پیش‌مدیتیشن۸

 

2020.10.28

درود عزیزانم، کرایون هستم از خدمات مغناطیسی.

حقیقتا من می‌دانم که کجا هستم. من می‌دانم چه کسی اینجاست، چه کسی تماشا می‌کند. درک این برای بسیاری از مردم بسیار سخت است. و با این وجود شما اتصال و ارتباط بین دوقلوها، حتی وقتی یکی هزاران کیلومتر دورتر در آن‌سوی سیاره باشد، را تصدیق می‌کنید. وقتی که یکی از دوقلوها چیزی را تجربه می‌کند، آن یکی هم همان کار را انجام می‌دهد و یا حداقل آن را احساس می‌کند. و بنابراین چرا این فکر را که «وقتی در حال تماشای این برنامه هستید روحِ هستی و خدا شما را نمی‌شناسد» را بسط می‌دهید؟ ما شما را می‌شناسیم. حقیقتا می‌شناسیم. ما «قصد و نیت و خواست» برای تماشای این برنامه، برای لذت بردن از چنلینگ، برای فهمیدن و دریافتن اینکه آنچه گفته می‌شود را روح هستی و خدا می‌داند، و همه و همه را می‌دانیم.

چیزهای زیادی است که نیاز است شما بدانید. این مانند چرخاندن یک سوئیچ است عزیزانم. حتی تماشایِ این برنامه مانند چرخاندن یک سوئیچ است، بخاطرِ قصد و خواستی که شما دارید تا عشق و دلسوزی و شفقت را تجربه کنید. در این سری جلساتِ شفا، برخی هستند که این برنامه‌ها را با اشتیاق و علاقهٔ کافی تماشا می‌کنند اما به مسایل و جزئیات معنوی اعتقاد و علاقه‌ای ندارند. گاهی اوقات آنها بخش‌هایی از چنل را رد می‌کنند تا به قسمت اصلی مدیتیشن برسند و این چنل‌های قبل از مدیتشن را گوش نمی‌کنند و خواهند گفت: «من یک انسان با حقِ انتخابِ آزادانه هستم اما من حقیقتا و واقعا می‌فهمم که آگاهی می‌تواند ساختار سلولی را تغییر دهد.» و آنها چیزی را در این مدیتیشن حلقهٔ شفا که ما انجام می‌دهیم حس می‌کنند. و در آن، آن‌ها از عبور از پل و عبور از میانِ مه و همهٔ آن چیزهای دیگر و قدم زدن در یک مکان فرابعدی آگاهند، مکانی که شاید آن را به عنوانِ روح ِخود تایید نکنند. (اصلا به روح باور نداشته باشند) اما آنها می گویند: «این همان مکانی است که من می‌توانم با سلول‌هایم گفتگو کنم و آگاهی من می‌تواند کارهایی انجام دهد که قبلا نمی‌توانست.»

و سوال اینست: «آیا شما می‌توانید بدن خود را شفا دهید و در عین حال آتئیست (خدا ناباور) باشید و به هیچ چیز الهی باور نداشته باشید؟» و پاسخ اینست: «بله!» و این پاسخِ بله بخاطر اینست که این «آگاهی» است که شفا می‌دهد. ما نگفتیم که آگاهی به اضافهٔ یک مکتب یا مذهب یا سیستم اعتقادیِ الهی (دین) شفا می‌دهد! این آگاهی است که شفا می‌دهد و این موضوعی عمومی است. شما می‌توانید هر تینکچری از هومیوپاتی که سیگنالی به بدن است را استفاده کنید و این تینکچر برای شفا دادن شما از شما نمی‌پرسد که سیستم باوری و اعتقادات شما چیست. پس بیایید در مورد آن برای لحظه‌ای صحبت کنیم.

«کرایون من نمی‌فهمم چرا تو در این مورد صحبت می‌کنی؟!» من می‌خواهم شما را آگاه و هوشیار کنم که هر کسی که این برنامه را تماشا می‌کند، مهم نیست چه سیستم اعتقادی، دینی، مذهبی دارد یا حتی ممکن است هیچ باور یا اعتقادی به خدا هم نداشته باشد؛ در هر صورت می‌تواند به آن مکان فرابعدی که متعلق به خودش است برود و معجزاتی بیافریند که نیاز دارد. اما بیایید به این کسی برگردیم که پرسید: «کرایون من حتی مطمئن نیستم به تو باور داشته باشم اما از مدیتیشن‌ها خوشم می‌آید و از جایی که در مدیتیشن می‌رویم خوشم می‌آید و برای من خوب عمل می‌کند، اما من به خدا اعتقاد ندارم و با این موضوع هم راحتم.»

