پیشمدیتیشن۳۹
بازنویسی حقایق مقدس
قسمت دوم
درود عزیزانم، کرایون هستم از خدمات
مغناطیسی.
حقیقتاً در مورد کلمه «اجازه» چیزهایی
هست که باید گفته شود، [که آن] همین الان به شما داده شد!
آن چیست که تو در آگاهیت به آن اجازه
خواهی داد درحالیکه قبلاً به تو گفته شده بود که نباید آن را انجام دهی؟ و این
موضوع این هفتهٔ ماست. من همیشه برای کسانی که این پیامها را مرتب گوش نمیدهند
یک مرور کوتاه ارائه میدهم. این پیامها که به صورت مجموعه سه یا چهارتایی ارائه
میشوند در اختیار همه قرار میگیرند. هفته پیش گفتیم که این سری، شامل سه پیامی
است که قبلاً در مورد آن به این روش صحبت نکردهایم. ما به آنها «بازنویسی حقایق
مقدس» میگوییم. حتی نام آن هم بحث برانگیز است.
«کرایون اگر حقیقت مقدسی وجود داشته
باشد، خب پس آن حقیقت است! [کرایون میخندد] پس تو چطور میخواهی آنها را
بازنویسی کنی؟!»
اگر به کلمهٔ «حقیقت» نگاهی بیندازیم
گویی یک چیزِ ثابتِ غیر قابل تغییر است. این یک حقیقت است و من و شما هر دو میدانیم
که حقایق همواره قابل تغییرند. بنابراین بازنویسی حقایق مقدس باید در مورد آن چیزهایی
باشد که برای شما بسیار مهم و حتی مقدس تلقی میشوند. این حقایق مقدس در مورد
خداوند، خالق، روح شما، برداشتها، ایدهها و تفکرات و قوانین هستند. اگر بخواهیم
موضوع را پیچیدهتر کنیم باید بگویم ما هفته پیش گفتیم که اینها سه مورد هستند
اما حقیقتاً چهار مورد هستند. اما چهارمین مورد متعارفترین آنهاست که سالها پیش
آن را در کتاب «مثل یک انسان فکر نکنید!» به شما گفتیم. بنابراین آن مورد چهارم را
در پایان پیام اول مرور کردم، و همچنین در پیام بعدی هم یادآوردی خواهم کرد. من
همیشه اولین و مهمترین پیام را برای شما یادآوری میکنم و سپس پیام جدید را به شما
ارائه میدهم.
ما سری قبل به شما توضیح دادیم که
مشاهدهٔ زمین که از چندخدایی به سوی تکخدایی شدن پیش میرود چقدر جالب است. اکنون
این سیاره، یگانهپرست است و بیش از هشتاد درصد انسانها به صورت شهودی به تکخدایی
باور دارند. خب این اولین مرحله از چیزی است که من به آن «بلوغ معنوی مقدس» میگویم.
مرحله بعدِ این بلوغ، آن است که زمین به سیارهای یگانه پرست تبدیل شود که در آن
همه اجازه داشته باشند آن خدای یگانه را به هر روشی که بخواهند پرستش کنند، بدون
اینکه کسی با مبارزه و جنگ بخواهد بهترین روشِ پرستش را به دیگران تحمیل کند!
خودتان را در سیارهای تصور کنید که
همیشه چندین خدا وجود داشته و [حتی] خورشید و ماه هم همیشه خدا محسوب میشدند، یا
زمین و باد که به عنوان خدا مورد پرستش قرار میگرفتند. پس شما چندین خدا داشتید،
و حتی وقتی وارد یک جامعهٔ مدرن هم میشدید میدیدید که [در آنجا هم] چندین خدا
وجود دارد. برخی از مدرنترین جوامعی که داشتید مانند یونانیان، چندین خدا داشتند
و برخی از این خدایان، انسان بودند؛ و همهٔ اینها به آرامی به سوی یک زمینِ یگانهپرست
پیش رفتند، [بسوی] یک خدا، یک خالق. و شما [این را] درک کرده و شروع به دیدن عشق و
شفقت کردید.
