پیشمدیتیشن۱۳
2020.12.02
درود عزیزانم، کرایون هستم از خدمات
مغناطیسی.
این زمانهایِ با هم بودن، برای ما
بسیار ارزشمند است. این زمانها متفاوت هستند، بسیار متفاوت از گذشته که به میانِ
گروهی از مردم میآمدیم و پیامهایی میدادیم که موضوعِ هر جلسه متفاوت با جلسهٔ
بعدی بود. ما سعی میکنیم این پیامها را در جریان و مسیرِ «مدیتیشن حلقۀ دوازده» هدایت
کنیم.
اگر در این زمان اینجا هستی، این را
تماشا میکنی، پس میدانیم که چرا تو (به این برنامه) علاقمندی... تو قصد شنیدن
این پیامهای عمیق را داری و سرشار از اشتیاق و امید هستی که در مورد خودت (بیشتر)
بفهمی. نه لزوماً در مورد تصاویر بزرگتر از زمین (منظور از تصویر بزرگتر از زمین
این است که هر چیزی، هر موجودی، و حتی هر رویدادی مانند قطعهای از پازل است که
تصویر بزرگتر را تکمیل میکند. انسان با تمرکز روی معنایِ قطعات کوچک پازل هرگز
قادر به درک آن تصویر بزرگتر نخواهد بود.) و یا آنچه اتفاق میافتد بلکه در مورد
چیزی حتی با شکوهتر و این چیز باشکوه تو هستی. زیرا شما، عزیزان، کلید
تغییراتِ پیرامونتان را در دست دارید و آن (کلید) تغییراتی را که باور دارید شما
را شکل میدهند را ممکن میسازد.
و آنها نیستند که شما را شکل میدهند...
نه! آگاهی شما در این سیاره، به عنوان گروهی از «ارواحِ کهن» در سراسر کره
زمین، همان چیزی است که « آنچه اتفاق میافتد» را شکل میدهد. شما بیش از
آنچه فکر میکنید کنترل دارید.
من میخواهم در این کانال دری به
فلسفه یا قاعده یا موضوعی اصلی باز کنم که شاید فکرش را هم نمیکردید اما میدانید
باید وجود داشته باشد. و من قصد دارم با گفتن این شروع کنم.
«شما چه نوع هنرمندی
هستید؟!» و شما میگفتید: «خوب، من واقعاً از نقاشی لذت میبرم و من نقاشِ
بسیار خوبی هستم.» یا ممکن است بگویید: «خوب، من خیلی به نقاشی نپرداختهام.» یا
ممکن است بگویید: «هیچی! من اهل نقاشی و رنگ نیستم نمیتوانم نقاشی کنم و هرگز
نقاشی نخواهم کرد. این استعداد من نیست!» بنابراین شما میدانید که من در مورد یک
استعاره صحبت میکنم... و بله! در واقع من در موردِ یک استعاره حرف میزنم. بحثِ
اول این است، و شما این را قبلا حتی از طرف شفادهندگان (منظور، مهمانان و
شفادهندگانِ مهمانِ لیکارول در فاصله بین چنلهای حلقه دوازده است) در این برنامه
شنیدهاید، بحثِ اصلی این است: همه چیز «ارتعاش» دارد.
اکنون، این ارتعاش با آنچه در
چهاربعدی به شکل صدا یا رنگ مورد مطالعه قرار گرفته است (ارتعاش امواج نور و صوت)
متفاوت است. بلکه یک ارتعاش است که میتوانید ارتعاشِ چیزی را که میلرزد اندازه
بگیرید چیزی که به عقب و جلو برود. من میخواهم شما بزرگتر از این فکر کنید زیرا
حتی در یک محیط فرابعدی، همه ابعاد ویژگی ارتعاش را دارند، همه واقعیتی که شما
دارید، و شما میبینید، همهٔ آن، ارتعاش دارد.
من یک بار یک موضوع جنجالی گفتم،
گفتم سنگها زنده هستند. من میگویم، سنگها، نه با یک نیرویِ حیات بلکه با
یک نیرویی ارتعاش میکنند که به شما میگویند که زنده هستند یا نه...
حتی سنگها نیز ارتعاش دارند. در
فیزیک، اگر درباره ساختار اتمی اطلاعات داشته باشید، می دانید که یک سنگ ارتعاش
دارد. شما «دانسیته» را می دانید. شما همه این موارد را می دانید. در همه
چیز ارتعاش وجود دارد. بیایید به شما در بُعدِ چهارم و موسیقی نگاهی
بیاندازیم. من به این موضوع میپردازم زیرا این برای همه شما که گوش میکنید
کاملاً واضح است. شما شاید لیستی از آهنگهای مورد علاقه خود را داشته باشید. شاید
اینها حتی آهنگ نباشند شاید فقط نوعی موسیقی باشد که لزوماً در آن ترانه یا شعری
خوانده نشود یا گروه کُری در آن (آواز) نخواند، اما فقط موسیقیِ بیکلامی است که
شما از شنیدن آن لذت میبرید. و ممکن است کامل باشد، ممکن است شعر و ترانه داشته
باشد. اما در هر صورت با شنیدن موسیقی، چیزی شما را بالا میبرد، تکتک شما را...
