مدیتیشن۷۹

  2022.04.20

درود عزیزانم. کرایون هستم. کمی نزدیک‌تر بیایید.

به‌راستی که این هوا سرشار از شفقت است، سرشار از عشق است. وقتی افراد بسیاری با اندیشه‌ای واحد به هر شکلی گرد هم می‌آیند، حتی اگر در سرتاسر دنیا پراکنده باشند، این کار چیزهایی را تغییر می‌دهد. آموزشی که از آغاز ارائه کرده‌ایم، همچنان ادامه دارد و آن آموزش این است که آگاهی واقعاً انرژی‌ای دارد که تا این زمان هنوز تصدیقش نکرده‌اند. این انرژی جدید در این تغییر که دربارۀ آن صحبت می‌کنیم، زمانی برای آشکارسازی است و این آشکارسازی نه‌فقط دربارۀ چیزهایی است که نمی‌دانستید یا شاید هم چیزهایی که حتی در جوامع خود شما هم پنهان بوده‌اند یا چیزهایی که در جای دیگری پنهان بوده‌اند، [بلکه این آشکارسازی حتی] دربارۀ خود شماست و به‌ویژه دربارۀ کاری است که گروهی از نورپیشه‌ها می‌توانند با هم انجام دهند.

عزیزانم، انرژی‌ای که امروز ارائه می‌کنیم، انرژی نیرومندی از احساس است. می‌خواهیم حلقۀ دوازدهی انجام دهیم که خیلی از شما با آن مشکل دارید؛ ولی این حلقۀ دوازدهی شفابخش است؛ زیرا بسیاری از چیزهایی که شاید در زیر سطح‌اند و بر شما تاثیر می‌گذارند یا شما را اندوهگین می‌کنند، همان چیزهایی هستند که امروز با آن‌ها سروکار خواهیم داشت. و ایدۀ آن در این حلقۀ دوازده و اینکه به کجا خواهیم رفت و چه خواهیم کرد، همه‌اش این است: راهِ‌حل و به‌پایان‌رساندن. خواهید دید که منظورم چیست.

برای اینکه این کار را به‌صورت شایسته و درست انجام دهیم، باید دوباره موافقت شما را کسب کنیم، موافقت با اینکه این کار درستی است و موافقت با اینکه این چیزی واقعی است و تخیلی نیست، موافقت با اینکه آنچه در این حلقۀ دوازده انجام می‌دهید، توانایی شما در این انرژی جدید است تا از پلی عبور کنید، پلی که چندبُعدی است، و به ناحیه‌ای بروید که به نظر نمی‌رسد همان قوانین وضعیت خطی شما و تجربه‌های سه‌بُعدی‌تان را داشته باشد. و دوباره همچون همیشه یادآوری می‌کنیم که حتی فیزیک‌دانان واقعیت و بدنی چندبُعدی می‌بینند، حتی اگر شما [این‌گونه] نمی‌بینید. به عبارتی دیگر در گروهی از ابعاد زندگی می‌کنید که آن را چهار می‌نامیم، یعنی چهار بعد و این واقعیت شماست؛ زیرا چندان از آن فراتر نمی‌روید؛ ولی می‌توانید بروید.

امیدوارانه می‌توان گفت که در آینده‌ای که در این سیاره خواهید داشت، حتی افراد بیشتری وضعیت ابعادی را که شما دارید، خواهند دید و آن را به ابعاد بیشتری گسترش خواهند داد و به شما نشان خواهند داد که می‌توانید به آنجا بروید و در آنجا باشید و این کار را انجام دهید. اکتشاف‌ها این باور را تقویت خواهند کرد، همین باوری را که اینک دارید، یعنی اینکه شاید، فقط شاید، می‌توانید بیشتر از آنچه فکر می‌کنید، انجام دهید. آنچه هم‌اینک گفتم، این بود که آینده دربردارندۀ بذرهایی است که مستعد کشفی هستند، کشفی که با آن، واردشدن به ابعاد دیگر واقعی خواهد بود. این کار هم‌اینک از چشم دیگران پنهان است و فقط به برنامه‌هایی مانند این برنامه منحصر است یا شاید هم خودتان به‌تنهایی به حالتی نیایش‌گونه می‌روید و می‌توانید خودتان به وضعیت‌هایی از ابعاد بروید. این همان کاری است که هم‌اینک داریم انجام می‌دهیم.

