مدیتیشن۱۹


 2021.01.20

درود عزیزان، کرایون هستم.

نزدیک‌تر بیایید...

من بسیار آگاهم که چه کسی اینجاست. نه فقط آنانکه در پخش زنده این چنل حضور دارند، بلکه حتی آنانی هم که بازپخش آن را بعدا گوش می‌کنند و همچنین آن کسانی که عضو حلقه دوازده نیستند (و ثبت نام نکرده‌اند.) زیرا آنهایی از شما که قادرید به این مدیتیشنی که چند لحظه دیگر شروع می‌شود،گوش کنید، و حتی آنان که در آینده گوش می‌کنند و هنوز عضو حلقه دوازده نیستند(منظور ثبت نام نکردند مثل جمع ما!!) من از آنان هم آگاهم زیرا آنان بعدا خواهند آمد و این پیام را خواهند شنید.

پس من با همهٔ آنان از گذشته، حال و آینده سخن می‌گویم اما روی سخن من با گروهِ منتخبی از شماست و این گروه منتخب کسانی از شما هستند که تصمیم گرفتند که بیایند و بخشی از یک فرآیند باشند ، فرآیندی که جدید است. فرآیندی که ما در موردش قبلا به شما گفته بودیم که شروع به هل دادن و به جلو حرکت دادنِ «برداشت و درکِ» شما از این واقعیت می‌کند که : «شما چه کسی هستید «، « قادر به انجام چه کارهایی هستید»، «میراث شما واقعا ممکن است چه باشد»، « چه ابزارهایی ممکن است در اختیار داشته باشید که خودتان خبر ندارید.»

ما اکنون مدت طولانی‌ای است که این‌کار (مدیتیشن‌ها) را انجام می‌دهیم و برخی از شما که حالا برای اولین بار است که این برنامه را می‌بینید یا می‌شنوید، شاید توانایی این را نداشته باشید که در مورد چیزهایی که در اینجا گفته می‌شود عمیقا بیاندیشید، اما آنان که از همان ابتدا شرکت کرده‌اند، می‌دانند که اینجا چه خبر است. اما من قصد دارم با گفتن این حرف‌ها با همهٔ شما یکسان رفتار کنم. با گفتن اینکه هر چه در «حلقه دوازده» انجام می‌دهید، برای شما جدید است. و وقتی می‌گویم برای شما جدید است منظورم نسل شما، تمدن شما، واقعیت شما روی این سیاره است.

حرکت به درون یک حالتِ «فرابعدی»، ورود به درون تجلیِ روحتان، جدید است. مثال‌های زیادی وجود دارد که شما انسان‌ها برای لحظاتی به آنجا می‌روید و سریع باز می‌گردید. حتی کسانی با تجربیات «نزدیک به مرگ» به آنجا می‌روند و سریع باز می‌گردند، و کسانی که شاید روی تختِ جراحی، در حین عمل جراحی، به این حالت فرابعدی وارد شده‌اند؛ آنان که معجزاتی را تجربه می‌کنند، درمان و شفای خودبخودی و حتی بیشتر، به این فضای فرابعدی رفته‌اند و به سرعت بازگشته‌اند.

بسیاری از معجزاتی که روی سیاره روی می‌دهند -این معجزات چه شفا (جسمانی و روانی ) باشند چه شرایط و موقعیت‌های معجزه آسا- همگی به این دلیل روی داده‌اند که یک شخص، یک انسان، به روحش نزدیک‌تر شده است و سپس باز می‌گردد. این برای مردم عادی یک معجزه به نظر می‌رسد، پس برخی زانو می‌زنند و خدا را ستایش و پرستش می‌کنند و می‌گویند: « خدایا شکر و سپاس!» بدون اینکه حتی بفهمند آنچه انجام دادند و معجزه پنداشتند در واقع این بوده که برای یک لحظه، شاید هم چند لحظه با «سرچشمهٔ آفرینش» متصل بوده‌اند و سپس باز گشته‌اند. سرچشمهٔ آفرینشگر و آفریدگاری که در واقع همان خودتان هستید. این (معجزه) توسط یک منبع بالاتر یا آفریدگار به شما تحویل داده نشده است، بلکه شما خودتان رفتید و آن را از آن آفریدگاری که درون شما زندگی می‌کند و نامش روحِ شماست، گرفتید. می‌بینید که منظور ما چیست؟

بار دیگر، می‌خواهم این حقیقت را به شما هشدار دهم که این چیزهایی که من در موردشان برای این گروه و آنان که در آینده این را می‌شنوند صحبت می‌کنم و برای این سیاره، موضوعی جدید است. جدید است، بخاطر انرژی جدیدی که در این سیاره وجود دارد...

