مدیتیشن۹۱
2022.07.20
درود عزیزان.
کرایون هستم. کمی نزدیکتر بیایید.
نزدیکترآمدنی
که از شما تقاضا میکنم، این است که واقعاً به آنچه میگویم، گوش دهید، بهویژه
عصر امروز، امشب، این قسمت. چنل [امروز] زمینۀ آن را فراهم کرد. به شما گفتم که
وقتش حالاست. در این سیاره اتفاقاتی دارد رخ میدهد که از نظر مفهومی پیشبینیشان
کرده بودم، به این صورت که زمانی فرا خواهد رسید که اوضاع بهخوبی پیش میرود،
[مثلاً] بهبودی جوامع و مفاهیمِ یکپارچگی، و دارید به سوی نور حرکت میکنید
و درست در همان هنگام ناگهان همه چیز به عقب کشیده میشود. و این دقیقاً همان چیزی
است که دارید میبینید.
دوست
دارم این را دوباره و برای کسانی بگویم که این را نشنیدهاند: وقتی نور پدیدار
میشود، تاریکی به جنگش میرود. بارها با همکارم روی این صندلی نشستهایم و
همین پیام را گفتهام. وقتی چیزی میبینید که میخواهد چیزی به شما بدهد که به
باورتان همان آینده است، از آن نترسید. این تکرار تاریخ نیست. این آغازِ پایان
نیست؛ ولی با این حال اینها نشانههایی است که مردم دریافت میکنند.
واقعیت
توافقی[1] برای کسانی است که میخواهند
این اطلاعات را در رسانههایشان به شما بفروشند. آنها خیلی چیزها دارند تا صرف
سرمایهگذاری در چیزی بکنند که به آن باور دارید تا بهصورت منظم تماشاگر برنامههای
آنها باشید؛ آنگاه میتوانند محصولاتشان را به شما بفروشند. عزیزان، آن هیچ ربطی
به آنچه دارد رخ میدهد، ندارد. در اینجا آنچه واقعاً رخ میدهد، این است که نور
دارد برنده میشود. اگر چنین نبود شاهد دستور کار کسانی نبودید که از نور میترسند،
از یکپارچگی میترسند، از انتخاب آزاد میترسند، از همۀ این چیزها میترسند، از چیزهایی
که برای برخی از شما بدیهی است.
این
سیاره هماینک در مرحلۀ تصمیمگیری است و لازم است در دهههای آینده تصمیماتی
بگیرد تا در مسیر نور ادامه دهد. به شما گفتهام که من این را قبلاً دیدهام. شما
دقیقاً بهسوی هدف در حرکتید. این جدید نیست؛ ولی برای شما جدید است.
حلقۀ
دوازده برای شفا ایجاد شد؛ ولی بیشتر از آن برای این ایجاد شد که بتوانید
به ناحیهای بروید، به ناحیهای رمزگونه از خودتان و این را در دو هفتۀ گذشته گفتهایم.
حتی هماینک که آنجا نشستهاید، روح شما همراه با شما وجود دارد؛ پس چرا اینک که
نشستهاید، نمیتوانید ملاقاتش کنید؟
و
پاسخ این است که میتوانید؛ ولی برای اینکه کاری کنید تا با شما به خانه بیاید،
یعنی برایتان واقعیتر باشد، باید سفر کنید. این مفهومی سهبُعدی است که باید
بدانید تا احساس کنید به جایی رفتهاید یا کاری کردهاید، به جای اینکه با یک بشکنزدن
در جای دیگری باشید.
پس
از روی پل و از آنچه میدانید و میفهمید و احساس خوبی دربارهاش دارید، به چیزی
میرویم که درکش نمیکنید و شاید کمی عجیب باشد؛ ولی آن آگاهیِ شماست و همان کسی
است که هستید. این را هفتۀ گذشته گفتیم که آگاهی شما میتواند در بدنتان باشد و در خارج از بدنتان هم میتواند باشد. حتی وقتی
که دیگر اینجا [در زمین] نیستید و بدنتان وجود ندارد، شما هنوز در آگاهی مقدسی از
روح خود وجود دارید. و در حالی که اینجا [در زمین] هستید، میتوانید آن آگاهی مقدس
را ملاقات کنید و دعوت حلقۀ دوازده همین است. همیشه همین بوده است.
