مدیتیشین۲۸

 2021.03.24

درود عزیزانم. کرایون هستم.

کمی نزدیک‌تر بیایید. کمی نزدیک‌تر بیایید.

بار دیگر این را می‌گویم تا شما بتوانید چیزهایی را ببینید که هرگز قبلاً ندیده‌اید. ممکن است بگویید: «این چه چیزی است که ممکن است من ببینم که تا تا به اکنون آن را ندیده‌ام؟!»

افرادی هستند که از لحاظ دانش متافیزیکی و باطنی، غول‌های متافیزیکی محسوب می‌شوند و ممکن است اکنون یا در آینده این برنامه را بشنوند و یا ببینند و بگویند: «خب، من هرکاری کرده‌ام، هر چیزی دیده‌ام، من همه چیز را دیده‌ام، من همه چیز را تا درجه‌ای که بتوانم می‌دانم، و هرگز ذهنم را به روی هیچ چیزی مسدود نکرده‌ام، واقعاً چه چیز دیگری برای دیدن هست؟»

و من به شما این را خواهم گفت که درک و برداشت شما از انرژی‌های اطرافتان که به آن‌ها باور دارید و آن‌ها را می‌شناسید، این است که این انرژی‌ها ساکن و راکد هستند و مثل این است که کتابی روبروی شماست که تعداد مشخصی صفحه دارد و بسیاری از شما به صفحاتِ پایانیِ کتاب رسیده‌اید و می‌گویید: «من اکنون فارغ التحصیل شده‌ام و روی این پازل و معما به عنوان یک فردِ فارغ التحصیل شده کار می‌کنم.»

من به شما می‌گویم که این انرژیِ جدیدِ روی این سیاره، این انرژی‌ای که بخشی از پنجرهٔ ۳۶ ساله است، برای شما کتابخانهٔ جدیدی به ارمغان آورده است؛ شما فکر می‌کردید که کار شما تمام شده است، نه! تمام نشده است! این حقیقت، که شما فارغ التحصیل شده‌اید و آن کتاب را خوانده‌اید، به شما این توانایی را می‌دهد که در مکانی بنشینید که در آن پنجره‌ای بسوی شما باز می‌شود و کتابخانه‌ای جدید در مقابل شما قرار می‌گیرد. این یک استعاره است که به شما می‌گوید: اکنون چیزهایی برای شما وجود دارد که عظیم‌تر هستند و هر آنچه قبلاً آموخته‌اید را تقویت خواهند کرد.

من از شما می‌خواهم برای لحظه‌ای به این فکر کنید: آیا آنچه مانع از دریافتِ اطلاعات جدید برای شما می‌شود می‌تواند همان باور و حقیقتی باشد که به آن چسبیده‌اید؟ چه یک باورِ شخصی باشد، و چه آنچه آن را به دیگران می‌آموزید؛ اگر تو یک درمانگر هستی و این را تماشا می‌کنی، این پیام برای توست، یا حتی اگر تو کسی هستی که تماماً و کاملاً فقط روی دنیای معنوی خودت متمرکز هستی و می‌گویی: «من از اینجایی که هستم بسیار خوشحال و راضی هستم، متشکرم! این مدیتیشن بسیار عالی است!»

من به تو می‌گویم که دری در حال باز شدن است و چیزها و اطلاعات بسیار بیشتری برای شما وجود دارد.

من به شما گفتم که فیزیکدان‌ها این را می‌دانند، معدود فیزیکدانانی هستند که کمی پیش از این مطالعاتی داشته‌اند و تصدیق کرده‌اند که فقط به بخش بسیار کوچکی از این موضوع پرداخته‌اند، زیرا سؤالاتِ بی‌پاسخِ بسیار زیادی وجود دارد و بنابراین آنان در جستجوی این کتابخانه هستند. اما اکثریت شما انسان‌ها وقتی در مورد چیزی مطالعه می‌کنید حتی اگر موضوعی شخصی باشد، حتی اگر در مورد معنویت شما باشد، به جایی می‌رسید که می‌گویید: «من به درجه‌ای از دانستگی رسیده‌ام که به همین مقدار قانع باشم، و با آن شادم و از مدیتیشن‌هایم، از شفایم، از دعاهایم راضی هستم و می‌دانم برای من مؤثر است و در همین حد می‌مانم!»