این یک چرخهٔ جدید است. چرخه‌ای که گذشتگان و باستانیان در موردش صحبت کرده بودند. بسیاری از گذشتگان، و وقتی من می‌گویم گذشتگان و باستانیان، منظور من اکثر آنانی است که ستارگان را تماشا می‌کردند (از طریق علم ستاره شناسی پیشگویی می‌کردند) و آنها در مورد این چرخه و «تغییر جهت رأس الاعتدالین «(precession of equinox) که شما آن را «تجربهٔ 20دوازده» می‌نامید، می‌دانستند.

شما از خط نشانه عبور کردید، که این عبور باعث شد «اجازه» ایجاد شود، «برداشت و فهم» ایجاد شود، چراغ‌ها روشن شوند و آن چیزهای زشتی که همیشه وجود داشتند و در تاریکی‌ها پنهان بودند با روشن شدن چراغ‌ها و حضور نور به هر گوشه‌ای بلغزند و شما آنان را ببینید و برای آنان راه حلی بیابید. و بخشی از همهٔ اینها، یک آگاهی جدید است، و بخشی از آگاهی جدید «حرکت شما به درون روحتان است.»

من از تو می‌خواهم بار دیگر برای این تجربه با من بیایی، ما به شما یک استعاره از آن شکاف و دره دادیم، آن شکاف فقط فضایی بین دنیاهاست. و آن دنیاها، دنیای «آنچه می‌شناسید و می‌دانید و واقعیت چهاربعدی شما» و دنیایِ «آنچه هنوز نمی‌دانید و نمی‌شناسید، دنیایی که فقط باید مزه کنید، دنیایِ فرابعدیتِ شما»، هستند.

در طی این مدیتیشن‌ها، فکر و ایده اصلی اینست که من شما را خیلی خلاصه در انتهای مدیتیشن به معرفیِ این مکان فرابعدی می‌برم؛ خیلی خلاصه. فعلا اینگونه خلاصه است اما در آینده زمان بیشتری را صرف آن خواهیم کرد اما فعلا این مدیتیشن‌ها فقط یک معرفی هستند.

ممکن است (بعدا) کمی سخت‌تر شوند، و منظورم اینست که در آینده در مورد موضوعاتی کار می‌کنیم که فهم آنها ممکن است کمی مشکل‌تر باشد، اما این کاری است که این برنامه انجام می‌دهد و تک تک دفعات شما در این برنامه چیزی می‌آموزید و تجربه می‌کنید، و بارها و بارها این شانس را دارید که روی آن صندلی بنشینید و بفهمید که در مکانی هستید که شاید قبلا آنجا نبوده‌اید، می‌توان گفت به سوی یک «جشن فارغ التحصیلی» هدایت می‌شوید.

آن شکاف و دره بینِ شناخته و ناشناخته‌ها ، همان جاییست که ما همیشه برای همه شروع می‌کنیم. عزیزانم، تا زمانی که این برنامه وجود دارد، در واقع شما فقط سطح آن را خراشیده و هنوز به عمق آن نفوذ نکرده‌اید، زیرا آموختنِ آنچه درون روح شماست یک عمر طول می‌کشد، شاید هم دو زندگی یا سه زندگی طول بکشد، زیرا در مرکز آن و در شناختِ کاملِ روحتان ، «استادی» و «مَستری» وجود دارد و این کمی طول می‌کشد. اما بلافاصله شما می‌توانید ببینید که بخشی از آن مَستری، ابزاری برای شفای خودتان است، شفای اضطراب، ترس، بیماری، همهٔ آن چیزهایی که ما در موردشان حرف می‌زنیم و البته سالهاست که درموردشان صحبت کرده‌ایم.