حلقۀ دوازده برای همۀ شماست، همۀ شما با هم؛ با این حال برای هر فرد به‌صورت جداگانه است. امشب به‌طور خاص به‌صورت فردی است. همۀ شما در آن شرکت می‌کنید؛ ولی خیلی شخصی است. اگر قبلاً این را انجام داده باشید، پلی که همیشه همراه با من از آن عبور می‌کنید، نمادی است از رفتن به ناحیه‌ای دیگر، به مکانی دیگر، به جایی به‌جز ابعاد چهارگانه. این استعاره بی‌کم‌وکاست است. وقتی از این پل عبور می‌کنید، هر چیزی انجام‌پذیر است. وقتی به درون چیزی می‌روید که وضعیتی از ابعاد خودِ روحی یا روح شماست، برای ابعاد هیچ محدودیتی وجود ندارد. لحظه‌ای دیگر این را خواهید دید.

در حلقۀ دوازده کارهای بسیاری انجام داده‌ایم و در حلقۀ دوازده است که شما را به روحتان می‌بریم؛ ولی آن کارها دقیقاً مانند این یکی نبوده‌اند؛ پس هم‌اینک از همۀ شما که تمایل دارید، دعوت می‌کنم همراه با من بیایید و کاری انجام دهید که بعضی از شما می‌خواسته‌اید انجام دهید، البته اگر می‌توانستید؛ ولی نمی‌توانید. در چهاربعدی نمی‌توانید؛ ولی راهی وجود دارد که می‌توانید در سکویی چندبُعدی مانند روح خود، کاری انجام دهید، همین امروز، همین حالا، همین امشب، همین حالا. لطفاً دستم را بگیرید. بیایید تا برویم.

[شروع موسیقی]

برخی از شما مشتاقانه منتظر این لحظه‌اید و هر هفته هم این‌گونه‌اید. فرقی ندارد که آن را هنگام پخش زنده گوش می‌کنید یا به‌صورت بازپخش، [چون] دارد در زمان حال رخ می‌دهد؛ زیرا با هم از روی این پل می‌گذریم. حال وقتی می‌گویم با هم، منظورم این است: من و تو. با اینکه گروه بزرگی هستید، این من و تو هستیم. دستم را بگیرید. دوباره می‌گویم که وقتی قدم‌زنان از این پل می‌گذریم، همچنان دستم را بگیرید.

از میان مِه می‌گذریم و به جایی می‌رویم که وضعیتِ ابعاد روح شماست، وضعیت ابعادی که برخی از شما در این زندگی واقعاً تجربه‌اش کرده‌اید و اغلب از طریق تجربه‌های نزدیک‌به‌مرگ بوده‌است و به مکانی رفته‌اید که چنان زیبا بوده که حتی نمی‌خواستید بازگردید. و این همان جایی است که هم‌اینک داریم به آنجا می‌بریمتان. و زیبایی این مکان فقط به این علت نیست که خانۀ شماست، خانۀ واقعی شما، بلکه به این علت هم هست که آنجا جایی است که به آن تعلق دارید.

بدن شما و این زمین گذراست و این را می‌دانید. شما زمانی خیلی‌خیلی طولانی در این سیاره نمی‌مانید؛ ولی در روح شما زمانی وجود ندارد؛ واقعاً وجود ندارد. در وضعیتی چندبُعدی، زمان نه‌تنها متغیر است، نه‌تنها متغیر است، بلکه اغلب به‌عنوان الگو هم وجود ندارد. حال این دشوار است، این برای هر یک از شما دشوار است، برای شما که با ساعت‌های دیواری و مچی‌تان زندگی می‌کنید و با همۀ کارهای کم‌اهمیتی که انجام می‌دهید. همیشه همه چیز را با زمان می‌سنجید، حتی طول عمر را. نگاه شما به هستیِ هر چیزی این‌گونه است که باید آغاز و پایانی وجود داشته باشد؛ ولی عزیزانم، روح شما در دایره است. اگر روح شما هستی‌ای داشته باشد و اگر بخواهید این‌گونه بنامیدش، آن هستی در دایره است و معنایش این است که برای دایره هیچ آغاز و هیچ پایانی وجود ندارد.