به من بگویید که حقیقت چه بود؟
چندخدایی حقیقت بود یا تکخدایی؟! این یک حقیقت مقدس بود، و بخاطر آن جنگها به
راه افتاد اما این درست نبود، واقعاً درست نبود! برداشت و درک انسان، با آگاهی و
یک زمینِ با ارتعاش بالاتر میتواند تغییر کند؛ و شما از چیزهای کهنه و نگرشها و
راههای قدیمیِ تفکر گذر میکنید. پرده کمی بالا میرود و شفافتر میشود، و
همانطور [که میبینید] این سیاره آرام آرام به سمتی پیش رفت که از چندگانگی به
یگانگی رسید.
بسیار جالب است که چه چیزی ممکن است
واقعاً حقیقت باشد. آیا این مرزهای مفاهیم ذهنیِ تو، رفتن به مرحلهٔ بعدی را به
چالش میکشد و آیا میپرسی که: «چه چیز دیگری ممکن است روشن شود تا حقیقت خدای
یگانه تماشاییتر شود؟!»
اکنون که میدانید یک خالق وجود
دارد، سلسه مفاهیمی شکوهمند و ویژگیهایی در مورد آن یگانه هست که ما شروع به آموزش
آن میکنیم.
بنابراین این را شروع میکنیم. هفتهٔ
پیش ما یکی از این حقایق را به شما گفتیم. این هفته مورد دیگری را به شما میگوییم.
ما قبلاً این نوع اطلاعات را به شما داده بودیم، اما اکنون این اطلاعات را در قالب
یک مجموعه به شما ارائه میدهیم و میگوییم: «زمان آن است که افکارتان را بازنویسی
کنید.» و البته این دشوار است. نه تنها دشوار بلکه برای برخی از شما که این را گوش
میکنید و افراد روشن ضمیری هستید بسیار بحث برانگیز هم هست. [چون] من قصد دارم پا
روی برخی از چیزهای مقدسی که تا به حال به شما گفته شده بگذارم!
خدا دیروز همان خدا بود، امروز همان
است و فردا هم همان خواهد بود! تا ابد همان خواهد ماند! شما دوباره این را خواهید
شنید، خدا تغییر نخواهد کرد، خالق تغییر نخواهد کرد، عشقِ کائنات تغییر نخواهد
کرد. آنچه تغییر میکند شما هستید! همانطور که پرده بالا میرود، هوشیاری و آگاهی
نیز بالاتر میرود. همانطور که شما چیزهایی که قبلاً نمیدانستید را میآموزید،
تمایلی نیز در شما جهت بازنویسی «آنچه قبلاً فکر میکردید میدانستید» بوجود میآید.
آیا متوجه منظور من میشوید؟ این
موضوع برای کسانی که شاید افرادی که معتقد به مقدسات نیستند، یعنی کسانی که لزوماً
به موضوعات معنوی اعتقادی ندارند اما همچنان پروتکلهایی دارند که برای آنها
تقریباً «مقدس مانند» است، دیگر حساسیت برانگیز نیست.
بیایید فرض کنیم تو یک فیزیکدان هستی
و همه چیز را دربارهٔ فیزیک جهان آموختهای؛ یا فرض کنیم که یک بیولوژیست باشی یا
یک دکتر، یک محقق و تو آنچه در مقابلت میبینی همانی است که آموختهای، و تو
دانشگاهها رفتهای تا به اینجا برسی. تو فکر میکنی که میدانی شیمی چیست، تو فکر
میکنی میدانی که عملکرد بدن چگونه است، [زیرا] به اندازهٔ کافی آزمایشاتی انجام
دادهای و هر بار همان نتایجی را گرفتهای که انتظار داشتی بگیری.
و بعد ناگهان چیزی پیش میآید که
نیازمند آن است که دوباره دربارهٔ همه آن [آموختهها] فکر کنی. اکنون این [موضوع]
در علم بارها و بارها روی داده است! امروزه در علم این اتفاق میافتد. در فیزیک
اتفاق میافتد. ۱۵۰ سال پیش، و شما میگویید: «این برای مدتها قبل بود!» در واقع ۱۵۰ سال، متوسط طول
عمر دو انسان روی هم بود!
۱۵۰ سال پیش، باکتری و جرمها توسط چهار یا پنج انسان کشف شدند. نظریهٔ
میکروب همه را هیجانزده کرد. تصور کنید! اجازه دهید که دقیقاً لغتی را بکار ببرم
که آنها بکار میبردند: «خزندههای کوچولوی ترسناک» که شما نمیتوانید ببینید
واقعاً وجود دارند و اگر کارهای خاصی انجام ندهید عفونت و بیماری ایجاد میکنند.
