مدیتیشن۳
2020.09.16
درود عزیزانم کرایون هستم.
کمی نزدیکتر بیایید عزیزانم، چرا که میخواهیم
چیزی منحصر بفرد بیافرینیم...هر بار این
کار را میکنیم. نامش حلقهٔ دوازده است اما بیش از این
است...بعضیها آن را انرژی معجزه گونه نامیدهاند اما این انرژی را خود شما برای
خود میآفرینید، آنگاه که به درون آن انرژیای گام میگذارید که همیشه داشتهاید...
همیشه داشتهاید...این انرژی بسیار قدرتمند است... بعضیها گفتهاند و شما نیز
ممکن است بگویید: خب این انرژی باید جدید باشد ما قبلا هرگز چنین چیزی نداشتهایم...
ما نمیدانستیم که امکان دارد این انرژی همیشه موجود بوده باشد... اما ناگهان در
این زمانهٔ جدید، شما کنار زدن پرده را شروع کردهاید... شاید هر بار یک لایه از
پرده... تا اینکه شروع به دیدن چیزهایی میکنید که همیشه وجود داشتهاند...آن
عظمتِ روحتان...
حتی به ذهنتان خطور نمیکند که این
انرژی (انرژی شفا در حلقه دوازده) چقدر الهی است و این حقیقت که همیشه با شما بوده است، چرا که عزیزانم
با آن زاده شدهاید و با آن به این دنیا میآیید...
این مدیتیشن همیشه به یک شیوه آغاز میشود
و خواهد شد... ممکن است بگویید که با یک داستان آغاز میشود ...داستان اجازه؛
اجازهٔ رفتن از شناختهها به ناشناختهها... و حقیقتا که همینطور است...
هر چند بار که از آن پل عبور میکنید
پلی که اکنون در این تصویرسازی در برابر شماست، هر چند بار که از آن عبور میکنید
همیشه پتانسیل شگفت زده شدن وجود دارد. شگفتی در آنسوی پل یک واقعیت چند وجهی است
و همیشه یک جور نیست و تغییر میکند و این تغییرات، شخصی و مختص خودتان است.
این پل چقدر بزرگ است؟ در این لحظه
که من مانند همیشه می گویم «یک پل در برابر شماست» تصورتان از پل چه شکلی است؟ و
این پل در برابر شما در نقطه نیمه راهش با یک مه غلیظ پوشیده شده است، بگونه ای که
نمیتوانید آنسوی پل را ببینید.
پس به من بگویید این پل که چند لحظهٔ
دیگر روی آن قدم خواهید گذاشت چقدر بزرگ است؟ آیا به اندازهای بزرگ است که یک
انسان براحتی از روی آن عبور کند؟ شاید پلی است که از روی شکاف بین دو صخره رد میشود؟
آیا آب زیر این پل جریان دارد؟
تصویرسازی شما از آن چگونه است؟ چرا
که این تصویرها از گذر شما به سوی ناشناختهها، حرفهای بسیاری در خود نهفته
دارند.
آیا پل آنقدر عریض هست که یک کامیون
از روی آن رد شود؟ همه چیز معنایی در خود برای شما دارد. این پل شماست.
پس امروز بیایید برویم و بیایید فقط
عبور نکنیم، بیایید درون این مه گشتی بزنیم. هر بار کمی متفاوت است اینطور نیست؟
به محض اینکه شروع به عبور از پل میکنید متوجه میشوید که این مه تقریبا شبیه یک
دیوار معلق است، همچون مهی که گاهی در حجمی عظیم از سمت اقیانوس (به سمت ساحل)
همچون دیواری پیش میآید و انگار زمانی برای پایان آن نیست و همانجا همچون دیواری
معلق چسبیده و نمیرود...