و پاسخ اینست: مطلقا هیچ ایرادی ندارد. تو همیشه در چشمانِ آن کسی که به او باور نداری بسیار خوبی... [کرایون می‌خندد] و این عشق خدا که تو نمی‌بینی یا تشخیصش نمی‌دهی همیشه برای تو خالص است، همیشه دست خدا برای یاری به تو به سوی تو دراز شده البته اگر تو بخواهی ذهنیتت را تغییر دهی. اما عزیزانم این شفا متعلق به شماست اگر شما انتخاب کنید تا شفا بیابید، اما این کامل نیست. بگذارید تا استعارهٔ فردی را که نمی‌خواهد به مسائل الهی یا اعتقادی یا متافیزیکی کاری داشته باشد را توصیف کنم. آنان فقط می‌خواهند با آگاهی‌شان و ساختار سلولی‌شان کار کنند. بهترین مثالی که من قبلا به شما داده‌ام اینست که انگار این مدیتیشن به نحوی مانند این است که به شما یک هواپیمای ۷۴۷ با خلبان و سوخت برای تمام عمر به شما داده‌اند و شما بسیار هیجان زده‌اید و سوار آن هواپیما که متعلق به خودتان است می‌شوید. و خلبان‌ها آماده‌اند و شما می‌گویید: «بیایید برویم!» و سپس شما بدون هیچ هدف خاصی تمام عمرتان روی باندِ فرودگاه ویراژ بدهید بدون اینکه پرواز کنید! [کرایون می‌خندد] من فکر می‌کنم شما درک می‌کنید زیرا شما حتی نمی‌دانید که این هواپیما می‌تواند پرواز کند و یا اصلا به پرواز اعتقاد ندارید! اما چه ماشین زیبایی است این هواپیما و چقدر سریع می‌تواند حرکت کند و ویراژ بدهد و آیا این همه قدرت زیبا نیست؟! و حقیقتا آن همه قدرت، آن همه آگاهی متعلق به شماست. اما عزیزان بدون آن بخشِ الهی شما با آن هواپیما فقط ویراژ می‌دهید، پرواز نمی‌کنید.

مثال دیگری که به شما داده‌ام اینست که شما وارد ساختمانی می‌شوید و این ساختمانِ شفا است، بیشتر شبیه آن معبدی که در مدیتیشن‌ها وارد آن می‌شویم. و شما با آن نگرشی که دارید (خدا ناباوری) وارد آن می‌شوید. و همه آن کسانی که اطراف تو هستند ابزار شفا هستند همانند حلقهٔ شفا... و حتی شما ساختار و فراکتال‌ها و کسرهای عدد دوازده را درک می‌کنید چرا که این ساختار عدد دوازده می‌تواند کاملا علمی باشد و اگر شما انتخاب کنید هرگز شامل الهیت و معنویت نمی‌شود. بگذارید بگوییم که شما وارد ساختمانی می‌شوید و در آنجا پر از ابزارِ شفا است و شما شروع به استفاده از آنها می‌کنید و نتایجی هم می‌گیرید. و شما می‌گویید: «این عمل می‌کند و جواب می‌دهد. آگاهی من کار می‌کند. من شروع به شفای بدنم می‌کنم و حس می‌کنم حالم بهتر است. من دارم از ترس خارج می‌شوم و و و به هیچ چیز دیگر نیاز ندارم.» و یک روز شما آسانسور را کشف می‌کنید! ما قبلا این مثال را در یک قصه برای شما گفتیم. و شما آن آسانسور را کشف می‌کنید و می‌فهمید که ۸۰ طبقهٔ شفایِ دیگر بالای سر شما وجود دارد و ابزاری هم آنجا هست! اما این آسانسور نام شما و روحِ شما را بر خود دارد و می‌گوید: «آفریدگاری که شما را خلق کرده است شما را دوست دارد!» و روی در آن نوشته شده: «عشقِ خدا برای شما...» آیا می‌خواهی سوار آن آسانسور شوی یا نه؟ ای انسان عزیز! این انتخاب آزادانهٔ توست. پس حقیقتا تو می‌توانی روی این معما کار کنی و اهمیتی ندارد که چطور تو می‌خواهی این معما را حل کنی. در هر حال تو عزیز و مورد احترام هستی... بله واقعا هستی... در این معنویت هیچ قانونی و قاعده رفتاری وجود ندارد که به چه باور داری یا چقدر معتقد هستی یا چقدر ایمان محکمی داری. آفریدگار بدون توجه به آن، عاشق شماست. این عشق بدونِ شرط است...

وقتی ما امشب، به حلقهٔ دوازده وارد می‌شویم من می‌خواهم مدت زمان بیشتری را در آن صندلی سپری کنیم. و برای این کار، هم اکنون، بیایید کمی بیشتر در مورد آن «مه» حرف بزنیم. زیرا وقتی ما بعدا در حلقه دوازده شروع می‌کنیم، مستقیم روی آن پل می‌رویم. زیرا می‌خواهم شما زمانِ شفای بیشتری را در آن استادیوم بگذرانید. پس بیایید آنچه در حلقهٔ شفا انجام می‌دهیم را مرور کنیم.