میتوان
اینگونه گفت که بازدید امشب، عبور از پل و آنچه میخواهیم انجام دهیم، با چنلی که
پیش از این ارائه کردم، به هم کلاف شدهاند یا میتوان گفت با هم مطابقت دارند. هماینک
رخدادهای ژرفی دارد روی میدهد؛ ولی هیچ یک از آنها ژرفتر از این یکی نیست. در
چنل [امروز] اطلاعاتی را آشکار کردیم که شاید پیش از این نشنیده بودید و آن
اطلاعات دربارۀ بخش و قطعهای از دیانای
شماست که پنهان بوده است؛ پس میخواهیم شما را به آن سوی پل ببریم و این را
برایتان شخصیتر کنیم.
این
مدیتیشن خاص، این حلقۀ دوازده، فقط در دسترس اعضاست[2]. عمداً اینگونه است. این در
دسترس همه نیست که به آن گوش دهند. میتوان گفت که منطق آن، دانش آن و عقل سلیم آن
میگوید که کسانی که این را گوش میکنند، روحهای کهناند، یعنی همان کسانی که قصد
یادگیری آن را دارند، نه کسانی که به اینجا سَرَک میکشند، نه کسانی که شاید
بینندۀ این [کانال] میشوند و مسخرهاش میکنند، بلکه فقط کسانی این را میشنوند
که تصمیم گرفتهاند که میخواهندش، میخواهند به آنچه رخ میدهد، نزدیکتر باشند،
میخواهند دربارۀ پیامهای معنویِ روز داناتر باشند و این یکی، پیام مهمی است.
از
شما دعوت میکنم کاملاً در این مشارکت کنید. این پل، پیش رویتان نمایان میشود،
پلی که میان شناختهشدهها و ناشناختههاست، پلی که هماینک از روی آن عبور خواهیم
کرد. از شما میخواهم مثل همیشه دست من را بگیرید و بیایید تا برویم.
[شروع
موسیقی]
عبور
از این پل همیشه یکسان است؛ زیرا هر قدم، عشقی را که در آنجاست، افزایش میدهد. میتوانید
احساسش کنید؛ زیرا به سرچشمۀ عشق نزدیکتر و نزدیکتر میشوید.
مردم
پرسیدهاند: «واقعاً چه چیزی در روح من است؟»
و
پاسخ این است که خدا در روح شماست، همان چیزی که میتوانید از معنای واژۀ خدا تصور
کنید. همۀ چیزهایی که هستند، در روح شما هستند؛ زیرا شما بخشی از آنید.
بزرگترین
و کجفهمانهترین ایده دربارۀ روح این است که روح برای انسان و از هنگام تولدش
وجود دارد تا به این ترتیب بعد از مرگ بتوانید مجازات شوید. اطلاعاتی که بسیاری از
شما دریافت کردهاید، این است عزیزان؛ ولی اینگونه نیست، ولی اینگونه نیست. روح
جاودان است. شما وجود داشتهاید، همان طور که خدا وجود دارد و همچنان وجود خواهید
داشت. حتی مدتها بعد از اینکه این سیاره از بین میرود، بعد از اینکه شاید این
گیتی ناپدید میشود، آن آفریدگار، همان که خدا مینامیدش، همچنان وجود خواهد داشت.
شما هم وجود خواهید داشت. شما قطعهای از این آفریدگارید، بخشی از آنید، با او یکپارچهاید،
مانند مولکولی در اقیانوس که هم اقیانوس است و هم مولکول، شما بخشی از این هستید و
همۀ ویژگیهایش را دارید. یکی از آن ویژگیهای خاص این است که در روح خود چیزهایی
را میدانید که وقتی روی زمینید، نمیدانید.
