مدیتیشن۸۶

2022.06.08

 درود عزیزانم. کرایون هستم. کمی نزدیک‌تر بیایید.

هفتۀ گذشته در حلقۀ دوازده گفتیم که دوباره داریم به سراغ برخی از شاید ژرف‌ترین مفاهیم می‌رویم، با کمی دگرگونی. در این برنامه‌ها که حلقۀ دوازده نام دارند، اغلب خواهید دید که وقتی چیز بسیار پرمعنایی ارائه می‌شود، ممکن است دوباره و دوباره آن کار را بکنیم و هر بار که این کار را می‌کنیم، شاید دربارۀ همان چیزی که قبلاً بحث کرده‌ایم، چیزهای بیشتری آشکار شود که آن را بهتر می‌کند، آن را قدرتمندتر می‌کند؛ ولی در بازبینی‌هایی که در برنامه‌های حلقۀ‌ دوازده این ماه انجام خواهیم داد، وجه اشتراکی خواهد بود و این وجه اشتراک همان کاری است که هفتۀ گذشته انجام دادیم. وقتی به آنجا برسیم، خواهید دید.

فرض بنیادی [ما] همیشه یکسان است. آن فرض بنیادی این است که از شما می‌خواهیم کاری انجام دهید که از نظر معنوی لزوماً نه انجام شده است، نه به این شکل بوده است، نه از سوی شما بوده است. و چیزی را که از آن صحبت می‌کنیم، ابزار جدید هم می‌نامیم و منظور از آن این است که آگاهیِ شما به‌عنوانِ روحی کهن، شروع می‌کند به افزایش ارتعاش خود. افزایش ارتعاش مفهومی است سه‌بُعدی، برای [اشاره به] رویدادی چندبُعدی. در آگاهی واقعاً هیچ ارتعاشی وجود ندارد، واقعاً وجود ندارد، آن‌طور که می‌پندارید، نیست، واقعاً آن‌گونه که می‌پندارید نیست و هیچ فرکانسی وجود ندارد یا این‌گونه که فکر می‌کنید نیست که بتوانید چیزی را اندازه‌گیری کنید؛ ولی آنچه واقعاً در حال وقوع است، پوست‌کندنِ پیاز انسانیت و نزدیک‌ترشدن به خود خدایی‌تان است. این را چگونه در قالب اصطلاحات علمی می‌گنجانید؟ پاسخ این است که هنوز علمی ندارید که بفهمید این چیزها واقعاً چه معنایی دارند.

آگاهی حتی برای خردمندان یونان هم راز بود و در تعریف‌کردن آن مشکل داشتند. برای متفکران بزرگ عصر شما هم این‌گونه بود، برای همان کسانی که آغازگر این ایده بودند که آگاهی را بررسی کنند، بدانند چه معنایی دارد و هر چیز دیگری از این دست. آن‌ها نتوانستند آگاهی را تعریف کنند. آگاهی ورای آن است که بتوان تعریفش کرد. بخشی از آگاهی ارتباط با روح شماست.

حال دارید به زمانی می‌رسید، دارید به مکانی می‌رسید و اگر بخواهید، دارید به ناحیه‌ای می‌رسید که هزاران سال است هیچ شکلی از انسان‌ها به آن نرسیده‌اند. این ارتقایی در آگاهی است که با آن در این سیاره شروع می‌کنید به دیدن آنچه می‌خواهید، آنچه واقعاً می‌خواهید.

کم‌کم تفکراتی با آگاهی بالا در میان توده‌ها دیده می‌شود، همان کسانی که شروع می‌کنند به تمرکزکردن روی شفقت و مهربانی و عشق، نسبت به یکدیگر، نسبت به شما، نسبت به کشوری دیگر. این جدید است عزیزانم، اینکه فکر کنید چگونه ممکن است همۀ انسان‌ها از چیزی سود ببرند. و این هیچ ربطی به سیاست یا مذهب ندارد؛ بلکه به عشق مربوط می‌شود. این‌ها ویژگی‌های تفکر والاترند. تفکری والاتر دارد پدیدار می‌شود. ابزار جدیدی که از آن صحبت می‌کنیم و می‌خواهیم هم‌اینک بازدیدش کنیم، شما هستید با روح خودتان و به‌گونه‌ای کار می‌کند که وقتی از این پل عبور می‌کنید، با همۀ روح‌ها از جمله با روح خودتان با هم و در مکانی هستید که در آن زمان وجود ندارد و می‌توانید در زمان به گذشته بروید. امروز و هم‌اینک می‌خواهیم این کار را انجام دهیم.