حلقه شفا همیشه با یک پل شروع می‌شود و همیشه شروع خواهد شد. و همیشه سوالاتی در مورد پل وجود دارد. آیا شما مجبورید که حتما از روی یک پل عبور کنید تا به این مکان فرابعدی برسید؟ «کرایون تو همیشه از روی پل عبور می‌کنی. آیا این یک اصل یا قاعده یا الزام است که برای رسیدن به آن مکان فرابعدی باید از روی پل عبور کنیم؟» پاسخ اینست: «نه!» نیازی نیست که هر دفعه از روی پل عبور کنیم، اما عزیزان این نشانگر این است که شما دری را می‌گشایید. دری به سویِ مکانی که در آنجا قرار است متفاوت عمل کنید، قرار است متفاوت باشید. شما قرار است چیزهایی را حس کنید که بطور معمول حس نمی‌کنید. این مثل یک جایگاه مقدس است... یک معبد است... جایی که تو می‌روی فراتر از یک چیز مشخص است و فراتر عمل می‌کند. برای بسیاری از شما این مانند قدم گذاشتن درون یک مکان ستایش است و شما این مکان ستایش را به آن اختصاص می‌دهید... شما به اندازهٔ کافی خطی هستید تا این مکان‌ها را برای این چیزها اختصاص دهید! پس پل نشانگر آن «در» است و ما همیشه آنجا می‌رویم. ضروری نیست که در مدیتیشن‌هایتان از پل عبور کنید و از میان مه رد شوید. برخی از شما می‌توانید در یک چشم بر هم زدن در آن مکان جادویی باشید! اما در این سری برنامه‌های ویژهٔ حلقه دوازده، که توسط بسیاری دیده می‌شوند، و کسانی هستند که به تازگی رسیده‌اند و نیاز دارند تا بفهمند که پل نشانگر رفتن از «بُعدِخطی شناخته شده» به «مکانی ناشناخته» است. و همیشه این پل آنجا وجود خواهد داشت، در تک تک مدیتیشن‌های حلقه دوازده...

و همچنین ما به شما می‌گوییم که این پل تغییر شکل می‌دهد و شکافی که پل از روی آن عبور می‌کند هر بار برای شما متفاوت است. و این یک استعاره از این است که هر بار چقدر در عبور از پل به سوی ناشناخته‌ها راحت‌ترید و نشانگر یک عبورِ شخصی برای هر فرد است. و ما قبلا گفته‌ایم که آیا این پلِ شما برای عبور فقط یک انسان است یا آنقدر بزرگ است که یک ترافیک یا حتی قطار از آن عبور کند؟(کرایون می‌خندد!) آیا شما قطار را می رانید؟ آیا شما در یکی از هزاران ماشین روی پل نشسته‌اید؟ این‌ها سمبل‌ها و نشانه‌های این هستند که شما در مورد عملکردتان با ناشناخته‌ها چطور فکر می‌کنید. آیا نیاز دارید که توسط وسایل نقلیه احاطه شوید تا بتوانید از روی پل عبور کنید یا به سادگی روی پل قدم می‌زنید و از میان مه رد می‌شوید؟ البته که پاسخ ما این است که شما را دعوت می‌کنیم که تنها باشید و حتی کفش‌هایتان را در بیاورید. و سپس ما شما را با موفقیت از آن دیوار مه رد می‌کنیم. و این مه بخصوص نشانگر آن است که آن سِپَر، آن دیوار، همان گام نهایی است که به شما می‌گوید: «این‌کار را نکن مگر آنکه واقعا قصدِ جدی داری!» جایی که شما به درون آن بخش از خودتان می‌روید که نمی‌دانید دارید! آن بخش فرابعدی، آن بخشی که شما را قادر می‌سازد تا همزمان در دو مکان باشید. همانند تصویرسازی‌ها و تجسم‌ها شما می‌توانید در سه بعدی در صندلی‌تان بنشینید و در آن سه بعدی یا چهار بعدی باشید و همزمان کاملا و تماما جایِ دیگری باشید. و شما خودتان را جدا نمی‌کنید. بخشی از شما در چهار بعدی نمی‌ماند و بخشی به فرابعدی نمی‌رود. این به روشی فرا بعدی عمل می‌کند عزیزانم. و همهٔ شما و همهٔ بخش‌های شما به فرابعدی می‌رود. و شما حقیقتا همزمان در دو مکان هستید. در حالی که شما درون روح خود کار می‌کنید و چیزی را تجربه می‌کنید که تا بحال تجربه نکرده‌اید... شما هنوز می‌توانید دمای اتاقی که در چهار بعدی در آن نشسته‌اید را حس کنید و در عین حال چیز دیگری را هم حس می‌کنید، نسیم عشق خدا را...

ما همهٔ این اطلاعات را هم اکنون به شما می‌دهیم زیرا بعدا امشب در حلقه دوازده قصد داریم این مطالب را کمی کوتاه کنیم و به سرعت به آن مکان جادویی برویم و نگاهی عمیق‌تر و نزدیک‌تر به آن بیاندازیم. و زمان بیشتری را در صندلی که همهٔ چیزها در آن ممکن است بگذرانیم...

زیرا آگاهی پادشاه است... و عشق خدا نیز آنجاست...

و این‌چنین است.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

پیش‌مدیتیشن۱۲۴

پیش‌مدیتیشن۱۲۶