دوست
داریم هماینک با گذر از این در، شما را به آنجا و به همان اتاق ببریم. میخواهیم
با عبور از این درگاه، از این در، شما را به همان اتاقی ببریم که در آن، این وجود
شگفتانگیز و زیبا و دوستداشتنی منتظر است، همان که بخشی از شماست. او همان چیزی
است که مجموعه راهنماهای شما مینامیمش. او همان است که هفتۀ گذشته و هفتۀ پیش از
آن اینجا بود. او بخشی از شماست. او واقعاً بدون جنسیت است؛ زیرا همیشه بخشی از
شما بوده است، در هر یک از زندگیهایتان او بخشی از شما بوده است. در اولین زندگیتان
در هر سیارهای، اینها بودند که همیشه با شما بودند، اینهایی که هماینک بهصورت
وجودی واحد برای شما تجسم یافتهاند. هیچ کس بهتر از اینها شما را نمیشناسد.
و
وقتی وارد میشوید، این وجود زیبا نگاهتان میکند و میگوید: «آ! خوش آمدی عزیزم.
تو بسیار عزیزی. از تو میخواهم به آنچه اینجاست، نگاهی بیندازی؛ چراکه امروز
برایت یکی از بزرگترین روزهاست برای بازدید.»
و
او که وجودی از مجموعه راهنماهای شماست، برمیگردد و آن قفسه را نشانتان میدهد؛
ولی آن، دیگر قفسه نیست، قفسههاست، قفسههایی بسیار با ظرفهای بسیاری از بذرها.
بهتآور است. لبخند میزنید و میگویید: «اُه! عزیزم، میبینم که سرت شلوغ بوده.»
راهنماهایتان
نگاهتان میکنند و میگویند: «اُه! نه. این تویی که سرت شلوغ بوده؛ چون از اولین
هفتهای که این کار را کردیم، آنچه پذیرفتهای و درک کردهای، استعدادهایت را
افزایش داده، فرصتهایت را افزایش داده. اینک بذرهای بسیار زیادی هستند که اجازه
داری بکاری؛ ولی یکی از بذرها هست که میخواهیم همان را برداری. باید همان بذر را
برداری.»
شاید
بگویید: «خوب، چگونه بدانم که کدام بذر را بردارم؟»
حال
راهنماها میخواهند چیزی به شما بیاموزند. عزیزان، عقب بایستید و به قفسهها نگاه
کنید و از بذری که قرار است برداریدش، بخواهید خودش را نشان دهد. هماینک
راهنماهایتان از شما میخواهند که شهود مقدس [خود] را گسترش دهید. شما همانی را
برخواهید داشت که نیازش دارید، حتی اگر اینک در سهبُعدی آن را نمیدانید.
یک
بار دیگر هم متوجه این نکته شدهاید که روی هیچ یک از آنها برچسبی نیست. چگونه آن
را خواهید شناخت؟
راهنماها
میگویند: «شروع کن.»
عقب
میایستید و به قفسهها خیره میشوید و میگویید: «آنچه را باید بدانم، نشانم
بده.»
و
درست در قفسۀ روبهرویتان ظرفی هست که تقریباً فوراً شروع میکند به کمی تکانخوردن.
شاید حتی کمی بدرخشد. اگر کودک بودید، به شما میگفت: «من را بردار. من را بردار.»
[کرایون میخندد] آن بخشی از شماست عزیزان. آن مجموعه بذری است که در این سیاره
بخشی از شماست و شما آن را با خود آوردهاید. فقط بذرهایی نشان داده میشوند که در
شما هستند و با این حال بذرهای بسیاری وجود دارند.
در
این قفسه بذرهایی دارید از خود روح هستی، از همۀ چیزهایی که هستند؛ ولی همانی را
برمیدارید که بالاوپایین میپرد، همان که میگوید: «من را بردار. من را بردار.»