تقریبا آمادهاید که به درون آن گام
بگذارید و یا نه برای لحظهای آنجا متوقف میشوید...متوجه میشوید که در راه هستید
و روی پل ایستادهاید...و چون روی پل هستید بدین معناست که «اجازه « دادهاید. اگر
احساس ناراحتی میکنید همین الان دست نگهدارید. اگر میخواهید که فقط گوش دهید
(بدون قصد و نیت خاصی) همین الان دست نگهدارید. چون وقتی که درون مه گام بگذارید
پتانسیلهای تغییر بوجود میآیند و به همین دلیل شما اینجایید. برای همین شما
اینجایید. (برای تغییر)
انسانهای عادی وسوسهای دارند که
دست خود را داخل مه فرو کنند تا ببینند که آیا امن است، اینطور نیست؟(کرایون میخندد!)
ادامه دهید...تعجب نکنید اگر دست خود
را درون مه کردید دستی را حس کنید که آماده است تا دستتان را بگیرد و شما را درون
مکان ناشناختهٔ باشکوهی بکشد... شاید شما را به مرحله بعدی از زندگیتان بکشاند...
چرا که با ارادهٔ خود وارد مکان ناشناختهٔ فرابعدی شکوه و عظمت خود شدهاید...آیا
شنیدید؟ به یک مکانی ترسناک نمیروید بلکه به مکان متعلق به خودتان میروید. این
حلقه دوازده است. ادامه دهید و درون مه گام بگذارید عزیزان و متوجه شوید که این یک
مه نیست و به محض اینکه وارد آن شوید فورا پاک و شفاف میشود. هیچ رازی یا جادویی
در این مکان نیست بلکه این مکان «خانه « است و قرارست که خیلی حس خوبی به شما
بدهد. فقط در آن گام بگذارید.
میتوانید گام گذاشتن در انرژی
روحتان را تصور کنید؟
برخی می گویند که «این طبیعی نیست!
این مکانی که تو، ما را به سمت آن هدایت میکنی خیلی خوب است، اما می دانی انسانها
چنین جایی نمیروند!»
خب تو چنین جایی نرفتهای! انسانها
میروند! انسانها وقتی روحشان تکامل مییابد به چنین جایی میروند...انسانها به
چنین جایی میروند وقتی فارغ التحصیل میشوند و آگاهی آنها به یک مرحله بالاتر
ارتقا مییابد.
من قبلا این را گفتهام عزیزانم و
باید بدانید که شما وقتی درون آن مه ایستادهاید و آنچه را که خودتان می دانید حس
میکنید. (احساسی که موقع ایستادن در مه هست برای هرکسی متفاوت است.)
باید این را بدانید که برنامه و طرح
خلقت این بوده است که سرانجام به اینجا برسید. سرانجام درخواهید یافت که میتوانید
به چنین جایی بروید. (از پل عبور کرده و به ان مکان فرابعدی شفا بروید).
این بخشی از طراحی خلقت شماست که
صدها سال زندگی کنید چون جسمتان طوری طراحی شده است که خودش را جوان سازی کند.
طراحی نشده که بیماری بگیرد و به سرعت نابود شود. برای این طراحی نشده است. و هنوز
انرژی سیاره، تکامل پایین و چیزهایی که شما آموختهاید گاهی مانع میشوند که شما
این را درک کنید.
ما دربارهٔ پوست کندن پیاز با شما
حرف زدیم و هر دفعه دربارهٔ آن دوباره حرف میزنیم...
آن چیزهایی که به شما گفتهاند،
بهترین آموزشهایی که تاکنون داشتهاید، عزیزانم، بهترین کمکهای معنویای که تا
به حال داشتهاید (اینها همگی لایههای پیاز هستند)، همگی بوسیلهٔ یک انرژی قدیمی
شناخته نشده، ملایم و تضعیف شدهاند، به بیان دیگر اینها بهترینی است که شما اکنون
دارید. این بالاترین تفکری است که در آن انرژی پایین گذشته میتوانست وجود داشته
باشد... هیچ چیز غلطی در آن نیست. کسی به شما این (آموزشهای انرژی پایین) را
نداده است، اما همهٔ دانش آنها در همین حد بوده است.
و حالا شما با الهامات و افشاگریهایی
ایستادهاید؛ الهاماتی که میگوید مسایلی خیلی بیشتر از آنچه به شما گفتهاند وجود
دارد.
