مدیتیشن۶
2020.10.14
درود عزیزانم. کرایون هستم.
کمی نزدیکتر بیایید...
این هم یک هفته دیگر است. اما آنهایی
از شما که پیش از این، با من اینکار (جلسات شفا) را انجام دادهاید، آیا بدنبال
آن هستید؟
من شما را به آن مکانهایی میبرم که
قبلاً نبودهاید، واقعاً نبودهاید. کسانی هستند که میگویند: «خوب بله! من قبلا
در این مکان بودهام.»
اما من به شما خواهم گفت: «اگر در
این مکان هم بوده باشی فقط برای لحظهای زودگذر بوده است.»
یکی از انرژیهای جدید روی کرهزمین
موجب شده است که شما به عنوان یک روح کهن به این درک کافی از این موضوع برسید که
توانایی این را دارید که خود را در مکانی حفظ کنید که از هر نوع واقعیتی که در آن
قبلاً بودهاید، بسیار متفاوت است. این جدید است...
و بنابراین وقتی ما شما را به این
مکان هدایت میکنیم، جایی که شما واقعاً با خودتان تنها هستید، مکانی که نمیتوانیم
شما را راهنمایی کنیم تا نقطه خاصی را پشت سر بگذارید، زیرا شما وقتی به واقعیتی
حقیقی که واقعیتِ اکنون شما نیست گام میگذارید خود را با انرژیای میپوشانید که
درواقع این انرژی، خودِ شما هستید...
هر بار، ما این را به شما میگوییم،
زیرا رفتن به این مکان برای انسان بسیار متفاوت است...این «مکان واقعی» عزیزان
است. کسانی که «فرابُعدیت» را مطالعه میکنند به شما خواهند گفت که هیچ
چیزی در آن «سوپ ابعاد» با آنچه انتظار دارید مشترک نیست!
فرابعدی جایی است که همه چیز میتواند
همزمان در چند مکان باشد. جایی که فیزیکِ زمان در واقع کمی به حرکت در میآید. و
گاهی اوقات به همین دلیل، احساس ناراحتی میکنید. اما شما میدانید که آن مکان که
شما در آن هستید مکانی نیست که امروز در آن در (۴ بعدی) نشستید. من شما را تشویق
میکنم که با من به مکانی بینظیر و بیهمتا بیایید. زیرا شما قدم در آن «سوپ
روح» خود میگذارید...
خیلی اوقات که به پیش میرویم همچنان
که این را به شما میگویم: هیچ چیز شبیه آن نیست. این یک «مکان» است. این «بعُدیت»
است، شاید بتوان گفت این منطقهای از «زمان و مكان» است که به شما اجازه میدهد
كارهایی انجام دهید كه فقط بشرِ آینده قادر به انجام آنها خواهد بود.
دلیل اصلی اینکه هر هفته این جلسات
را برگزار میکنیم،» عادت دادنِ» شما به کاری است که به تنهایی قادر به
انجام آن خواهید بود.
در واقع این جلسات منحصر به کرایون
نیست، زیرا کسانی هستند که حلقه دوازده را به تنهایی انجام خواهند داد.
چون این انحصاری نیست. این روشِ کارِ
همه چیز است. این نشان دهنده زیبایی خالقی است که این (انرژی شفا) را پیش روی شما
قرار داده است.
زیباییِ آفرینشی که گفت: «اگر بشریت
باید به جایی برسد که آغاز به تفکر به شیوهای متفاوت کند، آگاهیش بالاتر خواهد
رفت.»
ممکن است بگویید معنای واقعی آن «آگاهی
بالاتر» چیست؟
این بدان معنی است که شما به روش
دیگری فکر میکنید و کل ایده «بالاتر» استعارهای است که شما را به آگاهیِ خالق
نزدیکتر میکند، شاید بالاترین آگاهی و شفقت...
و بنابراین شما وارد یک انرژی
دلسوزانه میشوید که دیگر واقعیت چهاربعدیِ شما نیست و این جایی است که ما میرویم
و این همان کاری است که ما انجام میدهیم.
هر وقت به این نقطه میرسیم من درنگ
میکنم... من میدانم چه کسی دارد تماشا میکند، من میدانم چه کسی گوش میدهد. حتی بعد از آنچه شما آنرا «پخش زنده» مینامید،
عدهای هستند که بارها و بارها این جلسه را تماشا میکنند، زیرا در این زمانِ خاص،
آنها درک میکنند که این واقعی است.
آنچه شما به آن «پخش مجدد» میگویید
به همان اندازه واقعی است که «پخش زنده» واقعی است. «بُعدیت» اینگونه
عمل میکند. چه میشود اگر به شما بگویم من شما را میبینم که در آینده یا در برخی
از گذشتههایتان این برنامه را تماشا میکنید. من می دانم چه کسی اینجاست. من میدانم
چه کسی در حال تماشا کردن و گوش دادن است...