به آن این‌گونه فکر کنید، به خدا، به روح خود و همۀ این چیزهایی که بدون زمان‌اند و در آن‌ها واقعاً هیچ آغاز و پایانی وجود ندارد. فکر کنید که همۀ این چیزها در دایره‌ای هستند. این کمکتان خواهد کرد تا درک کنید که آن همیشه می‌چرخد و می‌چرخد و می‌چرخد؛ پس دلیلی وجود ندارد که چیزی را با زمان بسنجیم. آن همیشه هست. حال اگر آن دایره را خیلی‌خیلی کوچک کنید، آنگاه حتی واضح‌تر هم می‌شود؛ پس اگر به‌جای دایره‌ای خیلی‌خیلی طولانی که محدودیت زمانی دارد، دایرۀ کوچکی بسازید، آن دایره همیشه و به‌سرعت می‌چرخد. وقتی این دایره را کوچک‌تر و کوچک‌تر می‌کنید، خیلی زود به نقطه‌ای تبدیل می‌شود و آن، زمان حال است. شما همیشه در زمان حال هستید و هرگز آغازی وجود ندارد، هرگز پایانی هم وجود ندارد. و معنایی که برای شما دارد این است عزیزانم، که در این مکانِ جادویی که در آن، زمان وجود ندارد، آن بدون زمان است؛ ولی در این مکان این توانایی را دارید که در زمانی خطی به گذشته بروید و چیزهایی را بازدید کنید که شاید دوست داشته باشید دوباره ببینیدشان.

بگذارید دوباره و به شکل دیگری بگویمش: از شما می‌خواهم کسی را ملاقات کنید. از شما می‌خواهم از دری به اتاقی وارد شوید. این در متفاوت است. این دقیقاً همان دری نیست که از آن گذشته‌اید. این در خیلی خاص است. این در به‌صورت متفاوتی می‌درخشد. این در به رنگ دیگری است. اینجا مکانی بسیار زیباست، مکانی برای گره‌گشایی، برای به‌پایان‌رساندن. و برای این که به‌درستی انجامش دهید، به اتاقی وارد می‌شوید. نه به سالن تئاتر، به اتاقی وارد می‌شوید که به رنگ آبیِ بسیار زیبایی می‌درخشد.

می‌توان گفت تقریباً مانند وقتی است که روز به شب تبدیل می‌شود و در آسمان رنگ آبی زیبایی هست که بخش نیمه‌تمامی میان روز و شب است. و این هم استعاره است. در اینجا آفتاب هرگز غروب نمی‌کند، هرگز طلوع هم نمی‌کند. اینجا همیشه یکسان است.

از شما می‌خواهم کسی را ملاقات کنید. همیشه کسی هست تا ملاقاتش کنید عزیزانم. به‌تازگی و در حلقۀ دوازدهی دیگر، استاد ستاره‌ها را در چنین مکانی ملاقات کردید. حال از شما می‌خواهم «استاد زمان» را ملاقات کنید و این استعاره است. در واقع برای انجام این کار نیازی به کمک ندارید؛ ولی زندگی شما در شکل سه‌بُعدی‌اش کمک می‌کند تا راهنمایی داشته باشید، کمک می‌کند تا کارشناسی داشته باشید، پس آن راهنما اینک اینجاست.

و سوالی که استاد زمان از شما خواهد پرسید، این است که آیا در گذشته‌تان زمانی هست که دوست داشته باشید دوباره به آن زمان مراجعه کنید، به‌ویژه زمانی که شاید فرصت نشد به کسی چیزهایی را بگویید که می‌خواستید بگویید و آن فرد حالا مرده است. آیا در میان بستگان، دوستان، مادر، پدر یا فرزندانتان چنین کسی را دارید؟ کسی که به او چیزهایی بگویید که دوست داشتید می‌توانستید درست پیش از لحظه‌ای بگویید که انرژی‌شان را به روح خودشان انتقال می‌دهند، چیزهایی که فرصت نشد بگویید. شاید آن چیز «یک خداحافظی» بوده، شاید «دوستت دارم» بوده، شاید «می‌بخشمت» بوده یا شاید آن پیام‌ها از این‌ها فراتر بروند. این [بازدیدی] پرژرفاست، گاهی دردناک است؛ ولی در دردناکی این بازدید، راهِ‌حل و به‌پایان‌رساندنی وجود دارد. خواهید دید. این شفای امروز است.