هر چهارشنبه من شما را از این طریق
راهنمایی میکنم و میخواهم که با این هدایت و راهنمایی (در مدیتیشن) احساس راحتی
کنید، حتی اگر نمیدانید که به کجا میروید.
ممکن است هربار که به آنجا میروید
کمی متفاوت باشد چون آن پیاز شروع به پوست کنده شدن میکند، پیازی که لایههایی از
تعصب و پیشداوری ها دارد، لایههایی از چیزهایی که به شما گفتهاند، لایههایی از
آنچه آموختهاید... و شروع به کندن همه این لایهها میکنید تا به هسته شفا برسید.
قبلا هم گفتم شما مانند یک کودکی که
هرگز چیزی ندیده است ایستادهاید و اجازه دادهاید که همه این لایهها شما را فرا
بگیرد و در حال حاضر لایههای بسیاری برای کنده شدن وجود دارد...
شما در شرف یادگیری زبان جدیدی هستید
... چیزی شبیه زبان که صحبت نمیشود اما آگاهیای در قالب شکل، رنگ و صدا دارد.
زبانی که روحتان با آن با شما حرف می زند.
و بعد معبدی که قرار ست به آن بروید
در برابر شما شکل میگیرد.
از شما میخواهیم که روی این زمین
بایستید و به اطرافتان نگاهی بیاندازید چه میبینید؟...چقدر این تصویر برایتان
واقعیست؟ من همیشه این را میپرسم و همیشه میپرسم:
«آیا این مدیتیشن و
تصویرسازی تمرینی است که به سادگی از آن عبور میکنید یا فقط برای تفریح به آن گوش
میدهید؟ خوب است. اشکالی ندارد... اما این شما را در آنسوی مه نگاه میدارد
عزیزانم...شما هنوز آنجایید (و از مه عبور نمیکنید) اما کسانی که این راه دور را
آمدهاند و آمادهاند تا معبد را ببینند (میتوانند از آن مه عبور کنند...)
معبد هم استعارهای از یک مکان مقدس
است که قرار است در آن اتفاقی روی دهد. آن قداست و تقدس، شما هستید... معبد را
چگونه ساختهاید؟ ما قبلا این را گفتهایم، چه شکلی است؟ من همیشه این را میپرسم:
بزرگ است؟ کوچک است؟ «درِ ورودی» آن چه شکلی است؟
نام روی «درِ معبد» دائم تغییر میکند...ممکن
است بپرسید چطور ممکن است که دائم تغییر کند؟ نام آن تغییر میکند همانطور که شما
تغییر میکنید. به نامی با حروفی که نمیفهمید تبدیل میشود...بعدها به چیزی که میدرخشد
تبدیل میشود...و بعدتر شاید به رنگین کمان تبدیل شود...به شما بستگی دارد، به این
که چقدر خود را عظیم می دانید...
بیایید در مورد پیاز صحبت کنیم، همین
الان لحظهای توقف کنید.
چقدر به شما گفتهاند که شما قرار
نیست بزرگی و عظمت خود را ببینید؟ و پاسخ این است: «خیلی زیاد!»
به شما گفتهاند که « فکر نکن که
ارزشمندی! چون در چشمان خدا هیچ ارزشی نداری!»
بگذارید حقیقت را به شما بگویم: شما
به چشم خدا بسیار با ارزش هستید. روح شما از جنس خدا ساخته شده است، شما به عنوان
تصویری از خدا ساخته شدهاید، شما بخشی از این سرچشمه خلقت هستید...شما در معبدی ایستادهاید
که برای جشن گرفتن برای شما ساخته شده است...عجب مفهومی... تازه است...بسیاری مشکل
خواهند داشت...بسیاری به این تمرین و مدیتیشن بخصوص ایراد خواهند گرفت و می گویند:
« هیچ انسانی قرار نبوده برای خدای درونش جشن بگیرد!»
و من می گویم: بخاطر اینکه «پیاز» به
شما میگوید که قرار نبوده جشن بگیرید! « پیاز» ...پیاز نمایانگر اطلاعاتی از زمانهای
قدیم است...