شما قرار است که با من از پل عبور کنید، این نقطه‌ای است که ما برخی از شما را از دست می‌دهیم، شاید توجه و تمرکز شما بطور غیر عمدی اینجا نباشد و شاید ضمیر ناخودآگاه شما نمی‌خواهد که به این مکان بروید، به دلایل بسیار زیاد معتبر و درست و حقیقی، سخت است که «عبور از پل و رفتن به مکانی که تا بحال آنجا نبوده‌اید» را بطور کامل درک کنید. شما هرگز این برداشت و فهم از آنکه «حقیقتا ممکن است چه کسی باشید» را نداشته‌اید.

این روح که بر شما می‌نشیند، و ما بارها آن را نامرئی و قابل اکتشاف توصیف کرده‌ایم، این بار شروع به صدا زدن شما کرده است : «نزدیک‌تر بیایید...» شما فکر می‌کنید این خداست که با شما حرف می‌زند، آفریدگار است که در گوش شما نجوا می‌کند که «نزدیک‌تر بیایید»، اما اگر شما درون خود آفریدگار را حمل کنید، حالا چه کسی برای چه کسی زمزمه می‌کند؟ و پاسخ اینست: هردو!

آفریدگاری که «همه آنچه هست» است، و شما در اطراف خود حمل می‌کنید... همهٔ آن ارواحِ ابدی، برای شما زمزمه می‌کنند که « اکنون زمانِ کشف باقی داستان است.»

با من بیایید تا از آن پل عبور کنیم عزیزان و همین که دوباره روی پل می‌آیید آن مه را خواهید دید که به نظر می‌رسد مانند مهی غلیظ و چرخان همه چیز را از دید پنهان کرده است .

این زمانی است که ما می‌خواهیم که اگر تو انتخاب کنی، بیدار بمانی یا اگر انتخاب کردی دوباره بعدا مدیتیشن و عبور از مه را امتحان کنی. شاید بسیار ریلکس و آرام، خیلی راحت و ایمن و در حالتی از مدیتیشن قرار گرفته‌ای، و اکنون به حالتی خواهی رفت که خوابت می‌گیرد اما به این حالت نرو. از تو می‌خواهم که کاملا هوشیار باشی که چه روی می‌دهد. هر چه که می‌بینی فرابعدی است اما تو فقط در چهار بُعد از صدها بُعد زندگی می‌کنی، اکنون زمان آنست که بقیهٔ خودت را کشف کنی...

از تو می‌خواهم که دست مرا بگیری، و اجازه را صادر کنی. از تو می‌خواهم که در آوردنِ کفشهایت را به عنوانِ یک سمبل، یک نشانه ، یک استعاره از احترام در نظر بگیری. احترام برای «تو». در برخی از کشورها وقتی وارد معبدی می‌شوید کفشهایتان را به نشانهٔ احترام در می‌آورید. این دفعه احترام برای « آن‌چیزی است که قرار است دربارهٔ کشف تو باشد» . چیزی که بزرگ است، مقدس است، زیباست ، قابل فهم نیست و همهٔ آن متعلق به توست. لطفا در ابتدا با من از میان مه حرکت کن. لطفا حرکت کن. با من بیا. نزدیک‌تر بیا.

مه شروع به شفاف شدن می‌کند و غبار کاملا شفاف می‌شود و فورا از تو می‌خواهم که آنچه را که آرزو می‌کنی را درک کنی. از تو می‌خواهم که درک کنی که آنچه برای تو راحت‌ترین و امن‌ترین و بزرگترین است چیست؟ و برخی می‌گویند :» خب اقیانوس است.» برخی می‌گویند: «کوهستان است.» پس من می‌دانم چه کسی تماشا می‌کند؛ برخی هم می‌گویند: «من قدم به درون فضایی می‌گذارم که زیباست، نه خیلی گرم است نه خیلی سرد، من نور ستاره‌ها را می‌بینم و من در مرکز همه چیز هستم زیرا من بخشی از سرچشمهٔ آفرینشم.»