این پل گذرگاهی است میان شناخته‌شده‌ها و ناشناخته‌ها. این پل نشان‌دهندۀ گذرگاهی است میان «همۀ چیزهایی که به شما گفته‌اند هست و اینکه آن چه چیزی است» و هر چیزی که نمی‌دانستید؛ پس بگذارید بپرسم آیا برایتان پذیرفتنی است که بگویید: «چیزهایی هستند که نمی‌دانم. چیزهایی هستند که شاید چیزی را که فکر می‌کنم می‌دانم، بازنویسی کند.» و اگر آن‌قدر شجاع هستید که این را بگویید و جدی هم بگویید، آماده‌اید که از این پل بگذرید.

وقتی از این پل عبور می‌کنید عزیزانم، خود را از هیچ چیز رها نمی‌کنید، برایتان هیچ اتفاقی رخ نمی‌دهد، جز اینکه گسترش می‌یابید تا [بخش] بیشتری از خود را ببینید. به همین دلیل است که از آغاز این برنامه‌ها به همکارم گفتم که آن را مکانی امن بنامد. [در حلقۀ دوازده] به جایی سفر نمی کنید. اگر بخواهید به‌درون خود سفر می‌کنید، هیچ جایی امن‌تر از آن نیست تا در آن باشید. [آنجا] هیچ اتفاقی برایتان رخ نخواهد داد، به‌جز شاید عشق، حقیقتی بزرگ‌تر که [چه‌بسا] آشکار شود. به این ترتیب در مکانی می‌ایستیم که در گذرگاهی است از شناخته‌شده‌ها به ناشناخته‌ها و از شما می‌خواهم که همراه با من بیایید تا از روی این پل و از میان این مه بگذریم، مهی که هر چیزی را که در آن سوی پل است، در دیده مبهم می‌کند. این عامدانه است و با این کار وقتی از میان این مه عبور می‌کنید، همه چیز جدید است و شگفتی‌هایی که خواهید دید، شاید نفستان را در سینه حبس کنند و باعث شوند لبخند بزنید و دلشاد باشید یا به شما چیزهایی بدهند که فکر نمی‌کردید هرگز داشته باشیدشان. به این ترتیب کشفی صورت خواهد گرفت و اگر بخواهید که ببینیدش، آن کشف، «کشف خود» خواهد بود. حال همراه با من بیایید. بیایید با هم از روی این پل عبور کنیم. دستم را بگیرید.

 

[شروع موسیقی]

 

عزیزانم، مانند بسیاری از دفعات قبل در این جلسات، دست در دست هم از روی این پل  و از میان این مه عبور می‌کنیم و شما به ناحیه‌ای می‌آیید که کاملاً چندبعدی است. این آغازی است بر دیدن روح خود به آن‌گونه که هست، روحی جاودان، روحی که از آغازِ همه چیز اینجا بوده است. به شما گفته‌ایم که هیچ آغازی وجود ندارد؛ ولی گفتن این به انسان دشوار است؛ پس همیشه می‌گوییم: «به من دربارۀ آغاز خدا بگویید.»

می‌گویید: «ما چنین مفهومی نداریم؛ زیرا آفریدگار هیچ آغازی نداشته است.»

پس اگر شما هم بخشی از خدا باشید، روح شما هم هیچ آغازی نداشته است، همیشه بوده است، روح شما کهن‌تر از آن است که بتوانید کهن را تعریف کنید، حاضرتر از آن است که بتوانید حاضر را تعریف کنید، نوین‌تر از آن است که بتوانید نوین را تعریف کنید. شما اینید؛ بنابراین چیزهایی هستند که باید ببینید، چیزهایی هستند که باید بدانید و شاید چیزهایی هستند که ممکن است بررسی‌شان کنید، چیزهایی که خود شما بوده‌اند و می‌توانید آن‌ها را بازدید کنید و این دومین بار است که این را به شما عرضه می‌کنم.