و
برچسب آن فوراً نمایان میشود و درست همان چیزی را نشان میدهد که فکر میکنید
نشان خواهد داد، درست همان چیزی که به شما گفتم نشان خواهد داد. برچسبش این است: ۲۴
[کرایون میخندد]
عزیزان،
از شما میخواهم چنل امروز را گوش کنید. اگر به جایی رفتهاید که این برنامهها در
آنجا قرار دارند و یکراست به این حلقۀ دوازده آمدهاید، لازم است بازگردید و چنل
امروز را گوش کنید تا درک کنید که این ۲۴ چیست.
شما
۲۴ جفتکروموزوم دارید. جفتکروموزوم بیستوچهارم
بذرهایی است از ستارهها. آنها همانهایی هستند که در ژنوم شما پنهاناند و
چندبُعدیاند. آنها همیشه آنجا بودهاند. آنها همانهایی هستند که شکوهمندیتان
را آشکار خواهند کرد.
بیشتر
از اینهاست. بیشتر از اینهاست. بهراستی که آنها بذرهای همان کسانی هستند که
پیش از شما آمدند و این بذر را به شما دادند. حال شما دیانای آنها را دارید؛
ولی تا پیش از این، جفتکروموزوم بیستوچهارم ناپیدا بود.
از
شما میخواهم این شمارۀ ۲۴ را بردارید و آن را در دست خود بگیرید. راهنماهای شما
که از آغاز آنجا بودهاند، به سه نفر منشعب میشوند و دورِ شما میایستند، دستهایشان
را روی شما میگذارند و به شما کمک میکنند تا همچنان که روی صندلی نشستهاید[3]، این را درون دیانای خود فعال
کنید.
حقیقت
معنویِ اصلی که در لموریا مستقیماً از بذرهای ستارهای آموختند، حقیقتی که درست از
پلیدینها آموختند، در این لحظه در درون شما فعال میشود، [البته] اگر چنین
بخواهید. این اتفاق نمیافتد، مگر اینکه آماده باشید. این اتفاق نمیافتد، مگر
اینکه از این پیام آگاهی یابید.
از
شما میخواهم که آنجا بمانید و به آن اجازه دهید تا فعال شود؛ زیرا این برای همۀ
انسانها نیست، این شمایید، این بیولوژی شماست، این دیانای شماست. و از شما میخواهم
آن را احساس کنید؛ زیرا وقتی به صندلی خود بازمیگردید و وقتی این برنامه پایان مییابد،
از شما میخواهم چیزهای باشکوهی را در زندگیتان انتظار داشته باشید و به شما نمیگویم
که آنها چیستند؛ ولی بیشتر شهودِ افزایشیافته است؛ زیرا بعدش این به شما نشان
خواهد داد چه چیزی را لازم است بدانید. دیدار افراد مناسب، حضور در مکان مناسب، در
زمان مناسب، هشیاری و خیلی از بذرهایی که شاید گمان میکردید کاشتهاید، همۀ اینها
چیزهایی هستند که این یکی بهترشان خواهد کرد.
از
شما میخواهم ببینید که این بذر کاشته میشود، نه در زمین، بلکه درست در درون شما.
ببینید که با عشق و شفقت خدا و مجموعه راهنماهایتان آبیاری میشود. این یکی از مهمترین
کارهایی است که تابهحال در این مکان انجام دادهاید، در مکانی که ما آن را روح
شما مینامیم. این سیاره برای آن آماده است. شما برای آن آمادهاید. من منتظر این
لحظه بودهام؛ پس میتوانید ببینیدش.
بمان
و احساس کن که این چقدر مهم است عزیز، که این چقدر مهم است عزیز.
آنها
و همۀ شکوهمندیشان را احساس کنید.
و
اینچنین است.
[1] consensus reality
[2] فقط اولین مدیتیشن هر ماه از برنامههای
چهارشنبههای شفابخش بهصورت رایگان منتشر میشود و سه مدیتیشن دیگر هر ماه، فقط
برای اعضایی است که مشترک این برنامهاند.
[3] در این برنامه صحبتی از صندلی
نبود؛ پس منظور کرایون باید صندلیای باشد که در سهبعدی روی آن نشستهاید و این
مدیتیشن را گوش میکنید. مترجم.
نظرات
ارسال یک نظر