شاید وقتی روی آن قدم می‌گذاری که به آن مکان فرابعدی بروی، روح تو خیلی ساده تصویری از بودن تو در «جهانِ هستی» را برایت ترسیم کند، اما این بار ما از مفاهیمِ چهاربعدی استفاده می‌کنیم تا شما بیشتر احساسِ «آشنایی و ورود» داشته باشید.

با من بیا و از میان آن «در»، آن «ورودی» بگذر که خیلی ساده به معنای آنست که «تو به یک برداشت و مفهوم دیگر سفر می‌کنی» ، اما در چهاربعدی این عبور کردن، نیاز به یک «در» دارد. پس با من از آن در عبور کن. آن در که نامی روی آنست که تو نمی‌توانی آن را بخوانی. قابل خواندن نیست. هنوز نه. اما اسم توست. و تو یکبار دیگر دوباره وارد آن تئاتر می‌شوی، تئاتر دایره‌ای شکل، تئاتر گود، با صندلی‌هایی پیرامون آن... و روی استیج صندلی‌ای هست که قرار است تو روی آن بنشینی.

استعاره‌هایی در مورد صندلی هست. اصلا چرا صندلی؟ اینجا استعاره‌هایی از چیزهایی داریم که معنای دیگری دارند. برای شما پایین رفتن از پله‌ها و دوباره بالا رفتن از پله‌های استیج تا رسیدن به صندلی، یعنی پایین رفتن قبل از آنکه بالا بروی، این هم یک استعاره است. صندلی در مکانی بالاتر از اطراف خود قرار ندارد. اول از پله‌ها پایین می‌روی، بعد بالا می‌روی تا به استیج برسی، پس نیاز نیست که تا جایگاه خاصی بالا بروی، تو در همان سطحی که هستی، می‌مانی و سپس به درون آن پایین می‌روی و سپس بالا می‌روی. این یک استعاره است. در همهٔ این داستان‌ها، همهٔ این مدیتیشن‌ها، همه چیز معنایِ دیگری دارد.

روی صندلی بنشین.

گاهی ما بعضی چیزها را تکرار می‌کنیم تا تو بشنوی و احساس کنی. تماشاچیان و حضار در صف‌های منظم وارد می‌شوند و این دفعه تعدادشان زیاد نیست. پس تو فکر می‌کنی «مدیتیشن کمی متفاوت شده است.»

 ما چند هفته صبر کردیم! برای همین صبر کردیم. تعطیلات تمام شده‌اند و سال جدید شروع شده است. اما بیا مرور کنیم که تعطیلاتت چطور گذشت. من می‌دانم که با چه کسانی حرف می‌زنم، با آن کسانی که به این سفر علاقمندند، آنان که به آنچه اکنون در جریان است علاقمندند، به بررسیِ باطنِ روحِ خود علاقمندند... .

کسانی که به این چیزها علاقمندند اغلب «گوسفندهای سیاه» خانواده‌اند! وقتی تصمیم گرفتی که به درون انرژی روح خود بنگری، از بقیهٔ اطرافیانت کنار کشیدی، مخصوصا خانواده‌ات و من از تو می‌خواهم که ببینی که این بار چه کسانی صندلی‌ها را اشغال می‌کنند چون اینبار تعدادشان زیاد نیست... خانواده‌ات از راه می‌رسند و وارد می‌شوند، کسانی که به روشِ خودت دوسشان داری و کسانی که تو را به روشِ خودشان طرد کرده‌اند، با اینکه می‌گویند تو را دوست دارند، همان‌هایی که در گوش خانواده و دیگران زمزمه می‌کنند که تو جلوی در هستی و رسیدی پس مراقب حرفهایشان باشند که تو حرفهایشان را نشنوی! (اشاره به اینکه پشت سرت غیبت می‌کردند و تو از راه رسیدی و آنان گفتند او اینجاست مراقب حرفهایتان باشید.) و حتی بدتر، آنان که مشتاقانه منتظرند که وقتی پشت میز در کنارشان می‌نشینی مسخره‌ات کنند و سر به سرت بگذارند و از تو بپرسند: «امروز چند تا پری دیدی؟!» این خانوادهٔ اکثر شماست، البته نه همهٔ شما...