من شما را تشویق میکنم که چشمهایتان
را ببندید عزیزانم، تصویر تغییر زیادی نمیکند. و هنگامی که این کار را انجام
دادید، به شما اطلاع میدهم آنچه اتفاق میافتد درست به همان اندازه که روی صندلی
مینشینید واقعی است.
و ممکن است نتوانید به همان شکلی که
در واقعیت چهار بعدی، حس یا لمس میکنید، در این واقعیت هم لمس و احساس کنید؛ اما
اگر عادت کنید میتوانید آن را به صورت پیشرفتهتری لمس و احساس کنید. حرکت به بعد
دیگر اینگونه است.
دوباره به سمت پل میآییم. این پل میتواند
در هر جایی باشد. همانطور که برخی گفتهاند: «خوب شما خیلی سریع به پل میآیید،
باید حداقل مسافتی باشد تا به پل برسید!»
من این را به شما میگویم: پل در
تمام مدت جلویِ صورتِ شماست...
هر لحظه، هر لحظه، پل جلوی صورتِ
شماست. (اینقدر به شما نزدیک است)
این استعاره است. این بدان معناست که
شما نمیتوانید پل را دور بزنید، همیشه آنجا بوده است. همیشه پل یک «حقِ انتخاب»
است. یک انتخاب، درست در مقابل شما برای حرکت به درونِ یک حقیقت بزرگتر: آن «مکان
ناشناخته».
و آنچه در این مرحله بسیار دشوار است
این است که به شما در مورد آن چیزی نگفتهاند. نه واقعاً!
به شما اطلاع داده نشده است... مراحل
آن به شما داده نشده است، ممکن است بگویید: «هر کاری باید مراحل و گامهایی داشته
باشد و باید قطعاتی داشته باشد. »
نه اینطور نیست! این را با یک «مکتبِ
فکری» با تمام آن بخشها و قوانین اشتباه نگیرید.
این شما هستید، شما به روح خود قدم میگذارید.
این مربوط به زمان است و اکنون زمانِ آن است.
وقتی همکار من ۳۱ سال پیش مرا وارد کرد،
هیچ تصوری از این نداشت که ما کجا میرویم! اصلاً!
هیچ تصور نمیکرد که بشریتی که او میشناخت
به جایی میرسد که تعداد معینی از آنها خود را به رسمیت بشناسند و این مراحل را
تصدیق کنند.
اگر میخواهید میتوانید این مراحل
را «چنلینگ» بنامید یا آن را «مدیتیشن» بنامید، یا هرچه میخواهید بنامید؛ چرا که
در همه اینها، این شما هستید که وارد مکانی میشوید که بسیار مفتخرانه است. این سوپِ
شماست که به آن قدم میگذارید...
پل وجود دارد. همیشه آنجاست. پل روی
یک شکافِ عظیم زده شده است، آیا پل کوتاهتر شده است؟ آیا بلندتر شده؟ آیا برای
شما دشوار است که از «شناختهها» به سوی «ناشناخته» عبور کنید؟
اگر این اولین باری است که به من میپیوندید،
که هست، من شما را میشناسم، مطمئناً نمیفهمید چه خبر است. پل، آن گذرگاهِ «روح
کهن» از شناختهها به ناشناختههاست.
و همینطور که به پل نگاه میکنید میبینید
که درست در وسط آن یک «مه» وجود دارد... ضخیم است. با ذهن یا چشم خود نمیتوانید
به آن نفوذ کنید. همانند یک دیوار است. این به خودی خود استعارهای است از «انتقال
از شناختهها به ناشناختهها»... اما بیش از آن است، بیش از آن...
این مه نمایانگر «دیوار باورها»
است. کسانی هستند که درست تا جلویِ مه میروند و میگویند: «خوب، من تا همینجا
خوبم!» اما آنها میترسند که از مه بگذرند زیرا آنها نمیدانند در آن طرف چیست.
اگر به شما بگویم آن طرف دیگر راحتتر
از جایی است که اکنون در چهار بعدی هستید، آیا این کار را میکنید؟
و در آنجا عدهای میگویند: «من خیلی
مطمئن نیستم!» پس حق با شماست.
عزیزان این یک انتخاب آزاد است و به
همین دلیل ما آن را انتخاب آزاد مینامیم، من نمینشینم و به شما نمیگویم: «شما
باید اینکار را بکنید یا نباید آن کار را بکنید!» یا اینکه فشار کوچکی به شما
وارد کنم! این تو هستی... یا میبینی یا نه...
آیا شما آنقدر باشکوه هستید که
بخواهید خودتان را ملاقات کنید یا نه؟!