با من بیایید. این بار نه از در، بلکه از ورودی غار خیلی‌خیلی بزرگی عبور می‌کنیم. قبلاً هم اینجا بوده‌ایم. شاید قبلاً آن را همان چیزی نامیده‌ایم که بوده است، یا شاید فکر کرده‌اید که به‌نوعی آن را شنیده‌اید. برخی این را غار آفرینش نامیده‌اند. این دقیقاً غار آفرینش نیست. این ناحیه‌ای است در روح شما که دربردارندۀ همۀ زندگی‌هایی است که در هر جایی از این گیتی زیسته‌اید. برای آن آماده شوید؛ ولی روی زندگی‌هایی تمرکز کنید که در زمین زیسته‌اید. وقتی به این غار وارد می‌شوید، می‌بینید که برایتان آشکار می‌شود که چه کسی بوده‌اید. حال برای برخی شاید تندیسی است که نامی روی آن است و خاطره‌ای روی آن چسبیده است و به این تندیس نگاه می‌کنید. برای دیگران فیلمی است که پخش می‌شود و [این فیلم] از کارهایی است که انجام داده‌اید، از جاهایی است که در آن بوده‌اید و نیز اینکه چه کسی بوده‌اید و چه زمانی بوده‌اید. برای هر کس متفاوت است. این آکاش شماست.

به شما گفته‌ایم که غار آفرینش مکانی است در این سیاره که وجودش به‌گونه‌ای چندبُعدی است که هرگز آن را نخواهید یافت و کریستال‌هایی دارد. غار آفرینش در دو مکان دیگر هم هست و یکی از آن دو مکانِ دیگر، روح شماست و همین جاست، جایی که هم‌اینک در آن هستید؛ ولی خودش را در روح شما آشکار می‌کند، خودش را کاملاً آشکار می‌کند، هیچ چیزی از جزئیات از قلم نمی‌افتد. در این آشکارسازی از شما می‌خواهم کاری انجام دهید و آن کار تجسم‌کردن نیست. از شما می‌خواهم بایستید و به یاد آورید. این امتیاز شماست. می‌توان گفت این میراث شماست و به‌عنوان روح کهن اجازه دارید این کار را بکنید. هدف از روح‌کهن‌بودن همین است. و روی‌زمین‌بودن همچون پیازی است که با پوست‌کندن لایه‌هایش می‌فهمیدید که روی‌زمین‌بودن چگونه است؛ در نتیجه دفعۀ بعد که به اینجا می‌آمدید، کمی بیشتر می‌دانستید و [دفعۀ بعد هم] کمی بیشتر. و این‌گونه است که اینک به این زمان تغییر بی‌نظیر رسیده‌اید. و اینک اینجا با این ابزار رودرروی همۀ زندگی‌هایی ایستاده‌اید که در این سیاره زیسته‌اید و بعضی از این زندگی‌هایتان از سایر آن‌ها بسیار باشکوه‌ترند. زمان‌های یادگیری را به یاد می‌آورید، آن هم نه یادگیری به شیوه‌ای منفی که مثلاً بیاموزید که نباید به اجاق دست زد، بلکه زمان‌های یادگیری‌ای که چیزهایی کشف کردید که آن زندگی‌تان را تغییر داد و متفاوت شدید یا فرهیخته‌تر شدید یا شاید مهربان‌تر شدید. اتفاق‌هایی را به یاد می‌آورید که در سال‌های عمر همۀ زندگی‌هایتان رخ داده‌اند و خوب و عالی و شگفت‌انگیز بوده‌اند. شاید روابطی را به یاد می‌آورید که داشته‌اید و آن روابط شکل‌دهندۀ قالبی هستند از آنچه اینک می‌خواهید؛ زیرا آن را قبلاً داشته‌اید. این‌ها چیزهایی هستند که به یاد می‌آورید. این‌ها چیزهایی هستند که به دنبالش می‌گردید، به دنبال همه نوع چیزی که خوب و شگفت‌انگیز بوده است.