ممکن است بگویید که این داستان با
«لویی پاستور» آغاز شد، و پس از آن بود که این تئوری رفت تا تأیید شود و بیشتر
مورد آزمایش قرار گیرد. اما نظریهٔ میکروب، وقتی که ارائه شد بخوبی درک نشد و جا
نیفتاد. خندهدار بود: «خزندههای کوچولوی ترسناک»، باکتریهای کوچک، که قرار بود
وجود داشته باشند و مشکل همین بود!
خیلی جالب است که حتی قبل از کار
لویی پاستور، آنان که در میدانهای جنگ بودند خیلی خوب میدانستند که اگر بخواهی
در مقابل عفونت [زخم] درامان باشی باید مقدار کمی اسید بوریک یا حتی بهتر از آن
مقداری ویسکی (کرایون میخندد!) روی زخم بریزی! و این اثر خواهد کرد و واقعاً هم
اثر میکرد! کمی دردناک بود اما مؤثر عمل میکرد. این روش آن چیزی را دور نگه میداشت
که اکنون آنها داشتند به عنوان «خزندههای کوچولوی ترسناک» به آن دست مییافتند!
آنچه من به شما میگویم این است که
یک نسل کامل از پزشکی، از آموزش، از دکترها مجبور شدند یک نفس عمیق بکشند و چیزی
را که هرگز انتظارش را نداشتند باور کنند. آنان مجبور شدند که چیزی مقدس را
بازنویسی کنند! [آدانستههای آنها] آنطور که آموخته بودند دیگر عمل نمیکرد. آنچه
آنها فکر میکردند و انجام میدادند تا مقابل گسترش عفونتها را بگیرد حالا دیگر
خندهدار و بربریت و وحشیانه محسوب میشد! نظریه میکروب، راه آن [راه درست] بود.
برای یکی از اینها آماده باشید
عزیزانم من قصد دارم به شما بگویم که چیزهای زیادی به عنوان چیزهای منفی که مقدس
هستند به شما آموخته شده است.
انتظار این را نداشتید؟ و من به شما
خواهم گفت که شما چه چیزی در مورد انرژیِ قداست میدانید. این چیزی است که به شما
گفته شده است:
«[قداست] شکننده است، پس بهتر است
قبل از اینکه به آنجا [به یک مکان مقدس] بروی، آن ناحیه را پاکسازی کنی! آن شکننده
است، پس اگر تو یک متخصص باشی باید مطمئن شوی که اینجا و آنجا را پاکسازی کردهای
و همچنین محتاطانه عمل کنی، زیرا ممکن است که یک بیمار داشته باشی که به نوعی
عملکرد نامناسبی داشته و تو قرار است بر روی آن کار کنی! بویژه اگر این یک بیماریِ
ذهنی باشد یا چیزی که قرار است تو آن را بگیری! زیرا ممکن است یک شیطان، درون آن
بیمار باشد و آن مستقیماً به درون تو راه یابد! پس محتاط باش!»
در حقیقت حتی قبل از اینکه آن بیمار
به آنجا برسد، تو احتمالاً اینجا و آنجا را پاکسازی میکنی، و ممکن است کارهایی
انجام دهی! شما با اینها بزرگ شدهاید عزیزانم. اشخاصی هستند که میگویند: «خب،
میدانی باید با احتیاط گامبرداری!» شما فکر میکنید که مقدس بودن مثل یک میدانِ
پر از مین است!
[میگویید]: «مراقب باش به آنجا قدم
نگذاری! قوانینی علیه انجام این کار وجود دارد! مطمئن شو که قبل از اینکه آن کار
بخصوص را انجام دهی، فلان کار را انجام داده باشی چون اگر این کار را انجام ندهی
خودت میدانی که چه اتفاقی میافتد!»
آیا واقعاً فکر میکنید که انرژی
خالق روی این سیاره شکننده است؟! میخواهم چیزی به شما بگویم: «هیچ یک از این چیزها
در این انرژیِ جدید درست نیستند! هیچکدام!» من به شما یک تجسم و تصویرسازی میدهم.