و (هر یک از) شما بسیار متفاوت (از دیگری) هستید... تفاوت در علایق شما نسبت به
موسیقی، نشان دهنده تفاوت در تجربیات یا شاید سن شماست، اما همگی شما، موسیقی یا
آهنگی دارید که میخواهید به آن گوش دهید زیرا باعث میشود احساس خوبی داشته
باشید.
پس به من بگویید چرا موسیقی باعث میشود
احساس خوبی داشته باشید؟! و این چیزی است که من میخواهم درباره آن صحبت کنم. «دلیل»
آن، یک سیستم است. بین چیزهایی که مرتعش میشوند و «آگاهی» شما، یک ارتباط
و نقطه تلاقیای وجود دارد. رابط و نقطهٔ تلاقیای بین آن چیزهایی وجود دارد که میلرزند.
به یاد بیاورید به شما گفتم که چه چیزی ارتعاش دارد؟ همه چیز و شما و آگاهیِ شما!
ضمنا این به معنای آن است که «آگاهی» شما ارتعاش دارد. و وقتی اینها
(ارتعاشِ آگاهی شما و ارتعاش چیز دیگری) «همپوشانی» داشته باشند، شما آن
را احساس میکنید.
شما چیزهایی دارید که باعث میشود
احساسی خوب و متعالی داشته باشید و بارها و بارها به سراغ آنها میروید زیرا باعث
میشود احساس خاصی داشته باشید. عکس این موضوع میتواند خصوصاً در مورد موسیقی
صادق باشد و کسانی که به فیلمها امتیاز میدهند میدانند. آنها موسیقی دارند
(منظور ارتباطِ موسیقیِ پس زمینه فیلم و موضوع هر صحنه از فیلم) و میگویند: «خوب،
من الان به موسیقیای نیاز دارم که بیانگر این باشد که چیزی در راه است، چیزی شوم!
چیزی تاریک یا هر چیز دیگری...» و آنگاه انتخاب آنها، موسیقیای خواهد بود که آن
موضوع را هدف قرار میدهد و شعور و ضمیر ناخودآگاه شما این را در یک فیلم میشنود
و میگوید: «آه!» و ایده و داستانِ آن موسیقی با آنچه در داستان فیلم اتفاق میافتد
مطابقت دارد. این ارتعاش است. این عمیق
است...
بیایید در مورد «ارتعاش» در
یک فیلم یا یک داستان یا یک کتاب، -ارتعاشی ماجراجویانه- صحبت کنیم... آیا
میدانستید داستانها و نتایج آنها دارای ارتعاش هستند؟! نشاطآورترین و الهامبخشترین
داستانهایی که میتوانید در این سیاره به آنها فکر کنید چیست؟ آنها در نشریاتی
هستند که میخوانید یا اشعاری که آنها را دوست دارید، کتابها، فیلمها... و آنها
داستانهای نشاط آور و الهام بخشی هستند و شما میخواهید آنها را بارها و بارها
بخوانید. شما خواهید گفت: «اوه، من این قسمت را دوست دارم. ببینید اینجا چه اتفاقی
می افتد!» گاهی اوقات آنها عاشقانه هستند و قلب شما را لمس میکنند. یک داستان
ارتعاش را حمل میکند. نویسندگان مشهوری هستند که تصمیم گرفتهاند داستانهایشان
تاریک باشد. و آنها نوع خاصی از ارتعاش را حمل میکنند که شاید یک داستان انسانی
باشد. شاید این یک فاجعه باشد و آنها مرتباً این کارها را انجام میدهند و فقط
تراژدی مینویسند و مینویسند. اما باید اعتراف کنید که در آنجا ارتعاشی وجود
دارد. بعضی از شما یک فیلم را میبینید یا موسیقیای را میشنوید یا ممکن است
داستانی را بخوانید که آنچنان روی شما تأثیر بگذارد که نتوانید آن را فراموش
کنید. این داستان لزوماً یک داستان الهام بخش و نشاطآور نیست اما شما نمیتوانید
آن را فراموش کنید زیرا این داستان (برآمده) از انسان دیگری است که شاید چیزی را
پشت سر گذاشته است و شما با آن ارتباط برقرار میکنید. آن داستان با آگاهی شما یک اتصال
و تلاقی دارد و میچسبد! آنجا میچسبد! و شما آن را به یاد میآورید... و
شما آن را به یاد میآورید...اگر کسی چیز ترسناکی را درباره اتفاقی که برای او یا
دوستانشان افتاده است به شما گفته باشد، این موضوع به شما میچسبد، اینطور نیست؟!
این اتصال و تلاقی بخشی از چیزی است
که من میخواهم درباره آن صحبت کنم. شما چه نوع نقاشی هستید؟ و دلیلی که من این را
میگویم این است که من میخواهم داستان شما، -احساسات شما- را برای شما تعریف کنم،
همهٔ آنچه در زندگی خود به آن باور دارید و انجام میدهید یک ارتعاش است.
