مدیتیشن۸۱

 2022.05.04

درود عزیزانم. کرایون هستم. کمی نزدیک‌تر بیایید.

این حلقۀ دوازده است. حلقۀ دوازده وقت مدیتیشن است و اگر بخواهید وقت تجسم‌کردن است یا می‌توانید فقط بنشینید و هدف عشق‌ورزیدن باشید و گوش دهید. حلقۀ دوازده همیشه دربارۀ توانمندکردن انسان است و دربارۀ عشقی است که نسبت به شما و روح شماست، همیشه؛ زیرا خیلی‌ها می‌گویند: «هدف چیست کرایون؟ دستورکاری که اینجا هست، چیست؟ هر کسی دستورکاری دارد.»

بگذارید به شما بگویم. بگذارید از شما بخواهم که این دستورکار را قضاوت کنید. از شما می‌خواهم عشق را احساس کنید. عشقی که از سوی خداست، از سوی خود شماست، از سوی همۀ کسانی است که در اطراف شما هستند و رمزگونه و نامرئی‌اند و حتی به بعضی از آن‌ها باور هم ندارید. خیلی‌های دیگر هم هستند. آن دستورکار این است، این است.

«کشف خود» دستورکار چند ماه گذشته بوده است. ماه گذشته برایتان چند چنل و چند حلقۀ دوازده عرضه کردم. این یکی خاص است. خیلی‌ها دارند این [مدیتیشن‌] را می‌بینند؛ پس می‌خواهم این یکی متفاوت بشود، کمی متفاوت. این مدیتیشن مانند بعضی از دیگر مدیتیشن‌هاست؛ زیرا به زمان‌بندی مربوط می‌شود.

حال صحبت دربارۀ «زمان‌بندی» و «چرخه‌ها» را ادامه می‌دهیم؛ زیرا لایه‌های بسیاری دارند. برخی آن را دسترسی به سطوح زیرین ویژگیِ خاص‌تری از همان آموزش نامیده‌اند. و این همان کاری است که انجام می‌دهیم؛ پس برخی از شما قبلاً هم چنین چیزهایی شنیده‌اید. در واقع چند هفتۀ پیش در برنامه‌ای حضوری در مقابل گروهی نشستم، گروهی از افرادی که برای شرکت در یک برنامۀ حضوری حلقۀ دوازده آمده بودند و این مدیتیشن را به آن‌ها ارائه کردم. حال می‌خواهم آن را به شما ارائه کنم.

این یکی رمزگونه است، تصورکردنش دشوار است، باورکردنش سخت است؛ پس از شما می‌خواهیم فقط لحظه‌ای چندبُعدی شوید. معنای واقعی‌اش این است که وقتی پای چیزی به میان می‌آید که باورش ندارید، هر چیزی امکان‌پذیر است. کار دشواری است. سخت است که انسان خطی‌بودن را کنار بگذارد؛ مثلاً در جایی باشید که شاید همه چیز در اطرافتان شناور است؛ به این علت که در آنجا جاذبه وجود ندارد یا ساعتتان متوقف می‌شود. وضعیت چندبُعدی چیز منحصربه‌فردی است و در گیتی، [همۀ] چیزها این‌گونه‌اند؛ ولی نه در جایی که شما هستید، نه در این سیاره. شما خطی هستید. باید این‌گونه باشد تا بتوانید میان نور و تاریکی تصمیم‌هایی بگیرید، تا بتوانید چیزی را تغییر دهید و آن ویژگی‌های سیارۀ شماست. و به همین دلیل است که اینجایید ای روح‌های کهن.

اما این تمرین خاص، این مدیتیشن، اگر بخواهید شما را به آن سوی پلی می‌برد تا [در آنجا چیزهایی را] تصور کنید یا وانمود کنید و با این کار اتفاق متفاوتی رخ می‌دهد و به همین دلیل است که شما را به آن سوی این پل می‌بریم. برای وضعیت خطی شما این مرزبندی‌ای است که می‌گوید: «این صفحه را ورق بزن. در را باز کن. قرار است کار متفاوتی انجام دهیم.» و وقتی آن کار متفاوت را انجام می‌دهیم، مثل این است که ناگهان به وضعیتی رویایی وارد می‌شوید یا ناگهان دارید فیلمی را تماشا می‌کنید یا شاید کتابی می‌خوانید که در آن همه چیز متفاوت است. و واقعی‌بودنِ این تفاوت را می‌پذیرید؛ زیرا آن داستان است، آن حکایت است. این استعاره است.