من به شما می‌گویم آن «در» در شرفِ باز شدن است، و اکنون آنچه در مقابل شماست بزرگ‌تر و عظیم‌تر می‌شود، زیرا این فقط یک کتابخانهٔ جدید نیست؛ این کتابخانه ممکن است یک کتاب داشته باشد، و یا حتی ممکن است یک میلیون کتاب در آن باشد! ممکن است یک لغت داشته باشد، و یا ممکن است ده‌ها میلیون لغت در یک صفحه داشته باشد.

به فرابعدیتی که درکش نمی‌کنید، خوش آمدید.

ما قبلاً هم گفته‌ایم که چیزهایی وجود دارد عزیزانم که مغزِ منطقیِ شما نمی‌تواند از آن‌ها سردربیاورد! ما قبلاً این را گفته‌ایم که تنها استعاره‌ای که ما می‌توانیم برای شما بیان کنیم تا شما آن را بفهمید و درک کنید همین سؤال است که از شما بارها پرسیده‌ایم که: «هنگامی که این مدیتیشن تمام شد و فردا صبح یا هر زمان دیگری که می‌خواهید از خانه خارج شده و سوار اتومبیل‌تان یا هر وسیله نقلیه‌ای که دارید شوید، اولین کاری که می‌کنید چیست! ؟»

خب هنگامی که من به الگوی منطقی‌ای که شما به هنگام مدیتیشن در مورد مسائل معنوی دارید نگاه می‌کنم می‌دانم که بر اساس همان الگو دقیقاً چه کاری انجام خواهید داد؟ شما سوار اتومبیل می‌شوید و از روی صندلیِ کنار دست خود دفترچهٔ راهنما و دستورالعمل ماشین را برمی‌دارید و قبل از اینکه حتی استارت ماشین را بزنید (ماشین را روشن کنید)، شروع به مطالعه نحوهٔ عملکرد گیربکس اتوماتیکِ اتومبیل می‌کنید! اصلاً چرا باید ماشینی را روشن کنید و برانید مگر اینکه نحوهٔ عملکرد آن را بدانید؟ [کرایون می‌خندد]

و شما می‌گویید: «خب یک دقیقه صبر کن! ما که این‌کار را نمی‌کنیم کرایون!» دقیقاً درست است! اکثر شما درک می‌کنید که مجبور نیستید جزئیات و ریزه کاری‌های موتور یا گیربکس اتوماتیک را بدانید! شما به سادگی سوار اتومبیل می‌شوید و به همهٔ آن تکنولوژی‌ای که در درون موتور ماشین کار می‌کند و خودش را اثبات کرده، اعتماد می‌کنید؛ این همان چیزی است که ما در موردش صحبت می‌کنیم.

آنچه شما در سه بعدی انجام می‌دهید یک مثال عالی از حلقه دوازده است و همان چیزی است که ما از شما می‌خواهیم انجام دهید: شما بدرون چیزی حرکت می‌کنید که آنجاست و بطور مؤثری عمل می‌کند، شما را از نقطهٔ A به نقطه B خواهد برد، یک کتابخانهٔ فرابعدی که همهٔ اطلاعات آن روی یک صفحه نوشته شده و تا ابد ادامه دارد؛ این یک مفهوم فرابعدی است، زیرا قابل فهمیدن نیست.

آیا این توضیحات شما را راضی می‌کند؟ آیا می‌توانید همه این‌ها را یک ماشین زیبا که شما را از یک مکان به مکان دیگری می‌برد در نظر بگیرید، و یا وسیله‌ای که با آن به جایی پرواز می‌کنید؟ شما لازم نیست که جزئیاتِ نحوهٔ عملکردِ آن را بفهمید، شما فقط می‌توانید سوارش شده و بروید.

