزی را به شما بگویم که این وجود تا لحظاتی دیگر به شما خواهد گفت:

[یک روز، وقتی که] آن‌ها را ملاقات کنید، آن‌هایی که از ستاره‌ها هستند و یک میلیون سال پیش از شما بوده‌اند، همان روزی که چندین نسل بعد از این با نیک‌خواهی و مهربانی به این سیاره می‌آیند و آن‌ها پایین می‌آیند و با کمال میل دی‌ان‌ای خود را برای آزمایش به شما می‌دهند، آزمایشی که با تکنولوژی خود بلافاصله قادر به انجامش هستید.

آنگاه دهانتان از تعجب باز خواهد ماند، چرا که شبیه دی‌ان‌ای شما خواهد بود و آن‌ها لبخند زده و خواهند گفت: «ما والدین شما هستیم.»

از شما می‌خواهم که این فرشته را ملاقات کنید. او از آن ستاره‌هاست و به تو خواهد گفت: «چقدر به تاریخ علاقه‌مندی عزیزم؟»

معلوم نیست که در این لحظه قادر به صحبت کردن باشید، زیرا شاید هنوز دارید این انرژی را احساس می‌کنید که تمام سلول‌های بدنتان در آن پاک‌سازی می‌شوند، صرفا به این دلیل که در این انرژی نشسته‌اید. این یک نقطه شفابخش است و می‌توانید یک درس از تاریخ دریافت کنید. شما می‌گویید: «می‌توانی هرچه که می‌خواهی بگویی. دارم گوش می‌کنم.»

او می‌گوید: «بگذار تاریخی را برایت بازگو کنم. تاریخی که درباره یک سیاره است، درباره سیاره‌ای که جنگ را پشت سر نهاد. درباره سیاره‌ای که دیکتاتورهایی داشت که اقدام به نسل کشی کردند.» و شما می‌گویید: «بله، می‌دانم. این را در کتاب‌هایم دیده‌ام.»

او ادامه داده و می‌گوید: «و آن سیاره‌ای بود که نهایتا به بیرون پا گذاشت و دیگر سیارات را دید.»

شما می‌گویید: «خوب، پس احتمالا سیاره من نیست.»

او می‌گوید: «آن سیاره شما نیست، سیاره من است. ما به خارج از ]از سیاره خود[ رفته و دنیاهای دیگر را کشف کرده و آن‌ها را فتح کردیم و ما حتی نسل کشی هم داشتیم. ما انرژی تاریک داشتیم، بیشتر از انرژی تاریکی که شما داشتید. ما کارهای خلاف وجدان و بی‌رحمانه‌ای انجام دادیم!»

در این سکوتی که حاکم است، او می‌گوید: «و سپس آن تغییر صورت گرفت و ]تا[ وقتی که آن تغییر آغاز شد هیچ‌کس متوجه نزاع و کشمکش نبود، زیرا وقتی چراغ را روشن می‌کنید همه آن چیزهای تاریک نمایان می‌شوند.»

او می‌گوید: «ما تغییر خود را قبل از این‌که حیات بر روی این سیاره[1] آغاز شود رقم زدیم و یک تکامل آگاهی را آغاز کردیم که حاصلش همین است که امروز پیش روی خود می‌بینید. من بذر بیولوژی شما هستم. من یک مادر ستاره‌ای هستم.»

تا اینجا چه فکر می‌کنید؟ واقعی است؟ غیر واقعی است؟ حقیقت دارد؟ حقیقت ندارد؟ باور کردنی است؟ باور کردنی نیست؟

این‌جاست که انتخاب آزاد به میان می‌آید تا برای همه شما، برای تک‌تک شما نقش خود را ایفا کند.

این جان کلام تمام چیزهایی است که ما آموزش می‌دهیم، با عظمت‌ترین داستان، و آن این‌که خدا برای شما، در درون شما قرار داده شده است، تا اگر بخواهید آن را با اختیار و انتخاب آزاد خود بیابید.

همه شما می‌توانید این‌جا و درست در مقابل او[2] بمانید و این انرژی تابنده و زیبایی که هم‌اکنون در حال پاکسازی تک‌تک سلول‌های بدنتان است را جذب کنید و به او گوش فرا دهید، به او که درباره تاریخی می‌گوید که بسیار به تاریخ شما شباهت دارد و از این می‌گوید که بعد از آن چه اتفاقی افتاد و بعد از آن چه [شد]. تا وقتی که به سیاره صعود کرده‌ای می‌رسید که کرایون گفته می‌تواند مال شما باشد.

این همان داستانی است که همواره قصد عرضه آن به شما را داشته‌ایم و حالا در این سالگردِ شروع حلقه دوازده آن را عرضه کردیم.

و این‌چنین است.


[1] زمین (مترجم)

[2] فرشته

 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

پیش‌مدیتیشن۱۲۴

پیش‌مدیتیشن۱۲۶