«کرایون این یعنی چه؟»
این بدان معناست که در آن طرف غبار
قرار است با «شما» روبرو شوید، یک شمایِ واقعی، شمایِ باشکوه، آیا این شما
را آزار میدهد؟
آیا به شما گفتهشده که: «قرار نیست
آنقدر باشکوه باشید؟!» در واقع به بعضی از شما اینطور گفتهشده است.
و این بخشی از پیاز است که هنگام
عبور از این پل پوست کنده میشود و قبلا نیز در مورد آن صحبت کردهایم.
آن پیاز که پوست کنده میشود در واقع
آنچه را که در مورد چگونگی مسایل و چیزها به شما گفتهشده است پوست گرفته میشود و
شما همه آن چیزها را پوست میگیرید تا به هستهای برسید که میگوید: در عشق خدا
هیچ قانونی وجود ندارد. دلسوزی وشفقتِ خالق هیچ قاعده یا فرآیندی ندارد...
فقط «سوپ روح» وجود دارد که
از آن مهر و شفقتِ عشق میچکد، که ابدی و زیباست، بینهایت و بیش از حد و اندازه
است و این همان جایی است که شما قدم بعدی را میگذارید، عزیزانم...
با من از میان غبار عبور کن، دستم را
بگیر، بیا با هم برویم...
غبار بلافاصله پاک میشود و آنچه را
که میبینید، میبینید. (کرایون توضیح نمیدهد که چه چیزی میبینیم، چون هرکسی
چیزی متفاوت میبینید.) و ما این را بارها توصیف کردهایم که هر بار خاص و متفاوت
است.
شاید هر بار یکسان دیده شود اما
هربار کمی متفاوت میشود. شاید ذهن و آگاهیِ شما بخواهد چیزی در مورد خودتان به
شما بگوید. و این همان چیزی است که میبینید. این یک خودآزمایی است.
این همان «درک و فهمی» است که
ممکن است قبلاً نداشتید. به همین دلیل ما اغلب این جلسات را انجام میدهیم. ما یک
هفته صبر میکنیم تا بینیم آیا احساسی را که داشتید به خاطر میآورید یا نه؟ و شما
را آرام آرام از مه رد میکنیم تا آن احساس را دوباره احیا کنیم.
آیا معبد را میبینید؟ آنجاست...
چقدر دور است؟! این اولین باری است که از شما این را میپرسم. آیا معبد درست
همانجا نزدیک شما است یا در فاصلهای دورتر است؟ این به شما چیزی در مورد خودتان میگوید.
آیا هنوز این برای شما واقعی است یا
شما فقط خیلی ساده در یک مدیتیشن شرکت میکنید؟ اگر در مدیتیشن شرکت میکنید، به
شما عزیزان میگویم: «شما هرگز از غبار عبور نکردید. این فقط شما هستید که به
سخنان کسانی که از غبار عبور میکنند گوش میدهید.»
شما (کسانی که از مه عبور کردهاند)
در واقعیت دیگری هستید و این واقعیت باید احساس شگفت انگیزی در شما ایجاد کند. در
حالیکه در آن واقعیت مینشینید، به شما میگویم که سلولهای شما فعالیت خود را
متوقف میکنند، در حالی که در این واقعیت هستید، حتی پیر نمیشوید، شما در مکانی
هستید که اکثر انسانها هرگز نمیبینند، هرگز نمیروند...
این مکانِ پر از افتخاری است که شما
نه فقط اجازه حضور در آنجا را دارید بلکه لیاقت حضور در آنجا را هم دارید... میتوان
گفت تمام آنچه در آنجا است برای این لحظه، برای این زمان در انتظارِ شما بوده است.
اگر روح شما میتوانست به عبور شما
از مه عکس العملی نشان دهد این میبود: «آنها به شما نگاه میکردند، روح شما، همه
آنچه در روح شماست، همه کسانی که در روح شما شرکت میکنند. قبلاً در مورد آن به
شما گفتهام. ما به شما نگاه میکنیم و لبخند میزنیم و میگوییم: بالاخره آنها
اینجا هستند.»
این تو هستی، این تمامیت توست. این
گذشته است، این «تو» در دوران باستان هستی، این سیارات دیگر توست. این تو هستی در
جهانهای دیگر، تو ابدی هستی... از هر دو جهت، بدون آغاز و بدون پایان... این تو
هستی...
تو در روح خود بههمراهِ جسمت نشستهای...
تو، خودهایِ کهن و باستانیت را میبینی. همه خرد و حکمت خود را. کارهایی را که به
سرانجام رساندهای میبینی و وارد آن معبد میشوی...
کفشهای خود را در آورید.