این بخشی از همهٔ آموزش‌های ماست. این جلسهٔ خاصِ چهارشنبه‌های شفابخش، این حلقه دوازده، این مدیتیشن، برای اعضا است و ما به شما گفتیم:ای اعضای حلقه دوازده! شما یک خانواده هستید و این خانواده بخشی از یک مطالعه است و اگر شما هنوز این را نفهمیده‌اید باید بدانید که این برنامه، هم تمرینی عملی است و هم تمرینی مطالعاتی.

هر بار که ما از طریق پل به آن سوی دیگر می‌رویم، از میان مه عبور می‌کنیم؛ از شناخته‌ها به سوی ناشناخته‌ها می‌رویم، و هر بار این یک مطالعه است. اگرچه گاهی کارهای متفاوتِ اندکی هم انجام می‌دهیم، اما از شما دعوت می‌کنیم که [روی آن صندلی بر روی استیج] بنشینید و [حضور داشته] باشید و بعد از اینکه ما یک تصویرسازی یا پیشنهاداتی برای تجسم به شما دادیم، بیشترِ زمان مدیتیشن با خودِ شماست. این یک مطالعه است. در هر مطالعه‌ای ما از شما می‌خواهیم که آن را تکرار کنید؛ دقیق‌تر بگویم که هر بار که شما چیزی را می‌آموزید مغزِ شما، شخصیتِ شما، به چیزهایی پاسخ می‌دهد که بطور مؤثر کار کند و بنابراین وقتی آن‌ها را انجام می‌دهید و تکرار می‌کنید، هر بار این آموخته‌ها کمی بهتر عمل می‌کند و کمی بهتر و کمی بهتر و کمی بهتر تا اینکه ناگهان یک «آها» روی می‌دهد؛ چون این چیزهایی را که جذب می‌کنید، در زندگی شما بطور مؤثری عمل می‌کنند.

حلقه دوازده مانند همین است، به شما ادراکِ دیگری از شکوهمندی‌ای که ما درباره‌اش به شما می‌گوییم می‌دهد و به محض اینکه این شکوهمندی را کشف کنید، هر بار تمریناتی هست که به آن تئاتر بروید و کارهایی که باید در آن تئاتر انجام دهید. تک تک این تمرینات به شما کمک می‌کند و آنچه به شما می‌دهد، «استادی» و یا ویژگی‌های استادی است که شما فکر نمی‌کردید که آن‌ها را دارید یا حتی می‌توانید داشته باشید، و سپس این چیزها، شفایی که شما بخاطرش اینجا هستید را برایتان خلق می‌کند.

من به همکارم گفتم که هر جلسه از برنامه حلقه دوازده را به مانند اهمیتِ یک شفاگر (درمانگر) بداند، شفاگری که روش‌های درمانی‌ای را یافته است که برای خودش و دیگر مردم مؤثر است، این بخشِ چهاربعدی آن است، شما به آن شفاگران که روش‌ها و اطلاعات خود را ارائه می‌کنند نگاه می‌کنید و در ترکیب این‌ها، چیزی خواهد بود که به عنوان یک کاتالیزور روندِ شفای شما، پیشرفت شما و دانسته‌های شما را تسریع می‌کند.

هنگامی‌که شما آن اطلاعاتِ شفاگری مهمانانِ برنامه را با تمریناتِ مدیتیشن حلقه دوازده ترکیب می‌کنید، شفای شما تسریع می‌شود. شما به مکانی می‌روید که در واقع درون ذهن خود کاری انجام می‌دهید، با این تفاوت که شاید همهٔ این‌ها فقط درون ذهن شما نباشند (تخیلی نیستند) و نکته همین‌جاست!