شاید زندگی‌هایی داشته‌اید که در آن‌ها درمان خودبه‌خودی دریافت کرده‌اید یا شاید حتی بهتر، زندگی‌هایی داشته‌اید که در آن‌ها اصلاً بیماری‌ای نداشته‌اید و آن‌ها را به‌صورت تمام‌وکمال زندگی کرده‌اید و با لبخندی بر لب مرده‌اید؛ زیرا همۀ عمرتان را سالم بوده‌اید. این را در آکاش خود نگه می‌دارید عزیزانم، در ذهن خود نگه می‌دارید، در حافظۀ خود نگه می‌دارید.

دستورالعمل امشبتان این است. آماده‌اید؟ قرار است از یک زندگی به زندگی دیگری بروید. عجله نکنید. همان ‌طور که با حلقۀ دوازده می‌توانید این کار را بکنید، هر چند بار که می‌خواهید، از اینجا بازدید کنید. برای اینکه دوباره به اینجا بازگردید و این را دوباره انجام دهید، منتظر این برنامه نباشید. می‌توانید هر وقت که خواستید، این کار را انجام دهید. به اینجا بیایید. این کار را انجام دهید. این زندگی‌ها را یک‌به‌یک ببینید.

تفاوتی در میان است. از شما می‌خواهم ببینید چه چیزی هست که می‌خواهید به زمان کنونی بیاوریدش، یعنی به همان جایی بیاورید که در آن هستید، جایی که اینک در آن نشسته‌اید. از شما می‌خواهم که آن را به‌صورت بسته‌بندی‌شده ببینید. تجسم‌کردنش دشوار نیست. همۀ شما جعبه‌ای را بسته‌بندی کرده‌اید. اگر نمی‌توانید تجسمش کنید، جعبه‌ای گیر بیاورید و بسته‌بندی‌اش کنید. و قرار است در آن بسته، همان چیزی باشد که دارید می‌بینید و می‌خواهیدش. با گذشت زمان آن بسته‌ها به‌تدریج زیاد می‌شوند. سپس از شما می‌خواهم کار خیلی خاصی انجام دهید. وقتی این حلقۀ دوازده را ترک می‌کنید و به مکانی بازمی‌گردید که در آن هستید، گوش کنید، گوش کنید[۱]، آن بسته‌ها را هم با خود بیاورید. و این همانند اولین برنامۀ [این ماه]، موضوع ما خواهد بود. این‌گونه است که امروز زندگی خود را تغییر خواهید داد، آن هم با انجام کاری که شاید حتی فکرش را هم نمی‌کردید که بتوانید انجامش دهید، با رفتن به گذشته و برداشتن چیزهای خوب و آوردن آن‌ها در بسته‌هایی که می‌توانید بازشان کنید، آن‌ها را به خود بچسبانید و به زندگی خود ادامه دهید، به زندگی‌ای که شاید گمان نمی‌کردید هم‌اینک داشته باشیدش و در آن دوستتان بدارند و سالم باشید و چیزهایی بدانید که فکر نمی‌کردید آن‌ها را می‌دانسته‌اید. شما قبلاً آن‌ها را می‌دانستید. اینک آن‌ها بخشی از شما هستند. اینجا بمانید، این کارها را انجام دهید عزیزانم؛ ولی وقتی انجام دادید، ولی وقتی انجام دادید[۲]، آن‌ها را با خود بیاورید.

من کرایون هستم، عاشق انسان‌ها. شما خیلی باعظمتید، یکایک شما این‌گونه‌اید، بسیار باعظمت. اُه!

و این‌چنین است.

 

 



[۱] کرایون در اینجا به شنونده‌ها می‌گوید که به آنچه می‌گویم، گوش کنید. هنگام گوش‌کردن به فایل صوتیِ این مدیتیشن، این برداشت بدیهی است؛ ولی ممکن است در این متن، این کژتابی ایجاد شود که شاید کرایون از مخاطب می‌خواهد به صدایی گوش کند.

[۲] اشتباه تایپی نیست؛ کرایون این قسمت را دو بار می‌گوید.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

پیش‌مدیتیشن۱۲۴

پیش‌مدیتیشن۱۲۶