این مانند بوم (نقاشی) و قلمو است اما به جای ترسیم رنگها یا اشکال، شما یک نگرش،
یک باور را ترسیم میکنید. ما قبلاً حتی در این برنامهها درباره ارتعاشِ شادی
و بویژه ارتعاشِ خنده صحبت کردهایم. ویژگیهای شفابخشی هر دو مورد (خنده و
شادی) شناخته شده است. چگونه است که شما میتوانید خنده شخصی را بشنوید و ناگهان
تغییر کنید؟ این خط اتصال و نقطه تلاقی است. خنده، داستانِ خنده، ارتعاش دارد. و
این ارتعاش با آگاهیِ شما روبرو میشود یا میتوان گفت تلاقی میکند یا آمیخته میشود.
این یک سیستم است...
ارتعاش، هرچه که باشد به شما به
عنوان یک انسان در حالتِ آگاهی و هوشیاریِ فرابعدی ارائه میشود و بر شما
تأثیر میگذارد. گاهی اوقات دوباره به طریقی الهام بخش و نشاطآور بر شما تأثیر میگذارد
و گاهی اوقات نه...
قصهگو معنای این را میفهمد.
هنرمندی که نقاشی میکشد و به روش خاصی از نور استفاده میکند آن را به گونهای
ساخته است (خلق کرده است) که شما میتوانید به یک گالری بروید و نقاشی را تماشا
کنید... و شما به آن نگاه میکنید و میفهمید که این هنرمند در تلاش است چه چیزی
را بیان کند و به انجام برساند. و بسیاری از اوقات شما از شادی گریه میکنید زیرا
سرانجام میبینید که هنرمند تلاش دارد در این ارتعاشِ الهام بخشِ اثر هنریاش به
شما چه بگوید، و این به «آگاهیِ» شما راه مییابد. از هرکسی که قدر هنر را
میداند بپرسید. در یک گالری، نگاه میکنید و جستجو میکنید. میگویید: «نگاه کن
با نور چه میکند! ببین اینجا چطور تاریک است! اما اینجا نور را خیلی واضح نشان میدهد...
این یک معنادار دارد.»
ای روحِ کهن، تو چه نوع هنرمندی
هستی؟! پالِتی (صفحه رنگ نقاشان که روی آن
رنگ میگذارند) که روی آن نقاشی میکنی نگرشی ارتعاشی از
نحوهٔ زندگی تو است... نحوه برخورد تو با برنامههای زندگی که همیشه در آن حضور
داری... وقتی صبح از خواب بلند میشوی و شب به خواب میروی و ممکن است به محل کار
خود بروی یا به سادگی مشغول مراقبت از امور باشی یا در چنین زمانهای که دورهٔ» کووید»
(کرونا) مینامید و اوضاع کار و زندگیتان متفاوت است. تو این توانایی را داری که
برای همه افرادِ پیرامونت تصویری رسم کنی. تو چه نوع هنرمندی هستی؟! آیا ناامیدی
خود را برای همه نقاشی کردهای تا آنها بتوانند آن را ببینند؟! آیا بعد از آن
در تاریکی فرو رفتهای و هرچه سریعتر نقاشی کردهای تا همه ببینند که چقدر ناامید
هستی یا چقدر ترسیدهای؟ یا فکر میکنی این وضعیت (زندگی، کار یا هرچیزی که داری)
چقدر زشت و نا زیبا است؟! از چه رنگهایی استفاده میکنی؟ بنابراین تو یا
فرزندانت، یا شاید پیرتر هستی و فرزندی نداری، شاید حتی یک شریک زندگی نداری؛ و
اگر شریک زندگیای نداری، دوستان یا کسانی و آشنایانی که حتی در فروشگاه هستند (میبینی)
داری... خب، چه چیزی برای آنها نقاشی میکنی؟ آیا آنها میتوانند لبخند تو را
ببینند؟! در دورهای که بسیاری از مردم ماسک زدهاند، آیا میتوانی به آنها نشان
دهی که تو به هر حال لبخند میزنی؟! [کرایون میخندد] از چه رنگهایی برای به
تصویر کشیدن استفاده میکنی؟
ای روح کهن تو یک پالت داری و ما در
مورد همان حرف میزنیم. آیا آن الهام بخش، نشاطآور، شفابخش، و شادیآور است؟ آیا
زیاد میخندی؟! آیا به دیگران نشان میدهی که نمیترسی... و آیا در درون خود چیزی
داری که ارزش شناخت را داشته باشد؟
به خاطر همین عزیزانم من به شما می
گویم که اطرافیان و فرزندان و دوستانتان و میراث شما، مدتها بعد از رفتن شما
تصویری از شما را میبینند. فکر میکنید آنها چه چیزی را ببینند؟
شما چه نوع هنرمندی هستید؟!
اینها مواردی است که در این روزها
از آنها صحبت میکنیم. آنها فراتر از آن چیزی هستند که شاید شما در گذشته فکر
کرده باشید اما همگی آنها یکسان هستند (به یک موضوع اشاره دارند)...
همه آنها از شکوه و عظمت انسان صحبت
میکنند.
و اینچنین است.
نظرات
ارسال یک نظر