و ویژگی خاصی که امروز به آن می‌پردازیم داستانی است یا کتابی است یا فیلمی است یا هر چیز دیگری است که می‌خواهید در نظر بگیرید؛ [ولی] دربارۀ خودِ واقعی شماست. می‌دانید که آنچه اینک اینجاست، خود خطی شماست، همان کسی که به این سیاره می‌آید و می‌رود و می‌آید و می‌رود و آن را زندگی در زمین می‌نامید. بارها به شما گفته‌ام که زندگی‌های بسیاری داشته‌اید، زندگی‌های بسیار، آن هم نه در زمین. این کار شماست ای روح‌های کهن.

روح‌های جدیدی که دارید تماشا می‌کنید، می‌دانم که آنجایید، از شما می‌خواهم این را درک کنید که چقدر ارزشمندید، طوری که شاید در این چرخه آن را ببینید؛ ولی شاید هم‌اینک عجیب‌وغریب به نظر برسد و چندان نخواهید گوش دهید؛ زیرا ممکن است بگویید ایرادی در کار است و ایرادی که هست این است که به اندازۀ کافی زندگی نکرده‌اید تا این را بپذیرید؛ ولی چنین خواهد شد.

روح‌های جدیدی هستند که هم‌اینک به این دنیا می‌آیند و متفاوت‌اند. آن‌ها را به اینجا می‌آورند تا گوش دهند؛ زیرا این روح‌های جدید می‌دانند که جدیدند و با این حال این انرژی را تشخیص می‌دهند. می‌دانید که بچه‌ها تشخیص می‌دهند. پیش از شش‌سالگی‌تان، همۀ‌ شما دربارۀ این انرژی می‌دانید و به‌نوعی زندگی با آموزش‌هایش شما را از آن دور می‌کند یا حرف‌های پدر و مادرتان شما را از آن دور می‌کند یا حرف‌های دوستانتان شما را از آن دور می‌کند؛ ولی می‌دانید که از کجا آمده‌اید. این را هم می‌دانید که پس از مرگ زندگی هست. این اطلاعات شهودی‌اند.

می‌خواهم دربارۀ زندگی‌ای صحبت کنم که هم‌اینک در آن هستید، دربارۀ  این زندگی، نه زندگی‌ای در آینده، نه زندگی‌ای در گذشته؛ ولی می‌خواهم دربارۀ آغاز این زندگی صحبت کنم. قبلاً در این باره صحبت کرده‌ام و شنیده‌اید؛ ولی با هم این کار را انجام می‌دهیم. هم‌اینک دستم را بگیرید و بیایید از این پل عبور کنیم.

 

[شروع موسیقی]

از میان مه عبور می‌کنیم، مهی که آنچه را در پیش است، مبهم می‌کند. این استعاره‌ای است برای رفتن به سرزمینی که خیلی متفاوت است، آن‌قدر که حتی نمی‌توانید تصورش کنید یا ببینیدش. و اینک آنجایید. اینجا هر جایی است که می‌خواهید باشد. همۀ شما رؤیا می‌بینید و می‌دانید که در رؤیاها هیچ چیزی درک‌کردنی نیست و شاید اینجا هم درک‌کردنی نباشد، حتی آنچه می‌خواهم به شما بگویم. واژه‌هایی به کار خواهم برد که شاید درک‌کردنی نباشند؛ زیرا در وضعیت خطی خود هیچ نمونه‌ای ندارید که همانند چیزی باشد که می‌خواهم به شما بگویم.

می‌خواهم شما را به زمانی ببرم که تصمیم گرفتید به این سیاره بیایید و متولد شدید. همراه با من بیایید تا از دری عبور کنیم. می‌توان گفت که این درگاه است و این واژه را به‌صورت عام استفاده می‌کنیم و چیزی است که درکش می‌کنید. درگاه اغلب نقطه‌ای کانونی است و [مفهومی] معنوی است؛ پس آن [درگاه] امروز دری است که می‌خواهید از آن عبور کنید. هیچ یک از این چیزها واقعاً دقیق نیستند، [در واقع] در وضعیت چندبُعدی دقیق نیستند؛ ولی لازم است که تصویری بکشید و این همان تصویر است: یک در. اما بالای این در نامی نوشته شده است و این نام را به‌راحتی می‌توان خواند. نوشته است: «قهرمانان به اینجا وارد می‌شوند.» در دیگری هم هست که با آن روبه‌رو خواهید شد و روی آن نوشته: «قهرمانان، در حال ساخته‌شدن» و درست از این در عبور می‌کنید و به شما نشان خواهم داد و خواهم گفت که چرا.