از شما می‌خواهم همراه با من به اینجا بیایید و با این استاد زمان روبه‌رو شوید و به او بگویید جایی که دوست دارید به آن بروید، کجاست، همان نقطه‌ای که کسی در آن جان سپرده است و تا امروز آزارتان می‌دهد و نتوانسته‌اید چیزی را که دوست داشته‌اید، بگویید.

از شما می‌خواهم همراه با من و این استاد زمان به آنجا بروید و در مقابل آن فرد بنشینید، فردی که می‌تواند پدر، مادر، دوست یا فرزندتان باشد. و آنچه را لازم است، می‌گویید، همان چیزی را که همیشه می‌خواستید بگویید. این کار اتفاق‌هایی را که در این سیاره رخ می‌دهند، بازنویسی نمی‌کند عزیزانم؛ ولی چیزی را بازنویسی می‌کند که در ناخودآگاه شماست؛ ولی در این مورد خاص شخصی که با او روبه‌رو هستید، هم‌اینک اینجاست.

اگر این به‌راستی واقعی است، اگر این به‌راستی روح شماست و بدون زمان است، فردی را که از دست‌ داد‌ه‌اید، اینجاست. اینک به شما گوش می‌‌دهد. آمادۀ شنیدن چیزی است که می‌خواهید بگویید. این تمرین نیست. این واقعیت است. آنچه دوست دارید بگویید، چیست؟

شما زیادید و پیام‌های زیادی دارید و گاهی آن پیام‌ها خداحافظی‌هایی هستند که فرصت نشد بگویید؛ زیرا به آن آشنا یا دوست یا فرزندی که از دست داده‌اید، به موقع نرسیدید یا شاید نمی‌توانستید به آنجا برسید یا خیلی از شما دور بودند یا شاید خیلی سریع شما را ترک کردند. همیشه چیزی هست که بخواهید بگویید، چیزی که آنگاه فرصت نکردید بگویید. گاهی آن یک «متشکرم، متشکرم، متشکرمِ» ساده است که فرصت نشد بگویید یا «همیشه تو را گرامی خواهم داشت» است که فرصت نشد بگویید یا «می‌بخشمت» است که فرصت نشد بگویید.

همۀ این‌ها فقط بخشی از پیامی هستند که ممکن است برای شخصی داشته باشید که هم‌اینک می‌خواهید با او صحبت کنید. از شما می‌خواهم آن‌ها را در آنجا تصور کنید. اگر دوست دارید، می‌توانید به اشک‌هایتان اجازه دهید جاری شوند؛ زیرا اینک زمان بازنویسی چیزهایی است که فرصت نشد در زمانی خطی انجام دهید. این زمان، زمانی جادویی است. در اینجا زمانی وجود ندارد عزیزانم. تا هر وقت که می‌خواهید، می‌توانید با این فرد بمانید. می‌توانید باز هم از اینجا بازدید کنید. می‌توانید خود به‌تنهایی به این سوی پل بیایید و این کار را با دیگر کسانی که شاید از دستشان داده‌اید هم انجام دهید، آن هم هر وقت که می‌خواهید. ضمیرتان دارد گوش می‌دهد و افراد و آدم‌هایی که از دست رفته‌اند، واقعی‌اند.

جایی که آن‌ها واقعی هستند، اینجاست. روح آن‌ها همراه روح شماست عزیزانم. این است مکانی که در آن هستید، البته اگر بخواهید آن را مکان بنامید. اینجا بُعدی است که هیچ محدودیتی ندارد. این همۀ ابعاد است، همۀ ابعاد با هم. در جایی که هم‌اینک در آنید، هر کاری انجام‌پذیر است. اینجا بمایند. بمانید. بمانید. چیزهایی را که لازم است بگویید، بگویید. تنها چیزی که اینک هست، آرامش است، همراه با موسیقی‌ای که پخش می‌شود. اینک زمان گره‌گشایی است. می‌دانید منظورم چیست. انجامش دهید. و آن را دریافت خواهید کرد، آنچه دریافت خواهید کرد، تصدیق این است که این واقعی است و آن‌ها می‌توانند [صحبت] شما را بشنوند و دارند گوش می‌دهند. و این شفایی است برای شما. بمانید. بمانید.

و این‌چنین است.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مدیتیشن۱۲۶

پیش‌مدیتیشن۱۲۴

پیش‌مدیتیشن۱۲۶