منطقی نیست که خدا از شما بخواهد که
خودتان را پیدا کنید؟
فکر نمیکنید که معنایی دارد که شما
آنجا ایستادهاید و تقریبا آمادهاید که به معبد خودتان بروید در حالی که تمام مدت
زندگیتان قادر نبودید (این معبد شفا را) ببینید و بخشی از آن باشید تا زندگیهایتان
گسترش یابد و صلح و لذت و شفا داشته باشید. آیا این معنایی ندارد؟ و اکنون شما
آنجایید (در معبد)
بیایید با هم داخل برویم...
هربار
شما به این قسمت میرسید تغییرات کوچکی میبینید، اینطور
نیست؟
آیا تئاترکوچکتر شده؟ آیا بزرگتر
شده؟
و ممکن است بگویید چطور بزرگ یا کوچک
میشود، وقتی تعداد معینی تماشاچی قرار است آنجا بنشینند؟
از شما میخواهم این بحث را لحظهای
فراموش کنید...اگر من به شما بگویم که تماشاچیها تغییر میکنند چه؟! اوه پسر! میبینید
که تا به چیزی عادت میکنید, سپس چیز دیگری روی میدهد!
راههای زیادی برای گرامیداشتِ شما
وجود دارد عزیزانم، راههای زیادی هست و در همهٔ این برنامهها درباره این راهها
بحث خواهد شد... راههایی که بتوانید بنشینید و بی نهایتی و عظمت حقیقت را درک
کنید.
شما به این مکان فرابعدی میرسید و
قرار است به آن تئاتر کوچک بروید یا آن تئاتر بزرگ! (شوخی کرایون با تصویرسازی
شما!) و تئاتر دایرهای شکل و گرد است و صحنهٔ تئاتر در پایینتر از سطح جایگاه
تماشاچیها قرار دارد و شما از میان جایگاه تماشاچیان رد شوید و به پایین بروید تا
به صحنه تئاتر برسید، البته الان هیچ تماشاچیای در جایگاه نیست تا زمانی که روی
صندلیتان ننشینید آنها نمیآیند (برای درک بهتر، زمین فوتبال را به یاد آورید که
تماشاچیان در جایگاه بالا نشستهاند و از بالا بازی را تماشا میکنند.) صندلی چه
شکلی است؟ برای برخی از شما یک صندلی تاشو است، برای بعضی تخت پادشاهی است... آیا
به آن فکر کردهاید؟ صندلی چه شکلی است؟ شما لایق چه هستید؟ این بخشی از پیاز است.
اینطور نیست؟
من قرار نیست به شما بگویم که صندلی
باید چه شکلی باشد، شما تصمیم میگیرید که چه زمانی از یک صندلی سادهٔ تاشو به یک
صندلی طلایی تغییر کند... یا یک نیمکت کوچک که بتوانید راحت بنشینید... و من از
شما میخواهم که روی آن صندلی -هر شکلی که هست و شمایل آن تصمیم خودتان است و
متعلق به شماست- بنشینید. و بعد با هم برای مدتی کوتاه بیایید از آنچه قرار است
روی دهد لذت ببریم. این حلقهٔ دوازده است. عدد دوازده نمایانگر فرمولِ آگاهی
خداوند است.
دوازده عددی است در کتیبهها و طومارها (و کتابهای مذهبی ادیان) بیشترین
اشاره به آن شده است و جهان از طریق نیروی دوازده گانه کار میکند. وقتی شما در
این اگاهی مینشینید در آگاهیِ خالق مینشینید و به محض اینکه بنشینید اتفاقاتی
شروع به رخ دادن میکنند.
بعضیها با آنچه در ادامه میآید
احساس راحتی ندارند و این بخشی از پیاز است...اینطور نیست؟ آن چیزهایی که به شما
گفتهشده...