لحظه‌ای با من [به تماشای] چیزی بیایید که برخی از شما نمی‌توانید آن را تجسم یا تصور کنید؛ پس لحظه‌ای وانمود کنید که دارید فیلمی می‌بینید یا دارید کتاب سرگذشتی را می‌خوانید و در آن روح‌هایی هستند که منتظرند تا به این سیاره بیایند، آن هم در همان روزی که شما به دنیا آمدید. شما هم یکی از آن‌هایید. و وقتی به این سیاره می‌آیید، به‌خوبی می‌دانید که به «زمینی با انرژی قدیمی» می‌آیید که ممکن است به‌خوبی تغییر کند، «زمینی با انرژی قدیمی» که ممکن است به هر یک از دو سوی نور و تاریکی تغییر کند.

این [وضعیتِ] همان زمانی است که به دنیا آمدید؛ زیرا اغلب شما که دارید به این [چنل] گوش می‌دهید، زمانی که به دنیا آمدید، هنوز این احتمال وجود داشت که این، پایان تمدن باشد. حال چرا این را می‌گویم؟ به همۀ پیش‌گویی‌های کتب مقدستان نگاه کنید. به آن نگاهی بیندازید. آن پیش‌گویی‌ها می‌گویند در آنچه سال 2000 می‌نامیدش، ممکن است همان چیزی رخ دهد که در سال 2000 شروع می‌شود و به‌عنوان پایان جهان یا همان آرماگدون توصیف شده است. پیش‌گویی‌هایی که دربارۀ آن هست، بیشتر از هر پیش‌گویی دیگری است که بتوانید بیابید. تنها این نیست. فیلم‌ها و رمان‌های بسیاری دارید که در آن‌ها این اتفاق رخ می‌دهد. و این هستۀ آن داستان‌هاست. به آن‌ها نگاهی بیندازید؛ حتی امروز هم این موضوع، هستۀ اصلی [داستان‌ها و فیلم‌های شما]ست.

این چنان در انسان ریشه دوانده بود که همۀ شما منتظرش بودید و رخ نداد؛ ولی وقتی آمدید، این را نمی‌دانستید [که رخ نخواهد داد]. وقوع آن اتفاق بیشترین امکان را داشت. گوشتان با من است؟ وقتی به‌عنوان روح آنجا ایستادید تا به این سیاره بیایید، این اتفاق بزرگ‌ترین امکان وقوع را داشت.

خانوادۀ خود را انتخاب کرده‌اید. در این باره صحبت کرده‌ایم. جنسیت خود را انتخاب کرده‌اید. در این باره صحبت کرده‌ایم. دربارۀ زمان‌بندی تجسمتان گفتیم. در این باره هم صحبت کرده‌ایم.

حال آنجا ایستاده‌اید و آماده‌اید تا به درون چیزی بروید که ما آن را «کانال تولد» می‌نامیم یا اغلب با عنوان «نسیم تولد» به آن اشاره کرده‌ایم. این استعاره است. این همان نسیم عشقی است که در آستانۀ ورود به آن هستید و شما را درست به این سیاره می‌آورَد تا زندگی دیگری را آغاز کنید و همۀ شما به‌خوبی آگاهید که چه اتفاقی در جریان است، کجا هستید، زمان‌بندی آن چگونه است و چه ممکن است رخ دهد و با این وجود آمدید. با این وجود آمدید.