برخی از شما قبلا[1] از پل عبور کرده‌اید و به این مکانِ فرابعدی رفته‌اید و این تمرین‌ها را انجام داده‌اید ، از پل عبور کرده‌اید، روی آن صندلی تئاتر نشسته‌اید و شروع به درک این کرده‌اید و دریافته‌اید که این تمرینات در حال تغییر دادن شما هستند، زیرا ناگهان پل کوتاه‌تر و کوتاه‌تر شده و ناگهان شناخته‌ها و ناشناخته‌ها کمی شروع به ادغام شدنِ با هم می‌کنند.

اوه! شما همیشه یک پل خواهید داشت تا از آن عبور کنید، هنگامی‌که روی آنچه واقعیت شما نیست کار می‌کنید همیشه یک پل خواهید داشت و من این را قبلاً گفته‌ام، به عبارت دیگر واقعیتِ چهاربعدی شما، همانجایی که شما در آن بازی می‌کنید، می‌خورید و همهٔ این کارهای چهاربعدی را انجام می‌دهید، شروع به ترکیب شدن و آمیختن با واقعیتی فرابعدی می‌کند اما شما بایستی از آن پل عبور کنید، شما همیشه از آن پل عبور می‌کنید حتی شده یک ثانیه طول بکشد باز هم بایستی آن را تصدیق کنید زیرا حرکت به درون روح‌تان به چنین شیفت و جابجایی‌ای نیاز دارد.

برخی می‌گویند: «قبل از اینکه به آن مکانِ آن سویِ پل برسم چقدر باید مدیتیشن کنم؟! » یا «چقدر طول می‌کشد؟ » و پاسخ این است: «بله!» [کرایون می‌خندد] به عبارت دیگر هیچ زمان مشخصی برای این وجود ندارد، چشم بر هم زدنی، و در چشم برهم زدنی شما به آنجا می‌روید و باز می‌گردید، ممکن ست برای دستورالعمل دادن به بدن آنجا بروید، ممکن است برای آرامش و صلح به آنجا بروید، ممکن است برای شفقت به آنجا بروید؛ این مدیتیشن قرار است این‌گونه باشد، بنابراین این قرار است ۷ روز هفته و ۲۴ ساعته باشد، حرکت رفت و برگشت. رفت و برگشت بین واقعیتِ شما و یک واقعیت بزرگ‌تر در یک قدمیِ شما که به آن «استادی» گفته می‌شود.

لطفاً با من بیا. دوباره آن پل را مثل همیشه ببین. بیا سریع از پل عبور کنیم و به مه برسیم. دست من را بگیر. اکنون بیا با هم از مه عبور کنیم.

اوه! اینجا چیزهای خیلی زیادی برای تو وجود دارد؛ آنچه اینجا هست عمرِ طولانی است اگر تو بخواهی، از بین رفتنِ بیماری‌هاست اگر تو بخواهی، از بین رفتن ترس‌هاست اگر تو بخواهی، از بین رفتن دلواپسی و اضطراب است اگر تو بخواهی؛ هر وضعیتی که تو بخاطرش آمده‌ای، هر چه که در زندگیت می‌گذرد، راه حل‌های آن‌ها همه اینجاست یا حداقل آن صلح و آرامشِ در برابرِ مشکلاتت اینجاست، زیرا اکنون تو در مکانی عظیم هستی که در واقع شکوهِ روح توست. این هنوز خودِ تو هستی، اینجا امن‌ترین مکانی است که تو می‌توانی در آن باشی، اینجا مکانی است بالای ابرها، اینجا مکانی است که تو شروع به دیدنِ طرحِ عظیم‌ترِ خودت می‌کنی، و تو در درون آن آرامش می‌گیری.

اگر می‌توانستی، می‌توانستی تمام زندگی‌های گذشته‌ات را اینجا استخراج کنی، می‌دیدی که همهٔ آنچه تو هستی و به عنوان یک روحِ کهن از آن بوجود آمده‌ای در این مکان است. همین‌طور که به اطرأفت نگاه می‌کنی می‌توانی هر آنچه خودت خواهان دیدن آن هستی را ببینی.