آیا متوجه شدهاید که (در هر جلسه)
کفشهایتان را در مکانهای مختلفی در میآورید؟ برای هر چیزی که به شما میگویم
معنایی وجود دارد تا شما با درک بهتر این موارد در واقع خودتان را درک کنید و بهتر
بشناسید...
دوباره وارد معبد میشویم.
تئاتر را میبینید. تئاتر را...تئاتر را میبینید، آه آیا اندازه آن
تغییر کرده است؟ در ابتدا تئاتر کوچکی بود، گاهی اوقات کوچکتر میشود و گاهی
اوقات بسته به آنچه میخواهید انجام دهید بزرگتر میشود.
شما برای چه چیزی اینجا هستید؟
امروز من یک چیز را جشن میگیرم. هر
بار متفاوت است. من میخواهم از شما که به این تئاتر دایرهای شکل بروید. شما میبینید
که صحنه تئاتر در عمق است. استیج تئاتر در پایینتر از سطح زمین است. صندلیهای
استادیوم همه اطراف استیج هستند و در آنجایی که شما هستید چراغها روشن میشوند.
و هر آنچه در این معبد است میدانند
که شما اینجایید.
و شما روی صندلیای مینشینید. صندلیای
که خودتان تصمیم گرفتهاید که چه شکلی باشد. آیا این صندلی کوچک است؟ آیا بزرگ
است؟ رنگ آن چیست؟ چه اتفاقی میافتد؟ آنچه اتفاق می افتد، به شما سرنخی خواهد
داد...هر اتفاقی که میافتد و هرچیزی سرنخی است.
امروز من از شما میخواهم آنجا
بنشینید و مورد عشق واقع شوید...
برای درخواست از ذات (اینِیت) و صحبت
کردن با سلولها برای انجام شفا. زمان زیادی هست... زمان زیادی برای درخواست شفا
هست، اما برخی از شما اکنون آن شفا را دریافت میکنید. آیا متوجه شدید؟ فقط با رد
شدن از مه...
تمام این مدت شما فکر میکردید که در
این صندلی در «حلقه دوازده» نشستهاید، آن حلقهٔ دوازده که فرمول
آگاهی است و همهٔ آن، آگاهیِ خداست.
«حلقه دوازده» دایرهای
است که با ۴ ها و دوازده ها ساخته شده است. تمام ساختارها و فراکتالهایِ آن
چیزهایی که شما در روح خود مینشینید و در آن فضا عزیزان شفا وجود دارد، شفا وجود
دارد، شفا وجود دارد...
شما مجبور نیستید حتی یک کلمه
بگویید. شما برای همین (شفا) اینجا هستید. روح شما حتی وقتی روی صندلی مینشینید
روی شما کار میکند.
بنابراین امروز میخواهم بنشینید و
تماشا کنید که ورزشگاه (اینبار کرایون صحنه معبد را به استادیوم از لحاظ عظمت و
شکل تشبیه کرده است) در اطراف شما پر میشود.
این استادیوم میتواند به اندازه یک
تئاتر کوچک باشد، یا به بزرگی یک جور زمین بیسبال.
اینجا جاییست که در آن همه کسانی که
تا به حال در همهٔ تناسخها و زندگیهایتان شناختهاید، صندلیها را پر میکنند و
به شما نگاه میکنند و شما به آنها و هر دو، بهم نگاه میکنید... شما از شادی اشک
میریزید و آنجا مینشینید و دستان خود را به اطراف باز میکنید و میگویید: «امروز
آماده هستم که دوست داشته شوم...»
آیا این را احساس میکنید؟ و در این
کار، شادی و لذت وجود دارد و در آن شفا وجود دارد. درمان از ترس و اضطراب و درمانِ
نگرانی در مورد هر چیزی، هر چیز...
همهٔ راه حلها در مقابل شما صف کشیدهاند...
در فرکتال های حلقهٔ دوازده.
این واقعیتی است که شما حتی نمیتوانید
به آن نزدیک شوید، مگر اینکه آن را بخواهید، مگر اینکه آن را ببینید، مگر اینکه
آماده باشید.
بنشین، فقط بنشین، فقط بشین و بعد از
اینکه کلماتی را گفتم که میشناسی (منظور جملهٔ «و اینچنین است») میخواهم بنشینی
و مورد عشق باشی و همچنان به موسیقی که به دقت برای تو انتخاب شده گوش فرا دهی.
موسیقیای انتخاب شده تا واقعیت این تجربهای را که هر بار داریم، حس کنی...
تجربهٔ مکانی که هر هفته به آنجا میرویم عزیزانم...
من منتظر تو هستم تا با من به این
سفر بروی... من منتظر تو هستم...
بنشین و مورد عشق باش...
نظرات
ارسال یک نظر