آیا شما از اینکه هدیهای دریافت
کنید معذب هستید؟ چون شما در شُرف گرفتن یک هدیه هستید. ما به شما گفتیم که همین
الان دو یا سه چیز برای شما شروع به روی دادن کرده است. من میخواهم که شما از این
لذت ببرید زیرا شما لایق آن هستید. آیا این اشتباه است که از عشق خداوند لذت برد؟
آیا لذت کلمهٔ اشتباهی است؟
من اجازه میدهم خودتان تصمیم بگیرید
که آنچه در «سرخوشی ناشی از شفا» هست لذت است یا نه؟ این به شما بستگی دارد که چه
احساسی باشد...شاید اشک (شوق) باشد...این واقعیست...برای بسیاری از شما بسیار
واقعیست... «فرابعدی» اینگونه است، یک مکانِ یک خطی نیست عزیزانم، اما یک چیز ذهنی
(تخیلی) هم نیست؛ بلکه یک مکان واقعیست و شما آنجا مینشینید.
اولین چیزی که روی میدهد این است که
پاهای شما در شُرف شسته شدن هستند. همیشه پاهای شما شسته میشوند...همیشه... این
سمبل و نشانهای از عشق، احترام، زیبایی و بخشش است...
اما آنان که پاهای شما را میشویند
تغییر خواهند کرد، زیرا شما اکنون شروع به درک این کردهاید که هر بار که روی آن
صندلی مینشینید حلقه دوازده کمی تغییر میکند.
بار آخر که اینجا بودیم (نهم
سپتامبر) کسانی که به شما خیانت کرده بودند پاهای شما را شستند. دفعهٔ قبل از آن
(دوم سپتامبر) یعنی جلسه اول، خانوادهٔ روحی زندگیهای قبلی شما، پاهای شما را
شستند که به این معنی است که شما خودتان پاهای خودتان را شستید! متوجه شدید؟
جایگاه تماشاچیان با کسانی پر شد که
ما گفتیم همهٔ آنها در واقع خود شما در تناسخها و زندگیهای گذشتهتان بودید.
همهٔ آنها شما بودید و پاهایتان را شستند.
و این بار میخواهم که «نیاکان و
اجدادتان» پاهای شما را بشویند، آنان از تبار خونی شما، قبل از شما در این سیاره
بودهاند؛ مادرها...پدرها...کسانی که درگذشتهاند و شما عاشقشان بودهاید و همگی
آنها را از دست دادهاید. همزمان به خط ایستادهاند تا پاهای شما را بشویند. با
اشک شوق و لذت از اینکه سرانجام روی آن صندلی نشستید... آیا جشنی که موقع نشستن
شما روی صندلی بر پا میشود را متوجه شدید؟! من میخواهم که آنجا بنشینید و احساسش
کنید ...احساس کنید که همین اکنون پاهایتان توسط نیاکانتان شسته میشود. نیاکان
شما با همهٔ آن خرد و فرزانگی تبار شما بارها و بارها پاهایتان را میشویند و شفای
هر آنچه شما بخاطر آن آمدهاید در این میان آغاز میشود... شفای خود را نخواهید
بلکه آن را «بپذیرید»: «ای خدای عزیز من میپذیرم هر آنچه تو برای من در نظر گرفتهای
در حین اینکه پاهایم توسط آنان که دوستشان دارم و از دست دادهام, شسته میشود و روزی من هم
پاهای کس دیگری از تبار خودم را در چنین موقعیتی خواهم شست و بسیار خوشحال خواهم
بود که او تصمیم گرفته است روی این صندلی بنشیند.»
عمرتان طولانی خواهد شد...
«خدای عزیز، من عمر طولانیتر
را میپذیرم.
خدای عزیزم من میپذیرم و میپندارم
که شفا اینجاست.»
خیلی چیزها برای شفا داریم عزیزانم.
ما تازه شروع کردهایم. از شما میخواهم آنجا بمانید؛ نمیخواهم شما را از روی آن
صندلی بلند کنم... نمیخواهم چنین کاری کنم... وقتی ما این مدیتیشن را تمام میکنیم
و موسیقی ادامه مییابد چند نفر از شما میتواند هنوز آنجا بنشیند؟
از شما میخواهم درباره همه این
چیزها بیندیشید. آیا امکان دارد که آنها واقعا آنجا پاهای شما را بشویند؟ نهتنها
امکان دارد بلکه همین الان دارد روی میدهد. آری دارد اتفاق می افتد...
و اینچنین است.
نظرات
ارسال یک نظر