آیا می‌خواهید از این تصویر بیشتری داشته باشید؟ ای روح‌های کهنی که دارید به من گوش می‌دهید، من آنجا بودم. و این را می‌دانستید که دارید به جهانی پا می‌گذارید که شاید در آن شما و خانوده‌تان و هر چیزی که دوستش دارید، در جنگ جهانی سوم تبدیل به خاکستر شود. و به آن نگاه کردید و گفتید: «من خطر می‌کنم؛ زیرا من روح کهنم و می‌دانم در زمان پیش‌روی محوری زمین، فرصت تغییری وجود دارد، به‌شرطی که خودمان را نابود نکنیم. می‌خواهم آنجا باشم. می‌خواهم برای آن تغییر آنجا باشم؛ زیرا چیزی برای عطاکردن دارم: نور، آگاهی والا. می‌روم.»

آیا این برایتان شبیه نمایش است؟ آیا برایتان خیلی نمایش‌مانند است؟ آیا این ماجراجویی خنده‌داری است؟ این کاری است که انجامش دادید، این کاری است که شما انجامش دادید. شما قهرمان‌ها، همۀ شما، به این مکان آمدید، به مکانی که زمین نام دارد، همین جایی که هم‌اینک نشسته‌اید، در حالی که می‌دانستید ممکن است در زندگی‌تان وحشت رخ دهد. با این حال آمدید. آنگاه متعجبید که چرا روحِ‌هستی برایتان مراسم تمجید[1] بر پا می‌کند یا شما را این‌گونه که ما دوست داریم، دوست دارد. حالا می‌دانید. حالا می‌دانید که چیزهای خیلی بیشتری هست، بسیار بیشتر از آنچه به شما گفته‌اند، حتی از همان آغاز و قبل از آنکه به اینجا بیایید.

این زمان‌بندی شکوهمند است. دربارۀ آن حتی بیشتر از این هم صحبت خواهم کرد، دربارۀ همان چیزی که در گذشته داشته‌اید، شاید [گفته‌اید]: «این را از دست می‌دهم»، شاید در زندگی قبلی زودتر مرده‌اید تا بتوانید در این زمان بازگردید، در این باره صحبت خواهیم کرد؛ ولی اینک از شما می‌خواهم فقط به این چیزها فکر کنید، [اینک] آنجا در نسیم تولد ایستاده‌اید و آماده‌اید در لحظۀ تولد به زمین بیایید، با زمان‌بندی عالی، با طالعی عالی که نیازمندش هستید و با دانشی که ممکن است به آن دست نیابید.

می‌خواهم همۀ شما را تجلیل کنم؛ زیرا قطعاً موفق شدید و آن تغییر همین است. و حال انرژی کاملاً متفاوت دیگری از این سیاره آغاز می‌شود و در این انرژی هستید. این زمان شکوهمندی است که در آن شما بخشی از پیروزی نور خواهید بود، یک پیروزی بزرگ. این مدتی طول خواهد کشید، این بیشتر از آنچه می خواهید، طول خواهد کشید. بسیار کُند پیش می‌رود. دو گام به جلو، یک گام به عقب؛ ولی در هر گامِ این سیاره، خواهید دید که امروزش با آخرین باری که اینجا بودید، متفاوت است یا حتی اگر بسنجید، شاید با بیست سال پیش هم متفاوت باشد یا حتی اگر کهن‌سال باشید، با پنجاه سال پیش هم متفاوت است. این را خواهید فهمید. حتی با اینکه جمعیت افزایش می‌یابد، امروز خیلی متفاوت است. این نوعی تضاد است؛ [چراکه] باید بدتر شود؛ ولی عزیزانم، نور اوضاع را تغییر می‌دهد، [نور]، هشیاری، شفقت و عشق [اوضاع را تغییر می‌دهند]. به همین علت است که این‌گونه شما را دوست داریم.

از شما می‌خواهم دربارۀ این عشق تعمق کنید. و از شما می‌خواهم همین جا بمانید. بمانید و اینک به آن فکر کنید. بنشینید و همچنان که به شما عشق می‌ورزیم، هدف عشق‌ورزیدن‌ها باشید. فقط بنشینید و در این باره فکر کنید که میلیاردها وجود در این گیتی چقدر به شما عشق می‌ورزند، وجودهایی که می‌دانند چه کاری به انجام رسانده‌اید و چرا به انجام رسانده‌اید. آن‌ها دارند تماشا می‌کنند و عشق می‌ورزند و کمک می‌کنند.

و این‌چنین است.



[1] Accolades مراسمی است که در آن با تشریفاتی خاص به کسی نشان یا لقبی اعطا می‌شود.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

تعلیم دادن آکاش

مدیتیشن۱۲۱