اما من اکنون از تو می‌خواهم دوباره بیایی. از یک درگاه ، یک پرتال بگذری، البته اگر می‌خواهی. این درگاه، نام تو را بر روی خود دارد؛ از تو می‌خواهم از میان آن برایِ مطالعه‌ای که قرار است انجام دهیم عبور کنی، همیشه یک مطالعهٔ کوتاه که تو می‌توانی هر زمان که خواستی آن را انجام دهی، زیرا ما اینجا کاری را انجام می‌دهیم که هر بار تغییرات خیلی اندکی دارد یا هر بار چیزی را تکرار می‌کنیم که برای بسیاری عمیق و ژرف است؛ این‌ها متفاوت هستند و نتایج متفاوتی برای شما در پی دارند. اما این بار[2] چیزی است که بسیاری از شما از همان ابتدا آن را می‌خواستید.

از میان آن در عبور کن و به درون تئاتر بیا. تئاتر، گاهی بزرگ است و گاهی یک تئاتر خصوصی و کوچک است. کسانی در جایگاه تماشاچیان نشسته و منتظر تو هستند. زمزمه‌ای در سالن تئاتر شنیده می‌شود که با رسیدن تو به سالنِ تئاتر ساکت می‌شود. معمولاً در یک تئاتر، انتظارِ سرگرمی و تفریح هست اما این بار اینطور نیست، این‌بار انتظارِ کار است. کارهایی هست که باید انجام شود، می‌توان گفت همهٔ آن تماشاچیان و حضار یک تخصص دارند و همگی آماده‌اند تا بخاطر آنچه قرار است روی دهد، تو را ملاقات کنند. و این قرار است اتفاقی ژرف باشد.

از تو می‌خواهم به استیج نگاه کنی. امروز متفاوت است. آن صندلی همیشگی کجاست؟ و پاسخ این است که امروز یک صندلی آنجا نیست، امروز سرانجام دوازده صندلی آنجاست.

اگر از زمانی که من از همکارم خواستم این جلسات را برگزار کند از جلسه اول تا به اکنون جلسات چهارشنبه‌های شفابخش را شمرده باشی، این یکی جلسهٔ ۲۸ام است. جمع ۲ و ۸ می‌شود یک، و یک یعنی آغازی جدید.

بگذارید این قسمتِ خاص، این تجربهٔ خاصِ تئاتر، یکی از ژرفترین‌ها باشد. زمانش رسیده است. دوازده صندلی.

در هرکدام از این صندلی‌ها که می‌خواهی بنشین. در یک حلقه و دایره هرگز سلسله مراتبی نیست، پس صندلی‌ها فرقی با هم ندارند. از تو می‌خواهم روی هرکدام از آن‌ها که می‌خواهی بنشینی. می‌خواهم که اگر نمی‌توانی تجسم کنی، این را در ذهنت ببینی و وانمود کنی که انگار فیلمی می‌بینی و خودت را تماشا می‌کنی که می‌نشینی.

و از خارج از جایگاه تماشاچیان، از یک مکان ویژه که درخشش خاصی دارد یازده انسان، از هر دو جنسیت، زن و مرد، برمی‌خیزند و به روی استیج می‌آیند. من از تو می‌خواهم که متوجه نکته‌ای شوی: آن‌ها از قبل روی استیج منتظر تو ننشسته بودند تا تو بیایی و روی صندلیت بنشینی، بلکه آنان به تو احترام می‌گذارند و تو اول می‌نشینی و سپس آنان به تو ملحق می‌شوند. این یک استعاره است، همیشه در این مدیتیشن استعاره‌هایی هست. این استعاره‌ای از عظمت و بزرگی جایگاهِ توست.

عزیزانم. در این فضا، در این روح که متعلق به توست همه چیز به تو تعلق دارد، و البته که تو همان کسی هستی که باید گرامی داشته شود (مورد احترام باشد).

و آن یازده نفر. تو اگر انتخاب کنی، چهرهٔ آنان را تشخیص خواهی داد، و این چهره‌ها برای هرکدام از شما، نسبت به دیگری متفاوت است، بزرگ‌ترین استادانی که تا به حال روی این سیاره زیسته‌اند در شُرُفِ ملحق شدن به تو هستند. خب! این چطور است؟! چه فکری می‌کنی؟ آیا با این موافق هستی؟!