من به شما چیزی میدهم که میخواهم همیشه به یاد داشته باشید، و این همان حقیقت
است:
در این انرژی جدید، «نور» در حال
برنده شدن است و آن نور با «لایتورکرها و نورپیشگان» آغاز میشود. و آن «لایتورکرها»
اکنون در حال گوش دادن به این پیام هستند. به من گوش کنید! تصور کنید که «مرکابای
شما» یک حباب مقدس باشد. این حباب را در اطرفتان ببینید، هر حبابی که میخواهید،
آن را اطراف خود ببینید و آن را طلایی رنگ کنید. بر روی یک کاغذ، خودتان را به شکل
یک خط بکشید و یک دایره دور آن [خط] بکشید و آن را با رنگ زرد رنگآمیزی کنید. از
این واضحتر نمیشد گفت! شما چنین چیزی دور خود دارید. این آگاهیِ مقدسِ روح
شماست، و هر جا که قدم بگذارید تاریکی را از خود دور میکنید.
«کرایون یک لحظه صبر کن! یعنی تو میگویی
که هیچ شیطانی بر روی این سیاره وجود ندارد؟!»
آیا برای یک موضوع بحث برانگیز آمادهاید؟
چیزی که من به شما میگویم این است عزیزانم:
هیچ موجودِ شیطانیای با دُم قرمز و
شاخ وجود ندارد که دنبال گرفتن روح شما باشد! هیچ شیطانی آن سوی پرده وجود ندارد و
این زائیدهٔ آگاهی انسانهایی است که بطور جمعی و عامدانه آن را اینجا میآورند و
تاریکی خلق میکنند! بله شیطان وجود دارد! اما از آن سوی پرده نیامده بلکه از همینجا
میآید! اما آن چیزی که تو داری از آن سوی دیگر پرده میآید، از روح تو که ما در
«حلقهٔ دوازده» آن را ملاقات میکنیم و من به تو میگویم که هر جا قدم میگذاری با
نوری که وارد میکنی، تاریکی از تو فرار خواهد کرد. این را امتحان کن! اگر عادت به
پاکسازی داری پس بگذار هنگامی که به پیش میروی مرکابای خودت، عملِ پاکسازی را
انجام دهد.
در این چند سال اخیر همکار من پیوسته
در حال سفر بوده است، و به هر جا که سفر میکند چه اینجا باشد چه خارج از این
کشور، او در هتل اقامت میگزیند. او در هتلهایی اقامت میکند که از کشور شما،
آمریکا قدیمیترند! و قبل از این که در [اتاق] را باز کند از خود میپرسد: «در این
اتاق چه اتفاقاتی افتاده است؟» و پاسخ این است: «تقریباً همه چیز!»
او عادت داشت که اتاقها را پاکسازی
کند و [یا] از دیگران بخواهد که قبل از اینکه او وارد اتاق شود آنجا را پاکسازی
کنند، چون اینها مکانهایی هستند که او قبل از اینکه برای چنل کردن برود در آنجا
میخوابد! و من از او خواستم این کار را متوقف کند! این قداستِ او را بازنویسی کرد
و وقتی ما گفتیم «این کار را متوقف کن!» او به نفس نفس افتاد! و ما گفتیم که:
«وقتی تو وارد اتاقی میشوی آن [مکان] خودش پاکسازی میشود، چون تو به آنجا نور میافکنی،
و هر چیزی که برای تو نامناسب باشد آن اتاق را ترک میکند زیرا نمیتواند با وجودِ
نور تو آنجا باشد.» آیا این را شنیدید؟
عزیزانم، با یک «آگاهی بالا» چیزهای
نامناسب در میدان شما، و بدن شما، نمیتوانند وجود داشته باشند. آیا این را میشنوید؟
این حقیقت مقدس را بازنویسی کنید که میگوید: «اگر این کار یا آن کار را انجام دهی
توی دردسر میافتی یا چیزهای منفیای در آنجا وجود دارند و یا مراقب باش!» زیرا
اینها درست نیست عزیزانم. آنچه حقیقت دارد این است که اگر تو بخواهی در این حباب،
فقط نور و عشق و زیبایی و مهربانی وجود دارد و نیکخواهیِ تو را به هر جا که میروی
وارد میکند، و [دیگر] تاریکی نمیتواند [در آنجا] وجود داشته باشد.
این پیام ما بود.
و اینچنین است.
نظرات
ارسال یک نظر