اما اهمیتی ندارد که تو یک خانوادهٔ دوست داشتنی و حامی داشته باشی یا خانواده‌ای داشته باشی که تو را به درد نخور می‌داند، هنگامی که تو خیلی کم حرف می‌زنی و این باعث می‌شود آنها شخصیت تو را ابهام‌آمیز ببینند و غیبت تو را کنند و دربارهٔ تو بحث کنند و (از تو) بترسند به جای اینکه تو را یک شَمَن یا فرزانه و خردمند ببینند.

آنچه اکنون قرار است روی دهد، یک مکالمهٔ دو طرفه خواهد بود، و ما قصد داریم آن را برای تو شروع کنیم و تو خودت با زمانبندی خودت تمامش کنی. آنان به عنوان انسان‌هایی که همیشه می‌شناختی در مقابل تو نمی‌نشینند، آنان به عنوان آن انرژیِ روح که تو می‌دانی آن را دارند، در مقابلت می‌نشینند، روحی که برخی از آنان تا آخرین نفس(لحظه مرگ) داشتنش را انکار می‌کنند. و قرار است با تو گفتگویی از جنس روح با روح داشته باشند.

آیا من به آنها که درگذشته‌اند و از این دنیا رخت بربسته‌اند(در دنیای چهاربعدی مرده‌اند) اشاره کردم؟ آنان نیز اینجا هستند زیرا در این مکان، روح، ابدی است. تو به خانواده‌ات می‌نگری، خانوادهٔ فعلیت، خیلی عقب نرو، لازم نیست تا پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایت عقب بروی. این‌ها اکنون روبروی تو نشسته‌اند؛ شاید تعداد حضار امروز در مقایسه با آنان که قبلا در آن استادیومِ مدیتیشن‌های قبل روبرویت می‌نشستند زیاد نباشد.

شما قرار است یکی یکی به یکدیگر بگویید که چقدر همدیگر را دوست دارید، و قرار است کلماتی از بخشش و گذشت بر زبان بیاورید. و آنان قصد دارند به تو بگویند که آنها به عنوان «وجودهای انسانی» که «عظمت همه چیز» از دیدشان پنهان بوده، به آن شیوه عمل کرده‌اند و تو را آزرده‌اند.

آنان واقعا، بهتر می‌دانند. روح با روح، تو و خانواده‌ات با هم کاری می‌کنید که شاید هرگز فکر نمی‌کردی چنین کاری انجام دهید. شما همدیگر را بغل می‌کنید و دربارهٔ چیزهای زیبا و دربارهٔ دوران کودکی حرف می‌زنید و شاید نمی‌دانستی که آنها را در خانهٔ پدر بزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایت دیده بودی و نمی‌شناختی؛

کسانی که زمان‌های تعطیلات و کریسمس نام تو را بد صدا می‌کردند، حالا با اشک به تو می‌گویند که «این خودِ واقعی آنان نبوده است.» آنان روحی به مانندِ روح تو دارند، و این عالی‌ترین دورهمیِ خانوادگی خواهد بود، روز «تجدید دیدار» ، فراتر از هر زمان کریسمسِ دیگر یا هر تعطیلاتی که تو در کشورت داری و تا به اکنون تجربه کرده‌ای... این زمانی برای یک تجدیدِ دیدارِ مقدس است که هرگز مانند آن را تجربه نکرده‌ای.

من چند هفته صبر کرده‌ام تا تو از تعطیلات بگذری، و بتوانی بخاطر بیاوری که با چه کسانی می‌خواهی به این طریق حرف بزنی و شاید چیزهایی از آنها بشنوی که همیشه می‌خواستی بشنوی...

این قلب آنان است، این روح آنان است، این همان کسی است که واقعا هستند، و تو با خواندن آوازی از سرِ لذت و سرخوشی از اینکه چنین چیزی ممکن است ، از این مکان می‌روی...

آیا این واقعی است یا غیر واقعی؟ و پاسخ اینست که این بسیار واقعی‌تر از آن چهار بعدی است که تو اکنون در آن زندگی می‌کنی...

بمان...

و از این زمان لذت ببر،گویی که هرگز پیش از این چنین لذتی را با آنان تجربه نکرده‌ای...

و این‌چنین است.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

پیش‌مدیتیشن۱۲۴

پیش‌مدیتیشن۱۲۶