آنان از شکوهِ روح آگاهند، آنان کاملاً آگاهند که همهٔ شما تکه‌هایی از سرچشمهٔ آفرینشگر هستید، و هیچ سلسله مراتبِ اهمیت و شأن و جایگاه، وجود ندارد؛ آنان کاملاً آگاهند که روحِ شما به بزرگی و عظمتِ روح آنان است، اما آنان تجربه‌ای متفاوت روی این سیاره داشته‌اند و این همان چیزی است که شما می‌خواهید در موردش بدانید.

اینان اساتید عروج یافته هستند، یازده نفر از آنان اینجا هستند. اگر می‌خواهید نامی روی آنان بگذارید، این کار را انجام دهید؛ این اساتید برای هر فرهنگی متفاوت هستند، اما همگیِ آنان در یک چیز مشترک هستند و آن اینکه: هرکدام از آن‌ها یک استادِ صلح است.

شما می‌دانید که این به کجا ختم می‌شود، اینطور نیست؟! این، زمانی برای شفایی است که بخاطرش آمده‌اید زیرا آنان قصد دارند که بنشینند و اکنون در حالِ نگاه کردن به تو هستند. از همهٔ شما، از همهٔ شما دوازده نفر در این حلقه دعوت می‌کنم که چشمانتان را ببندید و هنگامی‌که این کار را می‌کنید تماشاچیان شروع به زمزمه کردن و همهمه می‌کنند. یک موسیقی و تُنِ زیبا توسط افرادی که در جایگاه تماشاچیان نشسته‌اند ایجاد شده است، و این تماشاچیان نمایانگر تمام شفاگران فوق‌العاده ماهری هستند که حتی شاید در محضر این اساتیدی که اکنون در حلقه با تو نشسته‌اند آموزش دیده باشند.

و سپس اساتید یکی یکی دست‌های یکدیگر و دست تو را می‌گیرند و بنابراین حلقه کامل می‌شود و تو اگر انتخاب کنی می‌توانی الکتریسته و میزانِ عشق، صلح، شفقت، درک و بخشش را احساس کنی که از طریق تو مانند امواجی بالا و پایین رفته و دورِ این حلقهٔ زیبا را گشته و هر آن چیزی که در زندگیت تا بحال تو را آزار می‌داده محو می‌شود و روی کف زمین می‌ریزد! بیماریِ درون جسمت می‌ترسد و شروع به سقوط می‌کند! آیا می‌توانی این را ببینی؟ هنگامی‌که بر روی صندلی می‌نشینی و به محض اینکه اساتید تو را لمس می‌کنند، تمام ترس‌هایی که داشتی فرار می‌کنند.

این همهمه و زمزمهٔ زیبا کماکان ادامه دارد، و این زیباترین زمزمه‌ایست که تو تا به حال از جمعیت حاضر در یک سالن نمایش شنیده‌ای. به آن گوش بده. به آن گوش بده. به آن گوش بده.

اوه! بسیار زیباست! زیباست که همهٔ این‌ها برای تو و شکوهِ توست، زیرا تو زمان صرف کرده‌ای و باور کرده‌ای تا به این مکان بیایی و روی آن صندلی بنشینی و شفا بیابی.

بگذارید که این آغازِ بسیاری از چیزها برای هرکدام از شما باشد.

این واقعی است یا نه؟ من به تو خواهم گفت : «این احتمالاً واقعی‌ترین چیزی است که تا به حال انجام داده‌ای!»

بمان.

بمان.

تا زمانی که همهمه و زمزمه ادامه دارد بمان.

امروز به خودت افتخار کن و مورد عشق باش.

و این‌چنین است.



[1] در جلسات قبل مدیتیشن‌ها

[2] این مدیتیشن

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

پیش‌مدیتیشن۱۲۴

پیش‌مدیتیشن۱۲۶